با دستگیری فعالین کارگری معضل جمهوری اسلامی حل نمی‌شود

اخبار یک هفته گذشته حکایت از دستگیری ۴ تن از فعالین کارگری به نامهای مظفر صالح نیا، محمد حسینی، شریف ساعدپناه و میثم نجاتی دارد. مجید حمیدی را نیز به دادگاه فراخوانده‌اند. برای دو تن از اعضای سندیکای واحد، علی اکبر نظری و مرتضی کمساری هم مزاحمتهای قانونی و دادگاهی ایجاد کرده‌اند. رضا شهابی هنوز در زندان است و از درد آرتروز و دیسک و گردن و غیره بخود می‌پیچید. بهنام ابراهیم زاده و ابراهیم مددی هم همچنان در زندانند. علی نجاتی هنوز در راه زندان در رفت و برگشت است. فعالین جنبش معلمان، رسول بداغی، علی پورسلیمان، هاشم خواستار و تعدادی دیگر همچنان در زندان هستند. در طول این مدت اعتراضات کارگری فقط رو به رشد بوده. بخش وسیعی از کارخانجات و کارگاهها در آن جامعه به تعطیلی کشیده شده‌اند. دهها هزار کارگر کارشان را از دست داده و صدها هزار دیگر هم حقوق و دستمزدی دریافت نکرده‌اند. هیچ کارگری اکنون با خیال راحت بعد از ٨ ساعت کار به خانه نمی‌رود. یکی نگران امنیت شغلی اش است. یکی نگران نان شب فرزندش است. دیگری نگران دستمزد و بیمه و مزایای کارش است و همه نگران آینده شان.
هیچ رژیمی نمی‌تواند شکم گرسنه شهروندان جامعه را با بگیر و ببند سیر کند. هیچ رژیمی نمی‌تواند آینده کودکان و جوانان آن جامعه را با دستگیری فعالین کارگری تأمین کند. هیچ رژیمی نمی‌تواند قلم و دفتر کودکان دبستانی یک جامعه را با دستگیری معلمان معترض تأمین کند. هیچ رژیمی نتوانسته است با قطع آب و برق بر کارخانه و کارگاه، ایجاد اشتغال کند. اگر مأمورین رژیم توانستند یک چنین رژیمی را نشان ما بدهند، دومی می‌تواند جمهوری اسلامی باشد.
جمهوری اسلامی بداند که سنندج پر است از مظفر و شریف و مجید. تهران پر است از محمد، رضا، میثم، ابراهیم. خوزستان پر است از کسانی مثل علی نجاتی. ایران پر است از کارگران و معلمانی که هر کدام فردا خود یک بهنامی خواهد شد. پر است از زنانی که منتظر فرصتی دیگرند که همچون ندا آقا سلطان عرصه را بر شکنجه گران حافظ نظم موجود تنگ کنند. مظفر صالح نیا و امثال وی را دستگیر می‌کنند که دیگران را مرعوب کنند. نمی‌شود ٧۵ میلیون نفر را گرفت و زندانی کرد. دیگر کارد به استخوان همه رسیده است.
جمهوری اسلامی می‌ترسد که این فعالین، کارگران را سازمان بدهند! لازم به ترس از این بابت نیست؛ خود جمهوری اسلامی با وضعیتی که بر این جامعه تحمیل کرده است، مردم را به طرف متشکل و متحد شدن کشانده است. آیا استراتژیستهای این رژیم می‌توانند خوابش را هم ببینند که چگونه در عرض یک هفته صدها هزار نفر در سال ١٣٨٨ به خیابانهای تهران ریختند و رژیم را تا دو قدمی گور بردند، سازماندهی شد!؟
رضا، مظفر، مجید، شریف، ابراهیم، علی اکبر، مرتضی، رسول، هاشم، علی، محمد، میثم و دهها و صدها فعال دیگر، صدها زندانی سیاسی دیگر در آن جامعه، صدای اعتراض مردمی هستند که دیگر حتی نفس کشیدن صرف هم در آن جامعه از آنها سلب شده است. کارتون خوابی، اعتیاد، فقر، فحشا، دزدی، ناامنی، نژادپرستی و غیره صدای اعتراض ما را فقط رساتر خواهد کرد. جمهوری اسلامی مثل هر رژیم دیکتاتوری و خانمانسوز دیگری نمی‌تواند ببیند که روی یک بشکه باروت خوابیده است. نمی‌تواند ببیند که شمارش معکوس عمر منحوسش شروع شده است.
٩ ژانویه ٢٠١٢