خشونت و مشروعیت

زن جوانی که از سوءظن همسرش به ستوه آمده بود با ریختن بنزین بر روی خود اقدام به خودسوزی کرد.مردی به خاطر سوءظن، همسرش را با ضربات چاقو به قتل رساند.مردی خشمگین ، همسرش را به قتل رساند. و خشونت علیه زنان  همه‌گیرو جهانی است همه ملیت‌ها کم و بیش به آن اشنا هستند.خشونت نزد حیوانات (اگر بشود انرا خشونت نامید) قابل فهم و قابل توضیح است ،اما همین پدیده نزد انسان بسیار پیچیده  وتوضیح  آن بسی دوشوارتر می باشد .
 آیا خشونت ریشه  در  ژن   آدمی  دارد ؟ چگونه می توان قتل توسط کسی که هیچگاه آزاری برای کسی نداشته را توضیح داد؟

با دوست عزیزی گفتگویی داشتم در رابطه با رویداد تاسف باری که چندی پیش در اردوگاه حزب کومه‌له کردستان ایران یکی از ۴ جریانی که تحت نام کو مه له فعالیت می کنند روی داده بود. یکی از فعالین این جریان بنام خانم مریم صادقی توسط همسرش که او هم فعال این جریان بود بقتل می رسد. هر دو همنظر بودیم که مریم صادقی قربانی خشونتی شد که خودعلیه آن مشغول فعالیت بود. ناسازه ای paradox   که قضیه  را بیشتر تراژیک و دردناک تر میکند. در ادامه, بحث به انگیزه ها و دلایل چنین حوادثی رسید. مصاحب من از ذاتی بودن خشونت در بعضی انسان ها گفت. گفته و نظری که مرا به فکر وا داشت و همراه آن فکر سوالاتی که  با طرح آنها در این نوشته, امیدوارم امکان دیالوگ و بحثی پویا در این رابطه مهیا شود. 

خشونت همانند “هویت” ساختاری اجتماعی دارد. همچنانکه بدون وجود “دیگری” هویت فردی بی معناست، خشونت هم به ” آن دیگری” نیازمند است.   چه خشونت از”فرد” شروع شود ویا بر “فرد” اعمال شود ، باز ساختارو کارکردی اجتماعی دارد چرا که خشونت محتاج مشروعیت است و این مشروعیت را سامانه های اجتماعی، فرهنگی و تاریخی می سازند به همانگونه که سلب مشروعیت را!  در واقع این مشروعیت است که خشونت را نهادینه، قانونی و حتی قابل فهم و قابل توضیح جلوه می دهد. نمونه رایج آن همانا خشونت دولتی (حکومتی) یا خشونت در سطح کلان ماچرو  است، خشونتی به قدمت تاریخ بشری،که انسان مفلوک از آن بی بهره نبوده و همیشه بهانه هایی برای مشروعیتخواهی خشونت داشته و دارد و چه بهانه یی بهتر ازحفظ ناموس ،مذهب، ملیت، رفاه و آرزوی دنیایی بهتر!
نکته اینجاست که علت خشونت، خشونت نیست، خشونت معلول است. بزبان دیگر هر چند که خشونت خود را بازتولید می کند اما ریشه اصلی آن را باید در عوامل دیگری جست. شاید رایج ترین (تو بخوان ساده ترین) عامل را می شود در کارکردهای روانشناختی یافت که آنهم بستگی به گوناگونی گرایشات روانشناسی، تعابیری متفاوت خواهیم داشت . اینکه دلیل خشونت ناهنجاری روحی است یا کمبود یا ازدیاد فلان هورمون واز همه شاید بیشتر عامه پسندتر اینکه ” بعضی ها ذاتا شریرند”، توفیری در اصل قضیه که خشونت ساختاری اجتماعی دارد، ندارد! چرا که در این حالت هم تعریف ما و هم تعریف علم از سلامتی و مریضی، ازهنجار و ناهنجار، تعریفی بیطرفانه، خنثی وبی زمان و بی مکان نیست. این تعریف مبتنی بر سازه های اجتماعی، فرهنگی و تاریخی ست. سازه هایی که میشل فوکو ، گفتمان رایج دیسچوورسه  و توماس کوون پارادیم می خوانندش. عجیب هم نیست که عقلِ سلیم، خشونت بی دلیل را دیوانگی می خواند. گویی خشونت با دلیل از سر عقل است! بارها در جواب مثلا اینکه چرا فلانی چنین خشونتی به کار برد؟ شنیده ایم: هیچ، بی دلیل،طرف دیوانه بود.
خارج از آنکه خشونت را در سطحی خُرد micro  برسی کنیم یا  سطحی کلان, مهم نقش و کارکرد “ابزاری” خشونت است. فیلسوف و نظریه پرداز آلمانی هانا آرِنت  در کتابش بنام ” خشونت” اشاره ای به همین کارکرد “ابزاری” خشونت دارد. از دیدگاه  آرِنت “خشونت به سبب ماهیت ابزاری آن تا جایی معقول است که برای رسیدن به غایتی که باید استفاده از خشونت را توجیه کند, موثر باشد.” (ص.۱۱۵) که این معقولیت بنظر آرنت, تنها در هدف های کوتاه مدت ممکن است. “خشونت به امور بزرگ کمکی نمی کند خواه تاریخ باشد, خواه انقلاب و خواه پیشرفت یا ارتجاع…” (همانجا)
گفیتم که خشونت چون رفتار و چون فکر، چه در سطح فرد و چه در سطح گروه و جمع ، نیازمند مشروعیت  است و این مشروعیت محصول سامانه های اجتماعی، فرهنگی و تاریخی مسلط است. حتی در فردی ترین شکل آن مثلا خشونت ناگهانی و دیوانه آسای کسی که او را مریض و روانپریش می نامیم، باز سازه های اجتماعی دخیل هستند. از یک طرف  تعریفی که خود شخص ازانگیزه اش دارد. مثلا در جریان کشتار عمومی ده ها جوان در نروژ، قاتل دستگیر شده از انگیزه های ” اصلاح نژادی” اش نام می برد. از طرف دیگر تعریفی که سیستم قضایی و سیستم علمی و گفتمان رایج از مقوله ی مریضی روحی دارند. چرا که آنچه که پنجاه سال پیش در حوزه ی “نرمال ” جای می گرفت ، امروزه شاید ناهنجاری تعریف شود. منظورم این نیست که آدمکشی سالها پیش “نرمال ” و عادی بود. بحث بر سر تعریف انگیزه ها و رفتارها با استفاده از “تشخیص های جهانشمول علمی” است که علی الرغم ادعای علم به بیطرفی و خنثی بودنشان، مقولاتی زمانمند، مکانمند و متغیر هستند.
مشروعیت به خشونت نام دیگری می دهد. در واقع با مشروعیت، خشونت تلطیف می شود. زن آزاری را دفاع از ناموس، بیگانه ستیزی را دفاع از خون پاک نژادی و کودک آزاری را تربیت می نامد.
خشونت می تواند با رنگ و لعابی فاخرو اشرافی ، زیبا و بر حق به نظر آید. نمونه ی به ظاهر ساده ولی آشکار آن قهرمانان و ارک تیپ های  ارچههتیپه مدرن هستند.  خشونت جیمز باند مامور “اینتلیجنس سرویس”  آمیخته به ظرافت و زیبایی و در نهایت وقاراست.این خشونت تطهیرو تلطیف شده ، مشروعیت اش را ظاهرا مدیون عقلانیت و خیرخواهی جامعه ی مدرن است. هر چند که این  قهرمانان در سالیان اخیر مبتذل تر و آشکارا خشن تر عمل می کنند اما تاثیری در اصل مطلب ندارد چرا که ضد قهرمانان هم در طول سالیان چهره عوض کرده اند و مشروعیت خاص خودشان را یافته اند.
بحث بر سر به قتل رسیدن زنی توسط همسرش است ویا ضرب و شتم و با چاقو سلاخی شدن زن و مردی توسط همسر سابق زن . اولی در ستاد مرکزی یکی از شاخه های “کومه له” اتفاق افتاد و دومی درپارکینگ مرکز خریدی در یک شهر کوچک و زیبای ساحلی دردر یکی از کشورهای اروپایی.  شاید اینکه چه کسانی این کار کردند و چه تاریخ ،ملیت یا قومیتی دارند مهم نیست. حداقل اینجا و در این نوشته مهم نیست. مهم آن انگیزه ( تو بخوان آن مشروعیت) است که آن دو مرد را علی الرغم  دوری چه از نظرجغرافیای واقعی و چه از نظرجغرافیای ذهنی، به قناعت چنین عملی رسانده است.
پرسش این است که آیا ما ملت و نسل خشنی هستیم؟ آیا این خشونت ذاتی ست؟ اگر جواب  ما به این سوالات گرایشی به “نه” دارد پس باید در فکر و چاره جویی  علیه آن سازوکارهایی باشیم که خشونت علیه زنان را مشروعیت می بخشد. تعداد حوادثی از این گونه در چندین سال گذشته کم نبوده است. آیا  وقت آن نیست که نگاهی عمیق تر این مهم را از چندین منظر بررسی کنیم ؟ بررسی و نقد نه تنها کارکردهای روانشناختی \ فردی قضیه، بلکه جامعه شناسی مقولاتی چون ناموس، فرهنگ رجولیت، تعریف مردانگی ، درک جاهلانه از عشق ورابطه و کلأ هرآنچه سامانه های فرهنگی ما را می سازد، شاید قدم اول در این راه باشد.

فرید کلامی (فواد ابیدرآبیدر)      
 پنجشنبه، ۲۲ دی ۱۳۹۰