غزالی در جنگل(شعر)

با نگاهی
هم چو غزالی
در جنگلی به سیاهی شب
در پی آهو بره ها
ومی خروشی هم چوآتشفشانی
و لحظه دیگر
هم چوشبنم صبحگاهان
می نشینی برهر گلی
ومی جوئی تو پروانه های رنگین را
در دشت ی سراسر از گل
ومی اویزی
هم چون بید مجنون
دست های مهربانت را
در چشمه های زلال
که ماهیان قزل الا
با عشق
به سوی دریا رهسپارند
وبنفشه های زیبا
در کنار نهرها منتظر
تا پروانه های عاشق
پرواز کنند گرده انها
وتو آرام می گیری
در دشت ی
از نهرها و درختان سه نوبر
ومهرت را
نثار یارت می کنی
بی ریا.