در مغاک مکتب و پلاستیک

« در مغاک مکتب و پلاستیک »
دستانات میخواهند جیغ بکشند
مجسمهها هم به صدا درآمدهاند.
در این سرا
راهی دیگر نمانده است.
میچکانی
خونِ سفیدِ روحات را،
به درونِ آینه میروی
شاید بیابی به خواهش
بازتابِ آدمی را
در همایش
تصاویر را
در نمایش.

 

روبروی آینه
صورتکها
بیاعتنا به گودالهایِ آمعمقِ پرجنازه
سردرگم
چرخ میخورند.
ساطورهایِ آشتارگاه
گاه و ناگاه
تنهی درخت را میبرند
تا برایِ مکتب
منبر بسازند.
فرشتهای آوچک
با بالهایی در زنجیر
شلاق میخورد.
رهبران
در “راستی”
لنگ میزنند.
تالیرهبران
در “آشتی”
اغلب حرفهایی جفنگ میزنند.
آفشهایِ جفتشده در تالار
پشتِ درهای بسته
آه میآشند.
چاقوهایِ چالهمیدان
خفقان را
“پاسداری” میدهند،
سکوتی سیاه را
نذری میدهند.
طاقِ آهکشان
آوتاهتر میشود.
در اطاقِ ۵٧
ملکهیِ وجاهت
بدنِ برهنهی مردی را میبلعد،
سپس
خشابِ تپانچه را میآشد
تیرِ خلاصی به شقیقهاش میزند
تا وجاهت
به زندگیِ جاودانهاش ادامه دهد.
ارفِئوس
تنها جسدِ تجاوزشدهیِ یوریدیس را
از خدایان
بازپسمیگیرد.
سایههای مفتخرِ ستونهایی باستانی
رژهیِ ناهنجاری نظامی را سان میبینند.
ونوس
در جستجویِ دستِ بریدهاش
یکنواختیِ آشندهیِ سایهها را میپذیرد.
اجسادِ مومیاییِ درباری
در قماری با بادِ غرب
به دنبالِ آسِ دل میگردند.
بادِ غرب
گرد بر اجسادِشان میپاشد،
بر دربارشان میشاشد.
روشنفکرانِ “متعهد”
در چرتی آنارِ آتش
“اینترنتبازی” را سراب میآنند،
“تظاهر به خواب” میآنند،
اغلب خراب میآنند.
در تماشاخانهی اجتماع
آدمهایی بیچاره
غوطهور در خفقانِ مصرف
سرشتی پلاستیکی دارند،
با دوربینهایی پلاستیکی
خاطراتِ پلاستیکی خود را
در “فِیسبوک” گردی
ضبط میآنند.
آودآان
در بازی
تمثالهایی دروغین را
با شادی
میشکنند.
زنهای خیابانی
شرمسارِ بیبضاعتی
به شکستهتمثالها
اِدرار میآنند.
شاعران
زیرِ آوارِ آابوسِ نقدها
مدفون میشوند.
آنسویتر
در فقدانِ بینش
سوداگرانِ اغوا و اغما
با اندیشههایی خشک
قهرمانانی دروغین
با منِشی مکتبی میتراشند،
با موعظههاشان
زنجیرِ باور میبافند.
دیرباز دلالان و فروشندگانِ لاستیک
بر آستانهی ٩٠ سالگی
درترس، اما شیکوپیک
پرستشِ پلاستیک میآنند.
در دنیایی مجازی،
در جهانی وارونه
انتخابات مشهود است:
“یا پلاستیک یا مکتب.”
تاریکی دیگر تیره نیست،
با “رنگی” شگفتانگیز
استتاری “سپید” میشود.
“پژوهشگران و استادانِ” مجربِ دنیادیده
این “رنگ” را تحسین میآنند،
آنرا میپسندند،
میپرسند:
“این “رنگ”
برای آدام آپارتمانِ چندینصدمتریمان
مناسبتر است؟”
میگویند:
“ای آاش میتوانستیم
از نیچه و مالرو و راسل بپرسیم.”
میگویند:
” “معمای هویدا”
آار سادهای نبود،
اما “معمایِ رنگ”
بسیار مشکل است،
باید دقیق “رنگ” آرد،
به دقتِ فنیِ شلیکِ موشکی نظامی
به هواپیمایی مسافربری،
شاید دریدا و بودریار
یاری دهند.”

 

نورِ سافلِ وقاحت و انحطاط
آینه را آور میآند.

 

بیهیچ دغدغه
آینه را ترک میآنی،
به آوههای تخیل پناه میبری
تا حجمِ قلبات را فزون آنی
شاید آه دردت آاهش یابد،
شاید آه چاره در ژرفا را
آرامشِ دریا را
دریابی.