کناره گیری از حزب کمونیست کارکری ایران- حکمتیست

تصمیم به کناره گیری از عضویت در حزب حکمتیست آنقدر برایم دردناک است که آرزو میکنم تمامی اتفاقاتی که از یک ماه گذشته تاکنون حزب را دستخوش تحولاتی کرده که ان را به جایگاه کنونی سوق داده اند  و زندگی من را نیز به هم ریخته اند کابوسی بیش نباشند ، و وقتی بیدار میشوم همه چیز سر جای خود باشد. اما متاسفانه این کابوس نه در عالم خواب بلکه در دنیای واقعیات زمخت بیداری بر زندگیم چنبره زده.   
 چون تاکنون کمتر به این مقوله که اگر روزی عضو حزب کمونیستی نباشم – در غیاب ظرفی که آن را وسیله پیشبرد امر خود تعریف کرده ایم ؛ چگونه یا با کدام روحیه و با چه اعتماد بنفسی در جامعه و حتی میان همکارانم ظاهر خواهم شد ؟ جواب زانوی غم بغل گرفتنها و تمکین کردنها به وضع موجود را با چه راه حلهای عملی و ممکنی خواهم داد؟به بچه هایم که عضویت من در حزب به دلایل گوناگونی بخشی از زندگی آنها نیز شده است چه جوابی دارم که بدهم؟ به کسانی که در تماسهایشان قبل از اینکه جویای حال فرزندانم شوند وضع حزب را و نظر ما در مورد فلان یا بهمان مسئله و رویداد را میپرسند چگونه جواب بدهم و دهها سئوال دیگر که این روزها لحظه ای دست از سرم بر نمیدارند فکر کرده ام ، با نوشتن این چند سطری که قرار است بیان قطع ارتباطم با دنیایی باشند که از ۱۳ سالگی با ان زیسته ام ،  از پشت پنجره های شفاف این دنیا به  آنچه در پیرامونم گذشته نگریسته ام ، از ان تاثیر و نیرو گرفته ام و به پشتوانه آن در حد توانم تاثیر گذاشته ام و نیرو داده ام ، احساس آدمی را دارم که در بیابان برهوتی تک و تنها رهایش کرده اند.
 با علنی شدن مناقشه در رهبری حزب حکمتیست  بعد از شوک اولیه و تلاشهایی در حد توان خود به همراه تعداد وسیعی از کادرها و اعضای حزب جهت سر پا نگاه داشتن حزب  و بی نتیجه ماندن این تلاشها ، راستش با اعتمادی که به رهبری حزب داشتم هنوز به پشت سر گذاشتن این دوره و عبور از آن با کمترین تلفات ممکن امیدوار بودم. اما متد برخورد رهبری به مسئله ، مشخصا از ۳ هفته گذشته  که دیگر برای هر انسانی با ذره ای درک سیاسی جای شبهه ای باقی نگذاشته که هر کدام از این طرفین میخواهند راه خود را بروند و هیچ کدام  حاظر نیستند قدمی از نتایجی که ” گویا در این مدت به آن رسیده اند”، در جهت حفظ و وحدت حزب پا پس بگذارند ، بعد از مدتی کلنجار رفتن با خود ، چشم در چشم واقعیت دوختن با وجود دردناک بودن قبول آن ، به این نتیجه  رسیدم که به عنوان کمونیستی متعهد به آرمانهای کمونیسم کارگری و طبقه کارگر و به عنوان فعال کمونیستی که حفظ حرمت و کرامت انسانها سرلوحه مبارزه سیاسیم بوده اند دو راه بیشتر پیش رو ندارم ، یا در حزب بمانم و همراه یکی از طرفین به سلاخی حزب بپردازم  یعنی پشت کردن از آرمانهایم . و یا اینکه  از حزب کناره گیری کنم و با این کارم از اخرین امکان موجود نیز در اعتراض به انشقاق در حزب استفاده کرده باشم. من با علم به این واقعیت تلخ که ؛ متاسفانه پدیده ای به نام حزب حکمتیست به مثابه یک حزب سیاسی در دنیای واقعی دیگر وجود خارجی ندارد بلکه ما با دو طرف مناقشه در رهبری مواجه هستیم که هر کدام جداگانه تحت نام “حکمتیست” با دفتر و دستک و دوایر و ارگانها و رهبری مختص به خود به ” امر مهم و حیاتی” بی حرمت کردن همدیگر و تیشه به ریشه حزب زدن مشغولند و نشستهایی که هر کدام از طرفین بنا بر مصالح جناحی خود به اصطلاح برای برون رفت از بحران  فراخوان داده و جهت راحتی خیال همه تاریخ برگذاریشان را نیز اعلام کرده اند  تنها نقش و وظیفه تاریخیشان گذاشتن نقطه ای بر پایان حیات سیاسی حزب حکمتیست و اغاز راهی است که هر کدام بعد ار این نشستها پی خواهند گرفت، از سر ناچاری راه دوم یعنی کناره گیری از حزب را انتخاب کردم. و چون دیگر ارگان و کمیته بالاتر عملا معنی زمینی خود را در حزب از دست داده اند و در صورتی که در سطح درون حزبی کناره گیریم را اعلام  میکردم میبایست برای استعفا از حزب حکمتیست همزمان از “دو حزب حکمتیست” استعفا بدهم !!!!.  و مهمتر اینکه امروز دیگر طرفین در سطح علنی به مصاف هم میروند و حتی در این سطح  به اعضا و کادرهای خود فراخوان میدهند، تصمیم گرفتم من هم در همین سطح استعفایم از عضویت در حزب حکمتیست را اعلام کنم.
پرشنگ بهرامی
۱۵/۰۱/۲۰۱۲