قطبیت ، بحثی در مقوله رهبری

بیژن نیابتی 
" جدایی و تفرقه در صفوف جنبش کمونیسم کارگری بالا گرفته است. ترکیب و سیمای حزبی و سازمانی جنبش کمونیسم کارگری بطور قابل ملاحظه ای تغییر کرده است . چه باید کرد ؟ "

جمله بالا از آن من نیست ! این پرسشی است که حزب جدید الولاده" اتحاد کمونیسم کارگری" جلوی پای علی جوادی انداخته که قرار است طی یک جلسه پالتاکی توسط وی حل و فصل گردیده و راه انقلاب سوسیالیستی در راه ، گشاده شود .

آنچه بر جنبش کمونیسم کارگری رفته و می رود ، اگر چه پس از درگذشت منصور حکمت به خوبی قابل گمانه زدن بود ، با اینحال تردیدی بر جای نیست که قلبهای هر انقلابی را بدرد آورده و هر عنصر ترقیخواهی را به اندیشه وادار می کند که آخر چرا ؟ براستی چرا ؟ 

این کدام دانش آموز تنبل ولی پرمدعای مدرسه سیاست معمول است که نداند راه تصرف قدرت سیاسی از هرطریق که ممکن باشد از طریق تفرقه و تجزیه و تلاشی ، امکانپذیر نیست. تصرف قدرت سیاسی پیشکش ، راه جدی گرفته شدن در صحنه سیاست نیز هر چه باشد ، این نیست !

آخر این کدام آدم عاقلی است که سرنوشت خود را بدست آدمهایی بسپارد که سازماندهی طبقه کارگر ! بجای خود ، توان سازماندهی و ایجاد یک تنظیم رابطه اصولی در میان صفوف اندک خود را نیز ندارند ؟

آن کدام رژیمی است که برای شعارهای شداد و غلاظ " زمین را زیر پایتان داغ می کنیم " و " اجازه نمی دهیم " و " باید چنین و چنان شود " چنین نیرویی ، تره ای هر چند اندک هم که شده خرد کند و با نگاهی عاقل اندر سفیه و پوزخندی بر لب ، از کنارشان نگذرد ؟

جالب آن است که از قضا همانهایی که بیشترین سهم را در چه در انشعاب اول و چه در انشعاب دوم در صفوف حزب کمونیست کارگری داشته اند ، حالا با شعار وحدت صفوف کمونیسم کارگری و با نام بی مسمای " اتحاد ! کمونیسم کارگری " به میدان آمده اند .

بی دلیل نیست که فریادهای وحدت طلبانه ای را که به سمت حکمتیستها روان می سازند از سوی طرف مقابل جدی گرفته نمی شود و دوباره بسمت خودشان بازگشت داده می شود . به موضع حکمتیستها دقت کنید :

" رهبران جریان اتحاد کمونیسم کارگری خود از جمله تئوریسین ها و سردمداران تعرض به خط حکمت و زیر پا گذاشتن آگاهانه اصول و موازین سازمانی حزب کمونیست کارگری و تحمیل کردن جدائی ما از این حزب بودند. "

۱

" حزب "اتحاد کمونیسم کارگری" پرچمی برای جمع آوری " مخالفین" و "ناراضیان" در حزب کمونیست کارگری و حزب حکمتیست است . چنین حزبی از حد یک جریان محفلی بی آینده عبور نخواهد کرد . "

به نقل از ارزیابی حکمتیستها از حزب “اتحاد کمونیسم کارگری” تاکیدها از من است

براستی مشکل  جریان چپ غیر مذهبی در کجاست ؟ چرا همواره درست در همان نقطه ای که این جریان می رود تا پتانسیل تبدیل شدن به یک ثقل قدرتمند اجتماعی را بالفعل نماید ، چند پاره می شود ؟ هنوز خاطره تلخ تجزیه و تلاشی " جنبش فدایی " از حافظه تاریخی جامعه پاک نگردیده است . هنوز زخم عمیق تازیانه غدر و خیانت رهبری " جنبش توده ای " و تلاشی و گسست ایدئولوژیکی ، سیاسی و تشکیلاتی آن بر شانه های چپ جامعه التیام نایافته برجا مانده است . ریشه های عمیقا مشکوک و ضد انقلابی متلاشی کردن سازمان رهبری کننده جنبش مسلحانه علیه نظام ستم شاهی را در کدامین " خاک" جستجو باید کرد ؟

و اینک فصل لاله ریزان " جنبش کمونیسم کارگری " است ! درست در بزنگاهی که ضدانقلاب " راست داخلی و بین المللی " همچون هیولایی در کمین ، تیر در کمان ، افتادنمان را به نظاره ایستاده است ….. و بازهم پاشیدن بذر یاس و انفعال در میان جمعی و نفرت و انزجار در برابر رفیق دیروز و رقیب امروز در میان جمعی دیگر .

گزینش واژه  نفرت ، انتخاب من نیست ! اشاره صریح حزب اتحاد کمونیسم کارگری است که در نقد خود بر سند ارزیابی حکمتیستها آورده اند . دقت کنید :

" این سند با هدف مستحکم کردن دیوار  نفرت فرقه ای که دارد فرو می ریزد ، نگاشته شده است . "

نقد ی بر سند ارزیابی حکمتیستها از حزب " اتحاد کمونیسم کارگری " تاکید از من است .

و چپ … همچنان دوره می کند … شب را و روز را …. هنوز را !

" کمونیسم کارگری "  می توانست که در یک  شرایط دمکراتیک متعاقب هر تغییر و تحولی در ایران ، بخش مهمی از چپ سکولار و ضد مذهب جامعه را حول محور خود سازمان دهد . بشرط آنکه تا آنروز موفق به حفظ تشکیلات و کادرها و انسجام تئوریک خود می گردید . اینرا در بحث سترونی که سالها پیش با همین سردمدار کنونی حزب "اتحاد کمونیسم کارگری" مکتوب کرده بودم ، بصراحت آورده بودم .

" سرمایه گذاری روی موضوعاتی از جمله " آ زادیهای جنسی " و شعار خردمندانه ! " عشق آزاد " ، مذهب ستیزی و غربگرایی ، نشاندهنده یک دید واقع بینانه نسبت به پتانسیل های موجود در جامعه و حساب باز کردن رهبری " حککا " بر روی سوار شدن بر موج اینگونه گرایشات می باشد .

در همین رابطه به عقیده من در یک " شرایط دمکراتیک " حککا ، یک پروسه رشد اجتماعی را ( البته بشرط حفظ " کادرها " و " تشکیلات " ) در پیش رو خواهد داشت که

۲

البته با توجه به تعادل قوای پس از سرنگونی  " رژیم جمهوری اسلامی " بسیار هم ضروری خواهد بود . "

برگرفته از ادامه بحث با علی جوادی ۱۲ مهر ماه ۱۳۸۱

و حالا ابدا جای خوشحالی نیست که حککا نه فقط موفق به حفظ کادرها و تشکیلات منسجم نشد که
با ادامه روند کنونی ، شرکت موثر در تحولات محتوم آتی بکنار ، امکان هر گونه رشد اجتماعی در شرایط پس از تحولات را نیز باید به فراموشی سپارد .

فکر نمی کنم که هیچ عنصر تازه کار سیاسی هم به این مسئله اساسی آگاهی نداشته باشد که مسیر کسب قدرت سیاسی نه با پراکندگی و انفراد که با انسجام و تشکیلات ؛ گشاده و هموار می گردد . بچه مدرسه ای ها هم برای پیروزی در جدالهایشان می دانند که باید یارگیری کنند . بنابراین ریشه مشکل ، اصلا معرفتی  نیست ، خصلتی است !

قطبیت و فردیت

تاریخ آیینه تجربیات تلخ و شیرین بسیاری است که همواره تکرار می شود . دیدن این تجربیات بیشمار تنها زمانی میسر است که ما تنها به نظاره تصویر خویشتن بسنده نکنیم !

نگاهی به تجربیات جنبشهایی که نسل ما چه در ابعاد جهانی و چه در حیطه داخلی  پس پشت نهاده است ، بوضوح تمام حکایت غم انگیز " فردیت " نفرت انگیزی است که در راس این جنبشها تنها به خود و منافع خود عنایت داشته و دیگر هیچ !

اینکه در میان احزاب و سازمانهای انقلابی معاصر ، همواره در کنار " کار معرفتی " بسا بیشتر به " کار خصلتی " بها داده می شده است ، اصلا تصادفی و از سر ایجاد مشغله ذهنی برای نیروهای تشکیلاتی نبوده است . ضرورت بی اما و اگر انقلابی بودن و بسا مهمتر از آن انقلابی  ماندن فرد و تشکیلات است .

تبدیل شدن " فرد " در تشکیلات به " قطب" ، پیش از گذار از " خود" ، فساد گسترده ای را در پی دارد که کمترین بی توجهی به آن بویژه در بالای تشکیلات ، یا به باند بازی و تعدد کانونهای قدرت در حزب و سازمان می انجامد و یا به تجزیه و تلاشی . درست به همین اعتبار هم هست که اگر چه " فردیت " به مثابه یک واقعیت عینی پذیرفته شده و تلاش در جهت مقابله اصولی با آن از طریق یک " کار خصلتی " مداوم می شود ، اما " قطبیت " در درون یک تشکل  انقلابی ، اساسا پذیرفتنی و تحمل کردنی نیست .

تفاوت " قطب " با " فرد " در این است که اولی " نقطه نظر" دارد و دومی نه . تعدد نقطه نظرات بویژه آنجایی که جنبه های سیاسی و استراتژیکی بخود می گیرد ، اگر در چارچوب یک حزب سیاسی که در یک شرایط دمکراتیک به مبارزه روتین سیاسی اشتغال دارد مثبت و پذیرفتنی باشد ، در میان سازمانی که دست اندر کار یک مبارزه خونین و تمام عیار با یک دیکتاتوری وحشی و لجام گسیخته است ، کارکرد سمی کشنده را دارد .

۳

متاسفم که باید بگویم با حزب مدرن " تعدد نظرات " همه کار شاید بتوان کرد الا انقلاب ! چرا که شمشیر از نیام برکشیده ارتجاع خونریز را پاسخ نه نظر که عمل است . عملی که البته بر مبنای یک تئوری منسجم و  یک ایدئولوژی انقلابی و  یک رهبری ذیصلاح  و با نسلی از انقلابیون پاکبازی  عینیت سیاسی و اجتماعی می یابد و راه به جلو می گشاید که بیش از هر چیز و پیش از هر چیز از " خود " گذشته اند و به " خاک " نشسته اند  .

شقه شقه نشدن سازمان چند هزار نفره ای که در گوشه و کنار دنیا پراکنده است و شب و روز زیر فشارهای مستمر ارتجاع و استعمار به مفهوم واقعی کلمه دست و پا می زند ، فشارهایی که اعمال تنها بخش کوچکی از آنها بر جنبشهای گوناگون تاریخ معاصر ، می توانست آنها را از درون منفجر کند ، حتما " حکمتی " دارد !

اینکه سازمان مجاهدین و ارتش آزادیبخش در غیاب رهبری عقیدتی و فرماندهی کل نظامی خود می تواند کارش را بکند و با اشغالگر و اشغال شده تنظیم رابطه کرده و در میان دریای توطئه ، مسائل و مشکلات چند هزار نفر را هم حل و فصل کند و منشعب نشود ، حتما " حکمتی " دارد !

اگر " مسعود رجوی" می تواند سازمانش را با خیال راحت تنها بگذارد و برود و هراسی از کودتا و سر برآوردن یک " تقی شهرام " و یک " فرخ نگهدار " گونه ای دیگر در میان تشکیلاتش نداشته باشد و " منصور حکمت " نمی تواند با خاطری آسوده سر بر خاک بگذارد و مطمئن باشد حزبی را که از میان فراز و نشیبهای بسیار وارد هزاره سوم کرده است ، دچار تجزیه و انشعاب نمی گردد ، حتما " حکمتی " دارد !

اگر همه تحلیلگران دنیا اعم از ذیصلاح و بی صلاح ! و دون پایه و عالی مرتبه و کذا و کذا ، یکپارچه بر این عقیده اند که ماندن در عراق کاری عبث و بی حاصل است و آخر و عاقبت آمریکا و رژیم بر سر مجاهدین به توافق می رسند و باید به اروپا و آمریکا عقب نشینی کرد و این تحلیلها به عقل یکنفر از مسئولان سازمان مربوطه نمی رسد که تعدادی را با خود برداشته و به خارجه بیاورد و حزب مدرنی تاسیس کند ، حتما " حکمتی " دارد !

و همین " حکمت" است که در تحلیل نهایی جایگاه هر فرد و گروه و سازمانی را در معادله قوا مشخص می کند و " قدر " آنان را رقم می زند .

این " حکمت " راز چندان پیچیده ای نیست . در یکی " خود " محور است و در دیگری نه . حلقه مفقوده ای در بالا ! این عصاره و چکیده انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین بود.
 
منبع : سایت دیدگاه
bijanniabati@hotmail.com 

ششم مرداد ۱۳۸۶