شوراها محصول یک نیاز سیاسی بودند / گفت و گوى هژیر پلاسچی با نسان نودینیان

www.manjanigh.com

آقای نودینیان! شوراهای دهقانی مریوان در چه دوره‏یی و بر اساس چه فرآیندی تشکیل شد؟

قبل از قیام در شهر مریوان و حومه‏ی مریوان اعتراضات بسیار وسیعی علیه مالکین و فئودال‏های منطقه وجود داشت. مرکز این اعتراضات در واقع یک محله‏ی شهر مریوان بود به اسم «دارسِیران» که هنوز مناسبات دهقانی در آن وجود داشت و مردم به زمین وابسته بودند. در اینجا اعتراضات وسیعی علیه مالکین مریوان که می‏خواستند زمین‏های دهقانان را تصرف کنند و چون شهر در حال رشد و گسترش بود می‏خواستند این زمین‏ها را بفروشند، شکل گرفت و دامنه‏ی این اعتراضات به اطراف شهر مریوان و دهات مریوان و بخش‏هایی از شهر مریوان گسترش پیدا کرد. پیش از این هم در سال ۱۳۴۹ و در یکی از دهات منطقه‏ی اورامان مردم برای اولین بار علیه مالکین به پا خاستند. در یکی از روستاهای صعب‏العبور اورامان به نام «دِزِوَند» که مردم زمین‏های خیلی کوچکی داشتند و همین زمین‏های کوچک را هم فئودال‏ها می‏خواستند با همکاری ژاندارمری وقت از مردم بگیرند. همه‏ی مردم این ده در اعتراض به ظلم و ستم فئودال‏های روستا کوچ کردند و به عراق رفتند. یکی از رفقای بسیار خوب ما به نام «عطا رستمی» که متاسفانه خیلی زود جان باخت، آن موقع معلم راهنمایی بود. آن زمان معلم‏هایی بودند که سرپرست مدارس بودند و عطا هم برای سرپرستی مدرسه به آنجا رفته بود و یک جزوه در همین رابطه نوشت که همان موقع به شکل مخفی در محافل چپ و روشنفکری سنندج و مریوان پخش شده بود.(۱) اما اعتراضات از دارسیران بعد از سال ۵۳ و ۵۴ اوج گرفت. روستای دیگری هم بود به نام «دِیلو» که مرز مریوان با عراق است. مردم این روستا هم اعتراضات بسیار وسیعی علیه فئودال‏ها کردند. این اعتراضات هر کجا اوج می‏گرفت به این معنی بود که فئودال‏های آن دهات قدرتمندند و هنوز به زمین‏های بزرگ وابسته‏اند، وضع مالی خوبی دارند، با ژاندارمری و ساواک ارتباط دارند و از حمایت و پشتیبانی آنها و بانک کشاورزی برخوردارند و از فئودال‏های مهم آن دوره بودند. مبارزات آنجا آنقدر ادامه داشت تا در روزهای قبل از قیام ما به همراه دهقان‏های خود دیلو در شهر مریوان تحصن کردیم. در نتیجه‏ی این تحصن اینها پیروز شدند و نگذاشتند زمین‏هایشان را تصرف کنند. اعتراضات دارسیران وسیع‏تر بود و به یک معنا توده‏یی بود. در حقیقت با روند سیاسی ایران و کردستان و سیر دامن زدن به اعتراضات مردم هم این اعتراضات دهقانی روز به روز در دارسیران گسترده‏تر می‏شد تا بالاخره کوچ تاریخی مردم شهر مریوان از شهر به طرف یکی از روستاهای مرزی عراق به نام «کانی میران» شکل گرفت. البته دو کوچ در مریوان انجام گرفته است که به دومی بعدن می‏رسیم و بعد از قیام شکل گرفت. در دوران این کوچ هنوز رژیم پهلوی‏ها سر کار بود و هنوز اعتراضات مردمی و قیام شکل نگرفته بود. مردم این روستا به طرف شهر مرزی عراق حرکت کردند و گفتند ما اصلن در اعتراض به زور و اجحافی که ژاندارمری و ساواک و دولت مرکزی آن موقع برای حمایت از فئودال‏ها انجام می‏دادند، خودمان را تحویل دولت عراق می‏دهیم. اینها محله‏ی دارسیران را تخلیه کردند و رفتند. این اعتراض یک پیشینه‏یی دارد. طیف وسیعی از چپ‏ها و روشنفکرها در این روستاها معلم بودند و تعداد زیادی از ما نمی‏خواستیم ادامه‏ی تحصیل دهیم و برای حمایت از زحمتکشان معلم ده می‏شدیم و در دهات کار می‏کردیم. در دوران شاه یک ارگان‏هایی بود که اساسن زیر نظر و سرپرستی ژاندارمری بود و در هر روستایی یک نفر در راس این ارگان قدرت بود که به او کدخدا می‏گفتند. انجمن‏هایی هم داشتند که به آن انجمن روستا می‏گفتند. این انجمن‏ها در واقع وردست ژاندارمری و ساواک بودند و تمام امورات آنها از طریق اینها انجام می‏شد و در واقع تحت نظر فئودال‏ها و طبقات دارای روستا مانند حاجی‏های ثروتمند، ملای ده و فئودال‏های روستا بودند و ترکیب انجمن روستا از همین‏ها تشکیل می‏شد. وقتی دیگر قیام داشت شروع می‏شد و رژیم پهلوی‏ها در حال سرنگونی بود، در واقع بعد از سال ۵۶ که فضای سیاسی در جامعه‏ی ایران و به تبع آن در کردستان و در مریوان هم داشت عوض می‏شد، جنبش بسیار وسیعی شکل گرفت که بیشتر روستاهای مریوان و حومه را در برمی‏گرفت و بسیار رادیکال بود که این انجمن‏های روستا را منحل می‏کردیم و به جای آن شورای دهقانی به عنوان شورای حاکمیت مردم در روستا تشکیل می‏دادیم که اساسن متکی بود به جلسه‏ی خود روستا بود. مردم جمع می‏شدند، بحث می‏کردند و طیفی از آدم‏های رادیکالی که در آن روستا خوشنام بودند و مردم اینها را قبول داشتند و هیچ پیشینه‏ی همکاری با ساواک و ژاندارمری نداشتند را به عنوان اعضای شورای روستا انتخاب می‏کردند و حاکمیت روستا را به دست آنها می‏دادند. به مرور این دیگر شکل وسیعی گرفت. در ضمن اعتراضات دهقانی که در اطراف شهر مریوان شکل گرفته بود، رابطه‏ی تنگاتنگی با شهر مریوان داشت. شهر مریوان در دوران قیام یک ویژگی داشت و آن هم این بود که طیف بسیار وسیعی از نیروهای چپ و کمونیست، افرادی که زندانی سیاسی با سابقه بودند، کسانی که سابقه‏ی مبارزاتی جدی در یک دهه قبل از قیام داشتند و در میان توده‏ها فعالیت می‏کردند در مریوان محبوبیت داشتند و در شهر مریوان و روستاهای اطراف به چهره‏های بسیار محبوبی تبدیل شده بودند. اساسن هم اینها به طیف کومله تعلق داشتند البته خود من و تعدادی از رفقای دیگرمان ابتدا با کومله نبودیم ولی وقتی قیام شکل گرفت کومله توانست همه‏ی این نیروهای چپ را در ظرفیت سیاسی خودش متشکل بکند. به مرور وقتی این اعتراضات شکل گرفت و ارگان‏های حاکمیت مردمی ایجاد شد، در کنار شورای شهر مریوان که در جریان قیام شکل گرفته بود یک ستاد نظامی در مریوان شکل گرفت که در واقع ارگان مسلح دفاع از شورای شهر و شوراهای حومه‏ی مریوان بود. هر کسی مشکلی داشت اگر به شورا یا ستاد مراجعه می‏کرد کارش انجام می‏شد یا اگر دعوایی بود یا سرقتی اتفاق افتاده بود این ستاد زیر نظر شورای شهر برای رسیدگی نیرو اعزام می‏کرد. این یک دوره‏ی چند ماهه در مریوان بود. حاکمیت شورای شهر و ستاد حفاظتی مانند یک نیروی توده‏یی بود که تعدادی نیروی ثابت برای اداره‏ی امور داشت و مردم شهر هم به ویژه جوانان و زحمتکشان، زن و مرد اسم‏نویسی می‏کردند و هر شب یک تعداد از افرادی که داوطلب شده بودند امورات حفاظتی شهر را بر عهده می‏گرفتند. نگهبانی بود، سرپرستی توزیع نفت بود، توزیع مواد خوراکی بود و هر امری که یک شهر می‏تواند با آن درگیر باشد.

شورای شهر مریوان طی چه روندی شکل گرفته بود؟

در دوران قیام شهربانی تصرف شده بود. فرمانداری هم دیگر باقی نمانده بود. تعدادی از کار به دستان و روسای ادارات را دستگیر کرده بودیم. در سه _ چهار روز قبل از ۲۲ بهمن تمام ارگان‏های حاکمیت قدرت دولتی قبلی فلج شده بود و به فکر این افتادیم که بالاخره وقتی این شهر این ظرفیت بالا را دارد باید برای خودش ارگانی ایجاد کند که این ارگان بتواند قدرت مردم را در شهر اعمال کند و امورات شهر را بگرداند، به همین دلیل شورای شهر تشکیل شد. این شورای شهر ترکیبی بود از ملا و حاجی و آدم‏های کاسب و مغازه‏دار و روشنفکر و معلم. یک جلسه‏ی عمومی در سالن یکی از مدارس شهر به نام مدرسه‏ی فرخی برگزار شد که در آنجا ضرورت این‏که ارگانی توسط مردم ایجاد شود که این ارگان بتواند به امورات شهر رسیدگی کند، مطرح شد. جلسه‏ی بسیار وسیعی هم بود و شکل یک مجمع عمومی وسیع توده‏یی را داشت که همه کس در آن شرکت کرده بودند. فقط روشنفکران و کارگران و دهقانان نبودند. در این جلسه اعضای شورای شهر انتخاب شدند و بعد از انتخابات شورا، ستاد هم شکل گرفت که بتواند بازوی این ارگان باشد برای پیشبرد امور جاری شهر مریوان. این یک دوره است و یک دوره، زمانی است که به مرور احساس می‏شود جمهوری اسلامی نقشه‏ی حمله و تصرف و اشغال شهرها را دارد. جنگ است، درگیری‏های مختلفی در شهرهای کردستان وجود دارد. در این دوره هم به ابتکار فواد مصطفا‏سلطانی بحثی پیش کشیده شد که دهقانان مریوان این همه اعتراضات توده‏یی را انجام داده‏اند و جزو نیروهای مبارز علیه فئودال‏ها بوده‏اند و حالا هم در دوره‏یی قرار داریم که هر روز مورد تعرض نیروهای مختلف قرار می‏گیریم. آن دوره یک نیرویی در مریوان تشکیل شده بود که از عراق آمده بود و به «قیاده‏ی موقت» معروف بود. بعد از شکستی که ملا مصطفا بارزانی در تحولات کردستان عراق متحمل شده بود و عقب‏نشینی کردها از عراق و سرکوب خونین کردها توسط صدام حسین، اوضاع عراق هم تغییر کرده بود و رهبری آن زمان حزب دموکرات کردستان عراق یک سازمانی درست کرده بود به اسم رهبری موقت که به کردی می‏شد «قیاده‏ی موقت». اینها آمده بودند و تحت حمایت فئودال‏ها و آشکار و نهان هم تحت حمایت سپاه پاسداران و ارتش می‏خواستند قدرت فئودال‏ها را مجددن تقویت کنند و شروع کرده بودند به آزار و اذیت دهقانان برای این‏که زمین‏هایشان را بگیرند. درگیری‏های نظامی و تهدیدهای مسلحانه شروع شده بود. بنابراین فواد پیشنهاد اتحادیه‏ی دهقانان مریوان تشکیل شود و یک بازوی نظامی قدرتمند را برای حمایت از شوراهای دهقانی سازماندهی کند.

این مربوط به چه زمانی است؟

تشکیل اتحادیه‏ی دهقانان مریوان مربوط بود به تابستان ۵۸ و پیش از حمله‏ی حکومت به کردستان. در واقع تشکیل اتحادیه‏ی دهقانان به ابتکار فکری و عملی فواد مصطفا‏سلطانی بود با حضور جمع زیادی از رفقایی که از فعالین مبارزات دهقانی مریوان و اعضای شوراهای دهقانی مریوان بودند. این ایده پیش آمد که این نیروی مسلح درست شود و این نیروی مسلح هم بتواند جنبش دهقانی را در برابر تعرضات فئودال‏ها تقویت بکند و از دستاوردهای یک دهه‏ی گذشته‏ی جنبش دهقانی و شوراهای دهقانی به طور مسلحانه دفاع کند. در شهر مریوان آن موقع در میان فعالان چپ دو گرایش وجود داشت. یک گرایش عمومن حول کاک فواد سازماندهی شده بود و یک گرایش ما بودیم. در این مقطع سمینارهای زیادی به شکل نیمه علنی _ نیمه مخفی در مریوان در مورد تشکیل اتحادیه‏ی دهقانان برگزار شد که در آن حدودن سی نفر از فعالین چپ و اعضای شوراهای دهقانی شرکت می‏کردند. گرایش ما معتقد بود تشکیل اتحادیه‏ی دهقانان مسلح در شرایط فعلی کار درستی نیست و ما بایستی بتوانیم بنکه‏هایی در هر دهی تشکیل دهیم که مسلح باشند ولی از بنکه‏های دیگر جدا باشند. ما معتقد بودیم این شیوه‏ی سازماندهی قدرت دفاعی آنها را بالاتر می‏برد و در سازماندهی مردم محلی برای مقاومت موثرتر خواهد بود تا یک نیروی نظامی حرفه‏یی. این اختلاف تاکتیکی با توجه به آمیختگی نیروهای چپ با جنبش شورایی و شوراهای موجود، به بحث وسیعی در شهر و روستاهای اطراف تبدیل شد و کسانی حول این دو گرایش جمع شدند. در نهایت در یکی از روستاهای حومه‏ی شهر مریوان جلسه‏ی بسیار وسیعی را برگزار کردیم که در آن نمایندگان بیش از هشتاد روستا و بخش‏های مختلف شهر مریوان شرکت کردند و در مورد این دو گرایش بحث کردند. نتیجه‏ی جلسه این بود که روشن شد خط ما، یک خط دفاعی و پاسیو است و خط کاک فواد و تشکیل اتحادیه‏ی دهقانان مورد استقبال توده‏ی وسیع‏تری قرار گرفت. البته ما میان خودمان جلسه گذاشتیم و من و عطا رستمی به فواد مراجعه کردیم و اعلام کردیم که جمع ما از خودش انتقاد کرده است و در همان جا به همراه فواد به «جوله» یا گشت سیاسی‏ای ملحق شدیم که برای تبلیغ اتحادیه به روستای «خاو میرآقا» می‏رفت. آن زمان جمهوری اسلامی در یکی از محلات مریوان و نزدیک رادیو تلویزیون در ساختمان نیمه‏تمامی که پیش از قیام داشتند برای ساواک می‏ساختند، نیروهای مسلح سپاه پاسداران را مستقر کرده بود و نیروهای محلی مزدور را که مردم به آنها جاش می‏گفتند هم در آن محل مستقر کرده بود. ما پیشنهاد کردیم فراخوانی داده شود و از مردم دعوت کنیم تظاهراتی به طرف رادیو تلویزیون برگزار کنند و در قطعنامه‏یی از جمهوری اسلامی بخواهیم که این ستاد سپاه پاسداران را جمع بکند. به هر حال این فراخوان داده شد و تبلیغ وسیعی در مورد آن صورت گرفت. تعداد زیادی از جمعیت‏ها و نهادهایی که بعد از قیام در مریوان فعال بودند از جمله «جمعیت دفاع از آزادی مریوان» از این پیشنهاد حمایت کردند. «کانون محصلین» که تعداد بسیار زیادی از محصلین انقلابی شهر در آن فعال بودند نیز از این تظاهرات حمایت کرد. بیشتر از هزار نفر در روز ۲۳ تیر ۵۸ به مرکز شهر آمدند و از آنجا به سمت رادیو و تلویزیون حرکت کردیم و در مقابل رادیو تلویزیون قطعنامه‏ی تظاهرکننده‏گان قرائت شد. وقتی تظاهرات رو به اتمام بود درگیری مسلحانه از سوی آن ستاد که در چند متری ما بود شروع شد، در پاسخ به این تیراندازی نیروهای مسلح اتحادیه‏ی دهقانان مریوان به این ستاد حمله کردند. ستاد  را تصرف کردیم و در این جریان تعدادی از مزدوران محلی کشته شدند و در ضمن متاسفانه سه نفر از رفقای خوب ما محمود بالکی، محمد دره‏سید و رئوف کهنه‏پوشی هم کشته شدند. رئوف کهنه‏پوشی یکی از فعالین محبوب کانون معلمان مریوان بود. به هر حال ستاد پاسداران را ما تصرف کردیم و در نتیجه اوضاع سیاسی از آن حالت نسبتن عادی که داشت به یک تحرک کاملن نظامی تبدیل شد. جمهوری اسلامی فورن نیروهایش را به پادگان مریوان انتقال داد و تعدادی را هم بازداشت کرد و به پادگان برد. مذاکره بین شورای شهر مریوان و جمهوری اسلامی آغاز شد و آنها می‏خواستند از طریق پادگان مریوان که در سه _ چهار کیلومتری شهر بود به شهر حمله کنند و شورای شهر و شوراهای دهقانی را از بین ببرند.

چرا اصلن در دوره‏‏ی سرنگونی ایده‏ی شورا مطرح شد؟ چرا همان انجمن‏های روستا و کدخدا را حفظ نکردید که افرادش را تغییر دهید؟

هر ارگانی محصول یک ساختار سیاسی است. کدخدا و انجمن‏های روستا محصول قدرت ژاندارمری و اداراتی که در رژیم شاه مسئول امور روستاها بودند، بود. این انجمن‏ها پر بود از فساد مالی، پر بود از حمایت از فئودال‏های محلی، پر بود از همکاری‏های نیمه علنی و غیرعلنی با ساواک و ژاندارمری و این کدخدا و انجمن‏های روستا محصول آن دوره است با این خصوصیات. در نتیجه یک اشتیاق و نیاز سیاسی وجود داشت که این ارگانی که چنین سابقه و پیشینه‏یی دارد برچیده شود و به جای آن یک نوع حاکمیت دیگر، یک نوع قدرت دیگر در روستاها ایجاد شود. ارگان‏هایی که بتواند امیال و آرزو و خواست‏های مردم آن روستا را در سطحی نماینده‏گی کند. اولین کاری که برای این باید می‏شد این بود که قدرت کدخدا و انجمن‏ها را می‏بایست منحل می‏کردیم که مردم منحل کردند و به جای آن شورای روستا را درست کردند.

نمایندگان این شوراها با مردمی که آنها را انتخاب کرده بودند همچنان ارتباط داشتند؟

ببینید این شوراها در روستاهایی بودند که از بیست خانوار تا دویست _ سیصد خانوار در آنها ساکن بودند. هر دهی مسجدی داشت که روزانه نماینده‏گان شورا در آنجا جمع می‏شدند و مردم به آنها مراجعه می‏کردند و مسائلشان را که کم هم نبود حل می‏کردند. در ضمن ساختار سیاسی یک دولت و یک رژیم که سال‏ها حکومت کرده بود و فرهنگ و ادبیات خودش را داشت، ارگان‏های خودش را از ساواک و ژاندارمری و اداره‏ی کشاورزی و تعاونی و سپاه دانش و سپاه ترویج داشت که در زندگی مردم هم رسوخ کرده بود، کاملن تغییر کرده بود. آن ساختار فلج شده بود چون مردم دیگر به آن اعتماد نداشتند.

برگردیم به ادامه‏ی روایت از ۲۳ تیر.

بعد از ۲۳ تیر جمهوری اسلامی نیروهای خودش را در پادگان مریوان تقویت کرده بود و خودش را برای حمله آماده می‏کرد. ما باید کاری می‏کردیم. ارتش جمهوری اسلامی نیروهای بسیار زیادی در پادگان شهر مستقر کرده بود و انواع و اقسام امکانات نظامی لجستیکی را از هوایی تا زمینی در اختیار داشت. وقتی به مرور اوضاع حادتر می‏شد و مذاکرات شورای شهر مریوان هم با نمایندگان جمهوری اسلامی به بن‏بست رسید، بحث این‏که ما جنگ را نمی‏خواهیم و نمی‏خواهیم وارد این درگیری نظامی سخت شویم، ایده‏ی کوچ یکپارچه‏ی مردم شهر مریوان را پیش آورد که این کوچ به طرف یکی از روستاهای مرزی مریوان به اسم «کانی میران» شکل گرفت و مردم برای این‏که وارد یک جنگ تحمیلی نظامی نشوند و شهر را به توپ نبندند و مردم را نکشند، گفتند ما از این شهر می‏رویم و کوچ می‏کنیم. چنین بود که در ۳۱ تیر کوچ اجباری مردم شهر مریوان به طرف کانی میران شروع شد و مردم، تمام شهر را تخلیه کردند و در منطقه‏ی پهناور اطراف آن روستا مستقر شدند که به اردوگاه کانی میران معروف شد. ما هم به عنوان نیروهای مسلح اتحادیه‏ی دهقانان مریوان، ارگان‏های قدرت و ایمنی و هماهنگی این اردوگاه را درست کردیم. بخشی از نیروهای مسلح قرار بود در مریوان دفاع مسلحانه بکنند و یک بخش‏هایی نگهبانی از اردوگاه را بر عهده داشتند که از درون خود اردوگاه سازماندهی شدند. این کوچ اجباری با استقبال وسیع مردم روستاهای اطراف مریوان روبه‏رو شد و هر روز از چندین روستا مواد خوراکی مانند نان و گوشت و مایحتاج اولیه‏ی زندگی آدم‏ها از قند و چای و برنج و روغن و هرچه که در طول روز آدم‏ها به آن احتیاج داشتند به اردوگاه می‏آمد، در آنجا تقسیم می‏شد و هر جمعی خوراک خودش را درست می‏کرد. این کوچ تاریخی نقطه‏ی درخشانی بود در تاریخ اعتراضات رادیکال و انقلابی مردم ایران که در دفاع از انقلاب شکل گرفته بود. در هر صورت بعد از این کوچ از شهرهای مختلف حمایت‏های وسیعی شد و یک ابتکار دیگر هم شکل گرفت و آن هم این بود که راهپیمایی‏هایی در دفاع از کوچ اجباری مردم مریوان شکل گرفت که مشهورترین آنها راهپیمایی مردم شهر سنندج به طرف شهر مریوان بود. این راهپیمایی بسیار طولانی بود، چند شب و روز طول کشید، تعداد زیادی از مردم شهر به ویژه جوانان شهر، زن و مرد از شهر سنندج راه افتادند و بعد از چند روز راهپیمایی به اردوگاه مردم مریوان رسیدند و آن غروبی که این جمعیت چند هزار نفری آنجا همدیگر را ملاقات کردند و صدای آزادی و همبستگی انسانی در آنجا موج می‏زد به نظر من هرگز از یاد کسانی که آن را دیده‏اند نخواهد رفت. وصف کردن آن لحظاتی که هزاران هزار انسان، هزاران هزار زن و مرد انقلابی همدیگر را در آغوش می‏کشیدند و صدای آزادی و دفاع از انسانیت را سرمی‏دادند، سخت است. شکل گسترده‏ی یک میدان وسیع همبستگی انسان‏ها را داشت که می‏خواستند از حرمت خودشان، از کرامت خودشان، از زندگی خودشان به این شکل دفاع کنند. آنها با این کار جلوی حمله‏ی نظامی وحشیانه‏ی جمهوری اسلامی به شهر را گرفتند و از قتل عام مردم شهر جلوگیری کردند. بعد از آن راهپیمایی حمایتی دوم از طرف شهر سقز به مریوان شروع شد و با همان شکل به مردم پیوست. همزمان مذاکراتی بین شورای شهر مریوان و نمایندگان جمهوری اسلامی انجام می‏شد و یک قدرت دوفاکتوی سیاسی _ نظامی در شهر ایجاد شده بود. در نهایت جمهوری اسلامی حلقه‏ی محاصره‏ی شهر را شکست اما همه می‏دانستیم عقب‏نشینی جمهوری اسلامی موقتی است. به هر حال به شهر برگشتیم و در فکر این بودیم که چگونه می‏توانیم ارگان دفاع از شهر را سازماندهی کنیم که اتفاقات دیگری روی داد. خمینی فتوای حمله به کردستان را صادر کرد، خلخالی به کردستان آمد و از پاوه شروع کرد و بعد مریوان و بعد سنندج و شهرهای دیگر که پنجاه و هفت نفر در شهرهای مختلف کردستان در چند روز اعدام شدند. بعد قتل عام روستای قلاتان و قارنا شکل گرفت و جنبش مقاومت مردم وارد دوره‏ی دیگری شد و نیروی مسلح شهرها را تخلیه کرد و به کوه زد و بعد نوروز خونین سنندج اتفاق افتاد.

در نهایت سرنوشت شوراهای دهقانی و شورای شهر مریوان چه شد؟

در واقع با توافقاتی که بین شورای شهر مریوان و نمایندگان جمهوری اسلامی پیش آمد و البته همه می‏دانستند موقت است، قرار شد کوچ تاریخی مردم شهر تمام شود و مردم به شهر برگردند. اما دور دیگری از اعتراضات و ابتکارات سازمان‏های سیاسی در کردستان شروع شد. هنوز دو هفته از این توافقات نگذشته بود که جمهوری اسلامی حمله‏ی خودش را به کردستان آغاز کرد و از پاوه شروع شد که تعداد زیادی اعدام شدند. با حمله‏ی جمهوری اسلامی به پاوه و حمله به قصد اشغال نظامی کردستان سرنوشت این شوراها عوض شد. با این حمله دیگر کومله ابتکار عمل را به عنوان گرایش چپ جامعه به دست گرفت و حزب دموکرات هم در این مقاومت توده‏یی مردم، در شمال کردستان و بعدها در جنوب کردستان نقش داشت. دیگر بحث شوراها و نوع حاکمیت مردم و اتحادیه‏ی دهقانان مریوان و اورامان و این ارگان‏های حاکمیت مردم در شهرها مطرح نبود و دیگر صورت مسئله عوض شد و تبدیل شد به حمایت مردم از نیروهای نظامی که در هر شهری تحت رهبری کومله و حزب دموکرات شکل گرفته بود. البته تا سال شصت هم هنوز بخش‏هایی از مناطق مرزی کردستان، از اورامان تا سردشت، در تصرف نیروهای مسلح کومله و حزب دموکرات بود. در آنجاهایی که هنوز به تصرف جمهوری اسلامی درنیامده بود و حداقل آن بخش‏هایی که نیروهای مسلح کومله در اختیار داشتند هر سازمانی به سطح بزاعت فکری و سیاسی‏اش کارهایی می‏کرد از جمله تشکیل شوراهای دهات و ساختن مدرسه و سوادآموزی. این اواخر به این فکر افتاده بودیم که حمام درست کنیم و امکانات بهداشتی را به مردم آموزش دهیم. در واقع با پایان کوچ تاریخی مردم مریوان ماجرای شوراها تقریبن تمام شد. وقتی ما به شهر بازگشتیم گروهی از ما به فرماندهی فواد برای دخالت در اعتراضات دهقانی به ماموریت اعزام شدیم. در اطراف سقز و دیواندره منطقه‏یی بود به نام «کرفتو» که در آنجا تعدادی از فئودال‏ها علیه زحمتکشان منطقه اقدام کرده بودند. ما به عنوان نیروی مسلح اتحادیه‏ی دهقانان رفتیم آنجا و رفیقمان یحیا خاتونی دبیر دبیرستان‏های شهر سقز در درگیری مسلحانه کشته شد. ما وقتی کار را تمام کردیم و فئودال آنجا به نام شاپور خان را وادار به عقب‏نشینی کردیم و به مریوان بازگشتیم خلخالی به پاوه رسیده بود، پس یک شب را در شهر ماندیم و بعد اولین واحدهای نیروی نظامی را شکل دادیم و یک مقاومت مسلحانه‏ی نظامی حرفه‏یی را به عنوان نیروی پیشمرگ کومله آغاز کردیم.

پانوشت:

۱ _ عطا رستمی بعد از ارتش‏کشی حکومت اسلامی به کردستان در ۲۸ مرداد ۵۸ به عنوان یکی از فرماندهان نظامی کومله در مریوان فعال بود، او در کنگره‏ی سوم کومله در بهار ۶۱ به عنوان عضو کمیته‏ی ناحیه‏ی مریوان برگزیده شد. عطا رستمی در درگیری «توه‏سوران» در ۳ آبان ۱۳۶۱ کشته شد