سرودِ مردی که خودش را کُشت
خودکشیِ مصطفی علیزاده درکارخانهی مزدا
از کودکی همبازیِ خاکروبهها
تنها!
با رویاهایی که پشتِ لنگِ کفشهای خوابانده، پنهانند!
به لایِ انگشتها، خاکِ سیاه
چرک̊ چرکِ لوله شده
گونههای تبدار و عرقریز
دستانِ زبردست و به زیرافکندهمانده
زیراندازِ ماشینها وُ فرمانِ کارفرما
استاد، پدر، کارخانهدار.
به زیر خزیدهایم،
از کجا؟!
به زیر ماندهایم،
چه کس افکندمان؟!
خوشا خودسوزیها
انهدامِ ماشینها
خودمُردگی بر جدار به جدارِ این زندان!
اما به حالِ که خوش آید، این جانفرساییها؟
بر تعویضکنندگانِ دستگاههای خراب
فروشندگانِ دالان به دالان
ردیف ردیف
گورهایِ همه گور
وارد بر حسابِ مالکان
میلیون، میلیون!
خوشا انهدامخواهی ها
سازندگیِ وحدت بر رویای رهایی
خاکروبهریزی برمُتعفنِ نظامِ خونابهخواه،
که جَسته بر تمامِ ارکان
حتی بر قلهی قاف نیز، خون ریخت
فقط چشم بگردان!
آی سفاح! آی سفاح!
الشعب یُرید اسقاط النظام!
۱۵/۱۱/۹۰