حزب کمونیست کارگری و دنیای امروز

متن پیاده شده سخنرانی اصغر کریمی در فرانکفورت  به مناسبت بیستمین سالروز تشکیل حزب کمونیست کارگری

دوستان به همه شما عزیزان سلام عرض میکنم و خیلی خوشحالم در این جمع گرمتان حضور دارم. به همه شما سالروز تشکیل حزب کمونیست کارگری را تبریک میگویم.

درست بیست سال قبل این حزب تشکیل شد، در یکی از سیاه ترین دوره های تاریخ بشر. دوره ای که دیوار برلین ریخته بود و سوسیالیسم قلابی یا سرمایه داری دولتی در شوروی و بلوک شرق را به اسم کمونیسم جا زدند تا بتوانند آوار آن را بر سر کمونیسم و بر سر انسانیت بریزند. امروز درست بعد از بیست سال، سالروز حزب کمونیست کارگری مصادف است با یکی از رزمنده ترین و مهمترین تاریخ دوران تاریخ بشر. نمیدانم آیا هیچ مقطع دیگری در تاریخ بشر داشته ایم که در عرض یک سال اینهمه انقلاب، اینهمه سرنگونی دیکتاتورها و چنین جنبش بزرگی در دنیا رخ داده باشد.

اتفاقا همین امروز سالروز خودسوزی محمد بوعزیزی در تونس است یعنی درست روز شروع انقلاب تونس. حزب کمونیست کارگری در آن دوره تشکیل شد که پاسخ منصور حکمت به آن دوره سیاه بود و امید را جلو بشریت گذاشت. گفت این دوره میگذرد. گفت این هو و جنجال ها میخوابد. بشر بیش از هر زمانی همین امروز به سوسیالیسم نیاز دارد. به آن سوسیالیسمی که ما میگوئیم، به آن سوسیالیسمی که مارکس میگوید. به آن سوسیالسیمی که انسانیت مبنای آن است. 

اجازه دهید این سه دهه را با هم مرور کنیم. دوره بزرگترین جنگ ها، دوره بزرگترین قتل عام ها، در یوگسلاوی سابق، قتل عام در رواندا، کشتار هرروزه مردم در افغانستان، کشتار صدها هزار نفره مردم عراق با حمله نظامی و بمب و تحریم اقتصادی، هشت سال جنگ ایران و عراق با صدها هزار کشته، دوره بزرگترین قتل عام سیاسی توسط جمهوری اسلامی در دهه شصت. دوره حمله به کارگر و مردم محروم در همه جای دنیا، دوره تحمیل ریاضت اقتصادی، دوره پس گرفتن دستاوردهای اجتماعی مردم در غرب. دوره ای که بدترین ارزش ها را حاکم کردند، ارزش های جهانشمولی که بشر برایش جنگیده بود زیر سوال رفت، برابری حقوق زن و مرد، دفاع از حقوق کودک، سکولاریسم. گفتند دیگر تمام شد. سرمایه داری بازار آزار سر کار آمد، گفتند سوسیالیسم و برابری شکست خورد، گفتند هرچه هست همین است، سرمایه داری است، بازار آزاد است، این جواب بشر امروز است به سیاست و اقتصاد و به انسان. تغییر امکان پذیر نیست. اینجا پایان تاریخ است. همین را باید بپذیرید. هرکس کوچکترین آرزوئی داشت، کوچکترین مطالبه ای داشت، میگفت لااقل طب باید رایگان باشد میگفتند این حرفها کمونیستی است و دوره اش تمام شده. 

حمله به بلوک شرق، یعنی بلوک سرمایه داری شرق، بهانه ای بود که توی سر بشر بزنند و ساده ترین خواستهایش را زیر سوال ببرند، زیر هجوم تبلیغات شدید و کثیف سی ان ان و بی بی سی و رسانه های غول پیکری که درست کرده بودند بشر را منکوب بازار آزا کنند و واقعا اینکار را کردند. در همان روزها و در اوج سرمستی بورژوازی این حزب سربلند کرد. گفت دمکراسی تان پوچ است، گفت اروپای شرقی سوسیالیسم نبود که شکست خورد، بخشی از خود شما بود و با رفتن بلوک شرق موجودیت خود شما زیر سوال میرود. امروز بعد از بیست سال میبینیم که دنیا بلند شده میگوید سرمایه داری نمیخواهیم. این بیحقوقی را نمیخواهم. ۹۹ درصد بلند شده میگوید این یک درصد چکاره است که همه زندگی ما را گرفته. چرا این ۹۹ درصد یک ذره اختیار آنهم در مهد دمکراسی های غرب ندارد؟ اینرا بیست سال پیش منصورحکمت گفت. رساله درخشانی نوشت علیه دمکراسی، گفت دمکراسی همین است که چند سال یکبار پای صندوق رای میروید که به دو سه حزب حاکم رای  بدهید، دو سه حزبی که پول و امکانات دارند، دهها سال حاکم بوده اند، جزئی از خود طبقه حاکم هستند که به یکی از آنها رای بدهید و بعد به خانه بروید آنها هرکاری خواستند بکنند، طب تان را بزنند، بیمه های اجتماعی تان را بزنند، حقوقتان را بزنند و شما هیج حقی ندارید و هیچکاره اید. تازه این مدلی است که بورژوازی در بهترین کشورهای سرمایه داری جلو بشر گذاشته و به آن افتخار میکند. ٩٩ درصد مردم کاملا بیحقوقند. و خیلی ها در آن دوره نه تنها در بلوک شرق بلکه در کل دنیا که بدلیل محبوبیت کمونیسم، اسمشان را کمونیست گذاشته بودند اسم هایشان راعوض کردند. گفتند دمکراسی مان کم است. رفتند پشت پرچمی که در دست ریگان و تاچر بود که داشتند به تمام دستاوردهای بشر که به یمن دهها سال مبارزه سوسیالیستها و مبارزات طبقه کارگر و مردم آزادیخواه بدست آمده بود یورش میبردند و در آن دوره منصور حکمت گفت دمکراسی جواب بشر نیست، بشر در این سیستم بی حق است و امروز پژواک صحبت منصور حکمت را، پژواک اعتراضی که در همان دوره شروع شد را در خیابان داریم میبینیم.

سه سال قبل بانک جهانی اعلام کرد بحران است شورش در راه است، داشت هشدار میداد به دولت های سرمایه داری که بدانید شورش گرسنگان در راه است. شاید کسی باور نمیکرد در ایران شیپور انقلاب به صدا درآید. شیپور آن  ۹۹ درصدی ها علیه یک درصد مفتخور حاکم، علیه یکی از جنایتکارترین حکومت های سرمایه داری معاصر به صدا درآمد و بشریت انگار منتظر بود که بک جائی بلند شود تا در کنارش قرار گیرد. بطور بیسابقه ای مردم دنیا از انقلاب مردم ایران حمایت کردند و بنظر من دلیلش فقط این نبود که مردم در مقابل یک حکومت ارتجاعی و عقب مانده دهها هزار کشته داده اند و حالا بلند شده اند، جائی که زن بیحقوق است، مردم بیحقوقند، کارگر به جرم اعتراضش شلاق میخورد، کثیف ترین افکار و قوانین قرون وسطائی حاکم است بر هفتاد میلیون جمعیت و مردم اسیر یک حکومت از نوع اسلام سیاسی هستند، حکومت یک مشت قاتل و جانی بعنوان نماینده مردم ایران که اتفاقا به کمک دول غربی سر کار آمده اند و مردم اینرا میدانستند. مثل اینکه بغض در گلوی مردم گیر کرده بود. موقعی که از مردم ایران حمایت میکردند در واقع داشتند از خودشان حمایت میکردند. داشتند میگفتند آرمانهای خودمان را در انقلاب مردم ایران میبینیم. انقلاب مردم ایران تسمه نقاله ای شد که آرمانهای خودشان را در آن ببینند. داشتند خشم فروخفته خودشان را از دنیای سرمایه داری بروز مدادند. بهانه ای شد که بگویند این انقلاب مال ما هم هست، آن ارزش هائی که مردم عاصی ایران زیر سوال برده اند مورد اعتراض ما هم هست. ندا مال ما هم هست سهراب مال ما هم هست، ما هم در این انقلاب شریکیم، ما هم در آزادیخواهی مردم ایران شریکیم. بنظر من یک دلیل حمایت بیسابقه مردم دنیا از انقلاب مردم ایران این بود. میشد اعتراض مردم دنیا را به وضعیت حاکم دید.

و درست یک سال بعدش مانیفست زیبا، رادیکال، تعرضی، شفاف و سوسیالیستی جوانان غره را داشتیم که گفتند نه حماس، نه الفتخ، نه دولت اسرائیل و آمریکا، نه سازمان ملل، نه اسلام سیاسیی، گفتند همه تان گورتان را گم کنید. بمت تان را نمیخواهیم، این ناامنی را نمیخواهیم، آینده میخواهیم، این  وضعیت را قبول نداریم و بلافاصله حمایت دهها هزار نفره از این مانیفست در تویتر و فیس بوک گر گرفت. چنین چیزی بیسابقه بود در مهد اسلام سیاسی، جائی که مردم با اسلام سیاسی و بمب و سرکوب هرروزه دولت اسرائیل طرف بودند جوان ها بلند شدند خیلی تیز و روشن از خواست عمیق و انسانی خود دفاع کردند. پرچمشان را بلند کردند و درست چند هفته بعد از این مانیفست بود که در چنین روزی انقلاب مردم تونس شروع شد. جائی که میگفتند سرمایه داری خیلی باثبات است. مردم بلند شدند و بلافاصله در مصر و لیبی که دیکتاتوری های بیست سی ساله را به زیر کشیدند و اعتراض و انقلاب در سوریه و یمن و بحرین و عراق و … هم ادامه یافت. مردم این کشورها یکی پس از دیگری بلند شدند و علیه نظم نوین جهانی، علیه دیکتاتوری هائی چه از نوع اسلام سیاسی و چه از نوع قطب تروریسم بلوک غرب بلند شدند گفتند این زندگی را نمیخواهیم، این وضعیت را دیگر قبول نمیکنیم. و با  این انقلابات خیلی از تعرضات ایدئولوژیک و سیاسی بورژوازی را در هم شکستند. علیه نسبیت فرهنگی خود ما تعرض زیادی کرده بودیم. گفتیم یعنی چه میگوئید حقوق انسان جهانشمول نیست، یعنی چه میگوئید میتوان به دختری که در یک خانواده اسلامی بدنیا آمده بزور حجاب سر کرد؟ میتوان در نه سالگی به او تجاوز کرد، میتوان از کلاس موسیقی محرومش کرد، از دوستی با جنس مخالف محرومش کرد. بشر بشر است آزادی میخواهد، عدالت میخواهد، پرچم جهانشمولی حقوق مردم را بلند کردیم و مردم منطقه به کمک ما آمدند گفتند این بیحقوقی زن، این فقر، این سرکوب، این خفقان، اینها فرهنگ ما نیست. فرهنگ طبقه حاکم است، فرهنگ دولت های سرمایه داری است، فرهنگ حکومت های سرکوبگر است مال ما نیست و دنیا متوجه شد. دیگر امروز کسی نمیگوید مردم مصر و تونس اگر بدبختند و زیر حکومت های مبارک و بن علی زندگی میکنند یا در ایران زیر فشار حکومت اسلامی هستند این حقشان است و فرهنگشان است و باید به این فرهنگ ها احترام گذاشت. روشنفکران بورژوا و احمق داشتند اینرا میگفتند، چون نیاز داشتند میخواستند این وضعیت را تحمیل کنند و مردم بلند شدند گفتند این مال ما نیست.

هنوز دول غربی در بهت بودند که جنبش های عظیم اعتراضی در خود غرب شروع شد، در آمریکا و انگلیس و روسیه و اسپانیا و یونان و غیره. بگذارید از زبان مجله تایمز که یک نشریه بورژوائی است ببینیم چه میگوید. این دیگر حرف کمونیست ها نیست حرف بورژوازی است که سه روز پیش در این نشریه بیان شده. روی جلدش آدم نمونه سال را بجای مرد سال و زن سال گذاشته protester یعنی معترض، آدمی که در خیابان دارد اعتراض میکند و گفت از بهار عربی تا آتن و از جنبش اشغال در آمریکا تا مسکو در سال ٢٠١١ هیچ دوره ای  در تاریخ بشر اینقدر اعتراض و انقلاب علیه دیکتاتوری ها، جنبش علیه سرمایه داری و اعتراض علیه وحشی گری های پلیس ثبت نشده است. بنظر من به نوعی حق مطلب را ادا کرده است. هم به انقلابات در شرق و هم جنبش ضدسرمایه داری در غرب اشاره کرده است که از یک جنس  هستند. شیپور این اعتراضات با انقلاب ایران به صدا درآمد، در کشورهای خاور میانه و شمال آفریقا گسترش پیدا کرد و به شکل خیلی جالبی به شکل یک جنبش زنده ضد سرمایه داری در غرب سر بلند کرد که میگویند این وضع را قبول نداریم، اصلا دولت نمخیواهیم، میخواهیم جور دیگری دنیا را اداره کنیم. چکاره است وال استریت؟ چکاره هستند کمپانی ها؟ چرا حق زندگی را از ما گرفته اند؟ چرا هیچ چیز نداریم و هر چه کار میکنیم بدبخت تریم؟ همان حرف مارکس را در خیابان ها تکرار کردند و جالب است که الگویشان الگوی مردم مصر بود، اشغال میدان ها، حتی در آمریکا اسم میدانی را گذاشتند میدان تحریر و گفتند اینحا را  اشغال میکنیم. جنبشی که نه رنگ مذهبی داشت نه رنگ قومی داشت نه رنگ ناسیونالیستی، نه رنگ نسبیت فرهنگی. برعکس مرزها را در هم ریختند. گفتند مرزی نداریم، در آمریکا گفتند از مردم مصر حمایت میکنیم. و بشر بهم پیوستگی اش را در این جنبش ها دید. دیگر این در تئوری ها و حرفهای مارکس و کتاب ها نبود. به یک فورس سیاسی تبدیل شد. دنیا عوض شد و تایمز اینرا میگوید که این بشریت فقط شکایت نکرد چهره دنیا را  عوض کرد و به نظر من درست میگوید چهره دنیا عوض شد.

بیست سال پیش دیوار برلین به اصطلاح کمونیست ها را ریختند تا آوارش را بر سر انسانیت و آزادیخواهی و کمونیسم مارکس، کمونیسم کارگری، کمونیسم واقعی خراب کنند، امروز دیوار برلین خودشان در هم ریخته است. یعنی درست برعکس. به نظر من این دوره از آن دوره بمراتب تاثیرات دیرپاتری در جامعه برجای می گذارد. آن دوره گذشت، هو و جنجالشان تمام شد، تبلیغات سهمگینی که علیه کمونیستها کردند تمام شد. چند سال پیش این دوره تمام شد. ولی امروز مردم در ابعاد عظیمی در کشورهای مختلف جمع میشوند و خبری هم از تمام شدنش نیست. در مصر شلوغ شد مبارک را بردند و یکی دیگر را آوردند اما دوباره شلوغ شد. همین دیروز و امروز مردم حمله کردند به پادگان و تعدادی کشته شدند. در لیبی حکومتی را سر هم بندی کردند مردم دوباره به خیابانها ریختند و همین چند روز پیش دهها هزار نفر دست به اعتراض زدند. در تونس هم اعتراض ادامه دارد. این بار تعرض راست و سرمایه نیست بلکه اینبار دیوار برلین آنها ریخت. کیسینجر اینرا گفت که این بار دیوار برلین ما فروریخت. اینبار تعرض از موضع راست نبود. تعرض بازار آزاد نبود، اینبار تعرض چپ بود. تعرض انقلاب ها بود، تعرض ٩٩ درصدی ها بود به اسلام سیاسی. تعرض به ناسیونالیستها بود. تعرض به دیکتاتوری در غرب و شرق بود. و یک تاثیرش این بود که از خود کلمه “انقلاب” اعاده حیثیت شد. انقلاب شده بود مظهر خشونت توسط لیبرالها، توسط رسانه ها و بسیاری از پروفسورها و در دانشگاهها به عنوان خشنونت توضیح داده میشد. حتی بسیاری از چپها، سوسیال دمکراتها و جریانات مختلف از آن به عنوان خشونت و بی تمدنی اسم میبردند. ولی امروز حتی “سی ان ان” هم مجبور است با احترام از انقلاب حرف بزند. نمی توانند راحت در مقابلش بایستند. به نظرم جوانان عصر تویتر و فیس بوک نگذاشتند. جنایات شتر سوارها در میدان التحریر را نیم ساعت بعدش دنیا دید. نمی توانستند بگویند که مردم دارند خشونت می کنند. نشان دادند اتفاقا این دولت، دولتی که کنار دولت آمریکا بود و دستپخت آنها و متحد آنها بود دارد سرکوب می کند. و اوباما نتوانست کاری کند و خفقان گرفت. انقلاب که در ایران شد، ندا را که کشتند یک ربع بعدش فیلمش در تمام دنیا پیچید و ندا در عرض چند روز به یک شخصیت جهانی تبدیل شد. جوانها از این مدیای اجتماعی استفاده کردند و وحشیگری طبقات حاکم و وحشیگری دولتهای سرمایه داری چه از نوع اسلام سیاسی و چه از نوع متحدان دول غربی را بلافاصله به دنیا نشان دادند و خود چهره انقلاب را در ذهن بشریت عوض کردند.

منتها نکته ای که میخواهم بگویم این است که صرف اینکه این انقلابات از زاویه چپ است و این اعتراضات خودبخود باعث نمیشود که حکومتهای چپ و حکومت های کارگری بیایند سر کار و یا برابری و سوسیالیسم حاکم بشود. این دیگر برمی گردد به عامل فعاله، به انسان، به ما که آیا توانایی و اراده اینرا داریم که از این وضعیت مناسبی که امروز برایمان ایجاد شده استفاده کنیم یا نه؟     

و اینجاست که به نظر من کمونیستهائی باید باشند که اشتهای قدرت داشته باشند، بیایند وسط صحنه جامعه و بگویند ما هستیم، ما باید قدرت را بگیریم، باید دولتها را بگیریم و ما هستیم که می توانیم تغییر بدهیم. ما هستیم که رسالت تغییر و عوض کردن این جامعه را داریم. حزب کمونیست کارگری یک حزب متفاوت و با سیاستهای متفاوت است. دوست و دشمن می دانند که این حزب مرام متفاوتی داشته، چهره متفاوتی داشته و همیشه شیوه های فعالیت متفاوتی داشته است. در همه زمینه ها با چپ های دگر متفاوت بوده است. حرفش درمورد قدرت سیاسی هم این است که گفت حزب سیاسی باید بدون هیچ تردیدی گرفتن قدرت سیاسی در دستورش باشد و باید قدرت را بگیرد. این مورد مخالفت بسیاری از چپ هاست.

اجازه بدهید من خیلی کوتاه فشرده ای از تاریخ بیست ساله این حزب را بگویم، گوشه کوچکی از آنرا و بعد برگردم به مساله قدرت سیاسی. این حزب کارهای زیادی کرده میشود کتابها نوشت در موردش. یکی از مهمترین کارهائی که این حزب کرد که مینا احدی هم اشاره کرد و خودش اتفاقا نقش مهمی در این عرصه از فعالیت داشته این است که به آدمهای گمنام چهره داد. و این مورد مخالفت خیلی ها بود. آدمهایی، زنانی که از اعماق جامعه کسی اسمشان را نشنیده بود. آوردشان جلوی صحنه، تبدیل کرد به یک کیس سیاسی، تبدیل کرد به یک مسئله سیاسی. آورد توی صحنه سیاست تا در مقابل اعدامشان بایستد تا در مقابل سنگسارشان بایستد، تا در مقابل ظلمی که بهشان میشود بایستد. به اینها چهره داد. به فعالین کارگری هم حزب کمونیست کارگری چهره داد. اولین بار فکر کنم ١۶ یا ١٧ سال قبل بود که در دفاع از یک فعال کارگری، محمود صالحی، ما کمپین کردیم. اسمش را آوردیم و رفتیم سازمانهای کارگری را بسیج کردیم. گفتیم به جمهوری اسلامی فشار بیاورید تا این فعال کارگری را آزاد کنند. خیلی از چپها به ما حمله کردند و گفتند که حزب کمونیست کارگری احساس مسئولیت نمی کند و امنیت اینها را به خطر می اندازد. امروز هیچکس اینرا نمی گوید. امروز هر فعال کارگری را که بگیرند هر گروهی سعی میکند قبل از دیگران عکسش را در سایتش چاپ کند و خوشبختانه فعالین کارگری آمدند پای این خط که بگویند اسممان و عکسمان و مشخصاتمان هر چه زودتر در سطح بین المللی اعلام شود. و ما پیشقروال این کار بودیم. حتی موقعی که اسامی مان را زدیم پای مقالاتمان، عکسهایمان را زدیم پای مقالاتمان، خیلی از چپها با آن مساله داشتند. راست که این مشکلات را ندارد و همیشه برای خودش ارج و قربی قائل بوده و خودش را در صحنه سیاست صاحب همه چیز می داند، فکر می کند دنیا مال اوست. فکر می کند این حکومتها مال اوست و فکر می کند صاحب این جامعه است، فکر می کند شخصیتهای او را همه دنیا باید بشناسند. این چپ را آنقدر زده بودند، آنقدر کشتار کرده بودند، اینقدر شکنجه کرده بودند که این را برای خودش درونی کرده بود و فکر میکرد که هنوز باید مخفی بماند و با چهار نفر بیشتر صحبت نکند. نباید اسم و عکسش جایی اعلام بشود. همین چپ به ما گفت شما دارید شخصیت پروری می کنید، گفت این کیش شخصیت است. ولی امروز می بینیم این یکی از بزرگترین کارهائی بود که ما باید میکردیم. چطور میشود که لاجوردی جلاد را همه بشناسند، خامنه ای را همه بشناسند، اکبر گنجی و شیرین عبادی و دو خردادیها را بشناسند و بازجوهای جمهوری اسلامی را که دستشان به خون مردم آغشته است همه بشناسند و امروز به شکل نویسنده و روزنامه نگار معرفی کنند، عکس و اسم و رسمشان همه جا باشد و اینجا بیایند کنفرانس بگذارند توی برلین، ولی کمونیستها را کسی نشناسد و عکسشان را هم کسی نبیند و توی جامعه کسی آنها را نشانسد و کاره ای نباشند؟ این که به درد نمی خورد این کمونیست که راهی به جایی نمی برد. این کمونیست که برای خودش ارزش قائل نباشد، برای خودش هویت قائل نباشد، جامعه برایش هویت قائل نیست. جامعه چنین کمونیستی را انتخاب نمی کند. امروز خوشبختانه این تصویر به درجه زیادی عوض شده و خیلی از چپها هم دارند همین کار را می کنند. بعضی از شما تاریخ این حزب را می دانید ولی برای نسل جوان می خواهم چیزی را بگویم که شاید باورش نشود موقعی که گفتیم آزادی بی قید و شرط سیاسی قبل از این حزب، توی برنامه اتحاد مبارزان کمونیست فکر می کنم سال ۵٨ یا ۵٩ یکسال یا دو سال بعد از انقلاب، به ما حمله کردند گفتند یعنی چی آزادی بی قید و شرط سیاسی؟ اینها که لیبرالی است، آزادی باید برای یک عده باشد یعنی فقط برای کارگران و انقلابیون باید باشد! گفتیم این نوع چه نوع آزادیخواهی است؟ مگر میشود گفت من آزادی برای یک عده می خواهم برای یک عده نه؟ جامعه ازت قبول نمی کند. جامعه مسخره ات می کند. مگر قرار است یک عده دیکتاتور دیگر بیایند سر کار و یک عده را سرکوب کنند؟ این که نمیشود. اینجور که دلبخواهی نمیشود به مردم آزادی داد. پرچم آزادی برای همه مردم را باید بلند کنی تا مردم قبولت کنند، احترام برایت قائل شوند و بگویند مثل اینکه میشود به اینها اعتماد کرد. ما جدل کردیم مقالات نوشتیم. اینها همه ثبت شده. دهها مقاله از طرف چپ علیه ما نوشته شد. خوشبختانه امروز همه این مسئله را قبول کردند. در مقابل اعدام ایستادیم و باز یکی از شخصیتهای برجسته اش همین مینا احدی بود. جلوی اعدام خیلی ها را گرفتیم. گفتیم اعدام انقلابی نداریم. هیچ رقم اعدام  را قبول نداریم. اعدام غیر انسانی است، ضد انسانی است و باید در همه دنیا ممنوع شود. در مقابل مذهب باید ایستاد و ما ایستادیم به عنوان خرافه و به عنوان ابزاری که آدم می کشد. اسلام سیاسی دارد کرور کرور در سودان و افعانستان و ایران و فلسطین و هر جایی که دستشان رسیده آدم میکشند. باید در مقابل این ایدئولوژی جنایت ایستاد و یک عده از چپ ها گفتند باید مذهب توده ها را جدا کرد، باید به مذهب توده ها احترام گذاشت، نباید توی شکم مذهب بروید. اینجوری منزوی میشوید. اینجوری کسی سراغتان نمیاید. خوشبختانه به ادبیات این چپ امروز نگاه می کنی می بینی یک جور دیگر دارند راجع به مذهب حرف میزنند. گفتیم کارگر اگر میخواهد نجات پیدا کند باید پرچم نجات همه را بلند کند. نمیتواند کارگر بگوید میخواهم خودم را نجات بدهم. خوب بقیه میگویند خوش بحال شما، شما خودت را نجات میدهی ما هم باید فکری به حال خودمان بکنیم. کارگری که میخواهد خود را آزاد کند باید پرچم رهائی زن، پرچم آزادی سیاسی، پرچم سکولاریسم، پرچم کل جامعه را بالا ببرد و بگوید من قدرت بگیرم کل جامعه را نجات میدهم. گفتند اینها لیبرالی است، این خواستها دمکراتیک است و طبقه کارگر باید به خواست های دیگری توجه کند، باید تمرکز فعالیت شما چیز دیگری باشد. گفتیم کمونیسم ما این شکلی است. کمونیسم ما انسانی است باید پرچم رهائی انسانیت را بلند کنیم که دنیا ببیند کمونیسم ما متفاوت است با تصویری که بورژوازی از کمونیسم دروغی به مردم داده است. کمونیسم ما سراپا انسانیت بر آن حاکم است. آزادیخواهی بر آن حاکم است و خوشبختانه اینها  حتی در ادبیات بقیه چپ هم به درجات تغییر کرده است. گفتیم باید برنامه داشت، گفتند باید برای نوشتن برنامه با طبقه کارگر پیوند داشت! رفتیم نوشتیم گفتیم هر چهارتا بورژوائی که دور همه جمع میشوند، برنامه شان را میگذارند جلو جامعه، با یک پلاتفرم الکی و سطحی و حرفهای نامفهموم و کلی، همین را بلند میکنند، هر رسانه ای جلویشان بیاید با افتخار اعلامش میکنند هیچ چیز مثبتی هم برای توده مردم ندارد، آن وقت کمونیست ها باید منتظر شوند تا کی؟ ما عمیق ترین، روشن ترین، انسانی ترین، آزادیخواهانه ترین برنامه را نوشتیم مقابل جامعه گذاشتیم و امروز خوشبختانه بسیاری از مطالبات برنامه ما در اعتراضات مردم دیده میشود. بروید قطعنامه های اول مه در ده سال گذشته ایران را نگاه کنید، همین مطالبات را دارد، اگر کسی اینها را نگوید قبولش نمیکنند. گفتیم حزب باید درست کنیم گفتند نمیشود. و هر اقدامی کردیم بخشا با خود چپ مجبور بودیم مقابله کنیم. چپی که از جنس ما نبود. ولی خوشبختانه بسیاری از این ادبیات رایج شد. گفتیم سرمایه داری ملی و مترقی نداریم گفتند داریم چپ روی میکنید، تروتسکیست هستید و الان دوره دفاع از سرمایه داری ملی است. فکر میکنم الان در ادبیات چپ هرچند دست و پا شکسته و الکن ولی این حرفها پذیرفته شده.

و من میخواهم بگویم بحث حزب و قدرت سیاسیی را هم به شما قول میدهم که هر چپی که قصد تغییری اساسی در جامعه را دارد می پذیرد. چون راهی جز این نیست. درروسیه هم بلشویک ها قدرت  را گرفتند، لنین و اینها قدرت را گرفتند و اگر اقدام نمیکردند قدرت را نمیتوانستند بگیرند. اینحا کاری به این ندارم که در زمینه برنامه اقتصادی سوسیالیستی روشن نبودند و شکست خوردند. ولی بالاخره بلشویک ها قدرت را گرفتند. در ایران هم همینطور است و من فراخوانم این است که از این حزبی که پرچم روشنی را در این بیست سی سال بلند کرده، پرچم بیشترین آزادیها را بلند کرده، پیشقراول بوده، به کمونیسم هویت داده، چهره داده، گفته بدون چهره نمیتوانی در مقابل اینهم دشمن بجنگی و کمونیسم را در قلب مردم بکنی، این حزب را مال خود بدانید و فعالانه حمایتش  کنید. ما گفتیم باید چهره هایت هم به یک فورس سیاسی تبدیل شوند یک فورس اجتماعی که جامعه ببیند و ترا انتخاب کند. باید در صحنه سیاسی جامعه باشی که انتخابت کنند، نباشی انتخابت نمیکنند. اینکه فقط توی این کوچه آن کوچه مشغول پخش اطلاعیه باشی مردم جدیت نمیگیرند و میروند دنبال احزاب بورژوائی و همین بلا دو نسل سه نسل دیگر به  سر مردم میاید. این حزب شایسته است انتخابش کنید. انقلاب در ایران در راه است در پیچ بعدی است. بحران جمهوری اسلامی عمیق تر شده است. آن بحرانی که دو سال و نیم قبل مردم بخاطرش انقلاب کردند عمیق تر از گذشته است بحران سیاسی، اقتصادی، شکاف های درون حکومت، حاکم است. راهی جز انقلاب مقابل مردم نیست و مردم دوباره به خیابان میایند. امیدوارم کل چپ، کل کمونیست ها که طیف بسیار وسیع و گسترده ای هستند در طبقه کارگر و در کل جامعه و افکار و عقاید کمونیستی به یمن وجود چنین کمونیسمی جای خودش را باز کرده این موقعیت را تشخیص بدهند و از فرصتی که در انقلاب بعدی بوجود می اید استفاده کنند. حزب کمونیست کارگری ضعف و ایراد کم ندارد ولی فکر میکنم اراده آنرا دارد که بر این ضعف ها غلبه کند. خیلی از شما اگر اختلاف دارید، سایه روشن دارید، حتی اگر در احزاب و گروهها و در محافل دیگری هستید باید این چهره را از خود نشان دهید. بگوئید اینبار باید قدرت را بگیریم، بگوئید میخواهیم پرچم مان را در وسط شهر بکوبیم، بگوئید باید از همه احزاب سیاسی دیگر قدرتمندتر، بزرگتر و مشروع تر جلوه کنیم. تنها از این راه است که میشود قدرت را گرفت و من امیدوارم کل کمونیسم، کل این جنبش که خیلی قدرتمند است در ایران و بویژه در جنبش کارگری که حرف اول را میزند اینبار به آن بلوغ سیاسی رسیده باشد و آنقدر تجربه ٨٨  و این دوره را آموخته باشد که اینبار که انقلاب میشود آماده باشد. مردم آمادگی دارند که پرچم سوسیالیسم و پرچم سرخ و پرچم این مطالبات را در دست بگیرند مهم این است که آیا کمونیست ها، آیا نیروهای آزادیخواه در مقابل کل بلوک سرمایه داری آمادگی دارند این پرچم را در دست بگیرند و بگویند این مائیم که قدرت راباید بگیریم و این وضعیت را زیر و رو کنیم؟ امیدوارم این انتخاب را  بکنند فکر میکنم این حزب شایسته است که انتخابش کنید، به یمن بیست سال سابقه اش، به یمن برنامه یک دنیای بهترش، به یمن وجود آدم هائی مثل مینا احدی و حمید تقوائی و مریم نمازی و دهها نفر دیگری که سی سال است به هیچ جناح رژیم آوانس نداده اند، در مقابل مذهب و خرافه محکم ایستاده اند، در مقابل بیحقوقی زن و اعدام ایستاده اند، در مقابل یبحقوقی مردم ایستاده اند، در مقابل نسبیت فرهنگی ایستاده اند و چه در سطح جهانی سمبل پیشروترین حرفها بوده اند و چه در مقابل طیف ملی اسلامی و دو خردادی و ناسیونالیسم و قومپرست یک پرچم انسانی را بلند کرده اند. این سابقه حکم میکند که این حزب را تقویت کنیم این حزب را بزرگ کنیم، اینقدر بزرگ که همه جامعه ببیند و بتواند انتخاب کند.
از همه شما متشکرم.