متد برخورد به مخالف در حزب سیاسی , پاسخی به رفیق جلیل جلیلی

مقدمه برای خواننده:

الف: لزوم بحثهای پایه ای

شاید عده ای از خوانندگان بپرسند که چرا زمانی که در ایران بحران سیاسی با توجه به عربده کشی های امپریالیزم و رژیم اسلامی رو به انفجار است یا در سوریه صدها نفر بخون می غلطند یا در مصر درگیری مردم با حکومت نظامی دارد دهها کشته می دهد ، ما مدتی است درگیر یک بحث به ظاهار داخلی در موضوع “اثرات برهنگی” در جنبش برابری زن هستیم یا نمی پذیریم که این برهنگی قرار است به جائی از اسلام تیری بزند؟ چرا باران برخوردهای کمتر دوستانه را می پذیریم و باز صبورانه پاسخ می دهیم؟ چرا وقتی ما را همین رفقای خودمان به لقب “ملی مذهبی” مفتخر می کنند نه تنها از جا در نمی رویم بلکه همین “پاسخها” را ابزاری می کنیم تا چیزهای بیشتری را بگوئیم؟

دلیلش اینست که من بعنوان فعالی از هزاران فعال کمونیزم کارگری معتقدم که اگر فعالین کمونیزم کارگری درست نتوانند سیاستشانرا بشناسند و پیش ببرند طبعا جامعه بلا زده ول معطل است. خود بدبختی ها ،  ادمها را به راه درست رهنمون نمی کند و خود رهبر جامعه اگر تکلیفش با خیلی چیزها معلوم نباشد ، طبعا جامعه گیج می خورد و بجائی نمی رسد و از مصر قبل از مبارک به مصر کنونی می رسد یا از لیبی قبل از قذافی به لیبی الان! یا از روسیه قبل از لنین به روسیه الان! خلاصه تاریخ چرخ می خورد و برمی گردد سر جای اولش! اساسا این چرخ خوردن تاریخ را من نشانه مقاومت انسان می دانم برای تغییر ماهوی. اینرسی که در بخش حیوانی انسان چنان بازتولید می شود که مثل فنر یا کش وقتی کشیده می شود میزان مقاومتش بیشتر می شود و بمجردی که رهایش کردی به سرعت  و آنهم حداقل بجای اولش برمی گردد!

لذا من معتقدم زیر پوست آدمها اگر چیزی هست همین موجودی است که علاقه خاصی دارد به گذشته اش برگردد و فرق هم نمی کند امروز چه رنگی و پوستی بخود گرفته. این در میان کمونیستهای کارگری هم هست. ما هم تا خرخره به همان فرهنگ جهان سومی که ازش بیرون آمدیم آغشته ایم و “خودمان هم نمی دانیم”!

اینست که کار روی مبانی کمونیزم کارگری و کشتی گرفتن با خودمان را نه تنها زائد و بی موقع نمی دانم بلکه نیاز روزمره می دانم و اینرا هم وظیفه می دانم که بخشی باشم از این بازنگری مداوم درون خودمان و اصلا هم خسته نمی شوم از تکرار یا پرتاب اتهامات یا فحاشیهائی که بخصوص از سوی رفقای خودم گاها دلچسب تر هم می شود!

ب: فیسبوک و پروسه اجتماعی شدن کمونیزم کارگری

طبعا فیسبوک خودش دارد عرصه اجتماعی شدن را بیشتر جلوی پای مبلغین فرهنگ و سیاست کمونیزم کارگری قرار می دهد. ترویج نظریات آزادیخوهانه رو به جامعه با متدهای گذشته خصوصا متدهائی که چپ سنتی داشت میسر نیست. یکی از اون متدها همان “دوقطبی مردن بحثها” بود از طریق چسباندن مخالف به خط سیاسی یا آدمی که منفور جامعه است برای اینکه مثلا طرف “از میدان بدر شود یا منزوی شود”. اینکار اسمش شانتاژ است. مقلا اون زمانها هر کس از آزادی حرف می زد ، اون چپ سنتی می گفت: ” برو بابا تو لیبرال هستی”. یا اگه کسی از جنایات استالین و سوسیالیزم روسی می گفت بلافاصله طرف را به ” بازی خورده تبلیغات امپریالیستی” مفتخر می کردند تا طرف بخودش می جنبید! به اصطلاح ضربه فنی شده بود! خوب سوال اینست که آیا اون متدها توانست راهی را برای چپ سنتی باز کند؟ نگرد که هیچ اون چپ منزوی تر و هپروتی تر با اولین گردباد از صحنه جامعه جارو شد و جامعه حتی ککش هم نگزید!

الان اگر کسی بخواهد تبلیغ کمونیستی و چپ بکند طلعا باید با متدهای دیگری آشنا شود. راههای دیگری را بجوید. درک مدرن از دیالوگ و مناظره را یاد بگیرد. یاد بگیرد حتی که منطق چیست و با تکرار چند شعار چه فرقی دارد. یاد بگیرد از متدهای علمی استفاده کند. خلاصه خیلی چیزها را یاد بگیرد. بحث این مقاله من اینست . امیدوارم خوانندگان این بحث را دنبال کنند و استفاده ببرند:

مقدمه برای جلیل جلیلی:

جلیل گرامی

با سلام به شما و تشکر از اینکه مقاله ای خطاب به من نوشتی و تلاش کردی پاسخی بدهی به بقول خودت “گلایه های من” که البته اصلا گلایه نبود بلکه انتقاداتی بود به متد بحث شما و نحوه باز کردن موضوع از دید شما. متاسفانه شما بجای پاسخ جدی برخی حرفهاتانرا تکرار کردید و الانهم بجای تدقیق در مقاله بسیار جالب رفیق زهره مهرجو(۱) دوباره مقاله ای مغشوش نوشتید که بمن این امکان را می دهد که در پاسخ شما به نکته مهمتری از بحث پیرامون این “کمپین برهنگی” بپردازم . بواقع پاسخ شما به من خودش بهترین امکانست برای من که زاویه مهم دیگری را بکاوم و جلوی خواننده قرار دهم. لذا مجدد از شما تشکر می کنم برای دادن چنین امکانی:

(۱)متد تحلیل شما ، ضد علمی است و تقلیل دادن مخالف:

همانطور که رفیق خوبم زهره مهرجو در مقاله اش ذکر کرده:

اولا: شما در بحثت عمدا کلمه موافق و مخالف را تعریف نمی کنی. مخالفت با این پروژه (نه فقط خانم فراهانی) ، در چند بعد ممکنست. اولا مخالفت با حق ایشان برای اظهار نظرش حالا به شکل عریان شدنش یا هر شکل دیگر. دوما: مخالفت با این عمل از موضع فرهنگی بطور عموم سوما: مخالفت با این پروژه یعنی نقشی که این پروژه در روند مبارزه برای آزادی و برابری بطور کلی خواهد داشت. لذا اینطور می شود که عمدا با عدم تعریف لایه های ممکنه مخالفت به معادله یک مجهوله ای می رسی تا ثابت کنی که من در کنار اسلامیها ایستاده ام و دوستانی مثل زهره مهرجو هم زیادند که بتوانند براحتی این شگرد شما را بفهمند که همانطور که می بینید هر روز بیشتر در فیسبوک حرفهاشانرا می زنند!

دوما: این ساختن کلمه “سنگسار از راه دور” و قالب کردن این کلمه به همه “مخالفان” که ظاهرا خیلی هم ازش خوشحالی! راستش این برای ساختن یک جو “عاشورائی” حسینی شاید خوب باشد اما در عالم منطق باز راه بجائی نمی برد. همانطور که می دانی، اسطوره امام حسین را آخوندها ساختند که نشان دهند امام حسینی بوده مظلوم که در کنار ۷۱ نفر با هزاران سپاهی یزید در صحرائی سوزان نبرد کرده و آب را بروی کوک چند ماه اش هم بستند و…..خوب این صحنه سازی قرار بود چه کند؟ بشود ابزار کاسبی اخوندها برای چند صد سال؟ لذا اینکه شما ماجرای مخالفت با این عمل را حتی از هر زاویه ای که باشد به سنگسار می چسبانی بواقع داری حق مخالفت آدمها را منکر می شوی! بواقع داری ادعا می کنی که مخالف تو هوادار سنگسار است! همانطور که مخالف اون آخوند هوادار یزید که این دقیقا در سیاست اسمش شانتاژ است!

(۲)تقلیل مخالف به هوادار سنگسار و مورچه قرار است چه کند؟ متد تبلیغ در تحزب ایدئولوژیک

درک ایدئولوزیک در تحزب چپ سنتی از جمله تاکتیکهای شناخته شده اش همین بود که مخالف با فلان رهبر یا فلان پرچم دار کبیر “پرولتاریا” حتما و لزوما “نوکر امپریالیزم” ، عامل رژیم عامل ساواک یا هوادار اسلام بود! اساسا در این درک ، چیزی بنام مخالفت منطقی یا مخالفت از موضع کمونیستی معنی نداشت و ندارد! این طبعا نتیجه نهائیش رد کردن اصل مخالفت است. کافر دانستن مخالف و طبعا چنین فضا سازی ، تحزب ایدئولوژیک و حاشیه ای تغذیه می کند و نفس می کشد اما نتیجه دیگرش اینست که حزب و جمعی این چنین ، جامعه را از دست می دهد. مردم را  و مخاطبین واقعی را از دست می دهد.

حزب کمونیست کارگری ایران بارها از زبان رهبرانش اعلام کرده که حزبی است سیاسی و نه ایدئولوژیک. معنیش چیست؟ معنیش همینست که اصل مخالفت درش یک کفر ایدئولوژیک نیست. اصل مخالفت درش مخالفت سیاسی است و مخالفت سیاسی هم هم طبیعی است و هم باید بشود ابزار وحدتی در مرحله ای بالاتر که بر اساس توافق ایجاد می شود و نه تحکم.

تحزب سیاسی بر اساس بحث و تبادل نظر شکل می گیرد اراده جمعی برای مبارزه حول اهداف سیاسی امری طبیعی است. علامت انفجار و انشعاب نیست. جزئی از حیات روزمره حزب است. متابولیزم پیشبرد سیاست حزب است در جامعه. نه تنها ما بین خود باید اینگونه بیندیشیم بلکه خطابمان به جامعه هم باید اینگونه باشد. آنها که از بیرون حزب هم با ما مخالفند لزوما کافر و نوکر امپریالیزم نیستند. لزوما اسلامی نیستند اگر مخالف پروژه برهنگی باشند. هزار بار هم شما اسمشانرا بگذارید توی ستون بدها و اسلامیها فقط خودتانرا خسته کرده اید. دنیای شما دنیای واقعی نخواهد شد!

(۳)موقعیت زن در غرب و صنعت هالیوود و ادعاهای شما

در مقاله اخیر شما، بحثی داشتید که اجازه می خواهم ابتدا از زبان خودتان تکرارش کنم:

” من میدانم که سعید صالحى نیا بارها علیه سنگسار فیزیکى آدمها مقاله نوشته و در اعتراضات خیابانى علیه احکام سنگسار شرکت کرده است۔ ولى متاسفانه در مورد گلشیفته و اقدام او نظراتى را روى کاغذ آورده که هر خواننده اى به خود حق خواهد داد که بیان کننده آن نظرات را جزو سنگسار کنندگان سیاسى گلشیفته قرار دهد۔ انصافا ماهیت گفته هاى آشکارا لمپنى و اسلامى فرج الله سلحشور که گفت: ”سینما ساخته شده براى عیاشى و براى مبارزه با حیا و حجاب و این خانم هم این تئورى را عمل کرده است۔“ و تئورى بافیهاى سعید صالحى نیا که گفت: ”اونها که با صنعت حرفه ای سینما در غرب آشنائی از دور دارند می دانند که متاسفانه چه بلائی بر سر زن آورده می شود تا برسد به استودیوهای بزرگ هالیوودى، برای ورود به عالم هنر هالیوودی همه خانمها خصوصا خانمهای جوان باید از مراحلی بگذرند. هالیوود صنعت فروش سکس و خشونت است. زن در فیلمهای هالیوودی تقریبا امکان ندارد که از تنش استفاده مالی نشود، در طی مراحل رسیدن به یک هنرپیشه هالیوودی ، خانم گلشیفته فراهانی ، کارش رسید به پرژه برهنگى. . .“ چه فرقى با هم دارند؟

اگر سعید صالحى نیا به این اعتراض دارد که چرا اسم ایشان در ستون مخالفین این اقدام قرار گرفته است، دلیل اش این است که ایشان این نوع اقدامات و حرکات سمبولیک و تابو شکنانه را علنا یک نوع فاحشگى قلمداد میکند۔ هم گفته هاى فرج الله صلحشور: ”سینما ساخته شده براى عیاشى و این خانم هم این تئورى را عمل کرده است“، و هم نوشته سعید صالحى نیا: ”هالیوود صنعت فروش سکس و خشونت است و در طی مراحل رسیدن به یک هنرپیشه هالیوودی ، خانم گلشیفته فراهانی ، کارش رسید به پروژه برهنگى. . .“ توهین آشکارى است نه تنها به گلشیفته فراهانى بلکه حتى به زنانى که در صنعت فیلم و سینما کار میکنند۔

اولا: اجازه بدهید در ابتدا از شما بپرسم که آیا شما اساسا نقدی به صنعت هالیوود و صتعت هنرپیشگی در غرب دارید یا نه؟ خیلی ساده و شمرده من می گویم که شما بعنوان کمونیست کارگری سعی کردید هر کس که نقدی بر این صنعت ضد انسانی قرار دهد در موضع اسلامیها بگذارید و این در عمل یعنی ایستادن در کنار صتهتگران سکس و خشونت و مغز شوئی هالیوودی. من بعنوان کمونیست کارگری صنعت هالیوود را بعنوان بخشی کاملا شناخته شده از نظام جهانی سرمایه می بینم. این صتعتی بسیار خشن و ضد انسانی است برای از خود بیگانه کردن انسان و از بین بردن ارزشهای انسانی و جازدن معیارهای سرمایه داری . اینها دید من از دیدگاه کمونیزم کارگری است که از خود بیگانگی انسانرا از بطن روابط سرمایه و از بطن تبلیغات حساب شده دستگاههای تیلیغاتیش می بینم و افشا می کنم و از موضع دفاع از زن و انسان این نظام را افشا می کنم شما چطور؟ نکند ایستاده اید کنار هالیوود؟ و اگر کسی صنعت هالیوود را نقد کند می شود اسلامیها؟

دوما: اسلامیها از نظام هالیوود انتقاد می کنند. اما از موضع مردسالارانه و از موضع مقدسات مذهبی. از موضع زن ستیزی. برهنگی در هالیوود را با کلمه فحشا و هرزگی معادل می کنند . اینها متد شناخته شده اخوندها و دستگاههای تبلیغاتی جریانات اسلامی.

سوما: جمله ای که در بالا زیرش خط کشیدم اوج دروغگوئی شماست! مدعی شدید که من “علنا” حرکات سمبلیک علیا یا فراهانی را فاحشگی قلمداد می کنم! اینجاست که اون متد کافر کردن مجبور است از ابزار دروغ استفاده کند و تساوی دروغین بسازد بین دو متد کاملا متضاد نقد از مسئله بردگی زن در جوامع سرمایه داری و هالیوود و صنعت کثیفش!

بله جلیل عزیز! هالیوود حتما صنعت فروش تن زن بعنوان کالای تجارتی و صنعت ترویج خشونت و نظامهای ضد ارزشی دیگر است. این حکمی است که اگر ما کمونیستهای کارگری کم تکرار کرده ایم باید بیشتر تکرار کنیم تا عده ای در ایران و خاورمیانه از لبه پشتبان اسلامیها به دامن حکومتهای غرب و نظامهای کثیف فرهنگیشان نیفتند. ظاهرا این حکم شناخته شده کمونیستی برای شما عین کفر است!

اما در آخر جمله تان فرمودید که چون من این حکم را در مورد هالیوود دادم ، “توهین آشکار کردم به خانم فراهانی که در صنعت سینما کار می کند.” خوب ! ایشانست که باید نشان دهد چه انتخابی می کند. هنوز ایشان زندگیش در غرب شروع شده و انتخابهای زیادی جلوی رویش هست. فعلا یکبار جلوی دوربین فرانسویها نیمه برهنه شده و تا همینجا هم ما حرفی یا حرکتی جدی و سیاسی از ایشان ندیدیم. هر چه دیدیم غوغا و هیاهوهائی بود از سوی چند نفر که او را در بوق خودشان دمیده اند.

امیدوارم اصلا شماها درست بگوئید و ایشان در آینده یک “صنعت سینما” در غرب پیدا کند که ارزشهای انسانی را به پول نمی فروشد. امیدوارم ایشان خودش را قاطی بنگاههای تجاری نکند. هر چه باشد انتخابی شخصی دارد می کند و حرکتش نه تحت تاثیر شماست و نه دنیای واقعی را ذهن شما می سازد. جاده به روی انتخابات خانم فراهانی باز است!

آنچه من گفتم و باز تکرار می کنم اینست که برهنگی ابزار مبارزه کمونیستی برای پیسبرد امر برابری زن نیست. تا بحال نبوده و حالا هم نه در مصر و نه در ایران یا جای دیگر حرکتی با این تابلو وجود ندارد و اگر هم داشت بازهم بی ربط بود به جنبش حل مسئله نابرابری اونهم از دیدگاه کمونیستی!

خلاصه کنم:

بحث مهمتری هست اینجا که این مقاله را مشخص می کند. این بحث اینست که کمونیزم کارگری متدهای تبلیغاتیش باید بکلی از متدهای شناخته شده تاکنونی چپ سنتی و فرهنگ سنتی ما فاصله بگیرد. سیاه و سفید کردن مخالفین و از مخالفین با بکار گیری شانتاژ  و تشابه سازیهای بی ربط ، کافر ساختن و تلاش برای منزوی کردنشان از این طریق بخصوص در دورانی که دیگر فیسبوک هست و حرفها براحتی منتشر می شود و استدلالها محک می خورد غیر ممکنست.

تبلیغ کمونیزم کارگری باید بر اساس برخوردهای سیاسی بر اساس تلاش برای نزدیک کردن ادمها هر قدر هم مخالفند و تلاش برای طبیعی دانستن مخالفت پیش برود.

آنها که همه مخالفین خود را “عامل رژیم” یا اسلامیها” می دانند در واقع دارند به انزوای خود و قدرت مطلقه اسلامیها اعتراف می کنند. متد تبلیغاتی فرقه مجاهد دقیقا همینست که مخالف همیشه عامل رژیم است و استادش را اینها در جیب دارند! این متد را هر کس بکار ببرد و تکرار کند ، به بی راهه می رود. خصوصا در میان کمونیستهای کارگری باید اصل را بر این گذاشت که مخالف ممکنست حداکثرش اشتباه کرده باشد و بسیاری مواقع شاید بخشی از حرفهاش درست باشد.

تقلیل مخالف به حامی سنگسار و مورچه بطور واقعی تحقیر کسانی است که این عملیات را با یک نقد واقعی با یک دیالوگ جدی و انسانی اشتباه می گیرند. با هر نیتی که انجام شود ، آب در هاون کوبیدنست!

 

منابع دیگر:

(۱)زهره مهرجو: “سنگسار مخالفین، شیوه ای تکرار شده در تاریخ”

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/111-misc/8979-sangsarmoxalefin3feb12.html

(۲)جلیل جلیلى: ”مورچه و سنگسار“

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/40-hamid-t/8980-morochevasangsar3feb11.html

 (۳)سعید صالحی نیا: آیا گلشیفته فراهانی، “قهرمان انقلاب زنانه” است؟ در حاشیه ادامه حمایت برخی کمونیستها از پروژه برهنگی

http://www.rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/8855-1390-11-2-22-15-53.html

(۴)سعید صالحی نیا: تابو و عبور از تابوها، چرخه ای بی پایان؟

http://www.rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/8743-1390-10-16-12-19-44.html

(۵)نگاهی به “پروژه دفاع از برهنگی” در مقابل جنبش اسلام سیاسی(سعید صالحی نیا)

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=29831

(۶) سعید صالحی نیا: فیسبوک و ترویج آزادیخواهی – برابری طلبی و سوسیالیزم! سخنی با فعالین آزادیخواه و برابری طلب

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/8511-1390-09-18-09-33-04.html