دفاعی نالازم از سنگری درهم شکسته!در پاسخ به رفیق ریبوار احمد

موقعی که سطور اول پاسخ رفیق ریبوار احمد را دیدم خوشحال شدم که اینبار با لحن دوستانه ای وارد بحث شده است. با خواندن کل مطلب متوجه شدم که تفاوت زیادی با نوشته قبلی او ندارد و کماکان الفاظ توهین آمیز در نوشته اش کم نیست با اینهمه من قصد ندارم لحن و زبانم را تغییر بدهم. ریبوار احمد مفصل به نوشته من پاسخ داده و منهم مناسب میدانم که به برخی از نکات این مجادله مفصل پاسخ بدهم. 

اولین نکته این است که اینقدر آش شور است که خود شما هم که جزو هم خط های کورش مدرسی بودید استعفا را بر ماندن ترجیح دادید. در چنین بحبوحه ای همچنان در سنگر سیاسی کورش ماندن زیادی غیر سیاسی است. این سنگری برای هیچ مبارزه ای نیست. و یا بهتر است گفته شود بخواهید نخواهید این تزها و تئوری ها عملا در مقابل مردم، در مقابل سازمانهای کمونیست و انقلابی و همراهی با همان تبلیغاتی است که بخشی از حکومت اسلامی مشغول آن است. در بهترین حالت این سنگری برای کاری نکردن و پاسیفیسم کامل است. هم جامعه ماهیت واقعی و زمینی این تزها و تئوری ها را عریان کرده است، هم بحران حزب “حکمتیست” سرنوشت محتوم آنها را نشان داده است و هم حتی استعفای خود شما دال بر این سرنوشت است. حیف است که وقت خودتان را بیش از این به دفاع از این خط صرف کنید. این سنگر کاملا در هم شکسته است. بجای دفاع از آن باید اشکال کار را دید. دفاع شما از این تزها پشت ماسک تعدد نظرات زیادی نالازم و زیادی غیر سیاسی است.

نکته مهم دیگر مساله تبیین از انقلاب ۸۸ در ایران است. در این مورد دوست دارم جمله ای از یک نوشته نادر (منصور حکمت) را که درمورد رویدادهای سال ۱۹۹۱ در کردستان عراق و در پاسخ به عبداله مهتدی است اینجا نقل کنم: “مبارزه مردم هیچوقت براى یک کمونیست لکه‌دار نیست. مشروط بر اینکه فرد قادر باشد دقیقا مبارزه برحق مردم را از پشت ایدئولوژى و تبلیغات و حرکات سیاسى طبقات حاکمه بیرون بکشد و مرز اینها را با هم نشان بدهد. کسى عملا و واقعا مبارزه مردم را لکه‌دار میکند که این مرز را انکار و کمرنگ میکند. حمایت از مبارزه مردم ایران در سال ۵٧ بدون افشاى جریان مذهبى و ملى که مشغول مال خود کردن ماحصل این حرکت اعتراضى بود ممکن نبود. کسانى انقلاب ایران را لکه‌دار کردند که آن را بپاى خمینى نوشتنند، براى او نامه دادند و آنجا دنبال بیشترین دوستان براى حال و آینده شان رفتند.” و متاسفانه کسانی مثل حزب “حکمتیست” امروز مبارزه آزادیخواهانه و حق طلبانه مردم ایران در سال ۸۸ را به حساب جناح هائی از حکومت میگذارند و موضعی تماما ضد انقلابی میگیرند.

جنبش اعتراضی توده ای در سال ۸۸ یک جنبش اصیل مردمی بود. صفوف حکومت بهم ریخت و مردم بدرست و با هوشیاری از شکاف در بالا استفاده کردند پایشان را لای در گذاشتند و نیروی میلیونی خود را به خیابان آوردند. میدانم که الان که این جنبش ناتمام مانده است زبان عده ای دراز شده که بگویند چه شد، به کجا رسید. اما بحق بودن اعتراضات را از سر موفقیت یا عدم موفقیت آن ارزیابی نمیکنند. نود درصد اعتراضات و انقلابات حق طلبانه مردم در طول تاریخ در کشورهای مختلف شکست خورده و یا ناتمام مانده است. هیچ انسان شریفی اسپارتاکوس و کمورنارهای پاریس را به خاطر شکستشان محکوم نکرده است. کسی که کمی به اوضاع قبل از ۸۸ تعمق میکرد یا فقط در خیابان ها راه میرفت میتوانست صدای زلزله بزرگی را که بر متن بحران جمهوری اسلامی در راه بود تشخیص بدهد. اگر چهار روز به کانال جدید نگاه میکرد میتوانست ببیند که اوضاع آبستن تحولات مهمی است. به اول مه ۸۸ یعنی درست شش هفته قبل از شروع انقلاب ۸۸ و جنبش پرشور اعتراض به اعدام فاطمه و حکم اعدام دلارا نگاه میکرد و یا به مناظره کاندیدهای خود رژیم گوش میداد که چگونه ۲۸ سال تاریخ حکومت اسلامی را بدست خود در مقابل چشمان میلیون ها نفر محاکمه کردند میتوانست بفهمد. به اینها شکست طرح های مختلف ناجا برای سرکوب زنان و جوانان را اضافه کنید. همان جوانانی که در ادامه کشمکش های هرروزه در خیابانها و اماکن عمومی، به سر رژیم ریختند. ترکیب جمعیتی که به خیابان ها آمد، شعارهایشان، تعرضاتشان و تداوم اعتراضاتشان هم همین را نشان میداد. اما حتی اگر مبارزه مردم صرفا علیه تقلب و مضحکه انتخابات هم بود جنبش بحقی بود. میدانم که تحلیل کورش و حزب حکمتیست، که شما هم بنظر میرسد همان موضع را دارید، این بود که جنبش سرنگونی در ایران شکست خورده و راست دست بالا پیدا کرده و احمدی نژاد نماینده ناسیونالیسم شده و غیره و کسی که با این عینک به اوضاع ایران نگاه میکرد نمیتوانست انقلاب ۸۸ را ادامه مبارزات مردم ببیند. به تجربه مصر اشاره کرده اید که همین را بگوئید. در واقع دارید میگوئید در ایران که اعتراضات توده ای نبود، مبارزات کارگری حق طلبانه ای نبود که انقلاب ۸۸ ادامه آن باشد! اما واقعیت این است که شماها به واقعیت این مبارزات کاری نداشتید چون بدرد تحلیل هایتان نمیخورد. نه فقط مبارزه بحق مردم در سال ۸۸ را به کیسه جناح های حکومت ریختید بلکه سالها مبارزه مردم قبل از ۸۸ را هم انکار میکنید. میدانید این شما را کجا قرار میدهد! با چنین تحلیل های مشعشعی عجیب نیست که به نفی حق طلبانه بودن انقلاب ۸۸ برسید، آنرا ارتجاعی بخوانید و علیه آن موضع بگیرید. شاید یکی از حماسی ترین مقاومت های مردم در سه دهه اخیر علیه زن ستیزی و تحمیل قوانین مذهبی به مردم را مترقی نمیدانید یا اصلا باور ندارید که چنین مبارزه ای در کار بوده است. باور کنید این مبارزات در ابعادی وسیع و توده ای و هرروزه جریان داشته است. رژیم سالها قبل آمار دستگیری و جریمه و اخطار به زنان را بیش از یک میلیون نفر در سال اعلام کرده بود. اعتراضات کارگری هم یک روز قطع نشده است. ظاهرا باید برای شما مبارزات قهرمانانه و طولانی مدت کارگران در نیشکر هفت تپه، اعتصاب قهرمانانه کارگران شرکت واحد که به دستگیری بیش از هزار نفر از آنها انجامید، اعتصابات کارگران کیان تایر و مخابرات راه دور شیراز و صدها اعتصاب کارگری دیگر و اعتصابات سراسری و باشکوه معلمان و اعتراضات وقفه ناپذیر دانشجویان را ردیف کنم تا باور کنید که در ایران هم قبل از انقلاب ۸۸ کوهی از مبارزات توده ای باشکوه و عمیقا آزدیخواهانه جریان داشته و انقلاب ۸۸ یک تصادف نبوده است؟

بعلاوه هیچوقت یک مبارزه را بر اساس آنچه خود میگوید یا حتی رهبرانش میگویند قضاوت نمیکنند. بگذارید یک خاطره را نقل کنم. اواخر سال ۱۹۹۶ با نادر درمورد شرکت مردم کرمانشاه در مراسم تدفین ملا محمد ربیعی امام جمعه این شهر و شعارهایشان علیه رژیم که منجر به درگیری با سرکوبگران شد صحبت میکردم. سوالم این بود که آیا نباید خطاب به مردمی که مخالف حکومتند بگوئیم چرا در مراسم یک امام جمعه، گیرم سنی مذهب، شرکت میکنید. نادر به درست توضیحش این بود که توازن قوا همینقدر به مردم اجازه میدهد. مردم طرفدار هیچ آخوندی نیستند. فکر میکنند در مراسم یک آخوند این امکان را پیدا میکنند که مرگ بر جمهوری اسلامی بگویند و اعتراضشان را بیان کنند. و شما یادتان هست که موقعی که با بستن روزنامه سلام وابسته به جناحی از حکومت در سال ۷۸، مردم در تهران به خیابان ها ریختند نادر یک لحظه مکث نکرد که آنرا بعنوان شروع جنبش توده ای برای سرنگونی رژیم معرفی کند؟ انقلاب ۸۸ که بسیار پیشروتر، شفاف تر، رادیکال تر و توده ای تر بود و به همین دلایل ماهها هم ادامه یافت. در نوشته قبل اشاره کردم که بحث فقط بر سر این نیست که یک دولت متعارف است یا نه، مساله این است که خط حاکم بر حزب حکمتیست جمهوری اسلامی را متعارف خواند، گفت جنبش سرنگونی شکست خورده است، راست دست بالا پیدا کرده است، احمدی نژاد نماینده ناسیونالیسم ایرانی شده، در منطقه موقعیت مهمی یافته و …. و نتیجه طبیعی این تحلیل ها این بود که موقعی که مردم دست به خیزش زدند یا باید قبول میکرد که همه تحلیل هایش غلط است و یا مبارزه مردم را بعنوان یک حرکت ارتجاعی معرفی میکرد که تئوری ها و تحلیل هایش خدشه دار نشود. حزب حکمتیست دومی را انتخاب کرد. موضعی تماما ارتجاعی. البته کورش تحلیل و موضع حزب درمورد جنبش توده ای و سرنگونی طلبانه در مرداد سال ۷۸ را هم دیگر سالها است که بخشی از جنبش سرنگونی طلبانه مردم نمیداند و تئوری دیگری برای آن دارد. نمیدانم شما در این مورد چه فکر میکنید اما کورش در راست روی و بی ربطی به تحولاتی که از بدشانسی او در چند ساله اخیر مدام چپ تر و انقلابی تر شده است کاملا منسجم و پیگیر است! جامعه ای با این همه تب و تاب که یک روز آرام نمیشود و یک روز رژیم را بی بحران نمیگذارد، هر انسان انقلابی را به شور میاورد اما تئوری هائی هم مانند تئوری های کورش هستند که آدم ها را به خواب میبرند و احساسی برای هیچ امر جدی ایجاد نمیکنند.

جالب این است که بر سر این مساله جدالهای تندی در حزب صورت گرفته بود. یادتان است که به حمید تقوائی میگفتند دارید انقلاب سواری میکنید و مرتب از انقلاب دم میزنید! دقیقا بدلیل همین تحلیل های درست ما بود که با شروع این انفجار برای موضعگیری نیازی به مباحث کشاف نداشتیم. در این مقطع حزب “حکمتیست” مشغول سفت کردن تئوری های دولت متعارف و شکست جنبش سرنگونی و امثالهم بود و ما برعکس همچنان بحران همه جانبه حکومت را میدیدیم و به استقبال انقلاب میرفتیم. چهارماه قبل از شروع انقلاب، حمید تقوائی در سوئد حتی عنوان سخنرانی اش را انقلاب ۵۷ و انقلاب آتی اعلام کرد و اولین سوالش این بود که آیا واقعا خبری هست و پاسخش این بود که بله طوفانی دارد شکل میگیرد و انقلابی در راه است و باید به استقبالش رفت و در سخنرانی دیگری در همان دوره جامعه ایران را به دیگی تشبیه کرد که درش را بسته اند و آتشش را دارند زیاد میکنند و هر لحظه ممکن است منفجر شود. در شرایطی که کورش و حزب حکمتیست مشغول غور و تفحص حول فتح قله ها! توسط احمدی نژاد و جمهوری اسلامی بودند ما داشتیم جامعه را علیه اعدام بسیج میکردیم و مشغول اول مه توفنده آن سال بودیم و جامعه ناآرام ایران و تکان های عمیق آنرا دنبال میکردیم. آیا برای شما چیز قابل تعمقی در این زمینه وجود دارد؟

انقلاب در روز عاشورا ممنوع!
به تظاهرات روز قدس و عاشورا در سال ۸۸ اشاره کرده اید تا به خیال خود هم ارتجاعی بودن این مبارزه را اثبات کنید! و هم سیاست غلط حزب کمونیست کارگری را. باید از شما ممنون باشم که کار مرا در نقد مواضع و متد بغایت نادرست تان ساده کردید. روز عاشورائی که قرار بود روز رژیم و روز نوحه خوانی و سینه زنی باشد، میلیون ها نفر به خیابان آمدند تا به سربازان امام زمان حمله کنند، مراکزشان را به آتش بکشند، دختر و پسر قاطی شوند و پایکوبی کنند و دست بزنند و هورا بکشند. این روزی در ادامه مبارزه مردم بود. نکند فکر میکنید مردم برای عزاداری پشت سر کروبی به خیابان آمده بودند؟ روز قدس هم به همین منوال. تا بحال نمیدانستیم انقلاب در برخی روزها ممنوع است و پلیس ایدئولوژی از مردم فول میگیرد! شاید هم واقعا نمیدانید در عاشورای ۸۸ در تهران چه گذشت. جهت اطلاعتان یکی از فرماندهان بالای رژیم (اگر اشتباه نکنم فرمانده نیروهای انتظامی تهران بزرگ) گفته بود که اگر شش نقطه تهران توسط تظاهرات کننده ها به هم وصل میشد رژیم سقوط میکرد. کاری که مردم در این روز به سر رژیم آوردند و وحشتی که به دل نیروهای سرکوب و سران رژیم انداختند توصیف ناپذیر است و برای شما کار راحتی است که خط بطلانی روی کل این مبارزه بکشید.

جهان ناآرام
در بعد جهانی نیز انقلاب در ایران پیش درآمد انقلابات منطقه و اعتراضات جهانی ضد سرمایه داری بود. نشان میداد که جهان در شرایط اوایل دهه نود قرار ندارد. جهان در حال یک خیزش بود. خیزشی علیه دیکتاتوری ها، علیه فقر، علیه بیحقوقی، علیه بی افقی و بی آیندگی. انقلاب در ایران و مصر و تونس و لیبی و سوریه در زمان و شرایط و دوره مشابهی اتفاق افتاد و مشابهت میان این انقلابات کم نبود. فکر میکنم اینها بستگی دارد به اینکه هر حزب و سازمانی با چه عینکی به جامعه نگاه میکند و امرش چیست.

انشعاب ۲۰۰۴
به دوره انشعاب ۲۰۰۴ اشاره کرده اید. رفیق ریبوار شما که یادتان است قرار بود به پلنوم برویم اما رفقائی که بعدا انشعاب کردند برای پلنوم قید و شرط گذاشتند و از پیش مشروعیت آنرا زیر سوال بردند. چگونه رفتار ما را با کودتای اقلیت حزب “حکمتیست” که خودتان هم آنرا محکوم کرده اید مقایسه میکنید؟ اگر چیزی برای مقایسه وجود دارد برخورد امضاکنندگان بیانیه ۲۱ نفر با کودتای امروز جناح کورش است. از نظر سیاسی هم انشعاب را رفقائی تحمیل کردند که نابجا طرح لیدرشیپ و لیدری را با یک رای اضافه به حزب تحمیل کردند که مواضع سیاسی اش شکست خورده بود. لیدری که قرار بود متحد کننده کمیته مرکزی حزب باشد خود به محور دو شقه کردن کمیته مرکزی تبدیل شد. نه بعدا بلکه از همان شروع بحث. بعید میدانم شما و بسیاری دیگر از رفقا در حزب “حکمتیست” و یا حزب کمونیست کارگری عراق امروز مایل به دفاع از اینهمه پافشاری برای لیدر کردن کورش باشند. انشعاب را بحث های سیاسی بسیار راستی که خطوطش را در مطلب قبل گفتم ایجاد کرد و میخ آخر انشعاب را کورش در آخرین جلسه دفتر سیاسی زد که روش مرا با پولپوت و اولترا پولپوتیسم و استالینیسم و تفتیش عقاید و تحمیل توبه نویسی و غیره مقایسه کرد، حرفهائی که با کمی رنگ و لعاب سیاسی به بیانیه ۲۱ نفره تبدیل شد و پرچم انشعاب را بر فراز حزب برافراشت. بیانیه ای که صرفنظر از مضمونش تصمیم به انشعاب بود و این صریحا در بیانیه هم گفته شده بود که “اگر پلنوم به این پلاتفرم رای ندهد … ناچارا راه ما از هم جدا خواهد شد”. بنظر شما با این رفتارها جائی برای ادامه فعالیت مشترک باقی مانده بود؟ بنظر شما اکنون که فرصت فکر کردن بیشتری برای شما وجود داشته است ما باید به چنین تهدیدی تن میدادیم، به پلنوم میرفتیم و به پلاتفرمی که مخالفش بودیم رای میدادیم تا انشعاب صورت نگیرد؟ یعنی کت بسته خود را به این نظرات و این تهدیدات تسلیم میکردیم! اگر کمی به عقب تر برگردیم به نظر من انشعاب در همان جلسه دفتر سیاسی به نقطه قطعی خود رسید. تصور من این است که برخی اقدامات عامدانه انجام شد که انشعاب رسمیت پیدا کند. تا آنروز مباحث بهرحال سیاسی بود. اما در این جلسه از بحث سیاسی فراتر رفت و فضا را وارد فاز دیگری کرد. آنهم با یک فرافکنی همیشگی. همینطور که اینبار هم بحث کورش تحت عنوان حزب حکمتیست یک دفتر سیاسی دارد و کودتا بر اساس این بحث، سرقت سایت یک حزب و اقدامات مشابه چند نفر هوادار او انشعاب را قطعی کرد. یعنی هر دو بار موقعی که کورش مواضع سیاسی اش پیش نرفت انشعاب کرد. انشعاب البته فی نفسه همیشه بد نیست و اگر مباحث سیاسی به جائی رسیده باشد که سازمانی را فلج کند بهتر است به شیوه متمدنانه ای طرفین از هم جدا شوند. اما بحث بر سر تبیین از آن انشعاب و فرافکنی کردن و دیگران را مسئول آن دانستن و برایش تئوری تعدد نظرات درست کردن حتی از نظر اخلاقی هم مسئولانه نیست. اینبار هم کورش و همفکرانش میتوانستند بگویند بحثمان پیش نرفته، اقلیت شده ایم و راهمان را جدا میکنیم. امکانات حزب از جمله سایت و اسم حزب و نشریه و غیره را تحویل اکثریت میدادند و میرفتند. بنظر شما این روش سالمتری نبود؟ اینرا با جدا شدن از حکا در سال ۹۱ مقایسه کنید. در آن دوره اکثریت بالائی داشتیم اما اختلاف که حاد شد و امکان با هم بودن نماند اسم حزب و امکانات را بدلایل معقولی رها کردیم و رفتیم حزب دیگری ساختیم اما اینبار همه چیز برعکس است عده ای اقلیت هستند و اسم و امکانات را بلند میکنند! آنهم به اسم حکمتیسم. میدانم شما اینرا محکوم کرده اید اما خواهش میکنم هفت سال به عقب برگردید ببینید شبیه این ماجرا در سال ۲۰۰۴ اتفاق نیفتاد؟

درمورد این انشعاب ۲۰۰۴ در حزب کمونیست کارگری عراق با بی احترامی به رفقائی که جدا شدند و حزب دیگری ساختند میگوئید که ما آنها را بیرون کشیدیم و اسم حزب روی آنها گذاشتیم! علت جداشدن آنها را هم رفتار غیر مسئولانه ما میدانید. اما مثل اینکه یادتان رفته که شما رفقائی که قصد شرکت در کنگره حزب کمونیست کارگری را داشتند تهدید به اخراج و سپس اخراج کردید. اینطور نیست؟ امروز چگونه اینرا توضیح میدهید؟ کادرهای شما حتما باید از بیانیه بسیار راست و ارتجاعی ۲۱ نفره حمایت میکردند؟ شما تحلیل تان از حزب ما هر چه بود چگونه اعضای شما حق شرکت در کنگره ما را بعنوان مهمانان کنگره نداشتند؟ میتوانید اینرا کمی توضیح دهید؟ شما در استعفایتان از حزب حکمتیست نوشته اید که در جامعه ایران صلاحیت اینرا ندارید که آلترناتیوی اعلام کنید و … . اجازه ندارم سوال کنم که هفت سال قبل آشنائی شما و سایر رفقای حزب کمونیست کارگری عراق بسیار از امروز نسبت به جامعه ایران کمتر بود. و نود درصد اعضای حزب کمونیست کارگری عراق به این دلیل که مباحثات در حزب ما به زبان فارسی بود قادر به خواندن آنها نشدند و یا بدلیل مشغله های خود فرصت آنرا نداشتند و نخواندند. به همین دلیل جوانب مختلف بحث ها و اختلافات را نمیدانستند. آیا مسئولانه نبود که حتی اگر شما و یا رفقائی به نظرات کورش سمپاتی داشتید حرفتان را میزدید اما حزبتان را وادار به موضعگیری رسمی علیه حزب کمونیست کارگری نمیکردید؟ حتی اجازه یک سمینار که دو طرف بحث حرفشان را با صفوف شما بزنند تا آشنائی بیشتری نسبت به دو طرف بحث بوجود آید ندادید. شتابزده و همان روزی که انشعاب صورت گرفت به حزب کمونیست کارگری عراق تحمیل کردید که فورا موضع بگیرد و تهدید اعضایتان که اگربه کنگره حزب کمونیست کارگری ایران بروند اخراج میشوند. راستی آیا امروز هم که رفتار اقلیت حزب حکمتیست را محکوم میکنید معنی اش این است که اگر اعضایتان در پلنوم یا کنگره این حزب شرکت کنند اخراج میشوند؟

درمورد لطمه به حزب کمونیست کارگری عراق چرا لطمه را کیلوئی نگاه میکنید؟ میگوئید فقط چند نفر جدا شدند. چند باید جدا میشدند تا برای شما مهم میبود! اما بحث بسیار فراتر از نفرات است دوست عزیز. شما تصمیم سیاسی خطائی گرفتید. پشت سیاست های نادرستی رفتید. رابطه تان را با یک حزب که تا آنروز در کنار هم بودند قطع کردید و شرکت کنندگان در کنگره اش را مجازات کردید. الان هم نوشته اید تاکنون فقط رفیق شمال علی نظر متفاوتی از دو حزب (کمونیست کارگری عراق و کردستان) داشته است. رفیق ریبوار من این بوچون را بسیار سطحی میدانم. حتی اگر بپذیریم که فقط رفیق شمال علی نظر متفاوتی دارد، این کم است؟ اگر ده نفر و بیست نفر شدند چی؟ کماکان همینطور حرف میزنید؟ نوشته اید که رفقایتان را به اعلام علنی و آزادانه نظراتشان تشویق میکنید. کار خوبی میکنید اما در اینصورت کارتان در دفاع از اخراج عصام و جلیل و سمیر و ستار و … توسط شما بسیار مشکل تر میشود. چرا در سال ۲۰۰۴ این حق را برای رفقایتان قائل نبودید؟ و کلا چقدر صفوف حزب کمونیست کارگری عراق به این باور رسید که باید رابطه اش را با حزب کمونیست کارگری قطع کند و از حزبی پشتیبانی کند که بنیانگذارش با مواضع سوسیالیسم رم میدهد، مجلس موسسان، نافرمانی مدنی و دولت حجاریانی و بیانیه ۲۱ نفره از حزب جدا شده است؟ باور کنید این تناقضات در ذهن بسیاری از اعضای کمیته مرکزی و کادرهای حزب کمونیست کارگری عراق هست. اگر نباشد عجیب است. این مساله شامل مرور زمان هم نمیشود. نفس این تصمیم شما در سال ۲۰۰۴ صرفنظر از ترشح چنین تئوری هائی در حزب کمونیست کارگری عراق، خود یک لطمه سیاسی بسیار بزرگ به حزب کمونیست کارگری عراق بود.

به جدائی حزب اتحاد و برخورد ما به آنها اشاره کرده اید. اینقدر رفتار ما شفاف و روشن بود و اینقدر رفتار مستعفیون این دوره شهره عام و خاص بود که حتی حزب “حکمتیست” هم از راه دور کم و بیش متوجه مساله شده بود و موقع تقاضای اینها برای پیوستن به حزب حکمتیست هم جوابشان کرد. توضیح بیشتری لازم نیست جوابتان را قبلا حزب خودتان (حزب “حکمتیست”) داده است. یکبار دیگر آنرا مطالعه کنید.

و بالاخره دوست عزیز نه من شکارچی هستم نه حزب شما میدان شکار. منظورتان البته پشت این عبارت نامناسب و نامحترمانه روشن است. متاسفانه نگرش شما به مساله تماما غیر سیاسی است. منظورم از جنبه اخلاقی نیست. بگذارید خیالتان را راحت کنم که ما اختلافات سیاسی عمیقی با اکثریت حزب حکمتیست داریم اما همانطور که در اطلاعیه حزب هم رسما نوشتیم معتقدیم به هر درجه بخشی از حزب “حکمتیست” از سیاست های راست فاصله بگیرد مثبت است و واقعا هر عضوی از حزب “حکمتیست” که بخواهد بعنوان یک انقلابی فعالیت کند چاره ای جز این ندارد که کل نگرش، مواضع و سیاست ها و روش های حاکم بر این حزب را هرچه عمیقترنقد کند. ما به سرنوشت تک تک رفقائی که از هر جناح سالها با هم بوده ایم اهمیت قائل هستیم و فکر میکنیم یا امیدواریم که تعداد هرچه بیشتری از آنها هرچه همه جانبه تر از این سیاست ها فاصله بگیرند. رفتار ما بسیار مسئولانه و با پرنسیپ است. چیزی را کتمان نکرده ایم و نمیکنیم. هرچه بنظرمان رسیده در همان دوره مباحث داغ در سال های ۲۰۰۲ به بعد گفته ایم و کماکان میگوئیم. تفاوت ما و شما این است که شما همچنان از سیاست هائی که منجر به این بحران شده دفاع میکنید و همچنان “آب را گل آلود” نگه میدارید و ما تلاش میکنیم فضا را شفاف کنیم و زمینه های این بحران و گل آلود بودن فضا را تبیین کنیم. هر هوادار خیلی دور این حزب هم میداند که این بحران یک شبه ظاهر نشده است. سیاست هائی یک حزب را به پاسیفیسم کامل کشانده و با سیاست های انحلال طلبانه تکمیل شده است و عده ای کم کم متوجه این شده اند و دارند راهشان را کج میکنند. و آنوقت شما تصور میکنید با بحث تعدد نظرات که ابداع کننده اش خود زیراب آنرا زده است راه پیش پای اعضای این حزب میگذارید؟ دیدید که این راه جواب نمیدهد. در چنین شرایطی بلند کردن پرچم تشکیلات داری به هر قیمت باور کنید یک لحظه هم دوام نمیاورد و راه به جائی نمیبرد. این برخوردی به شدت غیر سیاسی به یک مساله عمیقا سیاسی است. و این دیگر چیزی بیش از خودفریبی است.

نکات متعدد دیگری هم در نوشته شما هست که وارد آنها نمیشوم. فقط یک جمله در انتهای نوشته ام میخواهم بگویم و قصد اهانت ندارم ولی بیان دیگری جز این پیدا نمیکنم که بگویم کار شما به رجزخوانی در حین فرار میماند که چندان جالب نیست. کوتاه بیائید دوست بسیار عزیز.

دستتان را صمیمانه میفشارم
اصغر کریمی
۱۹ ژانویه ۲۰۱۲