تفاوت‏های ما (و نگاهی دگر به مقام دانشجو، طبقه و چپ داخل)

شباهنگ راد : در یکی دو نوشته اشاراتی داشته‏ام به جایگاه و نقش دانشجو، طبقه‏ی کارگر، جنبش‏های دمکراتیک – اجتماعی که بدنباله‏ی آن‏ منجر به برداشت‏ها و بحث‏های گوناگونی گردیده است. طبعاً هر یک از این بحث‏ها و گرایشات، از منافعى معین طبقات و گروه‏های متفاوت اجتماعی پیروی نموده که در مقابل هم به صف شده‏اند.

 از یک نگاه چنانچه این مباحثات در بستر و روند صحیح خود به پیش رود، نادرستی‏ها و ناخالصی‏های تئوریک – سیاسی در مبارزه علیه‏ی سرمایه را هرچه بیشتر آشکار خواهد ساخت و از نگاهی دیگر، بر رادیکالیزم جنبش‏های اعتراضی کارگری – توده‏ای و دانشجوئی خواهد افزود.
البته بنابه گفته‏ی تعدادی از رفقا بر این موضوع توافق دارم که این روزها جای نقد با فحاشی و حکم بدون استدلال جابجا شده است و انسان‏ها عجولانه و بدلیل فقر استدلال‏شان به هر دری می‏زنند تا پیروز از آن بدر آیند. یکی از این قهرمانان عجول و بی استدلال «کامران مزین» می‏باشد که در دو نوشته سعی نموده است تا بدون تعمق لازمه و کافی به نظرات دو طرف، اعلان موضع نماید تا آشفته‏فکری خود را هر چه بیشتر عریان‏ سازد.

با این اوصاف باید اشاره نمود که همواره نوشته‏های «کامران مزین» در دو حوزه قابل بررسی‏ست. وی طبق معمول هر کسی که بمانند وی نمی‏اندیشد را بدون وارد شدن به مباحثات تئوریک، به توده‏ای‏ها، اکثریتی‏ها و دوّم خردادی‏ها تشبیه می‏نماید و نسخه‏ی از قبل نوشته و آماده‏ شدهی خود را برای هر مخالفی تجویز می‏نماید. "ناراحتی" و یا "نگرانی" من از آن نیست که چرا وی چنین احکامی را برای همه و هر مخالفی صادر می‏کند، بلکه مرا یاد آن ایده‏ی کهن، بی‏محتوا و مسخره‏ای می‏اندازد که می‏گفتند هر که با ما نیست با "شاه و شیخ" است؛ حالا می‏گویند هر کس که با ما – "در واقع با حزب کمونیست کارگری ایران" – نیست، از دوّم خردادی‏ها سر در آورده است و "حایشه"‏ای‏ست!! روشن است‏که پایه‏ی چنین تفکراتی در صفوف نیروهای متعقد به مارکسیسم – لنیسیسم از رونق افتاده است و دیگر خریداری ندارد. چنین نگاهی به مخالفین، به معنای پشت پا زدن به واقعیات زمینی و ناشناختن رنگ‏های متفاوت طبقاتی در درونِ جنبش‏های انقلابی‏ست.
در هر صورت از میان بحث‏های نا منسجم و بی‏روال عنصر غیر حایشه‏ای «کامران مزین» فاصله خواهم گرفت و فقط به چند محور کلیدی و اساسی که به جرات می‏توان گفت شباهت‏هایی با تفکرات بخش اعظمی از نیروهای چپ خارج از کشور دارد، متمرکز خواهم شد. طبعاً بر آن‏ام تا جدا از روشن نمودن اداراک نادرست «کامران مزین»، بار دیگر بر موقعیت و نقش جنبش دانشجوئی و همچنین جایگاه چپ در ایران نگاهی داشته باشم.

«فواد شمس» در مصاحبه با رادیوی آوای دیگر تاکید داشت که: {جنبش دانشجوئی جزئی از طبقه کارگر است}. بدنباله‏ی آن «کامران مزین» در دفاع از وی و به رد نظرات من به میدان آمد و تاکید نمود که: "…یک دانشجو و یک کارگر می‏توانند شعار آزادی و برابری در کنار هم سر بدهند، اینجا اگر چپی بیاید و بگوید نه این دو تفاوت دارند، مطئمن باشید او یک خرده بورژوازی است". خلاصه وی بعد از مطالعه‏ی فاکت‏های "سوخته‏"ی مارکس و لنین پیرامون طبقه، دانشجو و گروه‏های اجتماعی به این نتیجه رسیده است و در نوشته‏ای دیگر تحت عنوان "نظرتان اشتباه بود" اعلان می‏نماید ‏که: "من نگفتم که دانشجویان جز طبقه کارگر هستند. بیان جنبش با طبقه و طبقه با منافع مشترک فرسنگ‏ها فاصله دارد.."، "…آیا می‏توان با وجود اثبات این موضوع که اعتراضات حداقل از نظر استراتژیک در یک راستا قرار دارند آنها را جدا از هم فرض نمود". – تمامی نوشته‏های داخل گیومه از «کامران مزین» می‏باشد -.

البته در جملات فوق، گفتنی‏های بسیار زیادی‏ست. امّا اوّلین سئوالی که در ذهن هر انسانِ بی‏طرف شکل می‏گیرد این است‏که اگر «کامران مزین»، عمیقاً بر این باور است‏که دانشجو جزئی از طبقه‏ی کارگر نیست؛ چرا پرچم مخالفت خود را بر علیه‏ی مبلغین چنین نظری در دست نگرفته است؟ چرا بی‏گدار به آب زده است و عجولانه و برای خالی نبودن عریضه و چشمک‏زدن به آن سوی، حتی بر بخشی از حقایق سرپوش گذاشته است و به دفاع از نظرات غیر مارکسیستی برخاسته است؟ براستی هدف از چنین حمایت‏هایی – که امروزه در میان نیروهای چپ خارج از کشور، کم هم نیستند – در چیست و صفوف کدام ایده و گرایش را تقویت می‏نماید؟
در هر صورت این بر دوش و مسئولیت امثالی همچون «کامران مزین» قرار دارد و خود ملزم به پاسخگوئی آن‏ها می‏باشند. امّا جدا از همه‏ی این‏ها، هنگامی‏که به چارچوبه‏ی نظری وی پیرامون جنبش‏های اجتماعی – دمکراتیک و طبقه‏ی کارگر برخورد می‏نمائیم، به این نتیجه‏ی روشن و شفاف دست می‏یابیم که «کامران مزین»، اساسا نظرش بر هیچ پایه‏ای استوار نیست؛ بی در و پیکرست؛ هم به نعل می‏زد و هم به میخ؛ آشفته فکری‏اش کاملاً مشهود می‏باشد و جمع و جور نمودن آن بسیار مشکل است. به عنوان نمونه می‏گوید "آیا می‏توان با وجود اثبات این موضوع که اعتراضات حداقل از نظر استراتژیک در یک راستا قرار دارند آن‏ها را از هم جدا فرض نمود".
براستی کدام اعتراضات حداقل از نظر استراتژیک در یک راستا قرار دارند؟ آیا منظور آن جنبش‏های دمکراتیکی مدنظر می‏باشند که استراتژیک‏مان مدافع‏ی مالکیت خصوصی‏اند‏؟ آیا «کامران مزین» علیرغم مطالعه‏ی فاکت‏های "سوخته"‏ی مارکس و لنین همچنان بر این باور است‏که جنبش‏های دمکراتیکی همچون دانشجویان از نظر استراتژیک در راستای مبارزات طبقه‏ی کارگر قرار دارند؟ از ظواهر امر پیداست که هنوز برای وی روشن نیست که نه تنها مبارزات دمکراتیک دانشجویان بلکه همه‏ی جنبش‏های اجتماعی – اعتراض
ی از جمله اعتراضات زنان، معلمان، پرستاران و غیره در مرحله‏ای از مبارزه – تاکید می‏کنم در مقطع و مرحله‏ای از مبارزه – با طبقه‏ی کارگر همسو می‏باشند ولی کاملاً از نظر استراتژیک با منافع‏ی طبقاتی کارگران در یک راستا قرار ندارند. اینکه در مراحل خاصی از انقلاب، خواسته‏ها و مطالبات دیگر اقشار انقلابی با خواسته‏ها و مطالبات طبقه‏ی کارگر همسو می‏گردد، این بدان معنا نیست که این دو از نظر استراتژیک در یک کفه قرار می‏گیرند.

بی جهت نبود ‏که لنین تاکید نمود که طبقات و گروه‏های اجتماعی را می‏بایست از هم تمیز داد و بر مبنای چنین تمایزاتی‏ست‏که وظیفه‏ی کمونیست‏ها در قبال جنبش طبقه کارگر و دیگر جنبش‏های دمکراتیک رقم می‏خورد و با ارائه‏ی شناخت واقع‏بینانه، از ماهیت یکایک آنان در امر انقلاب است‏که سیاستِ صحیح خود را پای می‏ریزند و بی‏جهت به ستایش از جنبش‏های خرده بورژوائی بر نمی‏خیزند؛ کاری که "حزب"تان مشغول آن است. اینکه «کامران مزین» می‏گوید "چطور می‏توان چنین فرضی را نمود که دانشجوی کمونیست، اته ایست ضد جنگ و آزادیخواه با لبیرال طرفدار جنگ‏های افغانستان و عراق در یک صف به نام جنبش دمکراتیک دانشجوئی قرار دارد، ولی مثلاً با فلان کارگر زندانی منتقع و هم درد نیست. این شیوه ترتیبات دوّم خردادی است که جنبش‏ها را اینگونه تقسیم‏بندی می‏نماید. اعتراض کارگر را برای حقوق خویش و اعتراض دانشجو را برای آزادی در محدوده خویش تقسیم‏بندی می‏نماید. کسی که به انقلاب متعقد باشد. نمی‏تواند این اعتراضات مشترک را جدا از هم ارزیابی نماید"، باید  بدون کوچک‏ترین تردیدی گفت که این به آشفته‏فکری و ایده‏های نامعین‏تان مربوط می‏شود که در این برهه از زمان و در نظام‏های طبقاتی، نیروهای اجتماعی متفاوت در درون جامعه را نادیده می‏گیرید و به اغتشاش طبقاتی دامن می‏زنید.

حقیقتاً که نمی‏دانم «کامران مزین» در ذهن خود این مقولات را چگونه در کنار هم ردیف نموده است، در حالی‏که تاکید می‏ورزد "من نگفتم که جنبش دانشجوئی جزئی از طبقه کارگر است".
به هر حال بنابه باور وی، کمونیستِ مدافع‏ی برقراری جامعه‏ی بدور از طبقات، محق است تا خصائل گوناگون این نوع جنبش‏ها و تفاوت‏های آنی و آتی‏شانرا با طبقه‏ی کارگر، به دنیا معرفی نماید؛ یا اینکه می‏بایست، سیاست "همه با هم" را برای انقلاب تجویز ‏نماید و برای خالی نبودن عریضه، از جنبش با طبقه، منافع‏ی مشترک، راستا و غیره سخن ‏گوید؟
«کامران مزین» در نظر دادن، کار را برای خواننده آسان نمی‏کند؛ بسیار سخت است تا به کنه نظرات‏اش پی برد. به هرحال سئوال این است‏که می‏بایست در هر مرحله‏ای، بر محتوا و ماهیتِ مبارزات اقشار متفاوت آگاه بود و آن‏ها را علیرغم نزدیکی‏های‏شان، از هم جدا نمود و یا خیر؟ آیا اساساً این‏گونه تقسیم‏بندی‏ها در فرهنگ کمونیست‏ها جایز می‏باشد و یا نه؟ یا اینکه ما باید بنابه باور «کامران مزین» همه‏ی اعتراضات را در یک ردیف به حساب آوریم؛ چرا که همه‏ی آن‏ها علیه‏ی حاکمیت سرمایه‏اند و بطور هم‏‏زمان شعار "آزادی و برابری" را سر می‏دهند؟ اگر در این میان افرادی پیدا شوند که به چنین تقسیم‏بندی‏هایی باور دارند، از جانب «کامران مزین» این‏گونه مورد اتهام واقع می‏گردند که از انقلاب رمیده‏اند!!!

باید به پذیریم که ایدئولوژی مارکسیستی چنین تمایزاتی را به رسمیت می‏شناسد و این نوع تقسیم‏بندی‏ها، ترتیبات دوّم خردادی‏ها نیست، بلکه دیالکتیکی‏ست و نوع کاری و مطالبات بخش‏های متفاوت جامعه را به تصویر در می‏آورد. اتفاقاً بر خلاف نظر شما بدلیل اینکه در درون جنبش دانشجوئی و یا هر جنبشی، گرایشات متفاوت عمل‏کرد دارد، باید و می‏بایست این ترتیبات سیاسی را به حساب آورد. مگر ما در درون طبقه‏ی کارگر شاهد گرایشات متفاوت نمی‏باشیم و بعضاً در دوره‏ای همه‏ی آن‏ها، شعار واحدی، از قبیل افزایش دستمزد، کمی ساعات کار، "آزادی و برابری"، مرگ بر حاکمیت سرمایه و غیره را سر نمی‏دهند؟ در پرتو چنین واقعیاتی وظیفه‏ی کمونیست‏ها و مدافعین واقعی طبقه‏ی کارگر در برابر گرایشاتی همچون رفرمیستی و غیره چگونه تعریف می‏گردد؟ به این اعتبار که چون کارگر رفرمیست با کارگر کمونیست بطور هم‏زمان پرچم شعار واحدی را در دست گرفته‏اند؛ پس بر ماست تا آنانرا، بطور استراتژیک‏مان، در یک صف قرار دهیم، بنابجاست.
«کامران مزین» براستی که شما دچار کج فهمی شدید از ایدئولوژی کمونیستی‏اید.
در منطق شما یک کارگر کمونیست و یک کارگر رفرمیست تفاوتی ندارند و بطور استراتژیک‏مان در یک صف قرار خواهند گرفت!!! بر خلاف چارچوبه‏های فکری‏تان بر این باورم که کمونیست‏ها برای هر اعتراض و تنشی هورا نمی‏کشند و بمنظور خالی نبودن عریضه، بر بار آن‏ها و آن‏هم بنادرست نمی‏افزایند. کسی‏که مدافع‏ی جدی انقلاب است؛ دقیقاً بمنظور به سرانجام رساندن انقلاب می‏بایست در هر مرحله‏ای نه با صرف شعار هم‏نوع، بل بر ماهیت آن‏ها آشنا گردند و بر اساس موقعیت اجتماعی هر یک از این اقشار، جایگاه‏های آنانرا در مبارزه‏ی طبقاتی بدرستی برشماراند. متأسفانه باید بگویم که شما در جوامع‏ی طبقاتی کاری به انگیزه‏ها، ماهیتِ اقشار متفاوت ندارید و به ظواهر و گفته‏ها چسبیده‏اید و محتوا و برنامه‏های‏شانرا رها نموده‏اید.

شما در جایی د