نگاهی از بیرون , در حاشیه کناره گیری پرشنگ بهرامی از حزب حکمتیست

متاسفانه یا خوشبختانه بدلیل عدم عضویتم در حزب کمونیست کارگری – حکمتیست ، قصد اظهار نظری پیرامون بحران کنونی در این حزب را نداشتم . اما با دیدن نامه کناره گیری رفیق دیرینه ام پرشنگ بهرامی ، فکر کردم ، جا دارد نکاتی را هر چند کوتاه بیان کنم. 

پرشنگ جان!
باور کن من هم در رنج و عذابم و بشدت نگران. ولی نه بخاطر اینکه حزب حکمتیست در دروازه قدرت قرار گرفته بود و بحران کنونی منجر شد که این موقعیت را از دست بدهد. عذاب بدین خاطر که در تقابل با اختلافات “درونی” مجددا شاهد روش و سنتهای بدیعی شدیم بشدت نازل ، ناپسند و بعضا شرم آور. و نگران چون در اثر شیرینکاریهای رهبری حزب که بی پروا همدیگر را رجم میکنند و باعث شده که بار دیگر دشمنان کمونیسم ، آدمکشان جیره خوار و نیروهای ارتجاعی ، این شیرینکاری را به نام کمونیسم و منصور حکمت به حساب آورند.
قریب به یک ماه از علنی شدن ” اختلافات” درونی حزب حکمتیست میگذرد. در طی این مدت حجم زیادی از نوشته ، موضوعگیری و اطلاعیه در سایتهای مختلف منتشر شده است . اما اگر بدون تعصب و منفعت تشکیلاتی ، خارج از تنافر و مصلحت جناحی ، و بدور از عصبیت و کینه به این “اختلافات” بنگریم علل بحران حزب حکمتیست را در نوشته های فوق الذکر پیدا نمی کنید.
استدلالهایی از قبیل ” تغیر ریل” دادن ، “غیر قانونی عمل کردن” ،” نقض موازین حزبی” ، “کودتا” ، “محفلیسم” و ……. برای توضیح بحران کنونی گمراه کننده اند و حقانیتی ندارند.
منطقی نیست که بخاطر انتشار پلاتفرمی که( گویا میخواهد ” تغیر ریل ” دهد) “شورش” به پا کرد و ارگان بالاتر را منحل اعلام کرده و عملا حزب را به سوی انشقاق سوق داد. معقول به نظر نمیاید در یک مبارزه سالم سیاسی با اهرم موازین تشکیلاتی و احکام اساسنامه ای سراغ اساس مسئله رفت و انتظار گذر “قدرتمندتر” از بحران و پشت سر گذاشتن وضعیت فعلی را داشت .
پس مشکل چیست؟
دوست من : مشکلی که امروز دامنگیر حزب حکمتیست شده و عملا این سازمان را تا مرز انحلال پیش برده ، مشکلی نیست که در نتیجه شکست سیاست و یا پروژه ای سر بر آورده باشد، مشکلی نیست که نتیجه بد نهادی این یا آن عضو رهبری باشد، مشکلی نیست که از جلسه و یا نشست خاصی منبعث شده باشد و نمیتوان اساس آن را لای احکام صادره از طرف مخالفین سیاسی که هر کدام با صدور آنها تلاش در نشان دادن حقانیت خود دارند یافت. مشکل واقعی و اساسی به نظر من در ضعیف بودن سنت کمونیسم کارگری به مثابه یک جریان اجتماعی نهفته است که در پس هر تند پیچی سر باز می کند و راه پیشروی را سد می نماید.
سنتهای اجتماعی قویند. قویتر از تفکر آدمها. قابل تزریق نیستند، شعار سر دادن و اعلام وفاداری المی را دوا نمی کند، تهییج سازمانی و بالیدن به خود کارساز نیست، برد اجتماعی ندارد، با صرف زنده باد و مرده باد سنگری فتح نمیشود ، دستمزدی بالا نمیرود ، اعتصابی صورت نمی گیرد، نیرویی جمع نمیشود، سازمان و تشکلی ایجاد نمیگردد، پرچمی بر افراشته نمی شود ، رهبری روشنی ظهور نمی کند، جامعه منفجر نمیشود و طغیان اجتماعی ای صورت نمی گیرد.
راستش دانش پزشکی من صفر است ولی ایمان دارم یکی از علل عود دوباره بیماری منصور حکمت ، روش ، کارکرد و قابلیت رهبری وقت ح.ک.ک.ا بود.
این ضعف کماکان مانند شمشیر دموکلس بالای سر تحزب “کمونیستی کارگری” قرار دارد . صرف انشعابات قبلی الزاما به معنی جهش به سوی عرض اندام “سیاسی” رهبری حزب و فائق آمدن بر آن نیز نبوده است. مضاعف بر این ، در این بحران سنن و روشهایی خودنمایی کردند که هیچ قرابتی با کمونیسم کارگری و داده های منصور حکمت ندارند. آخر این کدام سنت و فرهنگ سیاسی بالایی است که اختلاف نظر را به بحران لاعلاج تبدیل می کند و در نتیجه آن حرمت و کرامت انسان بی ارزش میگردد؟.این است برخورد کمونیستی به “اساس سوسیالیسم”؟.
کاملا قابل فهم است که در مبارزه سیاسی باید صراحت لهجه داشت و با صلابت از مواضع خود دفاع کرد ، ولی در شأن انسانهایی که خود را “رهبران” اجتماعی میخوانند نیست که با حمله به ارزش و کرامت رفیق بغل دستی و یار مبارزاتیشان نظرات سیاسیشان را بخواهند به کرسی بنشانند ؟ در قاموس کدام سنت اجتماعی با بروز اولین اختلاف ، نه تنها تحمل جدل بلکه دیدار دوست و هم سنگر دیرین را از دست میدهد؟!. پرخاشگری ، بی نزاکتی و خودخواهی ارمغان چه سنتی است؟!
حزب حکمتیست عملا با “شورشی” که در جلسه دفتر سیاسی توسط ۵ عضو آن ارگان در تاریخ ۱۴ دسامبر ۲۰۱۱ رخ داد و نهایتا با صدور اطلاعیه ای از طرف شورشیان که بقیه رهبری را غیر قانونی اعلام کرد در مسیر انشقاق قرار گرفت و روز بعد کورش مدرسی با صدور فرمانی به آن رسمیت بخشید.
بنا براین ؛ تلاش، دخالت و امید برای وحدت دوباره حزب از این تاریخ به بعد توهم محض و محکوم به شکست بود. چونکه دیگر حزبی وجود نداشت تا بتوان آن را متحد نگاه داشت و برای این امر تلاش کرد.
در نتیجه در عالم واقعیات سنگر گرفتن پشت “کنگره” و یا “پلنوم” مستمسکی بیش نیست، تلاش دیپلماتیک برای جذب بیشتر نیرو از بدنه حزب و خریدن وقت جهت این امر ” مقدس” است. طرفین تصمیم خود را گرفته اند. هر دو جناح درایت سیاسی، مهارت و استادی خود را در تخریب حزب حکمتیست نشان داده اند و بر خلاف آنچه طرفین به عنوان واقعیت مسلم بر آن تأکید میکنند در این کشمکش اما آنچه” مسلم “است این است که فاتحی وجود نخواهد داشت.
سخن آخر اینکه: این روزها هر کسی میخواهد جایگاه خود را بیان کند با حمله به کمونیست های “منفرد” دفاعیه اش را تنظیم میکند!.هر چند این شاید شیوه مناسبی برای دفاع از موجودیت حزب “خودی” باشد ، اما در زمین سخت و سفت تقابلات ااجتماعی ؛ فعالیت متشکل و سازمانیافته ای که گسترش اجتماعی و سازمانی پیدا نکند ، تقابلی را شکل ندهد ، تأثیرگذار نباشد ،صفی را به میدان نیاورد و نیرویی اجتماعی را جابجا نکند قدوسیتی ندارد.
شخصا به عنوان کمونیستی “منفرد” مفتخر نیستم که در هیچ حزب و سازمانی فعالیت نمی کنم و اگر صادقانه اعتراف کنم باید بگویم که عذاب آور و دردناک هم هست. با این وجود ترجیح میدهم “منفرد” بمانم اما عضو حزبی نباشم که حقیقت را قربانی مصلحت میکند.
محمد فضلی
۱۸/۱/۲۰۱۲