پاسخ دوم به اسماعیل هوشیاردر خصوص علل انشعاب در کمونیزم کارگری

مقدمه با خواننده:

متعاقب مقاله ای از دوست خوبم اسماعیل هوشیار در موضوع نظرات ایشان در مورد علل انشعابات در کمونیزم کارگری (۱) من پاسخی به ایشان دادم(۲). اسماعیل در مقاله اش دو ادعای اصلی داشت:

اول:  ” چپ مدتی است تبدیل به یک صفت عاریه ای شده با نامهای مختلف که غالبا هیچ عینیتی ندارد”

دوم: “علت اصلی انشعاب : برتری خواهی و هژمونی طلبی… بقیه اش توضیحات توجیهی….”

در مقاله ام ابتدا تلاش کردم نشان دهم  که اسماعیل تلاشی منطقی برای اثبات احکامش ندارد. او با بکارگیری یک تاریخ نگاری ژنریک بدون هیچ استدلال منطقی دو حکم اساسی بالا را که مدتهاست مرکز تفکرش بطور عموم در مورد تمام سیاست است ، صرفا تکرار می کند. وقتی به مشاهده پدیده مشخص انشعاب در کمونیزم کارگری می پردازد، این واقعیت برایش صرقا بهانه است که دو حکم بالا را تکرار کند.

از دید من اسماعیل هوشیار مثل بسیاری از منفردین سیاسی حول دو رکن بالا برای خودش هویت سیاسی ساخته و برای توجیه خودش و سایر منفردین است که هر چند وقت یکبار همین احکام را تکرار می کند. انسان برای رفتارش همواره دنبال “توجیهاتی” است !

بخش دوم مقاله من متمرکز شد روی بررسی علل انشعاب در چپ بطور کلی. فرضم را گذاشتم که فردی دارد از خود من بعنوان فعال کمونیست کارگری همین سوال را می کند. مخاطبم اساسا در این مرحله اسماعیل نبود. مخاطبم جامعه ای است که به هر رو علاقه مند است به سرنوشت چپ و کمونیزم کارگری و به حق سرنوشت آزادیخواهی و برابری طلبی را با کمونیزم کارگری نداعی می کند. مدت کوتاهی که از انتشار مقاله من گذشت دوستانم زیادی چه درون و چه بیرون کمونیزم کارگری با من تماس گرفتند و تشکر کردند از این تحلیل و آنرا سازنده یافتند.

حالا دوست من ، اسماعیل هوشیار پاسخش را نوشته و من پاسخ او را هم مثل مقاله اولش ابزاری می یابم تا حاشیه های بیشتری را در این موضوع مهم روشن کنم. طبعا مثل تمامی مباحثم، مخاطب من خوانندگان هستند و امید من اینست که این دیالوگ ما بتواند کمکی باشد به تعمیق اندیشه سیاسی.

مقدمه با اسماعیل هوشیار:

اسماعیل عزیزم

پاسخ شما شبیه یک یاد داشت شخصی است. بحث منرا در کلیتش در بر نمی گیرد. ظاهار پاسخ شما اتفاقا علامت اینست که شما یا وقت نداشتی بحثی عمیق بکنی یا عصبانی بودی. به هر رو این پاسخ شما را من یادداشتی با عجله، نوشته ای پراکنده و غیر منسجم یافتم که حتی نزدیک به بحثهای من نشده بسیاری از موضوعات بحث منرا در برنگرفته و فاقد منطق لازمه برای پیسبرد بحث جدی است. امید من اینست که اگر علاقه داشتی این بحث را بعنوان یک مناظره رو به جامعه دنبال کنی، فرمت لازمه یک مناظره جدی را بیشتر رعایت کنی. به رغم اینکه ما در چه مضمونی بحث می کنیم، شکل بحثمان هم باید مدلی باشد که انتظار داریم جامعه ازش یاد بگیرد.

حالا من همین پاسخ شما را بهش برمی گردم و چند نکته را بعنوان موضوع انتخاب می کنم و قضاوت را مثل همیشه به خواننده واگذار می کنم:

(۱)سوالی که کردید و منتظر جواب نیستید!

شما فرمودید:

“فقط یک سوال روی میزاست و جوابش هم پیش لشگری از احزاب و آدما نیست ؛ جوابش پیش افراد حقیقی وحقوقی مشخص است که به تعداد انگشتان دست هم نمیرسند . چرا درزمان حیات منصور اثری ازانشعاب به قول شما ” تکاملی ” نیست ؛ و آیا تمامی اینها تا به امروز اجتناب پذیربوده است یا نه ….و اگراجتناب پذیربوده است چه پارامتری تاثیرمستقیم داشته است و اگرپارامترمورد نظرهژمونی طلبی فردی و برتری خواهی نیست پس چیست ؟
من منتظرجواب نیستم . ولی فکرکردن به سوال برای همه مفید است .”

اولا: اگر شما سوالی داشتید که پاسخش پیش چند نفر حقیقی بود چرا مقاله نوشتید رو به جامعه؟! خوب نامه خصوصی می نوشتید به خودشان! ظاهرا شما اون آدمهای حقیقی را می شناسید دیگر! مستقیم سوالاتتان را می فرستادید به اونها و وقت سایرین را هم نمی گرفتید! این تناقض اولا در مقاله شما!

دوما: اتفاقا هیچ بحث سیاسی عطف به چند نفر نیست. تاریج چپ و کلیت تاریخ را همه آدمها که درش نقش دارند می نویسند. دیدگاه چپ بطور عموم اتفاقا تضادش با متد تاریخ شناسی راست همینجاست که برای رفتارهای سیاسی دنبال یک نفر “اون بالا” نمی گردد. هر جنبشی و هر حزبی نتیجه عملکرد کلیت جنبش پشت آن و یکایک اعضا و هواداران و کادرهای اون جنبش و حزبست. لذا اینجا هم من فکر می کنم شما هر نظری در مورد چپ دادید و هر نظری در مورد تاریخ کمونیزم کارگری دادید همه آدمها که می خوانند محق هستند پاسخ بدهند. این بخواهی نخواهی دیالوگی اجتماعی است و اتفاقا شما بعنوان فردی بیرون از این گود محق بودی و هستی بحثی این چنین داشته باشی و منهم شما را در ارائه سوالهایت و نظراتت هر چند نادرست، کاملا محق می دانم.

سوما: جائی من نگفتم که انشعابات بطور کلی “تکاملی” هستند. اینرا شما از خودتان ساختید! من گفتم که دو اشعاب اصلی از حزب کمونیست کارگری ایران که یکیش در زمان حیات منصور حکمت هم اتفاق افتاد ، به تکامل حزب ما و جنبش ما در بلند مدت کمک کردند. چرا؟ چون مرز بندی ما با گرایشات راست را مشخص کردند. عین همین نوع جدائی ها بارها در حزب سوسیال دموکرات روسیه و بعدا حزب کمونیست روسیه سر بزنگاه چرخشهای سیاسی مهم اتفاق افتاد و گرچه در کوتاه مدت مشکل ساز بود اما در بلند مدت باعث شد که درک لنینی در سیاست با مرز بندی مورد بمورد با انوا ع و اشکال درک راست از نارودنیزم بگیر تا آنارکوسندیکالیزم بگیر تا منشویزم و حتی بخشی از بلشویزم بتواند راه پیشرفت رادیکال کمونیزم را در زمان خودش پیدا کند و نمایندگی کند.

چرا در زمان منصور حکمت جدائی تکاملی اتفاق نیفتاد؟ اتفاقا افتاد! در ویکیپدیای شما نبود! نزدیک به ۱۰۰ نفر از حزب منصور حکمت جدا شدند چرا؟ با موضعگیری منصور حکمت در مقابل خاتمیزم مخالف بودند. خوب اون جدائی هم تکاملی بود و منصور حکمت با تمدن و دقت با مناظره درونی مرزها را کشید و حزب ما گرچه کوچک تر شد اما رادیکالیزم بیشتری پیدا کرد. لذا گرچه شما اون جدائی را ندیدی اما وجود دارد و دقیقا تکاملی بود!

چهارما:آیا تمامی این جدائیها اجتناب ناپذیر بوده؟ از دید من دو جدائی اصلی کاملا منطقی اتفاق افتاد. من ایده آلیست نیستم. همانطور که در مقاله قبلیم گفتم برای جدائیها علل طبقاتی قائلم. جامعه وقتی توی چرخشهای اصلی تاریخیش قرار می گیرد تاثیرش را روی احزاب هم می گذارد. گرایشی که از خاتمیزم دفاع کرد یا گرایشی که بعدا خانه نشینی و دست بالا پیدا کردن سرمایه داری را اعلام کردند اینها بخشهای نماینده سیاسی بخشی از جنبش واقعی کارگری ایران بودند و هستند. اینها ما به ازای خط سیاسی هستند که در ایران دنبال “رای منو پس بده” افتادند یا دنبال “سندیکالیزم” دروغین به بهانه “بهبود وضع کارگران در دوران احمدی نژاد” یا ” حمایت از برقع و اسلامیها بخاطر تضادشان با امپریالیزم”!

پنجم: تئوری شما مبنی بر “هژمونی طلبی” بعنوان ریشه اصلی انشعابات درون چپ و اینجا کمونیزم کارگری، نه پایه منطقی دارد و نه پایه علمی. این تئوری کاملا ایده آلیستی است. این تئوری به بستری مادی تفکر یعنی مناسبات طبقاتی جامعه بی توجه است. تفکر را از بستر مادی تاریخیش جدا می کند. درکی مذهبی است که کاری به بررسی واقعی پدیده ها ندارد. دنبال “خود زنی” شخصیتی بعنوان ارزش اخلاقی است! فرمودید اگر من علت انشعابات را هژمونی طلبی نمی دانم، چه می دانم؟ خوب بروید یکبار دیگر مقاله قبلیم را بخوانید!

(۲)ویکیپدیا و بکارگیری آن در بحثهای سیاسی

فرمودید:

اول اینکه ویکی پدیا منبع خوبی برای اطلاعات مختصر و مفید است بدون قضاوت و پیش داوری ….برای کسانی که درون پدیده و ظرفی محصور نیستند و دیدشان واقعی تراست .”

اولا:اگر شما یا دیگران دوستان به مقالات متعدد من توجه کرده باشد ، احتمالا من جزو نویسندگانی هستم که بیشترین استفاده را از ویکیپدیا در مقالاتم می کنم و همواره منابع مقالاتم را می نویسم. لذا بحث سر استفاده از ویگیپدیا نیست. بحث سر بکارگیری کارتونی این ابزار است برای بحثب چنین و چسباندن اطلاعاتی بدون ربط به نتیجه گیری های شما که عبارت بودن از “عینیت نداشتن چپ” و “”هزمونی طلبی” بعنوان عامل اصلی انشعابات! اینها را شما از اون تاریخ نویسی ویکیپدیائی بیرون نکشیدید! مشکل من با متد شما آن بود.

دوما: هیچ تاریخ نویسی بیطرف نیست. تاریخ نویسی ویگیپدیا هم آدمهائی هستند مثل من و شما با جهت گیریهای سیاسی مشخص که فرصت داشتند و مقداری در تاریخ کمونیزم کارگری توی ویکیپدیا نوشته اند. ویکیپدیا هرگز نمی تواند ادعا کند که بیطرفانه چیزی می نویسد. اصولا علوم اجتماعی بیطرف نیستند. لذا ادعای شما در این موضوع کاملا باطل است.

سوما: اینکه “درون ظرفی محصور نیستند” اینرا هم ادعای کاملا نابجائی می دانم. شما به همان اندازه دز ظرف انفراد خود محصوری که من در ظرف تحزیم! بزرگترین دروغ تاریخ است عده ای مدعی می شوند در “ظرفی” محصور نیستند”! دعواهای ما دعوا بین سیستمهای فکری ماست. بخواهیم یا نخواهیم حصری وجود دارد. شجاعت دو تاست: اولا اعلام کنیم که در ظرفی هستیم و دوما  تلاش کنیم که این حصر را دائما مورد نقد قرار دهیم و چشمها و گوشهامان با واقعیت بسته نباشد.

(۳)دعوا بر سر میراث منصور حکمت؟

فرمودید:

“اگر بعد از منصور هرکسی که به فکرتکامل بود میرفت و از استعداد و داشته های خودش بنایی جدید را بنیان میگذاشت ، قابل فهم بود . ولی برسرمیراث منصورواسم واعتبارش بود وهست که دعوا شروع شد و ادامه دارد .”

اولا:ظاهرا مشکل شما اینست که چرا کمونیستهای کارگری بعد از منصور حکمت نمی روند دنبال کار خوشان! چرا نمی روند “بنای جدید” بسازند؟

لطفا بفرمائید چرا باید بروند بنای جدید بسازند؟ حزبی بنام حزب کمونیست کارگری (و نه حزب منصور حکمت) تشکیل شده. استراتژی و تاکتیکهای معینی ، تئوریهای معینی شکل گرفته و سنتی جدید در سیاست ایران و جهان پراتیک شده. راهی پا خورده و درست. این راه درش هزاران آدم در ساختنش و پیش بردنش شریک بودند و هستند. چرا باید بعد از منصور حکمت هر کس برود “بنای خودش” را بسازد؟ اون راه “خودشان” طبعا همین است حداقل بهشان و بما اجازه بدهید بگوئیم که راهمان همانست. اینطور نیست که نمایش بدهیم بلکه واقعا فکر می کنیم همانست. تا همینجا آیا گناهی مرتکب شده ایم؟ !

دوما: بعد از منصور حکمت گرایشی توی حزب کمونیست کارگری رشد کرد که توی همه جریانات که اتوریته ای رشد می کند، حاضر است. بخشی از طبیعت انسانست. اون جریان منصور حکمت را به سرعت به امام زاده تبدبل کرد و ادعا کرد که حزب کمونیست کارگری باید دنبال اون امام زاده تا ابد بچرخد. یکی از این امام زاده سازها همین کوروش مدرسی بود و هوادارانش که اومدند حزب کمونیست کارگری را کردند “حکمتیست”. دیگریش همین فرقه علی جوادیست که قرار دارد تا هزار سال دیگر همینطوری توی امام زاده منصور حکمت درجا بزند در حالیکه اگر حکمت بود هرگز اونجا نمی ایستاد!

لذا اجازه بدهید دعوای واقعی را اینجا برایتان روشنتر کنم: دعوای واقعی بین دو خط اساسی در این کمونیزم کارگری است: یکی درک اسطوره ساز که منصور حکمت را معادل کمونیزم کارگری می بیند و بدورش امام زاده می سازد و طبعا از خود منصور حکمت دور می شود و دیگری که کمونیزم کارگری را جنبشی پویا می بیند که منصور حکمت بخشی مهم از آنست اما به دلیل اینکه تاریخ پدیده ای رو به نو شدنست، او را و هیچکس را کافی نمی بیند.

من متعلق به این گرایشم. متعلق به دیدگاهی هستم که حزب کمونیست کارگری را اصلا معادل منصور حکمت نمی گیرم و دعوایم اصلا سر میراٍ منصور حکمت نیست. معتقدم حزب من اون بلوغ سیاسی را دارد که تفاوت بین “حکمتیزم” و کمونیزم کارگری را از همان زمان منصور حکمت از متد خودش آموخت! حالا اگه شما توصیه داری به اونطرف بت ساز و امام زاده ساز بفرست به “اشخاص حقیقی و حقوقی”!

خلاصه:

اسماعیل عزیزم

بحثهای متفرقه ات، کد کشی ات از مارکس یا داستانت در رد منطق و اصالتش را به عمد پاسخ نمی دهم. فکر می کنم بحثهای اصلیت را پاسخ دادم. از اینکه پاسخی دادی تشکر می کنم و از دیالوگ با تو همیشه استقبال می کنم. اجازه بده خوانندگان قضاوت کنند.

زنده و شاد باشی. زنده باد جنبش برای آزادی برابری و سوسیالیزم!

منابع دیگر:

(۱)بعد از توضیح و توجیه !(اسماعیل هوشیار)

http://www.tipf.info/hekayate,ma.htm

(۲)سعید صالحی نیا: چرخه “سرشار از تناقض”! اشاره ای به تحلیل اسماعیل هوشیار به انشعابات کمونیزم کارگری

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/8784-1390-10-23-19-39-03.html

 (۳)سرداب چرخه ها !(اسماعیل هوشیار)

http://www.azadi-b.com/J/2012/01/post_217.html