تناقض دو استراتژی – ٢ ( دموکراسی خواهان چه کسانی هستند و چگونه تلاش می کنند که رفرمیسم را در جنبش کارگری تثبیت کنند؟! )

پریسا نصرآبادی

۱) هدف بخش نخست نوشتاری که ذیلا ارائه می گردد این است که تفاوت میان دو ایده را توضیح دهد که به شدت از هم متمایزند و در عمل می توانند به دو سنت متفاوت و بهتر بگوییم مخالف تعلق بگیرند :

«رفرم» و «رفرمیسم».

بدون شک رفرم به مفهوم بهبود وضعیت اقتصادی،سیاسی ، فرهنگی و شرایط کار و زیست کارگران و عموم افراد جامعه، ابدا از جانب فعالین و مبارزین چپ امری مذموم تلقی نمی شود وبرای ارتقاء سطح مبارزات طبقه کارگر امری ضروری تلقی می گردد.

اما نکته حائز اهمیت این است که دریابیم در چارچوب تفکر و عمل مارکسیستی از چه منظری به رفرم نگریسته می شود و تا چه میزان می توان بدان اکتفا کرد؟.

در سنت مبارزاتی مارکسیستی هیچ گونه توهمی نسبت به رفرم و دستاوردهای آن وجود ندارد. محدودیت دامنه و گستره رفرم در چارچوب سرمایه داری آشکار است و روشن است که اندک دستاوردهای آن نیز به مدد خشونت و سرکوب بورژوازی تا دندان مسلح قابل باز پس گیری است.

اما هم زمان ضرورت تلاش برای احقاق خواست های آنی و فوری کارگران نظیر پرداخت حقوق معوق، افزایش دستمزد، لغو قرار داد های موقت، اصلاح قانون کار، بهبود شرایط بهداشتی _ ایمنی کار، انواع بیمه های بیکاری، عمر، حوادث و…بر کسی پوشیده نیست و همانگونه که بسیاری از فعالین آگاه در جنبش کارگری برآن اصرار می ورزند، تحقق این قبیل مطالبات در گرو ایجاد تشکل های مستقل کارگری است و بس.

به باور لنین: «رفرم‌ها به عنوان نقطه اتکاء در جریان مبارزه برای تحقق اهداف سوسیالیسم و رهایی کامل پرولتاریا نقش مهمی را ایفا می‌کنند.» و«از این‌رو مارکسیست‌ها از هر نوع رفرمی بهره می‌جویند تا خودآگاهی انقلابی توده‌ها و مبارزات انقلابی آنان را تکامل بخشند.»

آنچه ما مارکسیست‌ها را از رفرمیست‌ها متمایز می‌سازد، آن است که ما در جریان مبارزه برای اصلاحات، هرگز اهداف سوسیالیستی را از نظر دور نمی‌داریم. «صرف‌نظر از جریانات ضداصلاحات که تنها نام تقلبی اصلاح‌طلب بر خود می‌نهند و دارای ماهیتی به غایت ارتجاعی می‌باشند، هر رفرم واقعی دریک نظام سرمایه‌داری ماهیتی دوگانه دارد.»

رفرم می‌تواند از سویی موقعیت و شرایط مبارزه زحمتکشان را بهبود بخشد و از سوی دیگر از سوی حاکمان به عنوان وسیله‌ای جهت تشدید وابستگی زحمتکشان به سیستم سرمایه‌داری مورد استفاده قرار بگیرد. این نکته که کدامیک ازین وجوه دوگانه رفرم در عمل عرصه ظهور بیشتری خواهد یافت بنا به گفته لنین همواره بیش از هر چیز وابسته به آن است که «توده‌ها به مبارزات جمعی اقتصادی و سیاسی مستقل کشیده شوند و تنها در این صورت است که دستاوردهای واقعی از آن کارگران است.»

بنابراین هدف از رفرم نه حفظ و مرمت نظام سرمایه و تمدید حیات آن، که ایجاد شرایط مساعد تر برای مبارزه طبقاتی کارگران است که به واسطه آن بیاموزند که از طریق سازماندهی و فعالیت جمعی می توانند بر نظام سرمایه مطالبات خود را تحمیل کنند و نهایتا به برقراری مالکیت عمومی بر ابزار تولید و لغو کار مزدی دست یابند.

هدف بی قید وشرط در پس مبارزات روزمره و تاکتیک های برگزیده توسط جنبش واقعی طبقه کارگر، چیزی مگر سوسیالیسم نیست و همین هدف غایی است که وجه تمایز این جنبش ودیگر جنبش های اجتماعی پیوسته بدان، با جنبش های دموکراسی خواهانه بورژوایی است.

از سوی دیگر درک صرفا سازشکارانه از مفهوم رفرم و پناه بردن به رادیکالیسم چپ روانه نیزهمواره این خطر را در پی دارد که«به جای تلاش جهت شرکت عملی در مبارزات روزمره کارگران ، تنها به کارتبلیغاتی پیرامون اهداف مبهم سوسیالیستی اکتفا شود. نتیجه اتخاذ چنین روشی، بیگانگی با مطالبات و خواسته های کارگران و زحمتکشان و درغلطیدن در ورطه سکتاریسم خواهدبود.»

آن روی سکه نیز، پیش رو نداشتن افق سوسیالیستی و فراموش نمودن استراتژی سوسیالیستی در جریان مبارزات عملی روزمره و مبارزات اصلاح‌طلبانه است ،که سقوط در منجلاب رفرمیسم و اپورتونیسم را در پی خواهد داشت و حاصل آن جنبش هایی از قبیل جنبش بورژوایی دموکراسی خواهانه است که به سبب فقدان چشم انداز سوسیالیستی و درک طبقاتی از مبارزات روزانه کارگران و دیگر اقشار ، به مثابه یک جنبش راست از معیار ها و استراتژی های سوسیالیستی انحراف دارد.

۲(

رفرمیست ها کیستند؟

بخش دوم این نوشتار با استفاده ازاستنتاجاتی که در بخش نخست بدان پرداخته شد ارائه می گردد.

برای پیگیری رد پای رفرمیسم درون جنبش های اجتماعی و به ویژه جنبش کارگری و از آنجایی که برخی جریانات رفرمیست در اتحاد دموکراسی خواهان ایران به چشم می خورند که خود را چپ و بعضا بسیار رادیکال نیز معرفی می کنند، ضرورت دارد که به معرفی گذرای جریانات مختلف حاضر در این اتحاد بپردازیم تا خطوط مشخص این اتحاد عمل شفاف گردد.

اتحاد دموکراسی خواهان ایران مشتمل بر جریاناتی است که در سه دسته قابل رویت می باشند:

– لیبرال دموکرات ها، که شامل افراد و گروه های صراحتا نئولیبرال و نو محافظه کار است.

– سوسیال دموکرات ها، که مشخصا شامل سازمان فدائیان اکثریت و حزب ملت ایران است.

– مارکسیست- لنینیست ها!!! که راه توده ، حزب توده و فراکسیون کمونیستی اکثریت و چند سایت زیرمجموعه را در بر می گیرد.

نکته قابل تامل اینست که مجموعه این جریانات از اولترا راست ترین تا چپ گرا ترین آنها (بر طبق مدعیات خودشان!) در اتخاذ و تدوین استراتژی ها تا پیشبرد سیاست های
شان در درون تمام جنبش های اجتماعی و علی الخصوص جنبش کارگری در یک صف(راست) و پا به پای یکدیگر پیش می روند و از آنجایی که عملا چیزی بیش شعبه درون مرزی اتحاد جمهوری خواهان نیستند ، در تقابل با جناح چپ جنبش های اجتماعی و بیش از همه، جنبش کارگری ظهور می یابند.

دموکراسی خواهان به کسانی که در خط سوسیالیسم و چپ رادیکال کارگری قدم بر می دارند می گویند که شما معیار و شاخص چپ بودن یا نبودن هیچ گروه و جریانی نیستید، و گاه برخی این گزاره موهوم را طرح می کنند که چپ بودن یا نبودن منوط به اصول و پرنسیپ های ویژه ای نیست و هرفرد یا جریانی می تواند به زعم خود و بنا به خوانش خود از ایده سوسیالیسم یا چارچوبه مارکسیسم، با توجه به تحلیلی که از اوضاع دارد چپ تلقی گردد.

خیر! این لا طائلات در شرایطی که در تمام جنبش های اجتماعی اعم از کارگری، دانشجویی و زنان، یک قطب پر رنگ سوسیالیستی و دارای نگاه طبقاتی حضور قاطع دارد، تنها مشتی اراجیف دهان پر کن و شیادانه است که هوشیارانه در جنبش های اجتماعی تزریق می گردد و و جز درمیان اهالی لطیف محافل پاسیفیست و خماران پلورالیسم ناب وطنی و چپ ستیزان هیستریک پسا جنگ سردی که تب چپ بودنشان زود عرق کرد و جبهه حریف را خوش تر یافتند، خریداری ندارد !

اینان به زعم خود تعابیر صحیح تری از مفهوم رادیکالیسم در جنبش های اجتماعی ارائه می دهند و رادیکالیسم منطقی را در راستای دموکراسی خواهی توصیف می کنند و بیان می دارند:

«تثبیت و تعمیق دمکراسی عبارت است از تلاش برای گسترش آن در عرصه های مختلف رفاه اجتماعی و تامین حقوق زحمتکشان که این معنای درست رادیکالیسم است بر خلاف تعابیر نادرستی که رایج شده و برخی آن را با خشونت طلبی و افراط گرایی یکی می گیرند . تا با خلط مبحث با دمکراسی واقعی رقابت و مبارزه کنند»

دموکراسی خواهان برجسته ای! نظیر شهلا انتصاری که از فعالین کمپین یک میلیون امضا برای تغیر قوانین علیه زنان نیز می باشد، در ادامه بسط پروژه دموکراسی خواهی به جنبش کارگری، سخن از سندیکالیسم به میان می آورد و برای توجیه اتخاذ شیوه جمع آوری امضاء در جنبش زنان ، به هم راستایی با آنچه در سالهای گذشته توسط بخش کارگری در جریان احیای سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه صورت گرفته است، استناد می کند و هم چنین به جمع آوری اینترنتی امضاء برای رفراندوم قانون اساسی مباهات می نماید و اعلام می دارند که حرکتهای برابری طلبانه زنان و سایر جنبشهای اجتماعی هرکدام یکی از اضلاع چند وجهی حرکتهای دموکراسی خواهانه هستند که نیروهای طرفدار عدالت اجتماعی وظیفه دارند!! با تمام قوا و امکانات ، از آنها حمایت کنند و برای تثبیت و تعمیق آن کوشش نمایند !!! و هرگز اعلان نمی کنند که از کدام دموکراسی سخن می گویند؟! و چرا دست کم در متن بیانیه کمپین یک میلیون امضاء ولو به تظاهر حرفی از زنان کارگر و زحمتکشی که به گونه ای مضاعف در معرض استثمار وحشیانه سرمایه داری قرار دارند،نزده اند؟!

همانگونه که نگارنده در نوشتار پیشین بیان کرده بودم کارکرد گرایشات راست درون جنبش ها که چه به صورت علنی و چه با چراغ خاموش در حال فعالیت می باشند و گهگاه نقاب چپ بر چهره می زنند، تا چه حد در میان جنبش ها و به ویژه جنبش کارگری ( که هدف ما در این مقاله است) اهمیت دارد.

با توجه به این امر که ضرورت تاسیس اتحادیه ها و تشکل های مستقل کارگری در شرایط کنونی علی رغم سرکوب و فشارهای وارده خود را به سیستم تحمیل کرده و تحقق آن را ناگزیر نموده است، شکل و ماهیت این تشکل ها را برای نظام سرمایه مساله ساز می کند. یعنی نظام سرمایه خود را ناچار از تن دادن به تاسیس تشکل های کارگری می بیند اما به طور همزمان سعی در قلب ماهیت این تشکل ها را دارد.

آنچه که برای سرمایه داری مشترک المنافع( جهانی ، در راس آن امریکا و داخلی )، استراتژیک و حائز اهمیت است اینست که اولا با نفوذ چنین جریاناتی به درون جنبش کارگری زمینه آشتی طبقاتی و سازشکاری اتحادیه های کارگری با کارفرمایان دولتی و خصوصی را فراهم آورد و به واسطه همین تشکل های انحرافی، بحث مبارزه طبقاتی را از موضوعیت خارج نماید و ثانیا، به تدریج قطب پر رنگ سوسیالیستی و رادیکال کارگری را کم رنگ نموده و حتی زمینه های سرکوب و حذف آن را فراهم بیآورد.

در واقع جنبش دموکراسی خواهی نامبرده( که ورژن داخلی همان اتحاد جمهوری خواهی مشهور است)، نه تنها بنا به مقتضیات ماهیتی خود به مرور رفرمیسم (به مثابه انحراف) را جایگزین رفرم می نمایند، بلکه دستاوردهای ولو اندک جنبش واقعی طبقه کارگر که در مبارزات روزمره کارگران علیه سرمایه داران به دست آمده را نیز ، نابود می کند و کارکرد به غایت ارتجاعی خود را آشکار می کنند.

جمهوری خواهان شفیق می گویند:

«….در زمینه اقتصاد، احترام به مالکیت خصوصی از اصول اولیه است. در رابطه با نقش همه جانبه و فراگیر کنونی دولت در حوزه اقتصاد که به طور تاریخی یکی از عوامل قوام استبداد سیاسی در ایران بوده است، ما پیشبرد تدریجی سیاست های آزادسازی و خصوصی سازی را در دستور قرار می دهیم. این سیاست به معنی کاهش کیفی نقش دولت در افتصاد کشور وزمینه کارآفرینی است. سهم مهمی از کارکرد دولتی می باید به بخش خصوصی واگذار گردد. ما نقش اساسی دولت را در ایجاد زیرساخت های اقتصادی، تضمین اجرای قوانین اقتصادی و کمک
به توانمند کردن بخش خصوصی می بینیم. در عین حال برای دولت در بخش هایی از اقتصاد که به حاکمیت ملی مربوط می شود (نظیر کشف و تولید نفت و گاز) کماکان نقشی فعال قائلیم. …

در زمینه اجتماعی نیز ما توانمند کردن سازمان های صنفی مزد و حقوق بگیران، کارآمد کردن بیمه های اجتماعی در حمایت از اقشار فرودست و آسیب پذیر جامعه، کوشش در جهت ایجاد فرصت های برابر به ویژه در حوزه آموزش و پرورش و رفع تبعیض از تمامی گروه های اقلیت را در زمره وظائف دولت میدانیم…

… در کشور ما که از بحران اقتصادی مزمن رنج می برد و از برکت سر تشدید بحران اتمی و تهدیداتی که از این طریق متوجه کشور ماست، از جمله تحریم هائی که مدت هاست عملا شروع شده اند و تاثیرات مخربی بر اقتصاد کشور بر جای می گذارند، کارگران و دیگر مزد و حقوق بگیران کشور ما برای تامین حقوق خود بیش از هر زمان نیازمند سندیکا ها و اتحادیه هائی هستند که بتوانند خواست و ها و مطالبات آنان را نمایندگی کنند و به قانون جنگل حاکم بر محیط کار و زندگی شان پایان دهند ….»

بله،آنان کاملا صادقانه سخن می گویند. بحث بر« سر قانون جنگل ما و قانون جنگل آنها» است! جمهوری خواهان می خواهند قانون جنگل حاکم بر زندگی و محیط کار کارگران در سایه سرمایه داری خصوصی را جایگزین قانون جنگل حاکم بر زندگی و محیط کار کارگران در سایه سرمایه داری دولتی کنند و در کنار این مرحمت بزرگشان در حق کارگران، موهبت سندیکالیسم را نیز وعده می کنند! و دموکراسی خواهان نیز در تداوم همین مسیر، سعی در تقویت گرایشات سندیکالیستی و اصلاحات در چارچوب سرمایه دارندو برای نمونه، در یک مغالطه ظریف و بسیار آگاهانه به ظرف اتحاد عمل برای مبارزه جریانات مختلف جناح چپ جنبش کارگری ، یعنی شورای همکاری تشکل ها و فعالین کارگری می تازند و سعی بر تخطئه و تخریب وجهه مبارزاتی و رو به جلو آن دارند و با تبلیغ ناکارامدی شورا و نسبت دادن سیاست «اول تشکیلات، بعد سیاست» به جریانات مختلف حاضردر این شورا هشدار می دهند که چنین استراتژی برای جنبش کارگری فاجعه به بار می آورد، بی آنکه مستندا بیان کنند که چگونه به چنین برداشت سخیفی از گرایشات گوناگون حاضر در شورای همکاری نائل آمده اند؟.( البته دفاع از شورای همکاری در شرایط کنونی ابدا نافی انتقادات به جا و واردی که بسیاری از فعالان کارگری به تشکل های عضو این شورا و عملکرد آنها در گذشته دارند نمی باشد. )

تک تک نیروهایی که خود را جزئی از طبقه کارگر می دانند، مسئله مبارزات اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر را همزمان با ظرف این مبارزات یعنی تشکل های مستقل کارگری مورد تاکید قرار می دهند و ابدا سعی ندارند با قلب شعار لنینی «تهور،تهور و باز هم تهور» به شعار« تشکل، تشکل و بازهم تشکل» وارونه دیدن مبرمترین مسائل و معضلات جنبش کارگری را رقم بزنند.

مجموع نیروهای غیر رفرمیستی که در جنبش کارگری حضور دارند ضرورتا باید به طور فعالانه در مبارزات اقتصادی و سیاسی روزمره کارگران حضور داشته باشند و بر مبای منافع مشخص طبقه کارگر در هر برهه ای فعالیت نمایند . « همچنین باید شرایط عینی اقتصادی و اجتماعی ایران، ویژگی های خاص سرمایه داری در هر دوره و مقتضیات جنبش کارگری نوپا، مبنای تحلیل ها و جهت گیری های سیاسی و اجتماعی قرار گیرد تا از افتادن به دام ذهنی گرایی و چالش های انتزاعی جلوگیری شود.

اما شرکت فعالانه در مبارزات اقتصادی و سیاسی کارگران چیزی متفاوت از محتوای سیاسی آن چیزی است که دموکراسی خواهان از آن تحت عنوان «سیاست» یاد می کنند.

محدود نگاه داشتن مبارزات اقتصادی کارگران به مطالبات و خواست های حداقلی و پیوند زدن آن با مطامع سیاسی دموکراسی خواهان. این است سیاست مد نظر رفرمیست ها!

روشن است که بازسازى اقتصاد ایران بر مبانى سیاستهاى نئولیبرالى صورت می پذیرد، و چنین پلاتفرم اقتصادى ، میان همه جناحهاى "اصول گرا" و "اصلاح طلب" پوزسیون، و کلیه جریانات سلطنت طلب و لیبرال و "سوسیال دموکرات" اپوزیسیون و نیمه-اپوزیسیون و هریک با ادبیات خودشان، مشترک است و مناقشه ای بر سر اصول بنیادین آن وجود ندارد.

بر این اساس این دموکراسی خواهان هستند که می کوشند مبارزه طبقاتی را به مبارزه ای برای احقاق مطالبات دموکراتیک و جدالی مدنی فرو کاهند و از این جهت است که سعی می کنند مبارزه برای سندیکا و مبارزه سندیکایی را به محور مباحثات درون جنبش کارگری بدل کنند و شکل خاصی از تشکل یابی طبقه کارگر را به عنوان ایدئال و الگوی ازلی و ابدی مبارزات طبقه کارگر تحمیل و تبلیغ کنند.

البته نیازی به گفتن نیست که آزادی هاى اجتماعی و دموکراتیک براى طبقه کارگر و کل جامعه تا چه حد حائز اهمیت است. اما آزادی هاى دموکراتیک تنها هنگامی ماندگار و واقعی است که طبقه کارگر با اتکاء به نیروى طبقاتی خود بتواند در مقابل استثمار وحشیانه و سودآورى سرمایه بایستد و در جهت الغاء مناسبات سرمایه‌دارى گام های محکم بردارد.

لذا جریانات موجود در اتحاد دموکراسی خواهان که خود را فارغ از پرنسیپ های لازم چپ می خوانند، در بهترین حالت سوسیال دموکرات های مهربانی هستند تنور رفرمیسم را در درون جنبش کارگری گرم می کنند.

سخن گفتن از تشکل های مستقل کارگری با پنهان داشتن این حقیقت که« سندیکا اساسا نمی تواند فراتر از چارچوب های نظام سرمایه حرکت کن