یادداشتهای در باره چپ ایران – شماره ١

حکمتیستها از خودشان بر خودشان
چند کلمه راجع به حکمتیستها – مطلبی غیر تحلیلی
بهروز ناصری
پنجشنبه ۱۲ ژانویه ۲۰۱۲

بحران و شقه شدن ناگهانی حزب حکمتیست را همه شنیده اند. صف بندیهای حکمتیستها بسرعت فراوان تکامل یافت.
اما مسئله قابل توجه اینکه مردم و اپوزیسیون خارج آنها واکنش چندانی به وضعیت بحرانی حکمتیستها نشان نداده اند. اینکه سرنوشت آنها به کجا و چه چیزی منتهی میشود، نگرانی برای اکثریت مردم و احزاب بوجود نیاورد.
قصد من ازاین مقاله کوتاه پرداختن به ماهیت اختلافات بین حکمتیستها نیست، من در این مقاله کاری به این ندارم که حق به جانب کدام جناح است و یا اصولا تفاوت جناحهای کنونی از نظر سیاسی چیست.  زیرا اگر قصد اینکار را داشته باشم طبق معمول از نظرات منصور حکمت و کورش مدرسی تا دیگرهایشان باید شروع کنم و مورد نقد قرار دهم. وضعیت من پرداختن به چنین کار مفصلی را فعلا ایجاب نمیکند.
اما این صحبتهای من هم ( بزعم خودم) نه از زاویه مهم دانستن خط سیاسی این دوستان، بلکه حداقل ناراحت شدن برای وضعیت  عناصر و فعالین این حزب است، کسانیکه خوب یا بد به بخش چپ جامعه  تعلق داشته و سالها با هم در یک حزب مبارزه کرده ایم، میباشد.
شاید این نظر کتمان شده و غیر قابل مدون وسعت زیادی داشته باشد که ” بگذار هر اتفاقی که برای آنها می افتد بیفتد و مسئول این وضعیت غلط بودن سیاستها و متدولوژیهای اتخاذ شده آنان از همان اوایل تا حال بوده است و عناصر هر دو جناح در بحران کنونی  دخیل اند” . چنین نظری شاید مستقیما مکتوب نشود، ولی من به آن اشاره کردم تا بصورت کتبی هم وجود داشته باشد.
من شخصا معتقدم که چپ ایران بطور کلی بیمار است. و همین صد البته یقه حکمتیسها را هم قبل از همه میگیرد. برای اینکه حکمتیستها را نقد کرد ابتدا باید از آنها تعریف کرد:
– باید گفت که حزب حکمتیست یک حزب رهبر است. حکمتیستها حزب رهبرانند. همه شان رهبرند. از یک هوادار ساده که تازه با سیاست آشنا میشود و به عضویت حزب در می آید تا رهبران و سخنگویان شناخته شده ی حزبی. آنها هدایت گرند. مردم باید مطیع و مجری سیاستهای آنها باشند. جایگاه آنها تعیین شده و تغییر ناپذیر است. زیرا آنان رهبرند. همیشه رهبر بوده اند و در آینده هم رهبر باقی می مانند. و طبیعی هم هست که وقتی بحث از رهبر بودن میکنیم یعنی داریم در حیطه کار فکری پرسه میزنیم. تخصص آنان در کار فکری هدایتگری است. اینکه رهبر شغل دیگری هم که دستی خوانده شود، نداشته باشد مشکل نیست. چون کار فکری بخشی از کار است و آنها در این عرصه متخصص اند.

– باید گفت که حزب حکمتیست، حزب احکام و ضمانت دادنهاست. هرآنچه حزب رهبران میگویند برای اجرای آن ضمانت داده میشود. اولا حکم صادر میکنند و دوما برای اجرای حکم ضمانت هم میدهند. مثلا کمونیسم ملی را در نظر بگیریم که آنها طرد و منزوی کردن کمونیسم ملی را ضمانت میکنند. آنها ایزوله شدن ناسیونالیسم و هر گرایش بورژوایی دیگر را ضمانت میکنند. حزب حکمتیست ، حزب رهبران پاسخ همه مسائل را دارند.
– آنان ادبیات خاص و زبان محاوره ای مربوط به خود را دارند. معمولا در جدلهای سیاسی همیشه دست بالا را دارند. آنقدر دست بالا را دارند که حتی در شرایط بحرانی شان هم، فقط آنها هستند که محقند. مردم دیگر چه حقی بر آنها دارند. آنها در مقابل حریفان از توانایی بالایی برخوردارند. کسی یارای آنان نیست. و نقطه مثبت این توانایی اینست که در شرایط بحرانی ( مثل وضعیت امروزشان) کسی جرات نکند به آنها بگوید پشت چشمتان ابرو است. جالب اینست که در این شرایط هم حق با آنهاست و کسی مسئول وضعیت و بحرانی که در آن قرار گرفته اند نیست.

و بنظر من دقیقا این نوع تعریفها که بیان ساده شده آنان است، بدبختی چپ ایران است. اساس همه سیاستها و تاکتیکها اینست که شخصا قدرت سیاسی  کشور را در دست داشته باشند و مردمان دیگر هم مطیع آنان باشند.
حکمتیستها از نظر سیاسی اشاعه دهنده  روشها و مضمون سیاسی نادرست در مورد مسائل مختلف هستند. مثلا در مبارزه علیه ناسیونالیسم، آنها راست نمیگویند. زیرا تبلیغات آنان بیشتر خصمانه  و تحریک آمیز است تا آگاهگرانه. مسئله ای که اتفاقا ناسیونالیستها را بیشتر روی خط خودشان قطعی میکند. یا درمورد افشا و طرد کمونیسم ملی.  یعنی اگر ملتی، یا مردمانی صرفا بخاطر رفع ستم ملی به کمونیسم گرویدند، چرا اشکال دارد؟ از نظر من نه فقط اشکال ندارد بلکه آزادیخواهی کمونیسم بعنوان یک آلترناتیو و جنبش اجتماعی را میرساند. یا مسائل فراوان دیگر و ضمانتهای زیادی که تا حال داده اند و هیچ کس هیچی ندیده است.
حکمتیستها زبان و ادبیات سیاسی خیلی زننده ای دارند. به شیوه ای که اکثرا قابل تحمل نیستند. برخوردهای آنان تحقیرآمیز است. زننده است. زمانیکه همه با هم و اختلافی ندارند منسباتشان آرام و به محض بروز کمترین اختلاف، یک دفعه زبان عریان، رودروئی آشکار و غیر قابل تصور بوجود میآید با اخلاقی که این دوستان در برخورد به دیگران دارند این سوال  پیش می آید که آیا واقعا برخورد کمونیستی به پدیده ها و آدمها چنین است، اگر واقعا چنین است ، کمونیستها باید برای هویت خود نام دیگری جستجو کنند. . نامه ی اسعد کوشا به فاتح شیخ الاسلامی را بخوانید.
– شما میتوانید در آخرین لحظه از سیاست جناحی ( در عرصه تشکیلاتی) کوتاه  بیایید …. شما یکبار دیگر هم اینکار را شجاعانه را هنگامی که به فراکیون کمونیسم کارگری منصور حکمت پیوستید بنمایش گذاشتید ( اگر اشتباه نکرده باشم تا قبل از آن شما سخنگوی جناح مقابل بودید).
– شما میتوانید به میانجیگری رفقای عزیز احزاب کردستان و عراق اعتماد کنید و بیانیه ۱۵ دسامبر آنا ن را بی قید و شرط بپذیرید. ( اگر اشتباه نکنم شما به مام جلال و اتحادیه میهنی برای میانجیگری بین کومه له و حزب دمکرات اعتماد کردید با اینکه مام جلال و حزب دمکرات به یک نت و جریان فکری تعلق داشتند و نقطه مقابل ما بودند با اینحال میانجیگریشان را پذیرفتید. بنا بر این در حالیکه رفقای حزب کردستان و عراق پاره تن ما هستند و بجز خیر ما چیزی نمیخواهند، حتما میتوانید به ایشان صد در صد اعتماد کنید).  ( از نامه  رفیق فاتح این روزنه امید را نگه داریم)
– ….از اسعد کوشا        ۱۰ ژانویه ۲۰۱۲
اینجا اسعد کوشا خیلی آشکار فاتح شیخ را با رجعت دادن او به گذشته دارد تحقیر میکند و فاتح را بیاد دوران جنگ حزب دمکرات علیه کومه له و دوران اولیه مجادلات کمونیسم کارگری در حکا و نقش فاتح شیخ درآن ادوار می اندازد.
این نوع برخوردها به وفور در میان حکمتیستها یافت میشوند. مردم حق دارند بپرسند و بگویند که اینها که به رفیق بغل دستی شان هم رحم نمیکنند هنوز قدرت سیاسی کشور را هم در دست ندارند، اینطوری هستند، اگر کوچکترین نقطه جغرافیای دست اینها باشد اوضاع چگونه خواهد بود؟  مردم  میتوانند بگویند که  سرنوشت محتوم آنها هر چه باشد به ما مربوط نیست زیرا همه این بحران ووضعیت حاصل کار سیاسی وپراتیکی خودشان است، پس خودشان هم حلش کنند.
بعنوان کسی که از نظر سیاسی کل نظریه حکمتیست را نامعتبر میدانم ولی هنوز به فعالین قدیمی این حزب، افرادی مثل فاتح شیخ، حسین مراد بیگی، رحمان حسین زاده و  رفقای دیگر…. که عمری را در مبارزه سپری کرده اند، احترام قائلم  و حیفم میآید راه مبارزاتی آینده شان هم به منوال حکمتیستهای باشند که اصولا اخلاقا و سیاستا خود را برای همه تحمل ناپذیر کرده اند.
کس یا جریانی که امروز و در موقعیت اپوزیسیونی تحمل ناپذیر باشد، همه را بخود بدهکار بداند و زبان تحقیر آمیز و زننده بخش ادغام شده از وجود او باشد، فردا هم اگر در جای در قدرت قرار گرفت، به یکی از انواع استبدادهای موجود تبدیل میشود. پس چه بهتر هم  امروز و هم فردا از کمترین امکان برای کسب قدرت برخوردار نباشد…. .
بهتر است تا انسان بر روی زمین راه برود تا در عالم خیال، بهتر است انسان کمی منطقی باشد و نپندارد از دنیا عاقل تر و فهمیده تر است. انسان کمونیست امروز بدون تردید باید خواهان قدرت اکثریت توده ها باشد و نه قدرت حزبش، و به همین دلیل باید حتی الاامکان به مصاف گره گاهها و موانع برود…. .