چپ انقلابی در روسیه؛ الگویی تمام نشدنی

یک لحظه چشم‌های خود را ببندید و سعی کنید تمام تبلیغات ضد-کمونیستی، و به ویژه نسخۀ ایرانی آن را -که ترکیبی از سوسیالیسم­ستیزی تاچر و الحادستیزی خمینی است- که دیده، شنیده یا خوانده­اید، به سرعت و در چند دقیقه در    ذهن­تان مرور کنید. سعی کنید با نهایت سرعت این کار را انجام دهید چون مرور دقیق فقط عناوین و تیترهای این تبلیغات، تنها نیاز به روزها و بلکه ماه‌ها وقت دارد! حال سعی کنید سنگینی آوار این تبلیغات را در مرکز قطب فرو پاشیده و اردوگاه در هم ریخته، در روسیه، در مسکو تصور کنید. اگر این تبلیغات تا حد قابل توجهی با واقعیات سیاسی و اجتماعی منطبق و بر آن‌ها موثر باشد، از بیست و دو سال پیش تا کنون می‌بایست نسل کمونیست‌ها منقرض شده باشد، آن­ها را باید در انجمن­های سری، کلوپ­های مخفی، مراسم­های آیینی، در حفره­های تاریک و دور از چشم مردم جستجو  می­کردیم چرا که حتی اگر حکومت هم به آن­ها کاری نداشت، طبق تبلیغات رسمی مردم به خون آن­ها تشنه بودند و به محض این‌که می‌فهمیدند که یک نفر کمونیست است، به انتقام ”جنایات دوران استالین“ و ”سیاه­کاری­های“ اتحاد جماهیر شوروی، او را از تیر چراغ برق آویزان می­کردند و جسدش را می‌سوزاندند!

اما تصاویر جنبش اعتراضی دسامبر ۲۰۱۱ روسیه را در رسانه­ها و از جمله تلویزیون بنگاه خبرپراکنی بی‌بی‌سی مشاهده می­کنیم و کمونیست­ها را با پرچم‌های داس و چکش در صف نخست اعتراضات می­بینیم. چطور؟ مگر می­شود؟ نکند این­ها دارند ”مثل همیشه“ از ”فرصت“ استفاده می­کنند و سعی دارند خود را به این اعتراضات ”بچسبانند“؟ و این ”فرصت“ را مغتنم شمرده­اند تا از ”سوراخ“‌ها بیرون بیایند؟ با پیگیری اخبار متوجه می­شویم که در همین انتخاباتی که در آن به نفع حزب حاکم باند پوتین-مدودوف یعنی حزب لیبرال-ناسیونالیست ”روسیۀ متحد“ تقلب شده، حزبی که عنوان ”کمونیست“ بر خود دارد، در جایگاه دوم ایستاده است. آخر مگر می‌شود؟ مگر این مردم یک بار طعم مجمع‌الجزایر گولاک، اردوگاه‌های کار اجباری، روان­پریشی­های استالین و … را    نچشیده­اند؟ پس آخر چطور می‌شود که این فرصت ”دموکراتیک“ خود را به تهدیدی علیه ”دموکراسی“ تبدیل می­کنند؟ مخاطب دقیق­تر و پیگیرتر که به سخنان بی­بی­سی و ”کارشناسان“‌اش همان‌قدر اعتماد می­کند که به صدا و سیمای رژیم جمهوری اسلامی، با تحقیق بیشتر در مورد مسائل و با آغاز از فرض­های مخالف تبلیغات رسمی، به نتایج شگفت‌انگیزتری می‌رسد.

پیتر گوان در تحلیلی جامع در نشریۀ سوسیالیست رجیستر، تحلیلی جامع از وضعیت جریانات و احزاب کمونیست بلوک شرق از زمان فروپاشی تا سال ۱۹۹۸ (مقطع نگارش مقاله) ارائه می­دهد. او نخست و در همان ابتدای مقاله و با وام گرفتن از مایکل المان، به وضعیتی در این جوامع در این بازۀ زمانی (حدود یک دهه پس از فروپاشی) اشاره  می­کند که آن را کاتاسترویکا (Katastroika) می‌نامد. این واژه ترکیبی است از دو واژۀ آلمانی ”کاتاستروف“ به معنای فاجعه و واژۀ روسی پروستریکا به معنی اصلاح نظام سیاسی و اقتصادی است و در کل به معنای فاجعۀ ناشی از اصلاح نظام اقتصادی و سیاسی. به تعبیر گوان، ”مردمان کشورهای برجامانده از بلوک شرق، شاهد به خاک سیاه نشستن و ذلت و خواری ده‌ها میلیون انسانی بوده­اند که از پیامدهای تباه‌کنندۀ  آن‌چه قدرت­های غربی، اصلاحات اقتصادی نامیده­اند، لطمه خورده­اند. در همان حال بربریت در اتحاد شوروی سابق و بخش­هایی از جنوب شرقی اروپا کاملا مشهود است.“

گوان سپس به آن‌چه آن روی دیگر سکۀ تصور غربی از تقابل ”جامعۀ مدنی“ در مقابل ”توتالیتاریانیسم“ می­نامد، اشاره و اضافه می­کند که بخش اعظم و بزرگی از آن‌چه غربی‌ها ”جامعۀ مدنی“ می‌نامیدند، در همان مقطع فروپاشی و پس از آن، نسبت به ارزش­های سوسیالیسم و در وهلۀ بعدی و به درجات پایین­تر حزب کمونیست کشور خود دلبستگی داشتند. به عنوان مثال اتحادیه­های رسمی در دوران کمونیستی صرفا تسمه نقالۀ ”دولت توتالیتر“ و بدون پایگاه اجتماعی مهم نبودند. در این سازمان­ها، پایگاه انتخاباتی اتحادیه‌های کارگری وجود داشت. گوان سپس این دو سطح یعنی علاقۀ مردم این کشورها به    ارزش­های سوسیالیسم در مقابل بازار آزاد و نیز اقبال آنان به احزاب کمونیست کشورشان در دورۀ پس از فروپاشی را با استناد به ارقام و آمار و نظرسنجی­های معتبر، در تمام کشورهای برجامانده از بلوک شرق بررسی می­کند و به نتایج جالبی می‌رسد. به عنوان مثال اکثریت مطلق مردم روسیه و اوکراین در سال ۱۹۹۶، مجتمع­های بزرگ صنعتی با مالکیت دولتی را بر مالکیت خصوصی ترجیح می‌دادند.

این بحث را به عنوان مقدمه و در آمدی موضوع اصلی مورد نظرمان یعنی جنبش کمونیستی در کشور روسیه آغاز کردیم و برای حفظ پیوستگی بحث، بهتر است قبل از همه از مهم­ترین حزب کمونیست به جا مانده از حزب کمونیست اتحاد شوروی (CPSU) و مهم­ترین وارث آن یعنی حزب کمونیست روسیه آغاز کنیم که در جناح راست جنبش کمونیستی کنونی روسیه جای می­گیرد.

پس از ممنوعیت فعالیت حزب کمونیست در دوران آغاز حکومت یلتسین، اصلاح­طلبان طرفدار گورباچف این ممنوعیت را پذیرفتند و انگیزه­ای برای تشکیل حزب دیگری نداشتند. مداخلات بعدی آنان در سیاست به عنوان طرفداران  سرمایه­داری اما با تبصرۀ ”دارای چهرۀ انسانی“ و رگه­های رقیق سوسیال دموکراتیک نبود که البته در دل سرمایه­داری مافیایی در حال شکل­گیری در روسیه، بیشتر نقش بَزَک و مشاطه را ایفا می­کرد. این­ها در صحنۀ سیاست به سرعت به حاشیه رانده شدند. جالب این­جاست که در نظرسنجی­های به عمل آمده، پشتیبانی از گروه­های معادل احزاب سوسیال دموکراتیک غرب در روسیه، بسیار ناچیز و حدود ۱ درصد برآورده شده است. افراد وفادار به اتحاد شوروی در حزب، پس از غیرقانونی اعلام شدن آن، شبکۀ حزب را به شکل غیرقانونی و مخفی حفظ کردند و هنگام قانونی شدن مجدد آن، بلافاصله دست به بازسازی آن زدند. این­ها همان مخالفان سرسخت برنامه­های گورباچف، انحلال شوروی و نقشه­های یلتسین بودند که ذهنین استالینیستی سنتی کاملا بر آن‌ها تسلط داشت.

حزب کمونیست روسیه با تز ”سومین جنگ میهن­پرستانه“، مجددا به عرصۀ سیاست علنی و قانونی بازگشت. حزب کمونیست فاجعۀ حاکم بر کشور را با تجاوزات و استعمار و غربی­ها و مشخصا با حملات ناپلئون و هیتلر مقایسه می­کند. در نتیجۀ این تحلیل، وظیفۀ برنامه‌ای حزب را گونه‌ای نبرد آزادی­بخش ملی از سوی نیروهای      ”میهن­پرست“ در تمامی طبقات بر ضد     سرمایه­داری امپریالیستی و مزدوران خائن به وطن جنایت‌کار می­داند. بر اساس این برنامه، حزب کمونیست روسیه وظیفه دارد رهبری مبارزات دموکراتیک ملی را به دست بگیرد و نه تنها کارگران و روشنفکران بلکه ”سرمایه­داران     میهن­پرست“ را به این کارزار جلب نماید. همان‌طور که گوان می­گوید، این تفسیر نقش انحطاط و فساد نومنکلاتورا (بوروکرات­های حزبی در دوران شوروی) را به عنوان عامل اصلی فروپاشی شوروی نادیده می‌گیرد.

در فوریۀ ۱۹۹۳ حزب با نیم میلیون عضو اعلام موجودیت کرد. طی سه سال بعد از تشکیل مجدد حزب، حمایت از آن به سرعت از ۴/۱۲ درصد (برابر حدود ۷ میلیون رای) در انتخابات دسامبر ۱۹۹۳ به ۳/۳۳ درصد (یعنی ۵/۱۵ میلیون رای) در انتخابات دسامبر ۱۹۹۵ رسید. البته نیروهای کمونیست دیگر نیز در این انتخابات ۵ میلیون رای به دست آوردند. در نخستین مرحلۀ انتخابات ریاست جمهوری در ژوئن ۱۹۹۶، تعداد آرای گنادی زیوگانف، دبیرکل حزب کمونیست و کاندیدای انتخابات، به حدود ۳۰ میلیون نفر یا ۴/۴۰ درصد آرای انتخاباتی رسید.

برنامۀ اقتصادی حزب کمونیست روسیه خواهان به دست گرفتن نبض اقتصاد از سوی دولت به ویژه ”بنگاه‌های سودآور“ و ملی‌شدن بانک‌ها است البته بدون آن که نقش ”سرمایۀ ملی“ و فعالیت خصوصی خُرد را نادیده بگیرد. هدف حزب شدت عمل به خرج دادن در برابر فرار سرمایه­ها، خارج کردن دلار از اقتصاد داخلی، احیای مجدد انحصار دولت بر بازرگانی خارجی در بخش­های استراتژیک، کوتاه کردن دست باندهای مافیایی جنایتکار و فاسد و افزایش مالیات بر شبکه­های غیرتولیدی و کاستن از مالیات بخش تولیدی است. برنامۀ سیاسی حزب در وهلۀ نخست، معطوف به گرفتن قدرت از رییس جمهور و دادن آن به پارلمان است. اما هدف نهایی حزب بازسازی شوراها اعلام شده است در آن گروه­های کارگری نمایندۀ خود را انتخاب می‌کنند.

در حزب، جناح­ها و جریان­های گوناگونی وجود دارد که برخی از آن­ها افکاری شبیه سوسیال‌دموکرات‌های غربی دارند و برخی از آن­ها شبیه کمونیست‌های اروپایی. اما جناح مسلط حزب که تفوق آن با بیش از دو دهه رهبری مقتدرانه گنادی زیوگانف به عنوان دبیرکل حزب مشخص می­شود، دارای گرایش­های شدید ناسیونالیستی روس است که آن را از سنن شناخته‌شدۀ کمونیستی بسیار دور می‌کند. حزب، ”میهن‌پرستی و ناسیونالیسم روسی“ را در کنار ”مارکسیسم-لننینیسم“ از منابع و مراجع ایدئولوژیک خود معرفی می­کند. طبق تحلیل گوان، زیوگانوف دلبستۀ برخی از بدترین جنبه­های میراث فکری دوران استالین است که حتی در قیاس با لئونید برژنف نوعی عقب­نشینی ایدئولوژیک محسوب   می­شود. از نظر او، ”قوم“ ”عامل اصلی تاریخ“ است و قوم روسیه تماما با کمونیسم روسی گره خورده است. در این درون‌مایه حتی تمایلات آشکار به سازش با سنت مسیحی ارتدوکس روسیه به چشم می­خورد. ناسیونالیسم زیوگانوف نوعی برتری معنوی برای روس‌ها در مقابل سایر ملل قائل است و شامل ایده­های آشفته­ای دربارۀ گونۀ خاصی از وحدت درونی و ارگانیک ملت روس است. اگر چه حزب در عرصۀ سیاسی با راست فاشیست مبارزه می­کند، اما در حیطۀ نظرات و نمادها رهبری حاکم بر آن امتیازات زیادی به عرفان‌گرایی تاریک­اندیش روسی و دیدگاه­های عجیب ناسیونالیستی داده است که اصولا ربطی به کمونیسم و لنین ندارد. با این حال بسیاری در این حزب این اندیشه­ها را قبول ندارند و امید دارند که کنار زدن ناسیونالیسم زیوگانفی باعث پیوند مجدد حزب با جنبش کمونیستی در بقیۀ جهان شود.

حزب علی‌رغم این که نسبت به تقلبات انتخاباتی در دسامبر ۲۰۱۱ معترض بود اما به علت شرکت لیبرال­ها و طرفداران غرب در تظاهرات ضد دولتی، با اعتراضات خیابانی به مخالفت برخاست.

حزب دیگر، حزب کمونیست متحد روسیه است که توسط نینا آندریِوا در سال ۱۹۹۱ تاسیس شد و در روسیه و سایر کشورهای جدا شده از اتحاد شوروی فعالیت می­کند. این حزب، خود را مارکسیست-لنینیست و ضدرویزیونیست معرفی می­کند و یک حزب استالینیست دو آتشه است. نینا آندریوا استاد شیمی در دانشگاه بود و با نامۀ سرگشاده­اش تحت عنوان ”من نمی­توانم اصول خودم را رها کنم“ در سال ۱۹۸۸ معروف شد. او در این نامه از دستاوردهای اتحاد شوروی دفاع کرد و با میخاییل گورباچف به مخالفت برخاست. این نامه در سطوح بالای حزب کمونیست اتحاد شوروی تاثیرات زیادی داشت. این حزب، حزب کمونیست روسیه را رفرمیست می­داند و در انتخابات حمایتی از آن به عمل نمی­آورد. در انتخابات دومای ۱۹۹۹ این حزب به همراه جریانات استالینیست دیگر اقدام به تشکیل بلوک استالین نمود که تحت رهبری یوگنی جوگاشویلی، نوۀ مشهور استالین، قرار داشت.

حزب تقریبا مشابه دیگر، حزب مائوئیست روسیه است که در سال ۲۰۰۰ تاسیس شده است. این حزب خود را در ادامۀ حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه (تاسیس ۱۸۹۸) می‌داند و از نظام حاکم بر شوروی تا سال ۱۹۵۳ و چین تا سال ۱۹۷۶ دفاع می­کند. این حزب رژیم خروشچف و برژنف را به عنوان سوسیال-امپریالیست ارزیابی می­کند و یلتسین و پوتین را وارث بر حق آنان می‌داند.

تا این جا از احزابی نام بردیم که هر یک به نوعی در امتداد سنت استالینیستی حاکم بر اتحاد شوروی فعالیت می‌کردند.بحث اصلی ما که با مسالۀ الگوی مبارزۀ کمونیستی در قرن بیست و یکم مرتبط است، پس از این آغاز می­شود. واقعیت این است که مسالۀ شکل­دهی به جنبش کمونیستی که با مسائل نوین مبارزۀ طبقاتی در قرن بیست و یکم مرتبط و درگیر باشد و از نسل­های مبارز جوان جامعه تشکیل شود -و ما در آلترناتیو به شکلی پررنگ به آن‌می­پردازیم- بحث و مساله­ای بین‌المللی است که به انحاء گوناگون مطرح می‌شود و اذهان بیدار و هوشیار در جنبش کمونیستی بین‌المللی هر یک به دنبال پاسخی برای این مساله هستند.به عنوان مثال ژیلبر آشکار در مصاحبه­ای به مناسبت یک‌ سالگی انقلاب­های عرب با مجلۀ ”دیدگاه بین‌المللی“ (اینترنشنال ویوپوینت) (ارگان بین­الملل چهارم) به این مساله می­پردازد. مصاحبه‌گر از او می‌پرسد که:

”آیا شما فکر نمی­کنید که در چپ سنتی و قدیمی، که امروز کاملا در حال اضمحلال است، پتانسیل اندکی برای مداخله در چنین خیزش‌هایی وجود دارد؟“

آشکار در پاسخ می‌گوید:

”من اعتقاد راسخ دارم که ما در سال­های اخیر با یک دگرگونی تاریخی در اشکال سیاسی چپ، اشکال جنبش کارگری و اشکال مبارزۀ طبقاتی مواجه هستیم. به نظر می­رسد که این دگرگونی به شکل ناقصی توجه آن‌چه از چپ باقی مانده است، درک می‌شود. هنوز افراد بسیاری در چپ هستند که در چارچوب ذهنیت­های به جا مانده از قرن بیستم می­اندیشند. و بخش بزرگی از تجربۀ قرن بیستم چپ با ورشکستگی مواجه شده و کاملا بلا موضوعیت شده است… نسل­های جدید در شرایط کاملا جدید و در عصر تکنولوژی متولد شده‌اند. این‌ها واقعیاتی هستند که تجدید سلاح سازمانی، ایدئولوژیک و سیاسی چپ را در سطح   بین­المللی الزامی و ضروری می­سازند. این چالشی است که هم‌اکنون به واسطۀ انقلاب‌های عرب پیش آمده است؛ و یا مثلا با جنبش ”خشم“ در اسپانیا… چپ انقلابی به شارژ مجدد باطری­هایش نیاز دارد. مسالۀ حیاتی برای ساختن یک چپ انقلابی در قرن بیست و یکم، ادغام میراث برنامه­ای و تئوریک چپ یعنی میراث مارکسیستی با این اشکال نوین و این نوسازی رادیکال اشکال سازمان و بیان است.“

واضح است که چون در شرایط کنونی هیچ‌کدام از نیروهای چپ نوین که درگیر شرایط جدید  مبارزه­اند، به یک پیروزی و توفیق آشکار و قابل لمس دست نیافته­اند، سخن گفتن از الگو، آن‌چنان‌که در قرن بیستم در مورد کوبا یا چین وجود داشت، فعلا بدان معنا و در آن سطح موضوعیت ندارد. اما ما می­توانیم و باید تجربۀ نیروهای چپ انقلابی که در نقاط گوناگون جهان و به شکل واقعی درگیر موضوع ادغام و در هم آمیختن میراث مارکسیستی و اشکال و مسائل نوین مبارزه هستند را رصد کنیم و مورد بررسی دقیق قرار دهیم، با آن­ها از نزدیک ارتباط برقرار کنیم و علاوه بر تحکیم پیوندهای انترناسیونالیستی، از جزییات و دقایق و لحظات تجارب آن‌ها بیاموزیم. بعید نیست که در برآمد آتی اجتماعی در ایران با مسائل مشابهی مواجه شویم و می‌بایست حداقل از نظر ذهنی برای روبرو شدن با چنین مشکلاتی آمادگی داشته باشیم. در       این­جاست که مسالۀ شناسایی مواردی که می­توان از آن‌ها درس­آموزی کرد و در تجربیات­شان سهیم شد، پیش می­آید. با توجه به بررسی­های تاکنونی، ما در شرایط کنونی سه محور در این زمینه شناسایی کرده­ایم که البته دایرۀ شمول یکی از  آن­ها بسیار وسیع است و خود دربرگیرندۀ شاخه‌های جزیی‌تر متعددی خواهد بود. البته اولا شناسایی ما در این زمینه هنوز کامل نیست و علاوه بر آن، نیاز به تدقیق بسیار دارد. ثانیا شناسایی این محورها تازه گام نخستین ماست و برای درس‌آموزی و شریک شدن در تجربیات آن­ها باید سختی­ها و مرارت­های بیشتری متحمل شد. این سه مورد عبارتند از:

۱- جریان سوسیالیست­های انقلابی در مصر؛ به ویژه با توجه به مشابهت نسبی ایران و مصر از حیث بافت نیروهای سیاسی و اجتماعی و شرایط منطقه­ای و به ویژه از این حیث که این جریان به شکل فعال و واقعی درگیر مسائل ناشی از یک انقلاب جاری است.

۲- جریان و جنبش بازسازی و نوسازی که عمدتا در چپ انقلابی در اروپای غربی و به درجات کمتری در آمریکای لاتین تحت عنوان ضد سرمایه­داری در جریان است. این جریان البته عمدتا با محوریت چپ انقلابی در بریتانیا و فرانسه در حال انجام است و از حیث فعالیت­های عملی رادیکال در چارچوب آن می­توان به مواردی مانند یونان نگریست.

۳- چپ انقلابی روسیه به ویژه از حیث رزمندگی بالا، ترکیب اشکال نوین فعالیت مبتنی بر  سازمان­دهی افقی و شبکه­ای با درجۀ بالای سانترالیسم و انضباط دموکراتیک (که در ایران به دلایل گوناگون بسیار حیاتی است) و اشکال متنوع تاکتیک­های رزمندۀ خیابانی و اجتماعی در عین اجتناب از ولونتاریسم، اتحاد عمل صادقانۀ همۀ گرایش‌های انقلابی.

اینجاست که بحث الگوهای مبارزۀ کمونیستی در قرن بیست و یکم با موضوع اصلی مقالۀ ما یعنی بررسی جنبش کمونیستی در روسیه در هم می‌آمیزد و اهمیت بسیار بیشتری به آن می­بخشد و آن را از یک گزارش صرف به متنی دارای اهمیت راهبردی تبدیل می‌کند.

نکتۀ بسیار جالب توجه این­جاست که تقریبا تمامی جریانات اصلی چپ انقلابی و افراطی در روسیه در قالب جبهه­ای متحد تحت عنوان ”جبهۀ چپ“ و در عین حفظ استقلال سازمانی با هم اتحاد   یافته­اند. جبهۀ چپ خود را یک ”جبهۀ متحد ضدسرمایه­داری انقلابی“ معرفی می­کند. هدف اصلی برنامۀ این جبهه، برقراری سوسیالیسم در روسیه و وظیفۀ اصلی آن، تضمین اتحاد تمام کسانی که برای سوسیالیسم، انترناسیونالیسم و دموکراسی مبارزه می­کنند و هم­چنین همکاری نیروهای چپ انقلابی اپوزیسیون اعلام شده است.

ایدۀ تشکیل این جبهه در نخستین گردهمایی فعالین و مبارزین چپ انقلابی در روسیه در بهار ۲۰۰۵ در نخستین فوروم اجتماعی مطرح شد و در دومین فوروم در تابستان ۲۰۰۶ پی گرفته شد. سرانجام و در مرحلۀ نهایی در فاصلۀ تابستان ۲۰۰۸ تا پاییز ۲۰۰۹ فرایند ایجاد جبهه (و به تعبیر قدیمی چپ در ایران، ”پروسۀ تجانس“) به اتمام رسید و شاخه­های محلی و منطقه­ای آن نیز ایجاد شدند. نخستین کنگرۀ جبهه در ۱۸ اکتبر ۲۰۰۸ برگزار شد. جبهه، جهت­گیری خود را شرکت در جنبش­های اجتماعی و مجتمع­های کارگری اعلام کرد. دومین نکتۀ مورد تاکید و تمرکز فعالین در کنگره، اجرای تاکتیک موسوم به ”تبلیغ از طریق عمل“ (Propaganda ofAction) بود. معنای این تاکتیک، طرح ایده­ها و مطالبات چپ در جامعه به شکل ”عمل مستقیم“ (Direct Action) بود. از طریق این تاکتیک، تا حدود زیادی غلبه بر مشکلات دسترسی به رسانه­های جمعی ممکن می­شد. به موازات این فعالیت، جبهه فعالانه اقدام به برگزاری اردوهای سالانۀ جوانان، مدارس، فعالیت­های سیاسی،   گروه­های مطالعاتی برای آموزش تئوری و پراتیک کمونیستی، کلوپ­های فیلم و سایر فعالیت­های مشابه نمود. جبهه فعالیت­های قانونی و غیرقانونی بسیاری در قالب راهپیمایی، تجمع و … انجام داده است. اوج این فعالیت‌ها را می‌توان در ”روز خشم“ مشاهده کرد که توسط جبهه در مسکو برگزار شد و هم­چنین اقدام و عملیاتی موسوم به ”ضدسرمایه­داری“ که با وجود منع از جانب حکومت، با هدف نشان دادن و اعلام حضور و وجود نیروهای ضدسرمایه­داری در سطح عمومی جامعه انجام شد.

جبهه از سازمان‌های زیر تشکیل می‌شود:

 پیشتاز جوانان سرخ

 جوانان کمونیست انقلابی (بلشویک)

 حزب کارگران کمونیست روسیه-حزب انقلابی کمونیست‌ها

 جنبش سوسیالیستی روسیه

 عمل مستقل (آنارکو-کمونیست)

۱- حزب کارگران کمونیست روسیه-حزب انقلابی کمونیست‌ها

این حزب در سال ۲۰۰۱ تاسیس شده و همان گونه که از نام آن پیداست، از اتحاد دو حزب کارگران کمونیست و حزب انقلابی کمونیست­ها تاسیس شده است و هدف آن ”احیای سوسیالیسم و اتحاد شوروی“ است. حزب در انتخابات ۱۹۹۹، یک میلیون و پانصد هزار رای یعنی حدود ۵/۲ درصد آراء را به خود اختصاص داد. این حزب، حزب کمونیست روسیه را رفرمیست می­داند اما در انتخابات ۲۰۰۳ دوما و با هدف بالا بردن رای کمونیست‌ها، به توافقاتی با این حزب دست یافت. اتحادیۀ کارگری موسوم به ”زاچیستا“ ارتباط نزدیکی با این حزب دارد. حزب حدود ۵۵ هزار عضو دارد. یکی از رهبران شناخته‌شدۀ این حزب، ویکتور تالکین است.

۲- جنبش سوسیالیستی روسیه

این جریان در مارس ۲۰۱۱ از اتحاد دو گروه اتحاد سوسیالیستی (به پیش!) و مقاومت سوسیالیستی تشکیل شد. ”به پیش!“ ، که عنوان نشریه­ای به همین نام است، عضو انترناسیونال چهارم و تشکیل‌دهندۀ بخش روسی آن است. در کنفرانس تاسیس این جریان، هدف اصلی آن، ترسیم یک نقشۀ راه برای اتحاد چپ و تاسیس یک حزب ضد سرمایه­داری وسیع (با الگوی حزب نوین ضدسرمایه­داری در فرانسه) با شرکت سایر نمایندگان احزاب چپ و جنبش­های اجتماعی اعلام شد.

۳- عمل مستقل (آنارکو-کمونیست)

یک فدراسیون آنارشیست انقلابی در روسیه، اوکراین و بلاروس است که در سال ۲۰۰۲ تاسیس شد. ”عمل مستقل“ از سندیکالیست­ها، آنارکو مارکسیست­ها و طرفداران رادیکال محیط زیست تشکیل می‌شود. عمل مستقل از تاکتیک­های عمل مستقیم برای ایجاد یک سنت و مبنا برای یک خود-سازمان­دهی انقلابی، فرهنگ اومانیستی و مقاومت رادیکال علیه میلیتاریسم، سرمایه­داری،    جنس­گرایی (سکسیسم) و فاشیسم فعالیت می­کند. علاوه بر این جریان، جریان آنارکو-کمونیستی دیگری به نام ”آلترناتیو نوین انقلابی“ در حدود یک دهه پیش اعلام موجودیت کرد که به شیوه­ای نارودنیک­های قرن نوزدهم، به ترور انقلابی در مقابل ترور دولتی پلیس روسیه و عمل مستقیم ضد-فاشیستی در مقابل فاشیست­ها فراخوان    می­داد. در سال ۱۹۹۸ این جریان یک اتوبوس پلیس را منفجر کرد و در سال ۱۹۹۹ اقدام به منفجر ساختن ساختمان ادارۀ امنیت روسیه نمود و خسارت سنگینی به آن وارد ساخت.

۴- پیشتاز جوانان سرخ (مخفف به روسی: AKM)

جریانی است که خود را یک ”سازمان مستقل جوانان که در تمام تحرکات سیاسی روسیه دخالت می‌کند“، معرفی کرده است. این جریان، ”محدودۀ عمل“ خود را روسیه معرفی می­کند و تاکید     می­کند که روسیه هم­چنان ”جان و دل اتحاد جماهیر شوروی“ باقی مانده است. رهبر این جریان، سرگی ادالتسف (متولد ۱۹۷۷) است که بارها به دلیل اعتراض علیه حکومت پوتین به زندان افتاده است. او در روز انتخابات در دسامبر ۲۰۱۱ بازداشت شد و هم­اکنون در هنگام نوشتن این سطور در زندان و در حال اعتصاب غذا به سر می‌برد.

کلمۀ مخفف نام این جریان در زبان روسی (AKM) در حقیقت نوعی از اسلحۀ کلاشینکوف معروف روسی است. این سازمان نوعی آرایش شبه-نظامی در خود ایجاد کرده است و از اصطلاحات نظامی مانند گردان یا بریگاد برای نامیدن مفاهیم سازمانی و سازمان­دهی خود استفاده می­کند. در اکثرها شهرهای روسیه حداقل یک ”جوخه“ از AKM فعال است و چند جوخه، یک گردان را تشکیل می‌دهند.

این گروه در سال ۲۰۰۵ و در تظاهراتی به مناسبت سالگرد انقلاب اکتبر و هم­چنین در اعلام همبستگی با اعتراضات جوانان فرانسوی قدم به عرصۀ سیاست نهاد. AKM در بسیاری از تحرکات سیاسی و اعتراضی علیه حکومت فعال بوده است و در تمام این فعالیت‌ها در مقابل سرکوب‌گری پلیس روسیه دست به مقاومت و مقابلۀ خشونت‌بار زده است.

۵- جوانان کمونیست انقلابی (بلشویک)

این گروه در سال ۱۹۹۷ تاسیس شده است و یکی از فعال­ترین سازمان­های جوانان کمونیست در روسیه است. طی یک دورۀ طولانی درگیر مبارزۀ ایدئولوژیک سختی بود که بین گرایش­های گوناگون جوانان کمونیست در روسیه در گرفته بود. گروه، هدف اصلی خود را سازمان­دهی مبارزات جوانان کارگر و دانشجو و مبارزۀ طبقاتی علیه بورژوازی معرفی می­کند. هسته­های این سازمان اکنون در مناطق گسترده­ای از روسیه ریشه دوانده‌اند و شاخه‌هایی نیز در خارج از روسیه دارند.

فعالیت‌هایی که رسما توسط گروه اعلام شده است، عبارتند از:

 اتحاد جوانان کارگر و دانشجویان ترقی­خواه در تمامی بخش‌های اتحاد جماهیر شوروی.

 آزادی زندانیان سیاسی و به ویژه اعضای زندانی خود گروه.

 تلاش در جهت تاسیس تشکل‌های کارگری مستقل از دولت.

 مبارزه برای حق آموزش جوانان.

 حمایت از مبارزۀ عمومی برای حقوق اجتماعی.

 تدارک ”عمل مستقیم“ علیه رژیم بورژوایی.

 تربیت ایدئولوژیک اعضاء و انتشار ماهنامۀ تئوریک.

 مشارکت در حرکت عمومی ضد-سرمایه‌دارانۀ جوانان.

 برپایی اردوهای جوانان برای بالا بردن نظم و آموزش جنگ چریکی به اعضاء.

 همبستگی با مبارزات طبقۀ کارگر و مبارزات ضد-سرمایه‌داری در تمام نقاط جهان.

گروه، عمل‌کردن به عنوان سازمان جوانان حزب کارگران کمونیست-حزب انقلابی کمونیست­ها را پذیرفته است.

در بین این جریانات، گروه پیشتاز جوانان سرخ (AKM) و جوانان کمونیست انقلابی (بلشویک) از فعال‌ترین و موثرترین‌ها هستند. در ادبیات هر دوی این جریانات بر رزمندگی، انضباط و اکتیویسم چه در قالب عمل مستقیم یا دایرکت اَکشن و چه در قالب استفاده از اصطلاحات چریکی و نظامی تاکید می‌شد. در عین حال که می­دانیم هیچ یک از آن­ها مبارزۀ مسلحانه را به عنوان استراتژی خود برنگزیده‌اند و به شیوۀ کلاسیک کمونیستی به کار حزبی و توده­ای اشتغال دارند. پس جایگاه  فعالیت­های شبه-نظامی و شبه چریکی در  فعالیت­های این جریانات کجاست؟ این جا دقیقا همان نقطه‌ای است که ما می­توانیم از درس‌های و تجربیات این جریانات برای سازمان­دهی به فعالیت­های عملی خود در آینده بهرۀ فراوان بگیریم. ما در این جا البته به کلیت مساله خواهیم پرداخت و استنتاجات مشخص عملی را به مباحث دیگر واگذار خواهیم کرد. صورت مساله به    شکل­های این است:

الف) یک جریان، گروه یا سازمان کمونیست این را جزء بدیهیات خود می­داند که انقلاب محصول ایدئولوژی انقلابی و نشر و تکثیر آن و یا فعالیت و ارادۀ انقلابیون نیست بلکه وضعیتی عینی است که در شرایطی مشخص و صرف‌نظر از ارادۀ افراد، احزاب و حکومت‌ها پیش می‌آید.

ب) در دوران غیر انقلابی، وظیفۀ انقلابیون تدارک انقلاب، مسلح ساختن طبقۀ کارگر به سلاح­های عملی و نظری و … از همه مهم­تر ساختن و رشد دادن حزب انقلابی پرولتاریاست و در این زمینه وظایف روتینی است که باید با صبر، دقت و وظیفه‌شناسی انجام داد.

ج) آیا در شرایط غیرانقلابی می­توان ضمن حفظ الزامات این دوران و اجتناب از آوانتوریسم، تاکتیک‌های عملی به ویژه توسط جوانان کمونیست (و رادیکالیسم ناگزیر آنان که با انتظار و انجام وظایف روتین سیراب نمی‌شود) در پیش گرفت که نتیجۀ آن، اولا شناساندن جریان در بین مردم و تبلیغ عمومی (به ویژه در شرایط دیکتاتوری) و در درجات بعدی حفظ تشکل و رزمندگی و نشاط قوای خودی، بالابردن توانایی­های عمل و آزمودن کادرها و …. باشد؟

در این­جاست که جریانات جوانان چپ انقلابی در روسیه و به ویژه دو جریان فوق‌الذکر الگوی عملی را پیش می­نهند که در قالب ادبیات شبه-نظامی و شبه-چریکی بیان می­شود و به نظر ما بسیار قابل توجه و قابل تامل باشد. آیا این تاکتیک‌ها می‌تواند پر کنندۀ خلاء فعالیت عملی کمونیست‌ها در دوران غیر-انقلابی و اندکی فراتر از کار روتین و انتظار کشیدن برای فرا رسیدن شرایط انقلابی باشد؟ مزایای چنین روشی چیست و تهدیدهای آن کدام است؟ چه مقدمات و تدارکاتی لازم دارد و …؟ این‌ها همه ایده‌ها و مسائل قابل توجهی هستند که ما در این­جا فعلا و به بهانۀ بررسی وضعیت چپ انقلابی روسیه و اجرای موفقیت‌آمیز این تاکتیک‌ها توسط آنان، به طرح مسالۀ آنان می­پردازیم و پاسخ‌های خود را به بحث‌های مستقل وا می‌نهیم.

انصاف و رابطۀ رفیقانه حکم می­کند که یادآوری کنیم که برای اولین بار نشریۀ آژیر به طرح چنین مباحثی در سطح جوانان کمونیست در ایران پرداخت. دلیل این مساله احتمالا آشنایی این رفقا با جریانات کمونیست در روسیه به واسطه حضور رفقا در کشور آذربایجان بود. متاسفانه آژیر به ناگهان و به نحوی نگران­کننده به خاموشی و سکوت گرایید. ما وظیفۀ خود دانستیم از این رفقا به عنوان پیشگام در طرح این مباحث (الگوگیری از جریانات جوانان چپ انقلابی در روسیه و سایر کشورهای برجا مانده از بلوک شرق) یاد و تشکری کرده باشیم و به نقل بخش­هایی از شماره­های مختلف آژیر در این رابطه بپردازیم. این مطالب به باور ما حاوی سرنخ­های مهمی در زمینۀ مسائل سبک کاری هستند. توضیح لازم آن که در سراسر متن­ها تاکیدها از ماست و متن­ها بعضا تلخیص شده‌اند.

نخست مصاحبه‌ با رفیق از رفقای جوانان پیشتاز سرخ (AKM) در کشور آذربایجان:

هم اکنون تشکل جوانان سرخ در بسیاری از کشورهای شوروی مشغول به فعالیت بوده و در این زمینه تعدادی از آنان نیز که فی­الحال در جبهه چپ این کشور جزء اکتیویست­های انقلابی در کشور جمهوری آذربایجان می­باشند، در صدد هستند تا هر چه سریع­تر از دل تشکل ”جبهه چپ“ سازماندهی ”جوانان سرخ آذربایجان“ را آغاز نمایند. تا کنون نیز بحث­های زیادی در خصوص ساختن شاخه جوانان سرخ در آذربایجان انجام شده و این رفقا درپروسه آغاز فعالیت هستند.

س: جبهه چپ جمهوری آذربایجان چه می‌گوید؟

ج: از گذشته تا کنون بسیاری چیزها درباره دموکراسی به ما گفته‌اند…وگویا به رژیمی که کشور را نمایندگی می­کند. روایت­های بسیار دیگری نیز افزوده شده است، حال آن که امروز مردم کشور، برای تحقق بخشیدن به حقوق اجتماعی خود در برابر یک دولت مقتدر، آن هم به شکل کنونی خود، یعنی با وجود فساد اقتصادی جهانی، نابود شدن ثروت‌های ملی و …، فاقد قدرت می­باشند. در حالی که بحران اقتصادی جاری   هم­چنان جاری می­باشد. بسیاری این­ها را از اشکالات نظام سرمایه­داری و از نتایج این نظام ندانسته و مردم را متهم می­کنند. اما عامی بودن، مطیع بودن و سرکوب­پذیری نیز بدون شک در مردم وجود دارد. کدام طبقه از جامعه قادر به پیروزی در امر مبارزه می باشد؟

برخی می‌گویند روشنفکران ”وجدان ملت“ هستند، برای این که به خاطر بسپاریم چنین آغاز می­کنیم، پس یا ملت ما بی­وجدان است و یا در دوره­ی ما وجدان معنای دیگری یافته است. چنین وجدانی چه ارزشی می‌تواند داشته باشد؟

این نظریه که پیشروترین نیروی طبقاتی جامعه دانشجویان می­باشند دیگر تنزل یافته و عبارتی منقرض شده است، دانشجویان معاصر درک نمی‌کنند که برادران‌شان در آتن، لندن و پاریس بین قرن ۱۹ تا ۲۰ به دلیل مخاطرات زندگی خود، و برای چه چیزهایی مبارزه می­کردند. آیا دانشجویان جامعه ما بهتر از دانشجویان اروپایی زندگی می­کنند؟ و آیا دانشجویان دوران حاضر را کسانی که از خانواده‌های ثروتمند آمده­اند تشکیل می­دهند؟ دانشجویان در پی یافتن پاسخ این سوالات نیستند چرا که به آنها امکان طرح سوال‌های صحیح داده نمی‌شود. محیط آموزشی به بازار تبدیل شده و دیگر کرسی­های دانشگاهی ”منشاء اثر روشنفکرها“ نیستند. معلم­ها و اساتید دانشگاهی تا خرخره در فساد اخلاقی و رشوه فرو رفته و بدین جهت از دانشجویان و محصلین نیز سارتر و آلتوسر دیگری رشد نخواهد یافت. چرا که حکومت نیازی به امثال سارتر و آلتوسر نداشته و دانشجویان نیز زانو زده‌اند.

این رژیم را یک بار پرولتاریای قدرتمند و آگاه به زباله­دان تاریخ سپرده‌اند، اما رژیم موجودیت خود را، با محو نمودن صنایع باقی مانده تضمین نمود، چرا که غرب به تولید مواد خام به صورت ملی نیازی نداشته و به همین سبب برای این که رهبری طبقه کارگر خطرناک نباشد، آن را به دسته­ی لمپن‌ها تبدیل نموده‌اند.

در چنین شرایطی مطیع ساختن خلق نیز ساده می‌باشد. چرا که غیر از انسان­ها کسی برای مقابله با سیستم وجود ندارد و توده­ها نیز هم اکنون پراکنده شده‌اند. توده­ها خود به خود ترسیده و به سمت مسائل دیگری (انتخاب بین گرسنگی و به فروش رسیدن) سوق داده می­شوند. دولت به تاخت و تاز مشغول است، اما خود به خوبی می‌داند که، چاپلوسی کردن برای مردم به واسطه اطلاعات و تعریف و تمجید از رفاه و توسعه بی­فایده بود و مردم در حال خفه‌شدن در فساد و تباهی ناشی از عملکرد حکومت هستند و خلاصی آنها که خفه می‌شوند به دستان خودشان امکان‌پذیر است.

س: ضرورت ”جبهه چپ“ در چیست؟

ج: بیمار اگر خود به بیماری خود آگاه نگردد به سلامتی­اش ضربه خواهد زد، اما درک مصائب بی‌شمار نیز مردم را انقلابی نخواهد کرد، چرا که با آشکار نشدن دلائل بیماری و عدم تشخیص آن، معالجه بیمار امکان‌پذیر نیست.

وظیفه ما تنها آگاه نمودن جامعه از درد و مصائب آن­ها نیست، هم­چنین راه­های حذف منبع درد‌ها، ارائه برنامه مناسب مبارزه، و آماده نمودن آن­هاست. نشان دادن افق مبارزاتی­ای که قسمت بزرگی از منافع آنها را تامین نموده، و ایجاد استحکام توده­ها برای تحقق تغییرات انقلابی به واسطه نیروهای کلیدی توده­ای را تداوم بخشد، نیز از وظایف ما می‌باشد.

به همین جهت در برابر ما کارهای سخت و پرزحمتی قرار دارد و رسیدن به این امر برای خوانندگان یک حقیقت محض است. پایه­های حکومت، پلیس­ها و مامورهای از خود راضی نیستند. پایه­های حکومت عدم اعتراض، بی­صدایی و اشتباهات کسانی هستند که مبارزه را به پیش می‌برند.

اما امید داریم که، گسترش تفکر انتقادی برای ایجاد آگاهی بی‌ثمر نخواهد بود. افراد ناراضی در اثر اتحاد جبهه­ای بزرگ را ایجاد نموده و نهایتاً دانشجویان، کارگران، دیگر طبقات ستمکش جامعه-زحمتکشان اعتراض را آغاز کرده و آگاه و رادیکال خواهند شد. به همین جهت در زمان حاضر فعالیت هر فرد مبارز و ناراضی ضروری می­گردد. برای رسیدن به آزادی، برابری و برادری، اتحاد افراد با یک دیگر ضروری است!…

***

مطلبی در مورد وظیفۀ تیم‌های شهری:

وظیفه تیم‌های کمونیستی شهری، پیش از هر چیز نه در هم کوبیدن دیوارها که ایجاد خراش در آن­ها می‌باشد. دیوارکوب دوران مدرن، طبقه کارگر است، تیم کمونیستی تنها دیوارها را نشانه­گذاری می­کند برای کوبنده­ترین انقلاب جهان، انقلابی که تمام آثار هزاران سال ظلم حاکمیت طبقاتی را به قدرت پرولتاریای آگاه محو می­نماید.

عده­ای می­گویند چریک، باید به اسلحه مسلح باشد، اما فارغ از درک این امر که اسلحه برای چریک شهری نه استراتژی که چیزی بیش از یک ابزار اعمال قدرت نیست (یعنی تاکتیک)، یک واقعیت: در موقعیت کنونی اگر چریک شهری دست به اسلحه گردد، چنان­چه فضا انقلابی و رو در روی حکومت، برای براندازی آن نباشد، جامعه وی را تروریست دیده و از آن خواهد گریخت.

پوسیده در کوهستان

نیروی چریکی­ای که در کوهستان بی­عمل زیست می­کند و در انتظار موقعیت مناسب (اپورتونیسم) برای حمله، تبدیل به فسیل گشته، بهتر است با گله­ای حداقل در تولید برای مصرف جامعه مفید واقع گردد. این نیرو اگر برای انقلاب کارآمد بود با اسلحه­های زنگ­زده­اش، به عنوان چریک سکوت نمی‌نمود، امروز نیروهای نظامی چریکی اپوزیسیون نه بدان جهت که وضعیت انقلابی نیست، بلکه حتی به دلیل عدم کارآیی در امر مسیر انقلاب منفعل گشته‌اند، انقلاب به نیروهای در جنگل و کوهنورد نیازی ندارد، انقلاب امروز، به نیروهایی در سطح شهر نیازمند است، حکومت به اعمال قدرت در نُک قله دماوند نیازی ندارد و در آن جا شاید حتی وجود هم نداشته باشد، دولت سرمایه­داری در آن جا که انسان­ها در امر تولید اجتماع نموده­اند برای کنترل آن به نفع خود موجود می‌گردد.

آهنین در شهر

اما موقعیت شهر را دیوارهای آن به عمل می­آورند، شهر بدون دیوارهای آن هیچ تصویری ندارد، دیوارهایی در مصادره شخص و دولت، آنچه که متضمن مالکیت خصوصی می‌باشد به عنوان یک ماشین همانا دولت است، مگر نه که مالکین در شهر به هنگام شب از دیوارها پاسداری نمی­کنند و این امر وظیفه ماشین دولتی، پلیس و نیروهای امنیتی آن می­باشد. چریک شهری با اشتراک­گذاری شعارهای خود بر دیوارهای تحت مالکیت، پیش از هر چیز مالکیت خصوصی را در فضای شهر و جدارهی بیرونی دیوارها که باید متعلق به همه باشد را به مخاطره و نابودی می‌کشاند.

به گرد ایران حصار نظامی کشیده شده که خود به عنوان دستگاه حفظ سیستم سرمایه­داری جزء مالکین وسایل و منابع تولید عمومی است، به تعبیری دیگر، جامعه­ی ما را نوعی از نظام   سرمایه­داری دولتی هدایت نموده و به پس و پیش می­کشد. قطع به یقین دولت با محصور کردن صنعت نفت و دیگر صنایع بزرگ در دستان خود و به نفع خود، بزرگ­ترین دشمن شناخته شده زحمتکشان و کارگران است، ضربه زدن بر پیکره­ی نظام نه تنها ضربه­ای بر ساختار سیاسی سرمایه‌داری ایران که ضربه ای بر زیر بنای آن نیز هست، امروز یک از عظیم‌ترین هراس­های آلترناتیوهای راست لیبرال و پروغرب ازسرنگونی و توهم به تغییر حاکمیت به غیر از واقعیت انقلاب در همین امر نهفته گشته است، چرا که انقلاب به غیر از روش قهرآمیزِ براندازی حکومت استبدادی به صورت بالقوه توانایی پیچاندن نسخه نظام تولیدِ مبتنی بر روش سرمایه­دارانه و مالکیت خصوصی بر ابزار تولید را نیز دارا می­باشد. سرنگونی و عدم سازش با دولت استبداد به ناگاه می­تواند عدم سازش با سرمایه­داری را نیز به همراه آورد. انقلاب برای دیگر آلترناتیو­های سرمایه­داری به جای جمهوری اسلامی یک ریسک تاریخی می‌باشد.

در این میان وظیفه آن جمع­های کمونیستی که خود را در موقعیت مبارزه اقتصادی در برابر و سینه به سینه سرمایه­داران نیافته در این امر ضرورت می­یابد که خود را در یک موقعیت طبیعی شهری برای ضربه وارد کردن بر پیکره ماشین دولتی و تبلیغات نمودن در جهت هژمون شدن جنبش کارگری مستقل از جبهه سرمایه سازمان داده و با ایجاد خدشه­هایی، دیوارهای ظلم و ستم طبقاتی حاکم را بلرزاند.

کارگر زندانی، زندانی سیاسی، آزاد باید گردند- سوسیالیسم علم رهایی طبقه کارگر- پیش به سوی ایجاد حزب طبقه کارگر- مرگ بر سرمایه­داری- مرگ بر دیکتاتور- حق تعیین سرنوشت برای ملیت­های تحت ستم- مرگ بر شوینیسم- زنده باد آزادی زن

چریک‌های شهری برای اعلام جنگ با سرمایه­داری و دولت آن نه به مصاف افراد که ابزار‌های اعمال قدرت آن­ها را در هم می­کوبند، دیوار شهرها نباید در تسخیر منافع سرمایه­داری که باید در اختیار طبقات تحت ستم برای تبلیغات خود و به نفع خود باشد.

صدای رهایی را از آژیر کارخانه‌ها بشنوید!

*

ضرورت چریک شهری

مطلب فوق نه خاص آذربایجان که شامل حال نیروها در تمام نقاطی از جهان می باشد که جنبش کارگری در آن زنده است.

تا کنون نظرات گوناگونی در فضای سیاسی ایران و به خصوص در نقد مشی چریکی منتشر شده است، هم در نقد آن و هم در مورد ضرورت آن، بعضاً نیز این سبک فعالیت را در پرتو عینی و مناسبات طبقات حاکم و عدم ارتباط آن با جنبش کارگری و کمونیستی مردود شمرده و آن را مشی ”بورژوازی ملی مترقی“ دانسته­اند. اما آن چه در این میان و با نقد طبقاتی سازمان­های چریکی ایران بی­پاسخ می­ماند عدم ارائه آلترناتیو برای سبک کار کمونیستی در میان جوانان و نیروهایی بوده که خود را متعلق به جبهه کار بر علیه سرمایه دانسته و انرژی آنها در فضای موجود سیاسی به دلیل عدم وجود سبک کار، به هرز می­رود. هر چند که جنبش کارگری به عنوان سوژه رهایی­بخش عصر مدرن و تحرکات سیاسی آن نقطه ثقل حرکت سوسیالیستی ما بوده و بر آن اساس باید تعیین استراتژی نمود، ولی در این میان نیز نباید از پراکندگی نیروهای انقلابی، در میان جوانان چشم پوشیده و آن­ها در دنیای سیاست نئولیبرالی رها نمود که در نتیجه یا به راست چرخیده و یا منفعل گردند زیرا که هر دو حالت به نفع سیاست­های سرمایه­داری تمام شده در حالی که جنبش سوسیالیستی باید امکان ارائه آلترناتیو حرکت ضد-سرمایه­داری برای این نیروها را که خود را از آن می‌دانند نیز دارا باشد.

بعضاَ نیز نیروهای سیاسی، احزاب و سازمان­های تشکیل شده در بعد از انقلاب۵۷ که بیشترین تاثیرگذاری به عنوان نیروهای چپ در جامعه را دارند، در این مسیر گام­هایی نیز برداشته، اما هر بار به دلائل مختلف، سیاست و سبک کاری که ارائه داده­اند به شکست کشیده شده است، پاره­ای مشخصاً حتی در نوع سازمان‌یافته نیز، پتانسیل سیاسی و تاثیرگذاری این نیروها را از همان ابتدا با تقلیل آنان به کار ژورنالیستی به سویه­ی پاسیفیزم کشیده (سازمان جوانان حزب کمونیست کارگری) و برخی دیگر نیز که تجربه ۱۳ آذرِ سال ۸۶ دانشگاه و دانشجویان آزادی­خواه و برابری­طلب نمود آن است به دلیل دیدگاه نخبه­گرایانه خود، این نیرو را به شکم آوانتوریسم انقلابی فرستاده که در نهایت هر دو سیاست در جامعه به صورت واقعی تأثیر به سزایی نداشته و با سیاست­های غلط در مقاطعی نیروهای جوان و کمونیست غیر کارگر را تا مرز نابودی فیزیکی و سیاسی کشیده­اند.

اما برخورد نوع سوم علی‌رغم بحث نامتکامل آن از پاره­ای لحاظ واقعی، مثبت و به سزا و از طرف دیگر ناقص است، در این مشی جوانان به صورت نیروهایی رادیکال به شکل جنبشی رویت شده که در خیابان­ها در فواصل عروج اعتراضات توده­ای نمایان گشته و در نزد این دیدگاه جوانان رادیکال شده در فضای سیاسی تنها در حین عملکرد جنبش توده­ای نقش ایفا کرده و می­توانند در راهبرد جنبش ضد استبداد نقش ایفا نمایند. (سند مربوط به جوانان اتحاد سوسیالیستی کارگری)

ولی در حین بررسی این شیوه سوالات متعددی به ذهن نیروهای جوان کمونیست خطور می­کند که بدین شکل می‌تواند باشد:

اگر بناست تشکل­های جوانان در این مقطع نهاده شوند آیا تشکل­های رادیکال جوانان که در مقاطع دیگر تاریخی به لحاظ سیاسی ایجاد می‌گردند فاقد ارزش در مبارزه­ی طبقاتی می‌باشند؟ اگر چنین است وظیفه این نیروها در دیگر مقاطع چیست؟ انفعال؟ آیا در مقطع عروج جنبش توده­ای بهتر نیست از پیش متشکل باشیم تا در فضای گفتمان لیبرالی حاکم بر جامعه آماده برخورد با قسمت متشکل چنین نیروهایی بوده و برای ارائه پاسخ به جامعه به شکل سازمان­یافته از پیش تعیین استراتژی نموده باشیم؟

چریک شهری و چه باید کردها!

در این قسمت بنا نیست ما بر خط فکری مبارزه مسلحانه به مثابه استراتژی صحه بگذاریم، چرا که آلترناتیو ما برای نیروهای جوان کمونیست ایفا کردن نقش به عنوان نیروهای ما به اضافه جنبش کارگری در سطح شهر است، شهری که ذاتاً بافت آن را تضاد طبقاتی دوران سرمایه­داری در برابر طبقه کارگر شکل می‌دهد و بدین جهت همان‌طور که جنبش کارگری به عنوان نیروهای سازمان یافته طبقه در پروسه تولید بر علیه آن در برهه انقلاب می‌شورد در سطح شهر نیز دارا بودن این جنبش از تشکل­هایی که چنین مبارزه­ای را در برابر آلترناتیوهای ارتجاعی و سرمایه­دارانه پروپاگاند کند ضرورت دارد، اگر انجمن اسلامی و دفتر تحکیم در دانشگاه ما به اضافه سران خود در پشت درهای بسته لابی لیبرالی خود هستند، هسته­های کمونیستی مسلح به ابزار پروپاگاند در دانشگاه و تیم­های شهری برای جنبش کارگری با صف مستقل خود از جناحین سرمایه­داری چنین نقشی را ایفا خواهد نمود.

تیم‌های شهری کمونیستی جوانان امروز به عنوان تنها رسانه کمونیستی ضرورت دارند، چپ هر آنقدر که دست به ایجاد مدیای خود بزند در نهایت در رقابت کلی با کیفیت و توانایی شبکه­هایی مانند بی­بی­سی و صدای امریکا بازنده میدان است. اما تیم­های شهری و محلی تبلیغاتی می­توانند خنثی‌کننده این نیروی رسانه‌ای باشند، چرا که در نهایت مردم و توده­های زحمتکش، نه در کنار دنیای مجازی که در کنار نیروهای واقعاً موجود در میان خود، صف‌بندی خواهند نمود.

ارزش یک برگ تراکت تبلیغاتی ۱۰۰۰ برابر بیشتر از ساعت­ها تولید رسانه­ای و تلویزیونی می­باشد، تجربه ثابت نموده که پخش تعداد محدودی تراکت تبلیغاتی در یک محله از جانب نیروهای رادیکال و انقلابی می­تواند نقش یک بمب مخرب را ایفا نماید، به گونه­ای که تا ساعاتی بعد تمامی اهالی محل از پخش نشریه و تراکت توسط نیروهای کمونیست حاضر در جامعه سخن گفته و حرکت شجاعانه آنان را ستایش می­کنند که این­ها نه تنها در پشت دوربین‌ها پنهان نشده که به صورت واقعی در میان ما زندگی می‌کنند.

شعار نویسی بر دیوار‌های محلات کارگری بر علیه سرمایه­داری مانند شلیک تیر به مغز نیروهای ارتجاعی و بسیج محل که به عنوان پاسداران حکومت سرمایه نقش ایفا می‌کنند برخورد می‌کند، به طوری که مشاهده شده این نیروها در یک عمل فوری اقدام به رنگ کردن و پاک کردن آن­ها   می­نمایند، اما شناسایی محل­های شعار نویسی و رنگ کردن آن­ها ساعت‌ها وقت برده و بدین سبب دیده شدن شعارها از سوی تعدادی از اهالی محل کفایت می­کند تا ساعاتی بعد همه همدیگر را خبر کرده و از وقوع چنین حادثه‌ی بزرگی در محل خود تجلیل کرده و همدیگر را مطلع کنند.

اگر رسانه‌های پشتیبان سرمایه­داری در حمایت از آزادی موسوی و کروبی پروپاگاند می­نمایند این تنها وظیفه چریک‌های شهری کمونیستی است که جامعه را از زندانی شدن فعالین کارگری‌ای همچون رضا شهابی، شاهرخ زمانی و … آگاه نموده و بدین سبب آلترناتیو مبارزه جنبش کارگری را در سطح جامعه هر چه بیشتر نمایان کرده و حضور آن را به مثابه بهترین شیوه مبارزه برای رهایی اثبات نمایند.

چریک­های شهری و تیم‌های شهری سوسیالیستی با نقشه عمل مشخص و ارتباط معنوی خود با جنبش کارگری می‌توانند در آینده نقش به سزایی در سازمان­دهی، حرکت رو به جلو و انقلابی توده‌ای ایفا نموده و از پس‌روی و شکست آن جلوگیری به عمل آورند، در تجمع روز دوشنبه بعد از انتخابات سال ۸۸ که در حد فاصل میدان آزادی تا میدان امام حسین مردم در اعتراض به حکومت کودتا که با شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر دولت کودتا با حضور میلیونی خود به خیابانها آمده بودند، تنها چنین نیروی از پیش آماده‌ای بود که می­توانست ضربات مهلکی به نظام تا دندان مسلح روزهای بعد که در آن روز آماده چنین اتفاقی نبوده و نیروهای خود را متمرکز نکرده بود وارد آورد.

به یک تعبیر در این جا بنا بر تجربه موجود می‌خواهیم بیافزایم که ایجاد هسته‌های این‌چنینی در پروسه جنبش توده­ای به دلیلی شتاب فزاینده مناسبات سیاسی تا به تمرکز رسیدن خود و ایجاد آمادگی، سریعاً طی روزهای آینده به دلیل عدم ورود به موقع در صحنه فعل و انفعالات سیاسی به دلیل عدم یافتن امکان تأثیرگذاری، منفعل شده و دنباله رو فضای حاکم خواهد گردید. لذا جوانان آگاه به ضرورت مبارزه­ی طبقاتی، اگر خود را در موقعیت مبارزه‌ی کارگری نمی­یابند تنها باید با ایجاد امکانات لجستیک برای جنبش کارگری در جهت هژمون شدن این جنبش در فضای سیاسی جنبش توده­ای در قالب تیم­های کمیته­های کمونیستی جوانان سازماندهی شده و امر مبارزه بر علیه سرمایه­داری در انواع آلترناتیوهای آن را به رهبری جنبش کارگری و فعالین آن را به پیش ببرند.

مطلب فوق در شماره­های آینده نشریه آژیر به صورت مسلسل منتشر خواهد، و هدف خود را به تعریف رفقا از فعالیت زیرزمینی در قالب تیم­های شهری و تجربیات آن­ها متمرکز کرده تا شاید راه‌گشایی تجربی در خصوص این نوع سبک کار در میان مردم و مخصوصاً جوانان کمونیست و انقلابی باشد، مطلب مذکور به آن دلیل انتشار می­یابد تا نفی اکونومیسم پنهان و یا نخبه‌گرایی‌ای باشد که در میان اپوزیسیون چپ خارج از کشور باب شده و تأثیرات به سزایی نیز در درون ایران تاریخاً داشته و هم­چنان نیز بعضاً دارند، جنبش رادیکال جوانان و نیروی آن به صورت طبقاتی، چنان که جدای از آن نیز زیست نمی­کنند، خود به خود و مادام که دو طبقه کارگر و سرمایه­دار، چه به شکل پنهان و یا آشکار در ستیز با همدیگر هستند می­تواند و باید که موجود باشد در جهت پیروزی طبقه‌ای که از آن برخاسته­اند برای رزمیدن سرخ.

وظیفه­ی جوانان رادیکال با تشکیل کمیته­ها و  تیم­های شهری نه بنای انحلال درون جنبش کارگری را دارند و نه جدای از آن در حین استعمال افیون، قرار است به استمناء ذهنی بپردازند، بلکه وظیفه آنان تماماً ایجاد امکان­های لجستیک برای تقویت مبارزه اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر است.

 

توضیحات:

تحلیل‌های پیتر گوان در مورد چپ در اروپای شرقی از منبع زیر گرفته شده است:

پانیچ، لئو و لیز، کالین، مانیفست پس از ۱۵۰ سال، ترجمۀ حسن مرتضوی، تهران، نشر آگاه، صص ۹۱-۱۵۳

سایر اطلاعات مربوط به گروه‌ها از پایگاه‌های اینترنتی آنان برداشته شده است.

*****