شهر من

کوچه  را  صرف کن
به کلمات خیانت  کرده اند
مرکب را به دیوار بپاش
بیانیه پاک شده است
این شهر همیشه خواب می بیند
آن چاپخانه کاغذ باطله می فروشد
کتابخانه ها
آنقدر سهمیه های کاغذ را خورده اند
که صبح ها
توضیح المسائل پس می دهند

این شهر خواب دیده است
که زیباترین صفحه دیوار سفید است
و جالب ترین روزنامه سایه ای ست
که هیچ وقت بغض نمی کند

اگر به آخرین خانه قرص خواب بدهند
اولین خانه شهر را از حافظه اش پاک می کند

من اصلا قرص خواب نمی خواستم
نمی دانم چرا دیوارها کسی را محاکمه نمی کنند
و این همه مبل فروشی
چرا تخت تعزیر نمی فروشند
شنیده ام که بناست اسم کوچه ها را تغییر بدهند
و سر هر کوچه ای
برای شما مسافرخانه بسازند
قرص خواب به چه درد می خورد
این شهر همیشه خواب می بیند

روزها قرار گذاشته اند چنان در هوا راه بروند
که هیچ بندری نفهمد عقربه ها را شکسته اند
و هیچ لنگرگاهی به آرامش موج ها شک نکند

اتاق من می خواهد پشت میزی بنشیند
که بازیگرانش خود را در آینه دیده باشند
و این همه کاغذ باطله را
گران نخریده باشند

تابلو ها خیال می کنند هر وقت در باز شود
کسی می خواهد روی شان قیمت بگذارد
و آن همه رنگ را
دو باره به خواب ببرد 
خواب را گران می خرند
تابلو را ارزان می فروشند

اگر قرار باشد من در امتداد خودم بزرگ شوم
نمی توانم در این شهر به خواب بروم
این جا به جای صرف کردن خانه ها
خیابان ها را خط زده اند
رئیس اداره می گوید
که نانوا خودش را دار زد
و کسی
اجازه ندارد  به شهری دیگر برود

شهر به زمین باریده است
شهر به خواب رفته است
آدم ها آنقدر چتر باز کرده اند
که صندلی ها نتوانسته اند به هم نگاه کنند
و هیچ نگاهی
از چشم های خود نگذشته است

کوچه را صرف کن
خانه ها عرق کرده اند
به قطار بنویس
که مسافرخانه پر شده است
اگر آدم ها تکثیر شوند
عروسک ها قهر می کنند .
دی ماه ۱۳۹۰