ایرج آذرین و هلمت احمدیان : جدال چپ فرقه اى با چپ سنتى / مصاحبه ایسکرا با محمد آسنگران

در بخش اول این مصاحبه به گوشه هایی از تاریخ حزب کمونیست ایران  و موضوع جدایی کمونیسم کارگری که مورد بحث هملت احمدیان قرار گرفته بود پرداختیم. در بخش دوم نکاتی از ادعا ها و “تئوریهای” ایرج آذرین و یک نفر به اسم احمد شقاقی را مورد بحث و بررسی قرار دادیم. در بخش آخر این مصاحبه به مباحثی میپردازیم که ایرج آذرین در نوشته ای به اسم “چشم انداز و تکالیف” پایه های فکری و استراتژی خود را مفصل بیان کرده است. اکنون بعد از گذشت زمان صحت و سقم نظر او و نقدی که کادرهای حزب در همان دوره از نظرات او و محفلش داشتند٬ راحت تر قابل ارزیابی است. آن دوره ادعا در مقابل ادعا به نظر میرسید اما اکنون گذشت زمان یک طرف از این ادعاها و نظرات را به محک آزمایش سپرده  و بی اعتبار کرده است.

ایسکرا: اعضا و کادرهای حزب کمونیست کارگری ایران در همان دوره که ایرج آذرین و بهمن شفیق و رضا مقدم و… تحت تاثیر جریان اصلاحات و جنبش دوم خرداد قرار گرفتند و صفشان را جدا کردند٬ نظرات آنها را نقد و به آنها گفتند دوم خردادی٬ طبعا آنها هم نظراتی داشتند و حزب را به ندیدن عمق تحولات آن دوره متهم میکردند. جریانات خارج از این جدال از جمله کومله عملا با نزدیک شدن به این محفل معلوم بود که نقدی به نظرات آنها نداشتند. اکنون بعد از گذشت بیش از یک دهه از آن زمان آیا هنوز ارزیابی تان این است که آنها تحت تاثیر جریان اصلاحات و دوم خرداد قرار گرفته بودند؟

آسنگران: طبعا ارزیابی من از آنها تغییری نکرده است. برای اینکه هیچکدام از آن تزهای دوم خردادی را نقد و کنار نگذاشته اند. ولی این تنها ارزیابی من و ما نبود که اختیاری و دلبخواهی و یا به دلیل مخالفت آنها باحزب٬  این محفل را به دوم خردادی و تحت تاثیر جریان اصلاحات میدانستیم. بلکه این نظرات و تئوریهای آنها بود که چنین جایگاهی را برای محفل آذیرن- مقدم ترسیم میکرد. ما بی تقصیر بودیم. تمام تلاشمان را هم کردیم که این چنین سقوط نکنند. اما متاسفانه نظرات ما را نپذیرفتند و این شرایط خفت باری که اکنون در آن گیر کرده اند٬ نتیجه همان نظرات و تئوریها است. بد نیست برای آشنایی علاقه مندان به این مباحث گوشه هایی از نظرات و تزهای آذرین را اینجا یک بار دیگر نگاهی بیندازیم و ببینیم آنها بر مبنای کدام نظرات رفتند.  ببینیم آیا اکنون خود آن محفل جرات و جسارت این را دارد که از همان نظرات دفاع کند و یا بی اعتبار بودنشان را اعلام کند؟ من سعی میکنم با نقل قولهایی از ایرج آذرین اینجا نشان بدهم که آن نظرات بی پایه و اساس بودند. امروز خود آن محفل هم آن نظرات را تکرار نمیکند. کسی مدافع این تزهای دوم خردادی نیست. واقعیت و تحولات خارج از ما و آنها٬ آن نظرات را نقد و بی اعتبار کرد. ایرج آذرین در نوشته ای به نام “چشم انداز و تکالیف” که تحلیل و تفکر اورا به روشنی بیان میکند٬ چنین نوشته است:

 

” جنبش اصلاحات سیاسی در ایران یک جنبش زمینه دار اجتماعی است. …. جنبش اصلاحات سیاسی٬ به سبب پایه مادی اش در جامعه امکان پیروزی دارد…. هدفش بدل کردن جمهوری اسلامی از “دولت سرمایه” به “دولت سرمایه دارها” (یا از دولتی برای  بورژوازی به دولت خود بورژوازی) است.”

“خود ویژه گی وضعیت سیاست حاضر دقیقا در این است که از سه سال پیش با ظهور دوم خرداد بخشهایی از توده مردم میروند تا تعقیب اهداف و مطالبات خود را نه از طریق تغییرات انقلابی بلکه از طریق ایجاد تغییرات تدریجی در رژیم آزمایش کنند. این است تغییری که ظهور دوم خرداد در وضعیت سیاسی ایران ایجاد کرده٬ و صرف تکرار پر سرو صدای شعار سرنگونی ابدا پاسخگوی وضعیت تازه نیست.”

 

این تحلیل و تز پایه ای ایرج آذرین بود. کسانیکه با این نظرات رفتند اکنون خودشان جسارت تکرار این نظرات را ندارند. اگر امضای نویسنده در پایین این نوشته نبود خواننده میتوانست این نظرات را با نظرات حجاریان و گنجی و…. عوضی بگیرد. و البته شهامت نقد آشکار آنرا هم ندارند. دوست دارند کسی به سراغ این تزهای ارتجاعی نرود. دوست دارند این تزهای مشعشع به فراموشی سپرده شود. جالب است که کورش مدرسی هم بعد از ۵ سال تاخیر همین تزها را به نوع دیگری علم کرد و رفت. او هم بعد از شکست و عیان شدن هپروتی بودن تزهایش با همین تاکتیک محفل آذرین فکر میکند با تکرار کلمه “کارگر٬ کارگر” بتواند از زیر تبعات شکست این تزهای ارتجاعی فرار کند. 

 

اما واقعیت سرسخت تحولات مادی در جامعه که کل جنبش دوم خرداد و اصلاحات رژیم را متلاشی کرد مجال فرار به آنها هم نمیدهد. همان جنبشی که به زعم مدرسی “دولت بعد از جمهوری اسلامی میوه ای بود که به دامن آنها میفتاد” و تز بی صاحب امروز که “دولت حجاریانی قرار بود تشکیل شود و مدرسی با آن همکاری کند و به زعم  آذرین هم این جنبش پایه مادی و اجتماعی داشت و امکان پیروزی آنها را پیش بینی کرده بود٬ همه این تزها با جنبشی که بر آن سوار شده بود دود شد و به هوا رفت. اکنون کسانی مثل آذرین که فکر میکردند این “جنبش پیروز میشود” و “بورژوازی توسعه یافته ایران رفرمیست هم میشود و اتحادیه های کارگری رفرمیست شکل میگیرند و باید طبقه کارگر وزنش را پشت یکی از جناحهای بورژوازی قرار بدهد” همگی آن چنان بی پایه و اساس بودند و بی اعتبار شدند٬ که صاحبان این تزهای ارتجاعی معلوم نیست چه کسانی هستند. اکنون باید پیدا کنید پرتقال فروش را.

جالب است کسانی نشسته اند فکر کرده اند٬ قلم بدست گرفته و تز نوشته اند. قرار این بوده که جنبشی را حول این تزهایشان شکل بدهند. اکنون گویندگان و نویسندگان این تزهای بی زبان خود را چنان پنهان کرده اند٬ معلوم نیست چه کسانی بودند.! اکنون این تزها نه پدر دارند و نه مادر٬ معلوم نیست چه آدمی آنها را نوشته است. از این بدتر هر دو نویسنده  خیلی “راستگو” میگویند حزب کمونیست کارگری به آنها اتهام میزند. مدعی هستند اصلا و ابدا چنین تزهایی را نگفته و ننوشته اند. مدرسی از همه “جسورتر” میگوید مخالفین من معلوم نیست این تز را از کجا آورده اند. آذرین هم گفته است که منظورش از این تزها تاکید بر جنبش کارگری بوده و میخواسته است از “شعار سرنگونی” تبرا بجوید. و به کارگر بیشتر اتکا کند! به هر حال برای روشنتر شدن منظور بد نیست از خود آذرین بشنویم:

 

“بورژوازی ایران بعد از انقلاب سال ۵۷ تحولاتی را از سر گذرانده است که از سال ۶۸ با نیاز بورژوازی منطبق شده است و تابعی از تحولات جهانی سرمایه داری است و باید نیازهای این دوران را هم جواب بدهد. رفسنجانی این پروسه را آغاز کرد اما نتوانست آنرا به سر انجام برساند و خاتمی آن را ادامه میدهد و میخواهد به سرانجام برساند. بورژوازی ایران ناچار است نیازهای این دوره را بپذیرد و یکی از نیازها وجود اتحادیه های کارگری است.”  او در ادامه میگوید: “از زاویه بحث حاضر آنچه حائز اهمیت است این است که وجود اتحادیه های کارگری (در بخش های مهمی از صنایع) یک جز لازم در الگوی جدید توسعه است. … این مدل اقتصادی اکنون لازم میسازد تا سرمایه با بخشی از کارگران بصورت متشکل مواجه شود. چنین امری در تاریخ سرمایه داری ایران بی سابقه است٬ و بازتاب آن در جنبش کارگری قطعا به شکل تقویت رفرمیسم خواهد بود. رفرمیسمی که اینک یک پایه مادی تازه در الگوی اقتصادی حاکم خواهد یافت” … مدل توسعه اقتصادی ایران میرود تا برای اولین بار در تاریخ ایران یک پایه مادی نیرومند به گرایش رفرمیستی ببخشد.”….”اتحادیه های کارگری رفرمیست واقعا نماینده کارگران باشند شکل میگیرد” … طبقه کارگر میتواند در موارد معینی در قبال اختلافاتی که میان بخشهای مختلف سرمایه (مالی و صنعتی٬ دولتی و خصوصی٬ داخلی و خارجی٬ صادراتی و بازار داخلی و جز اینها) بر سر سیاستهای اقتصادی مشخصی در میگیرد٬ بی تفاوت نماند و بر حسب منافع خود  در این یا آن مورد وزن خود را پشت سر این یا آن سیاست اقتصادی معین بیندازد.”  ایرج آذرین به نقل از چشم انداز و تکالیف

 

بعد از شکست دوم خرداد و متلاشی شدن جنبش اصلاحات٬ آقای آذرین با این تزهایش چکار میخواهد بکند؟ مگر قرار نبود “جنبش اصلاحات سیاسی “پیروز شود و اتحادیه های کارگری رفرمیست را شکل بدهد و این اتحادیه ها هم قرار بود واقعا نماینده کارگران باشند! مگر قرار نبود رژیم سرمایه داری به رژیم سرمایه دارها متحول شود. مگر قرار نبود با این تحولات شعار سرنگونی کنار گذاشته شود و خیلی غیر رادیکال اعلام بشود؟ چرا اکنون که همه این تزها دود شده و به هوا رفته است و بی اعتبار بودنشان ثابت شده است٬ مدافعین آن خود را به کوچه علی چپ زده اند. از همه کمدی تر این بود که کادرهایی از کومله که از موضعی ناسیونالیستی در مخالفت با ما مدافع این تزها شده بودند و آنها را ایمایل میکردند و در اینترنت تبلیغ میکردند اکنون سر خود را پایین انداخته و یواشکی اطراف را میپایند که کسی آنها را مورد خطاب قرار ندهد؟ چرا همه مدافعین “جسور” و شرمگین این تزها خود را آفتابی نمیکنند؟

 واقعیت این است که تحولات سیاسی جامعه و رشد جنبش سرنگونی همان شعاری که آقای آذرین خیلی از آن ناراحت بود٬ و شکست جنبش اصلاح رژیم٬ همان تز “جبش اصلاحات امکان پیروزی دارد” که باز هم آقای آذرین خیلی بر آن اسرار داشت٬ همگی از صحنه جامعه جاروشده و خود آذرین هم سراغ آنها را نمیگیرد. از همه مهمتر تز “دولت سرمایه داری به دولت سرمایه دارها و یا دولت بورژواها” در چهار چوب جمهوری اسلامی بود. به قول آقای آذرین جمهوری اسلامی اصلاح پذیر است و قرار بود به دولت بورژواها تبدیل شود و اتحادیه های کارگری را خود سازمان بدهد و دولت قانون بشود و…! این تزها همگی آن چنان کمدی به نظر میرسند که خود این محفل هم با خواندن دوباره آن ممکن است احساس شرمساری کنند.   

اما نکته جالبتر این است که آذرین کارگران را فراخوان داده است که برای شکل گیری این الگوی اقتصادی یعنی “توسعه سرمایه داری و شکل گیری دولت سرمایه داران” باید دخیل شوند. زیرا بزعم آقای آذرین شکل گیری این الگوی اقتصادی٬ قرار بود تشکیل اتحادیه های کارگری هر چند رفرمیست٬ بخشی از پروژه آن باشد. از نظر او کارگران باید وارد این پروسه میشدند. اجازه بدهید عین حرفهای خودش را بشنویم:

 

 ” طبقه کارگر میتواند در موارد معینی در قبال اختلافاتی که میان بخشهای مختلف سرمایه (مالی و صنعتی٬ دولتی و خصوصی٬ داخلی و خارجی٬ صادراتی و بازار داخلی و جز اینها) بر سر سیاستهای اقتصادی مشخصی در میگیرد٬ بی تفاوت نماند و بر حسب منافع خود  در این یا آن مورد وزن خود را پشت سر این یا آن سیاست اقتصادی معین بیندازد.”

 

برخلاف این تصور سطحی و غیر سیاسی و البته ضد کارگری آذرین که صرفا از موضع یک دانشجوی رشته اقتصاد به سراغ جامعه و مکانیسمهای آن رفته است٬ نه اتحادیه ای شکل گرفت و نه قرار بود رفرم اقتصادی ای به نفع کارگر به اجرا در بیاید. تزی که مدعی بود بورژوازی ایران میخواهد اتحادیه ها شکل بگیرند و از این طریق پایه رفرمیسم کارگری در جنبش کارگری تقویت میشود و… همچنانکه مشاهده کردیم نه تنها این اتفاق نیفتاد٬ بلکه حداقل دستمزد کارگران هم پرداخت نشد و دستمزدهای معوقه در ابعادی میلیونی یکی از مشکلات مهم و مزید بر دیگر مشکلات کارگران شد. در همین دوره چشم انداز آقای آذرین نه تنها رفرمی به وقع نپیوست بلکه قرار دادهای سفید امضا و موقت بیش از هشتاد درصد کارگران را در برگرفت. آیا این آقا نباید اکنون به ذهنیت خشک و غیر سیاسی خود شک کند.

اما علاوه بر ادعاهای بی پایه و غیر سیاسی آذرین رفرمیسم درون جنبش کارگری فقط هنگامی میتواند به یک حرکت بنیادی و ماندگار تبدیل شود که بورژوازی امکان و توان رفرم را از خود نشان بدهد. دولت کاپیتالیستی حاکم جامعه ای قانون مند برای رشد و انباشت سرمایه و سهیم شدن در بازارهای جهانی را سازمان بدهد و از ثبات سیاسی خود مطمئن باشد. ما همیشه گفته ایم این تحولات با وجود جمهوری اسلامی غیر ممکن است. گفتیم و تاکید کردیم که جنبش اصلاح رژیم چاره ای به جز شکست در مقابلش نیست. ما غیب گو نبودیم. اما هر مارکسیستی که با الفبای سیاست آشنا باشد میتواند متوجه این واقعیت بشود که جمهوری اسلامی یک رژیم بر آمده از دل جنبش اسلامی و رهبر جنبش اسلام سیاسی است. اما آذرین برعکس این دیدگاه ما نوشته است:

 

“استدلالهایی که چپ رادیکال برای ناکامی محتوم تلاش دوم خرداد طرح میکند نه فقط نادرست اند٬ و نه فقط از نظر سیاسی آشفته و متناقض اند٬ بلکه چپ رادیکال را منطقا به این موضع سوق میدهد تا تحقق پیگیر همان خواستهایی را که بزعم او بناگزیر در پلاتفرم اصلاحات دوم خرداد انعکاس یافته به نیروی توده ها و با فشار از پایین جستجو کند.”

 

به زعم آقای آذرین چون ما همیشه گفته و تاکید داشته ایم که جنبش اصلاح رژیم شکست میخورد و اصلاح رژیم ممکن نیست و… پس ما چپ رادیکال و عقاید لیبرالی را تکرار میکنیم. اما آقای آذرین با این تزهایی پایین خیلی کارگری و سوسیالیستی تشریف دارند:

 

“حکم ” اصلاح ناپذیری جمهوری اسلامی” حکمی است در باره ناتوانی رژیم اسلامی برای اداره جامعه و اقتصاد ایران٬ یا به عبارت دیگر در مورد عدم ظرفیت رژیم اسلامی برای انطباق با نظام اقتصادی و اجتماعی کاپیتالیستی ایران. … اولا این حکم از نظر تجربی و تئوریک نادرست است و ثانیا از نظر ایدئولوژیک تکرار عقاید لیبرالی است.”

“شعار سرنگونی علیرغم ظاهر آن و حتی علیرغم نیت خیر مبلغان آن٬ موضع رادیکال و اصولی ای را در شرایط حاضر ایران نمایندگی نمیکند.”

 

همچناکه میبینید به نظر آقای آذرین جمهوری اسلامی اصلاح پذیر است. همان حرفی که گنجی و دیگر قلم به دستان دوم خردادی و جبهه مدافع اصلاح رژیم مرتب تکرار میکرد و مخالفین سر سختی مثل ما را مدافع “انقلاب و خشونت” میدانستند. در این دوره کلمه انقلاب آن چنان مورد حمله قرار گرفته بود که مدافعینش را بدون هیچ شکی در جبهه خشونت طلبان قرار میدادند. زیرا به زعم آنها انقلاب مساوی خشونت بود. 

 

” جمهوری اسلامی این ظرفیت را دارد که چنان رفرمهایی را بخود بپذیرد تا به دولتی بدل شود که در شرایط حاضر ایران برای انکشاف کاپیتالیستی ضروری است. شکل دادن به چنین دولتی٬ یعنی دولت خود بورژوازی٬ هدف جنبش اصلاحات سیاسی است٬ و چنین دولتی منطقا قابل تصور است.”

 

بسیار واضح بود قدرت گیری چنین دولتی  برای آقای آذرین نه تنها قابل تصور بلکه بزرگترین تحول اساسی در طول تاریخ سرمایه داری معرفی میشد و از کارگران هم خواسته بود که وزن خود را پشت یکی از آن جناحهای بورژوایی قرار دهند که برای این تحول به میدان آمده است.

اما یک مشکل آذرین و بسیاری از جریانات چپ این بوده و هست که هنوز متوجه استراتژی و عمق جنبش اسلام سیاسی نشده اند. به همین دلیل نمونه رشد چند کشور آمریکا لاتین و آسیا برای آنها حکم سیاست و تئوری و درست بودن را یکجا دارد. آنها احتیاجی به این ندارند که ابعاد و تاثیرات مخرب این جنبش در جامعه را بدانند. احتیاجی به این ندارند که این جنبش را مورد بحث و بررسی قرار دهند. از نظر آنها جامعه سرمایه داری است و طبق تعریف طبقه کارگر مخالف طبقه سرمایه دار است و همین کافی است. دیگر احتیاجی به شناخت و سنگر بندی در مقابل جنبشها سیاسی ندارند. زیرا کسی که آنرا نمیبیند قرار نیست کاری علیه آن انجام بدهد. البته این نفهمیدن سیاست و ندیدن جایگاه جنبشهای اسلامی و ناسیونالیستی محدود به محفل آذرین نیست. بلکه کل چپ منهای حزب کمونیست کارگری به این موضوع توجهی نشان نمیدهد. 

برای این چپ مهم نیست که اسلام سیاسی چه بلایی بر سر زن میاورد. مهم نیست که سنگسار میکند. مهم نیست که سر میبرد و تجاوز میکند. مهم نیست که زن را آدم حساب نمیکند. مهم نیست که بسیاری را به جرم محاربه و یا ترک مذهب و یا ملحق شدن به مذهب  دیگری و… مجرم شناخته است. زیرا به زعم آنها و در خوشبینانه ترین حالت این نظام سرمایه داری است و حرجی بر آن نیست. همه جریانات دیگر اپوزیسیون در ایران از چپ تا راست معتقد هستند که این موضوعات ربطی به اسلامیت رژیم ندارد.  در مقابل  نوع استدلال چپ سنتی و جریانات راست ما اعلام کرده ایم که جمهوری اسلامی وصله ناجوری بر تاریخ ایران معاصر است. به همین دلیل ما بارها تکرار کرده ایم که اسلام و اسلامیسم با مدرنیته و مدرنیسم نه تنها جور در نمی آید بلکه متناقض است. ما اعلام کرده ایم که جنبش اسلام سیاسی جنبشی از گور برخواسته بود که با کمک دول غرب و بر بستر شرایطی که جنبش ملی اسلامی و چپ ضد امپریالیست فراهم کرده بود به قدرت رسید.

ما گفتیم و تکرار کردیم که جمهوری اسلامی وظیفه اصلیش شکست انقلاب بود. اما بعد از انجام این رسالت خود که بورژوازی آگاهانه و به دلیل ضعف خود به آن رضایت داده بود٬ تلاش کرد با این رژیم را بیاید. اما این مراحل بعدی تماما از روی ناچاری و به دلیل عدم یک راه حل منسجم و قابل اتکا است.

بورژوازی ایران بعد از شکست انقلاب همیشه در تلاش این بوده است که خود را از تنگناهای وجود جمهوری اسلامی فعلی خلاص کند. در مقابل طبقه کارگر و کمونیستها  و اکثریت مردم هم میخواهند از شر این رژیم خلاص بشوند. به همین دلیل تاکید کردیم که در آینده ایران هیچ رژیم مذهبی شانس قدرتگیری ندارد. آلترناتیو بورژوایی با اتکا به ناسیونالیسم ایرانی و آلترناتیو کارگری با اتکا به جنبش کمونیسم کارگری دو امکان باز و ممکن در آینده ایران هستند. جنبش اسلام سیاسی که از مدتی قبل دوران افول آن آغاز شده است هیچ شانسی در آینده ایران ندارد. جنبش ملی – مذهبی با تمام تنوعات سازمانی و حزبیش عمرش به حیات جمهوری اسلامی وصل است. با رفتن این رژیم این جنبش تماما در حاشیه جامع قرار خواهد گرفت و جایکاه جدیی در سیاست ایران نمیتوان داشته باشد.

 

آذرین در مقابل چنین دیدکاهی معتقد است که:

” تز ناسازگاری اسلام با مدرنیته٬ چه به سبب ناسازگاری فرهنگی و چه به سبب ناسازگاری سیاسی٬ حقایق عام و علمی نیست. … دیدگاهی که جمهوری اسلامی را٬ چه به سبب فرهنگی٬ چه سیاسی٬ و چه اقتصادی با جامعه ایران ناسازگار میداند٬ تنها از نظر ظاهر رادیکال جلوه میکند.”… از لحاظ تجربی و تئوریک نمیتوان٬ و از لحاظ ایئولوژیک نباید٬ خصلت اسلامی حکومت را موجبی برای ناسازگاری فرهنگی آن با جامعه مدرن کاپیتالیستی قلمداد کرد.”

 

مشکل کسانی مثل ایرج آذرین این است که با مقایسه کشورهایی مانند عربستان و  مصر و غیره میخواهند این دیدگاه را نمایندگی کنند که اسلام سیاسی در قدرت همان اسلامی است که در مصر تغییراتی را تحمل کرده است و در عربستان با غرب هماهنگ شده است. اینها هنوز متوجه نیستند و یا نمیخواهند بفهمند که جنبش اسلام سیاسی به عنوان یک جنبش فرا کشوری و فرا منطقه ای ادعای سهم از بازار جهانی دارد. این جنبش نمیتواند ضد آمریکایی و زد غرب نباشد. جنبش اسلام سیاسی یک جنبش تروریستی و مدعی غرب است. نیروهای از نوع جمهوری اسلامی٬ حزب الله٬ حماس و طالبان جریاناتی هستند که این جنبش را نمایندگی میکنند نه جریانات اسلامی عربستان و مصر و غیره.

اما تزهای آذرین در سطح جهانی و خارج از ایران هم ادامه همان متد نمیشود و وقتش نیست و فعلا قرار است بورژواها بروند کاری بکنند و کارگران باید به نیروی قدرت گیری یکی از آنها تبدیل بشوند است.

 

“وقوف بر اینکه در شرایط سیاسی امروز جهان شانس پیروزی انقلاب کارگری ناچیز است را باید به مثابه یک واقعیت در نظر داشت اما این ابدا به معنای کناره گرفتن داوطلبانه از قدرت یا شکست طلبی در یک شرایط انقلابی نیست بلکه تاکیدی است بر اینکه حتی در صورت بدست گیری قدرت٬ بیش از امکان حفظش٬ پیامد این امر برای جنبش سوسیالیسم کارگری باید معیار قرار گیرد. بنابر این چه بسا که (مانند کمون پاریس) حتی وقتی که واقعبینانه دیگر حفظ قدرت مقدور نیست٬ از نظر مصالح جهانی جنبش طبقه کارگر بهتر باشد که تا سنگر آخر جنگید اما تسلیم نشد. ….. انقلاب سوسیالیستی در دستور روز نیست.”

 

این نوع تحلیل و تعارفات را قبلا از حزب توده میشنیدیم اکنون ایرج آذرینی که مدعی نوعی از کمونیسم رادیکال و به قول خود “سوسیالیسم کارگری” است همان تزها و همان ادبیات را یک بار دیگر به بازار آورده است. سوال این است که اگر به قول آذرین انقلاب سوسیالیستی در دستور نیست و شانس پیروزی انقلاب کارگری هم از قبل منتفی شده است٬ اکنون دوران کدام انقلابات است. چندسال قبل با این ذهنیت حتما جواب این میبود که اصلا انقلابی در کار نیست. حالا که انقلاب در کشورهای معینی در جریان است جواب آذرین قاعدتا باید همانی باشد که کورش مدرسی اعلام کرد. اینها انقلاباتی دمکراتیک هستند. اگر آقای آذرین با این تز مدرسی توافق نداشته باشد تنها یک امکان برایش میماند و اعلام کند اصلا اینها که ما میگوییم انقلاب٬ نباید آنها را انقلاب نامید و باید منتظر پیروزی و قدرت گیری دولت سرمایه دارها در مقابل دولت سرمایه داری باشند تا مراحل بعدی در یک دوران تاریخی دیگر آغاز بشود.

همچنانکه بالاتر گفتم  آذرین چند تز محوری را به عنوان مبانی فکری خود در این نوشته مورد بحث قرار داده است و بن بست و تنگنایی که اینها در آن گیر کرده اند همان تنگنایی است که همه چپهای سنتی به آن گرفتارند.

اینکه جنبش اصلاحات سیاسی امکان پیروزی دارد و از این کانال دولت سرمایه داری جمهوری اسلامی به دولت سرمایه دارها تبدیل میشود. دولت سرمایه دارها دست به کار تشکیل اتحادیه های رفرمیستی در درون جنبش کارگری میشود. جامعه و دولت را قانونمند میکند. کارگران هم باید در این پروسه وزن طبقاتی خود را پشت بخشهایی از این سرمایه دارها بگذارند که این پروسه طی بشود. در چنین شرایطی شعار سرنگونی جمهوری اسلامی جایگاهی ندارد و غیر ضروری است. و بلاخره در سطح جهانی هم شانس پیروزی انقلاب کارگری ناچیز است و نباید انقلاب سوسیالیستی در دستور روز باشد. با این تزها نتیجه منطقی ای که میتوان گرفت این است٬ انقلابات کارگری رفت تا دوره های بعد و دور دست که معلوم نیست چه وقت وقتش میرسد. فعلا باید از راه تقویت جناحی از سرمایه داران که میخواهند دولت سرمایه دارها را درست کنند به سمت “سوسیالیسم کارگری” آقای آذرین هدایت شد.

پایان

۴ژانویه ۲۰۱۲