امپریالیستها هرگز خواهان آزادی برای توده ها نیستند

     در پی رشد سرمایه داری که در طی آن رقابت آزاد به مرحله انحصار رسید این نظام وارد فاز بالاتری شد که امپریالیسم نامیده شد. امپریالیسم از همان آغاز خصلت گندیدگی خود را به نمایش گذاشت که این ویژگی بخصوص در طول دو جنگ جهانی اول و دوم با کشتن نزدیک به ۷۰ میلیون انسان بروشنی در مقابل چشم همگان قرار گرفت.
     این جنگها همچنین توازن قوا بین قدرتهای امپریالیستی را به هم زده ودر نتیجه آمریکا در پایان جنگ جهانی دوم همچون قدرتی بزرگ و مسلط در جهان ظاهر شد زیرا اروپا به ویرانه ای تبدیل شده و امپریالیستهای اروپایی و به ویژه انگلستان که تا آن زمان قدرت فائقه امپریالیستی بود از نظر وضعیت اقتصادی و سیاسی، قابل مقایسه با آمریکا نبودند ولی برخلاف اروپای ویران شده، آمریکا از ویرانی های جنگ درامان مانده، از رشد تولیدات بسیار بالا برخوردار بوده و با افزایش سرمایه و انبوهی از کالا و محصولات کشاورزی روبرو بود و از قرار جنگ همان نعمتی بود که سرمایه داری آمریکا برای غلبه بر بحرانهای خود طلب می کرد. به این ترتیب قدرت مسلط در بین امپریالیستها تغییر کرد ولی امپریالیسم به مثابه دشمن همه خلقهای جهان باقی ماند. در این فاصله آمریکا با قدرت اقتصادی خود بر تجارت جهانی حاکم گشته و برای تحکیم این وضعیت در سه جهت برای پیشبرد سیاستهای خود اقدام نمود. از جهت سیاسی با حق وتو در سازمان ملل، از جهت اقتصادی با ایجاد بانک جهانی و صندوق بین المللی پول برای تاثیر گذاری در سیاست داخلی کشورهای وام دار و از جهت نظامی با ایجاد یک نیروی نظامی که در تاریخ بی سابقه است. جالب است که در تمام این سالها امپریالیسم آمریکا ضمن چپاول دسترنج کارگران و خلقهای ستمدیده همواره فریبکارانه خود را پرچمدار “آزادی”، “دموکراسی” و “حقوق بشر” جلوه داده است. در حالیکه همواره برای رسیدن به اهدافش از پایمال نمودن آنها و توسل به هیچ جنایتی دریغ نورزیده است.
     امپریالیسم آمریکا چه برای قدرت فائقه شدن در جهان امپریالیستی و چه پس از آن در “استفاده” از توانائی های خود هرگز تعلل نکرده است.  هر جا که منافعش در خطر افتاد یا بطور مستقیم با لشگرکشی به کشورها همچون ویتنام (دهه ۶۰) و در دهه اخیر در افغانستان، عراق و لیبی و یا بصورت پنهان با ایجاد کودتا همچون اندونزی و ایران و تقویت ارتشها و رژیمهای ارتجاعی از منافع خود دفاع کرد. سیاستی که منجر به مرگ میلیونها انسان آزادیخواه شد. سیاستی که تحت پوشش دفاع از “آزادی” و “دموکراسی” اما در حقیقت برای آزادی تراستها و شرکتهای بزرگ در چپاول و غارت توده ها طرح شده بود. تجربه نشان داده که در محاسبات امپریالیسم “توده ها”، “حقوق بشر”، “دموکراسی” و “آزادی” فقط عباراتی توخالی هستند که زمانی مفهوم پیدا میکنند که پیشبرد سیاستهای امپریالیسم را توجیه کنند.
    با نگاهی به تاریخ مشحون از جنگ و جنایت امپریالیسم فورا متوجه می شویم که  سیاست دیگری که امپریالیسم بر علیه توده ها پیش گرفته است ویرانگری است که این نیز از خصلت گندیدگی امپریالیسم نشات میگیرد، امپریالیسم به هر کشوری که حمله کند نه فقط به قصد شکست دادن بلکه به قصد ویرانی حمله میکند زیرا بازسازی کشورهایی که مورد حمله نظامی قرار گرفته اند هم سود سرشاری به جیب تراستها و کارتلهای امپریالیستی میریزد و هم توده ها را به دلیل ویرانی موسساتی که باعث تجمع آنها شده بود به عقب می کشاند.
اکنون امپریالیست آمریکا و همقطارانش از حمله به ایران سخن میگویند.
     رژیم جمهوری اسلامی که در طول عمر خود نشان داده است که همواره در خدمت سرمایه داران و امپریالیستها بوده و در پیشبرد این وظیفه از هیچ  ظلم وستمی به توده ها دریغ نکرده است باز هم با ایجاد بحران در منطقه در جهت منافع امپریالیستها گام بر می دارد. این بحران سازی ها که  با تبلیغات دروغین و قلب واقعیات نیز همراه است در بین مردم ونیروهای مخالف این رژیم به توهماتی دامن زده است. گروهی دشمنی با امپریالیسم را دستاویزی قرار داده اند تا از جمهوری اسلامی دفاع کنند و هر نیرویی را که خواهان سرنگونی این رژیم است را در کنار امپریالیستها قرار دهند. در صورتی که همه واقعیات نشان می دهد که اتفاقا باید این رژیم را در کنار امپریالیسم و گوش به فرمان آن دید. به همین دلیل هم در دشمنی با امپریالیسم نباید جمهوری اسلامی را کنار گذاشت همانطور که در دشمنی با جمهوری اسلامی نباید امپریالیسم را فراموش کرد.علیرغم همه رجز خوانی های سردمداران جمهوری اسلامی تجربه نشان داده که عمر تاکنونی جمهوری اسلامی به پشتیبانی امپریالیسم از این رژیم وابسته بوده و این رژیم دارو شکنجه  هم تا جائی که توانسته شرایط استثمار کارگران و غارت منابع خام ایران را برای سرمایه داران و قدرتهای امپریالیستی مهیا نموده است.
     در تقابل با این تفکر و جریانات شاهدیم که کسانی و گروه هائی برای خلاصی از سلطه جمهوری اسلامی چشم به حمله امپریالیستها به ایران بسته اند. اینها چه پوشیده و چه آشکار به تجربه لیبی دل خوش کرده اند. از قرارآنها از تجربه لیبی و عراق تنها برکناری و بزیر کشیدن صدام حسین و معمر قذافی را از اریکه قدرت دیده اند و دیگر فراموش کرده و یا منافعشان حکم می کند که به روی خود نیاورند که این برکناری که به دست امپریالیستها صورت گرفت چرا شکل گرفت و امپریالیستها با برکناری این دیکتاتورها چه جنایتکارانی را بر اریکه قدرت نشاندند. و از سوی دیگرامپریالیستها برای حفظ و گسترش سلطه خود که نابودی آن شرط رهائی توده هاست به چنین لشکر کشی هائی متوسل شدند. و مهمتر آنکه حاصل همه این جنگها و لشکر کشی ها نه آزادی مردم بلکه اختناق و سرکوب و ترور بیشتر بود.
     بیشک هر انسان آزاده و دلسوز توده ها در پی آنست که جمهوری اسلامی،  این رژیم ددمنش و جنایتکار هر چه زودترسرنگون و نابود شود. ولی اگر این سرنگونی شرط رسیدن به آزادی است این هدف تنها زمانی متحقق میشود که این عمل توسط خود توده ها انجام شود زیرا تنها در آن صورت است که آزادی واقعی نصیب مردم خواهد شد. تجربه نشان داده که در صورت حمله امپریالیستها جز مرگ و ویرانی چیزی نصیب توده ها نمی شود. جنگ از ماهیت امپریالیسم برمیخیزد و هر جا که منافعش حکم کند از براه انداختن جنگ کوتاهی نخواهد کرد چه زمانی که منافعش توسط توده ها بخطر بیفتد و چه زمانی که برای غلبه بر بحرانهایش به آن نیاز دارد. در این میان آنچه برای امپریالیستها اساسا مطرح نیست آزادی و دمکراسی برای توده هاست. توده ها تنها زمانی در محاسبات آنها وارد میشوند که مرگ و زندگیشان سودی برای آنها داشته باشد، همین و بس
عبداله باوی
۵ ژانویه ۲۰۱۲