” بحثی درباره دیدگاه کمونیزم کارگری از حکومت شوراها”

مقدمه:

در این مقاله ، ابتدا بطور مختصر می پردازم به تلاش انسان در طول تاریخ برای رسیدن به آرزوی بهتر زیستن، سپس بعنوان راهکار در همین راستا درباره حکومت شوراها، مقایسه آن با سیستمهای پارلمانی بورژوازی، و نیز اقتصاد کمونیستی توضیحاتی خواهم نوشت.

لازم به توضیح است که از دید من درک کمونیزم کارگری در مورد حکومت شورائی با درک چپ سنتی ، حتی درکی که در انقلاب روسیه پراتیک شد یا در سایر ورژنهای سیاسی چپ ارائه شده یکسان نیست. کمونیزم کارگری در قرن بیست و یکم، به برنامه حکومت شورائی عمق تازه ای داده و امید من اینست که این نوع برداشت از حکومت شورائی بتواند به مسئله مشارکت واقعی جامعه در سرنوشتش بهترین پاسخ باشد.

(۱) انسان و آرزوی بهتر زیستن

دیریست که تغییر بنیادین اجتماع، از بین بردن استثمار و تاثیرات منفی آن بر زندگی طبقه فرودست، و برپا کردن دنیایی بهتر، عاری از ظلم و مملو از صلح، آزادی و برابری، آرزوی انسان بوده است. مذاهب چنین دنیایی را در پدیده ای جدا از زندگی دنیوی به تصویر کشیده اند، و انسان تاثیر گرفته از فرهنگ حاکم بر اجتماعش، با ناباوری به امکانپذیری دنیای خوب و برابر نظر افکنده، و هر تلاشی برای تغییر مناسبات اجتماعی تنها در سخت ترین و غیرممکن ترین شرایط اقتصادی-اجتماعی موجود، به شکل یک انفجار انجام یافته است.

اما این تلاشها از بدو پیدایش جامعه طبقاتی تا کنون، تنها قادر به تغییر دادن شکل و چگونگی استثمار بوده اند، از جامعه برده داری به فئودالی، و از فئودالی به سرمایه داری بدل گشته اند، و بتدریج تجمع ثروت بدست طبقه بالاتر، متمرکز و متمرکزتر شده است.

در جوامع پیشین، نیروهای مولده و اقتصاد هنوز بحدی رشد نکرده بودند که برای انسان شرایط کار اجتماعی پیشرفته وجود داشته باشد، و این عدم وجود شرایط مادی لازمه بهمراه نبودن فرهنگ سازماندهی یک جامعه پیشرفته، بعنوان مانعی بر سر راه رسیدن انسان به آرزویش برای ساختن یک جامعه اساسا متفاوت از جوامع موجود عمل می کردند.

اما در زمان گذار از جامعه فئودالی به سرمایه داری، شرایط مادی به اندازه ای از رشد خود رسیده بودند که اجتماعی کردن کار را امکانپذیر می‌ ساختند. علم و اقتصاد صنعتی شدن جامعه و متراکم کردن نیروی کار در کارخانه ها را امکانپذیر ساخته بود، و سرمایه دارن از این واقعیت نهایت استفاده را کردند. آنها با تصاحب کردن محصول کار کارگران، و تملک خصوصی فرورده های تولیدی، بین کار اجتماعی و محصول آن فاصله ای بوجود آوردند که سرچشمه تمام تضادهای موجود در نظام سرمایه داری شد. تضاد بین کار اجتماعی و مالکیت خصوصی محصول کار، اولین اصلی‌ بود که سرمایه داری از آن سود جست، آنرا منشا سود آوری و کسب ثروت کلان خود کرد، و صنعت را در همین راستا سوق داد.

اما همین اصل سودآور، بدلیل ماهیت متضادش سرچشمه تناقضات و بحرانهای پی در پی اقتصادی بوده است، از یک سو تناقض بین دو طبقه سرمایه دار و کارگر مدام در حال عمیقتر شدن است: تمرکز بالا رونده سرمایه در دست عده ای اندک منشا مشکلات و پیچیدگی های زندگی‌ اکثریت مردم است و همین به افزایش کشمکش و مبارزه طبقه کارگر در جهت بهبود وضع خود می‌ انجامد، و از سوی دیگر نرخ سود پایین رونده، سبب بروز بحرانهای دوره ای سرمایه داری می‌ شود که خود در مسیر نجات و خارج شدن از وضعیت بوجود آمده، به افزایش فشار به طبقه کارگر می‌ انجامد.

و بدین نحو، سیستمی‌ که زمانی‌ صنعت و اقتصاد جامعه را توسعه داد، دیری نپائید که به نیروی بازدارنده پیشرفت مبدل شد، و از آن دوره به بعد، بحرانهای عمیق تر و عمیق تر اقتصادی – اجتماعی، تمرکز هر چه بیشتر سرمایه در یک سو و وضعیت وخیم تر شونده طبقه کارگر، بیکاری و از دست رفتن چشم اندازی برای بهبود وضع موجود در چارچوب این سیستم از سویی دیگر، شاخص های این سیستم اجتماعی شدند.

(۲) حکومت شورایی راه حل نهایی‌ مشکلات اجتماعی

پس چاره را در چه چیزی باید جستجو کرد؟  آیا این درست است که اجازه دهیم سرنوشتمان بدست عده ای اندک تعیین شود؟ کارگران محصول کار خود را در ازای مزدی کوچک، آنقدر کوچک که تنها آنها را زنده نگهدارد و در نتیجه سرمایه بتواند بازتولید شود، به سرمایه دارن تقدیم کنند، چرخ های اجتماع به همین شکل بگردند، بحرانهای اقتصادی هر از گاهی فرا رسند، بیکاری فراگیر شود، تورم و از دست رفتن دستاورد های اجتماعی، همه و همه، به شکل عمیقتری انجام پذیرند؟..

ما امروزه در نقطه ای از چرخش تاریخ ایستاده ایم که عدم کارآیی سیستم سرمایه داری بر همگان در سطح جهانی روشن است. دیگر سوال این نیست که کدام شکل از نظام سرمایه مشکل گشای جامعه انسانیست، درماندگی این نظام شبانه روز توسط اقتصاد دانان بورژوازی در رسانه های اجتماعی آنها منعکس می شوند، خود سرمایه داران هم دیگر نمی توانند بدلیل اشکال عمیقی که در سیستمشان وجود دارد، از آن بعنوان یک سیستم راه حل ساز و انسانی دفاع کنند و علنا از عدم توانایی خود در پیدا کردن راه حل برای نجات از بحرانها سخن می گویند.

پس چاره را باید در خارج از نظام سرمایه جست. در جامعه ای که در آن بین وجه اجتماعی کار و مالکیت محصول کار تناقضی وجود ندارد، و در آن محصول کار دیگر نه ملک خصوصی عده ای سرمایه دار، بلکه تحت مالکیت اجتماعی قرار دارد. در جامعه ای که در آن تضاد بنیادی مختص سیستم سرمایه داری ناپدید شده است، و در نتیجه دیگر امکان بروز تضادها و بحرانهای ناشی از آن موجود نیست.

اما تشکیل چنین اجتماعی و برپا کردن اینگونه نظام اقتصادی در مرحله اول نیازمند تغییر سیاسی جامعه است. تاریخ ثابت کرده که سرمایه داری برای بقای خود به هر گونه شیوه ای متوصل خواهد شد، از غارت کردن کارگران کشورهای خود، تا چپاول منابع طبیعی کشورهای دیگر، از تظاهر و دروغ گفتن به انساندوستی، تا بوجود آوردن جنگها.. اینها مرزهایی هستند که سیستم کنونی حاکم بر دنیا برای ادامه حیات خود از آنها عبور کرده و خواهد کرد. پس بوجود آوردن یک چارجوب اقتصادی-اجتماعی نوین، در مرحله نخست به تولد یک حیات سیاسی نوین نیازمند است، و این تولد هم مثل سیستم های پیشین بدنبال یک انفجار اجتماعی بوقوع خواهد پیوست.

(۳) مقایسه حکومتهای پارلمانی (دموکراسی ) با حکومت  شورایی

سیاستمداران و اداره کنندگان نظام سرمایه، بدلیل ماهیت ضدانسانی سیستمی که آنرا نمایندگی می کنند، فرصت طلب ، بدنبال قدرت و شارلاتان هستند. این سیاستمداران نسبت به خواسته ها و دستاوردهای طبقات فرودست بی تفاوت هستند، در طول تاریخ این خصلت آنها به اشکال مختلفی بروز کرده است.  یکی از اشکال بروز این خصلتها در نوع حکومتی که در کشورهای پیشرفته غربی وجود دارد منعکس می شود. اداره کنندگان نظام سرمایه در پاسخ به مبارزات و مطالبات مردمی در این کشورها جهت کسب آزادی و بهبود اوضاع، سیستم حکومتی پارلمانی را جانشین انواع پیشین حکومتی کردند و به آنها وعده آزادی و بهبود اوضاع را دادند.

اما واقعیت سیستم حکومت پارلمانی چیست؟ واقعیت در این کشورها این است که مردم می توانند هر چند سال یک بار به افراد انتخاب شده در بالا رای دهند. این افراد که بخشهای مختلف طبقه سرمایه دار را نمایتدگی می کنند، خود افراد سرشناسی هستند که اکثرا بدلیل داشتن امکانات مالی و موقعیت اجتماعی برتر، توان رسیدن به آن درجه از رقابت در سطح بالا را دارند. مردم در کشورها با حکومت پارلمانی، تنها آزادند تا به این افراد، که بهیچ وجه نمایندگان واقعی آنها نیستند، رای دهند و تصمیمات آینده خود را برای چند سال آینده، یعنی تا مرحله انتخابات عمومی دیگر، کاملا بعهده فرد انتخاب شده قرار دهند. از مرحله انتخاب شدن به بعد، مردم هیچ نقشی در تایین سیاستهای داخلی و خارجی نخواهند داشت، و تنها ابزار نشاندادن مخالفت با هر کدام از سیشستهای پارلمانی، رفتن به خیابانها و اقدام به تظاهرات سراسریست، که اکثرا نیز به نتیجه نمی رسند.

این تصویر کلی دمکراسی غربی است، چیزیست که به مردم این کشورها به جای آزادی واقعی که خواستارش بوده اند و در طول تاریخ برای بدست آوردنش مبارزه کرده اند، بدست حامیان سرمایه قالب شده است.

اما حکومت شوراها،  بعنوان پیشرفته ترین نوع حکومت در جامعه بشری، که در آن تمام افراد جامعه بنحو فعالی در اداره کردن و تصمیمات جامعه نقش خواهند داشت، و آزادی بمفهوم واقعی کلمه به اجرا در خواهد آمد، تنها بر اساس و در چارچوب برابری و اقتصاد کمونیستی امکانپذیر می باشد.

در این نوع از حکومت، تمام افراد جامعه از شروع سن معینی آزاد خواهند بود که در شورای محلی خود ثبت نام کنند، و از آن به بعد در کلیه تصمیمات اجتماعی از طریق رای دادن، مشارکت نمایند. هیچ تصمیمی در امورات داخلی یا خارجی از این امر مبرا نخواهد بود، و شوراها بعنوان تایین کننده و اجرا کننده قانون عمل خواهند کرد. شکل ساختاری شوراها هرمی است، بنحوی که شوراهای محلی روستا ها، بخشها، شهرها و استانها، توسط نمایندگان خود با هم مرتبط، و در نهایت در کنگره سراسری شوراها که در راس هرم قرار می گیرد، با همدیگر در ارتباط خواهند بود.

برخلاف سیستمهای دمکراسی پارلمانی، شوراها در هر زمان که نیاز باشد می توانند تصمیمی را مورد رای گیری قرار دهند، و به اینصورت صلاحیت هر نماینده ای را بر اساس تعهد و کارآیی وی در هر زمانی تعیین و در صورت لزوم وی را از مقام عزل، و شخص مناسب تری را جایگزین نمایند. به این جهت روشن است که شوراها راه را برای دخالت مستقیم و مستمر مردم در کلیه تصمیمات اجتماعی هموار می سازند.

(۴) رابطه رقابت سیاسی احزاب و سازمانها  و نظام شورائی

از ویژگیهای درک کمونیزم کارگری نسبت به برنامه شوراها اینست که ما حکومت تک حزبی را مردود اعلام کرده ایم. در برنامه سیاسی ما ، حزب کمونیست در بالای سر شوراها قرار نمی گیرد و آنرا کنترل نمی کند. ما متکی به حق آزادی بیان و تشکل همه آحاد جامعه هستیم که می توانند در هر شکلی چه حزبی و چه منفرد خود را نماینده شوراها بکنند، برنامه مشخص خود را به جامعه اعلام نمایند، در بحثها و روندهای دیالوگ اجتماعی شرکت کنند تا جامعه بتواند بهترین انتخابها و برنامه ها را بشناسد و افراد و احزاب بتوانند با حقی برابر در انتخابات شوراها شرکت کنند.

شوراها در برنامه سیاسی ما بالاترین مقام قانونی حکومتی خواهند بود، و احزاب و سازمانهای سیاسی از طریق انتخابات می توانند نمایندگان خود را به درون شوراها وارد کنند و در قدرت سیاسی شریک شوند.

تاریخ کمونیزم  متاسفانه تا کنون این مسیر را طی نکرده است، و درک ایدئولوژیک کمونیزم غیر کارگری نهایتا از شوراها تنها اسمی باقی گذاشته است. قوانین اساسی حکومتهای کمونیستی تاریخا قدرت سیاسی را به حزب کمونیست واگذار می کرد که قدرت بلامنازع را در دست داشت، و این قدرت بلامنازع بنوبه خود دیکتاتوری بیشتر، بیرون کردن شوراها از حوزه قدرت و سرکوب جامعه را بدنبال داشت.

درک ما در کمونیزم کارگری بر اساس نقد نظامهای گذشته کمونیستی و بر پایه تعمیق آزادیخواهی استوار است، که سوسیالیزم را با حداکثر آزادی انسان معادل می داند. بنابر این، برنامه ما در مورد حکومت شورائی در مقابل برنامه کمونیزم غیر کارگری و حکومت تک حزبی قرار دارد.

(۵) روند تکامل حکومت شورائی و حذف کار مزدی  بعنوان  زیر بنای سوسیالیزم

سازماندهی جامعه انسانگرا، شورائی و سوسیالیستی کاری یک شبه نیست. روندی است که طی آن با تکیه به قدرت خلاقه مردم آزاد شده از ستم دیکتاتوری و مدیریت علمی، اهداف کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت باید شناسائی شوند و قدم به قدم فتح شوند. حکومت شورائی و سوسیالیستی، اولین سازمان اجتماعی انسانی است که نه بر اساس قانون تنازع بقا، بلکه منطبق بر یک طراحی آگاهانه، علمی و انساندوستانه است. فرماسیونهای قبل از این نظام، منجمله فرماسیون سرمایه داری، عموما بر اساس قانون جنگل و تنازع بقا شکل گرفتند و با نابود کردن مداوم انسانها رشد یافتند، اما نظام شورائی و سوسیالیستی، همانطور که مارکس می گفت: “زایش تاریخ انسان است بدست انسان و برای انسان”.

جامعه انسانگرا با تغییر قوانین روابط اجتماعی آغاز می شود اما برای تحقق واقعی آن ، یک خانه تکانی عمیق فرهنگی، سیاسی، احتماعی و اقتصادی لازمست. نه تنها ساختارهای نظامهای کهن در مقابل حکومت شورائی خواهند ایستاد، بلکه عادت جامعه، الگوهای رفتاری خود مردم هم طبعا موانع بزرگی خواهند بود برای امر چنین تغییری شگرف و ماهوی. تجربه انقلاب روسیه نشان می دهد که تا چه اندازه خرافات، تابوها و باورهای غلط خود مردم می توانند دست و پا گیر روند جهش جامعه رو به جلو باشند، و اهرمهائی شوند که پیشرفت اجتماعی را خنثی و غیر ممکن سازند.

زیربنای حکومت شورایی اقتصاد سیاسی سوسیالیستی است. آزادی بمفهوم واقعی و گسترده خود  تنها هنگامی امکاپذیر است که در جامعه برابری به اجرا درآمده باشد. تنها وجه برابری انسانها، آنطور که لیبرالها مدعی هستند، برابری در مقابل “قانون” نیست. پس هر تلاش برای استقرار و دوام  حکومت شورائی، ابتدا باید در جهت تغییر اقتصادی جامعه به اقتصاد سوسیالیستی باشد. در این ساختار اقتصادی، کار مزدی غیر قانونی اعلام خواهد شد، مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و توزیع از میان خواهد رفت، تولید کنندگان مالکین واقعی محصول کار خود خواهند بود، سیستم کالایی و پول از بین خواهند رفت، و برابری چهره واقعی خویش را آشکار خواهد کرد.

اما از بین بردن کلیه مناسبات و بقایای زائد سیستم سرمایه داری، چه در عرصه اقتصادی و چه در عرصه اجتماعی و فرهنگی، نیازمند زمان خواهد بود. بعنوان مثال، تغییر و تنظیم کارخانه ها، ادارات، کلیه شبکه های اجتماعی و رسانه ای، نیز بسته به رشد اقتصاد در زمان آغاز تغییر، رسیدن به سطحی از تولید که در آن همه بتوانند در ازای کار مناسب، امکانات مناسبی دریافت کنند، نیازمند زمان است. همچنانکه تغییر فرهنگ باقیمانده از سیستم سرمایه داری، که بدلیل طولانی بودن عمر خود، تاثیرات عمیقی بر رفتار و طرز فکر اکثریت افراد جامعه داشته، و می تواند بشکل عکس العملهای منفی در زمینه های مختلف بازتاب داشته باشد، نیازمند زمان خواهد بود. مدتی طول خواهد کشید تا افراد به سطحی از فرهنگ، خلاقیت و مسئولیت برسند تا خود داوطلبانه به کار اجتماعی بپردازند و برای کوشش کردن در جهت پیشرفت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه خود، احتیاجی به تشویق کردن نداشته باشند.

بنابراین، از زمان سرنگونی نظام سیاسی سرمایه داری تا رسیدن به مرحله لازم رشد اجتماعی، سطح بهره مندی افراد از تولیدات، برای کلیه افرادی که قادر به کار کردن می باشند، بر اساس مقدار کار و بازدهی کارشان خواهد بود،  و در مرحله به بعد، از هر فرد به اندازه توان وی انتظار خواهد رفت، و به هر فرد به اندازه ای که نیاز دارد داده خواهد شد.

راه تکامل به جامعه انسان محور، شورائی و سوسیالیستی راهی سنگفرش و بدور از مشکلات نخواهد بود. تکامل انسان و پا گذاشتنش به عرصه آزادی با انبوهی از مشکلات و موانع همراه خواهد بود. اما از بین بردن سرمایه داری و بوقوع پیوستن این امر برای انسان چندان مهم است که زادنش برای زندگی، و آغاز کردن تاریخ واقعی انسانیت..

منابع دیگر:

یک دنیای بهتر: برنامه حزب کمونیست کارگری:

http://www.wpiran.org/fa/component/content/article/59-introductions/116-abetterworld.html

حکومت شورایی یا پارلمانی؟ گفتگوی تلویزیون کانال جدید با کاظم نیکخواه:

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/43-kazem-n/8842-b.html

انقلاب و اصلاحات طبقه کارگر پیشقراول انقلاب و اصلاحات – ناصر اصغری:

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/74-nasser-a/57-nasser7.html

مانیفست کمونیست – مارکس انگلس:

http://marxengels.public-archive.net/fa/ME0190fa.html