پایان یک خط !

 حزب “حکمتیست” یا همان خط کورش مدرسی علنا و عملا به انتهای خود رسید که میراث تاکنونی آن  انشعابی اعلام نشده در آن است. اگر این حزب روی خط حکمت بود بی گمان به این روز نمی افتاد. کارما را سخت تر کردند. باید حملات بورژوازی و انواع تفکرات ضد کمونیستی بر بستر شکست خط این حزب علیه کمونیسم کارگری و منصور حکمت را خنثی کنیم. تناقضات هشت سال اخیر خط حاکم بر این حزب در بی ربطی آن با خط حکمت، تزهای کورش مدرسی و عقیم بودن آنها در پاسخ به مصافهای سیاسی اجتماعی چند سال گذشته و حال، علت بحران و انشعاب غیر رسمی کنونی آن است. “تعهد” یا عدم تعهد به اصول سازمانی و موازین حزبی موضوع ثانوی تری است که بعدا وارد تصویر می شود.

 

ریشه های اختلاف. تولد حزب “حکمتیست” از ابتدا بر بستر خط و سیاستهایی شکل گرفت و انشعاب صورت داد که وجود هر کدام از آنها برای به بن بست کشانیدن هر حزبی که می خواست مدعی پیشبرد خط  منصور حکومت شود کافی بود. تزها و خط  کورش مدرسی پیشینه ای  قبل تر از انشعاب سال ۲۰۰۴ دارد و امروز دیگر برای کسی نا آشنا نیست. انشعاب ۲۰۰۴ و امید به تشکیل دولت ائتلافی و بحران سازی در مرزها، تبدیل شدن آن به آرزو، سیاست و ناظر کردن آن بر حزب “حکمتیست”، از همان ابتدا وداع با خط حکمت بود. خطی که مدعی شکست جنبش سرنگونی باشد، به متعارف شدن سرمایه داری می رسد. خط و حزبی که حرکت میلیونی مردم در سال ۸۸ برای بزیر کشیدن رژیم اسلامی را دو دستی در سینی نقره ای تقدیم موسوی کند و با بدرقه مردم از خیابان به  خانه به آنها شب بخیربگوید، دفاع از طرح یارانه های احمدی نژاد ماحصل آن خواهد بود. این اختلافات بروز بحرانی یک شبه نیست، هشت سال گذشته در کنگره های مخفی و دیگر اجلاس های غیرعلنی این حزب، با به تصویب رساندن قطعنامه ها و مصوباتی از این نوع که با خط حکمت خوانایی نداشته سپری شده است. امروز هم بعد از این چند سال و بعد از علنی شدن اختلافات دستاوردش چیزی نبوده بجز نقطه ای در پایان خط.

 

اگر کسی بخواهد ریشه های اصلی این بحران و بن بست را جستجو کند باید از این سر به مسئله نگاه کند. نکات فوق، مواضع، خط و تزهای کورش مدرسی و حاکم کردن آن بر حزب، در تقابل آشکار با خط و نظرات منصور حکمت بوده. این را بارها و به مناسبتهای مختلف گفته بودیم و اکنون به اعتراف تنی چند از کادرهای رهبری خودشان، این حزب از بدو انشعاب روی خط منصور حکمت نبوده است، بروایتی دیگر ۴ سال است و براویت کسان دیگر ۲ سال است که خط راست کورش و با اتکا به محفل خود در رهبری حزب جولان میداده است… کنار کشیدن کورش مدرسی از موقعیتها و پستهای حزبی، در کنگره چهارم این حزب، اعلام پایان این خط توسط خود او بود. اما از همان ابتدای کناره گیری اش شاید کمتر کسی متوجه این کنار کشیدن برای حملات امروزش علیه بقیه و مقصر دانستن آنان در به بن بست رسانیدن حزب شده بود. توجیه این شکست همراه با تحقیر و کوبیدن بقیه نیازمند این تغیر شیفت از بیرون از حزب بود تا بتواند تمامی کاسه کوزه ها را بر سر مخالفین خط سیاسی خود بشکند و وانمود کند که گویا از وقتی او از موقعیتهای حزبی کنار رفته این بحران و بن بست نازل شده است.با توجه به اینها دیر یا زود این بحران در شکل فعلی و علنی تر آن بروز پیدا میکرد.

 

“تعدد نظرات”.یک حزب جدی سیاسی قرار نیست محل جولان مبارزات نظری و ایدئولوژیک مختلف و انواع و اقسام نظرات گوناگون باشد. یک حزب سیاسی جدی برای بدست گرفتن قدرت سیاسی نیازمند بالاترین اتحاد خطی و نظری برای امر مشترکی است که همچون یک گلوله توپ محکم هدف را با تمام قدرت نشانه برود. بدون تردید در یک چنین حزبی اختلاف نظر هم  پدیدار می شود. راهش تلاش سیاسی برای یکدست کردن و هم نظر کردن بیشتر است در غیر این صورت، اصول و موازین حزبی و سازمانی حد و مرزها را مشخص خواهد کرد.

اما برای خط کورش مدرسی بروز اختلاف نظرات متعدد از همان ابتدا امری سازمان داده شده بود. “تعدد نظرات” در حزب “حکمتیست” که کورش مدرسی آنرا از آستین بیرون آورد و تئوریزه کرد دقیقا برای اخته کردن حزب و نرفتن به این میدان بود. این یعنی بی ربطی حزب “حکمتیست” به حکمت، یعنی خطی که از بدو تراوشات فکری آن تا به امروز که در بحران دست و پا می زند، هیچ قرابطی با حکمت نداشته است. تعدد نظر و وحدت عمل اولا کلا یک تناقض و مسخره است، ثانیا ناممکن است. دلیلش اینست که تعدد نظر تعدد عمل را نتیجه میدهد و وحدت عمل را بزور مصوبه نمیتوان بوجود آورد. نمونه اش کار خود کورش مدرسی در این ماجرا است. تعدد نظرات را به میدان کشید تا اختلاف دیگران با خود را و با این تز بگونه ای طبیعی جلوه دهد و عمل متناسب با تز خود را به حزبش حقنه بکند. حزب تعدد نظر که تلطیف شده تعدد خط و گرایش است واضح است که بتناسب آن خطها و گرایشات عملکردها و پلاتفرمها و پراتیکهای مختلف در دستور میگذارد، حتی اگر یکی دست بالا پیدا کرد و بزور یک قرار پراتیک مربوطه را در دستور گذاشت خطوط دیگر بسادگی زیر بار آن نخواهند رفت. در بهترین حالت حزب تعدد نظر و تعدد خط و گرایش در واقع مثل حزبی مرکب از ائتلافی از گرایشات مختلف خواهد شد که یا باید برای اینکه دعوا نشود دست به عمل مهمی نزند و هیچ خطی اصراری برای پراتیک نظرش نکند که در اینصورت بدرد کسی نمیخورد و یا اینکه یکی هم که رسمیت و دست بالا پیدا کرد، با کارشکنی دیگران مواجه می شود و وحدت عمل فقط صوری و شعار خواهد بود.

 

عدم کارساز بودن موازین حزبی. آخرین جلسه دفتر سیاسی این حزب که حول یک پلاتفرم اختلاف و رای گیری پیرامون آن، اقلیت و اکثریتی شکل میگیرد یا از قبل اختلافاتی وجود داشته و در این جلسه بروز حادی پیدا می کند ابدا نیازمند رجوع به اساسنامه و اصول سازمانی هم نیست. این یک مسئله بدیهی است که حتی در بازیهای کودکانه، کودکان در حین بازی قواعد را بدون اینکه نوشته و دیکته شده باشد، با یکبار توضیح شفاهی از جانب بازیگران رعایت می شود. اما برای ۵ عضو “رهبری” و مدعی اداره امور جامعه، آنهم در نشست یک ارگان بالا و تصمیم گیرنده اصول اولیه قواعد بازی مورد قبول واقع نمی شود و برای ایستادگی در برابر طرف مقابل به اتخاذ یک کودتا مبادرت می ورزند . در مورد مسئله نقض اصول و موازین حزبی و سازمانی همینقدر باید گفت که این اصول یکی از پیش فرضهای اولیه برای هرعضوی قبل از وارد شدن به درون حزب است. ۵ نفر از اعضای رهبری که خود باید همین موازین و اصول سازمانی را برای تازه واردین ترویج کنند آنرا نقض کرده اند و نه تنها از این حرکت خود متاسف نیستند بلکه طرف مقابل را هم مورد آماج همان جنس از حرکتهای نقض اصول و موازین حزبی قرار میدهند. این دیگر حزب نیست، حتی قابل مقایسه با موازین یک کلوب سرگرمی هم نیست، این را فقط میشود قلدری و کودتا نامید.

بخوبی روشن است که در یک روال متعارف و سالم سیاسی رفتن به هر کدام از این مجامع بالای حزبی، پلنوم یا کنگره دو نتیجه را در بر دارد. یا اکثریت آنجا هم حقانیت پلاتفرم خود را بکرسی می نشاند و همچنان اکثریت و مرجع رسمی و قانونی حزبی خواهد بود که در این حالت اقلیت اگر این را پذیرا باشد و در حزب بماند باید به پیش برد عملی خط و پلاتفرم اکثریت گردن نهد. عکس قضیه هم صادق است. یعنی اگر جناح اقلیت فعلی در پلنوم یا کنگره پلاتفرم و خط مورد اختلاف اکثریت را حول مصوبات تاکنونی متقاعد کند یا اکثریت شود، بقیه باید پلاتفرم خود را کنار بگزارند و حزب بر اساس خط و سیاست و پلاتفرمی که رای اکثریت آورده است کارش را بکند. شق آخر و نهایی هم تشکیل فراکسیون اقلیت در حزب است که هر جناحی اقلیت شد در صورت در خواست خود بعنوان فراکسیونی در درون حزب بتواند تلاش کند که در کنار پیشبرد خط رسمی و قانونی حزب پلاتفرم رای نیاورده خود را با رعایت همان اصول و موازین حزبی و تبدیل کردن به خط حاکم بر حزب برایش کار کند. اینجا دیگر به این بستگی دارد که آیا جناحی که در اقلیت قرار خواهد گرفت می خواهد فراکسیونی تشکیل بدهد و در چهارچوب سیاست و پلاتفرم اکثریت برای تحقق خط و پلاتفرم خود و با پذیرش تمام موازین حزبی کارش را ادامه دهد یا نه؟. اینها روال طبیعی یک مبارزه سیاسی و سالم در مورد اختلاف سیاسی درحزب است. اکنون برای خطی که کودتا کرده و خود را صاحب حزب می داند اگر درپلنوم بعدی یا کنگره نیزهمچنان در اقلیت بماند تبدیل شدن به فراکسیون را برای خود یک شکست می داند. البته اگر بتوانند خود را به پلنوم یا کنگره بعدی برسانند چون در حال حاضر دو حزب “حکمتیست” عملا بطورغیر رسمی انشعاب کرده، برخی اموال و ارگانها هم تقسیم شده و هر یک دارد کار خودش را می کند. با انشعاب اعلام نشده تا کنونی، افقی برای پلنوم و کنگره آینده هم قابل تصور نیست.

در رابطه با میانجیگری احزاب عراق و کردستان همینقدر باید بگویم که با سمپاتی به خط شکست خورده این حزب و جناحی که دست به کودتا زده است نمیتوان تصویری از یک داور منصف و قابل اعتماد برای جلوگیری از انشعابی که عملا صورت گرفته است از خود نشان داد و این تلاش هم بی نتیجه است. شاید انتظاری برای اتخاذ موضعگیری سیاسی در قبال پلاتفرم نباشد اما نقد کودتا و برخورد به نقض موازین حزبی برای هر حزب “بیطرف” کار چندان سختی نیست.

 

 

چرا این بحران امروز حالت بروز علنی تر بخود گرفت؟. در دنیای واقعی  در مدت زمان عمر این حزب خط کورش مدرسی در این حزب ناتوان از پاسخ گویی به مسایل پیشاروی خود بوده است.  در طول یکی دو سال اخیر اوضاع سیاسی و انقلابی در ایران، منطقه و جهان، بیشتر از هر زمانی عدم خوانایی تزهای حاکم براین حزب با جدالهای اجتماعی بیرون از خود را بطور روشنتری آشکارترساخت. با افق و سیاستهای راستی که کورش مدرسی به این حزب تحمیل کرد و اسم آنرا مصوبات تاکنونی حزب نام نهادند، نه تنها  نمیتوان یک هزارم تحرک عظیم و اجتماعی ای که تمام دنیا را درنوردیده است با آن پاسخ داد بلکه تا کنون این خط و تزهای بیرون داده شده از آن در تقابل با تحرکات اجتماعی و توده ای در اوضاع سیاسی ایران خود را بنمایش گذاشته است. حرکت انقلابی و اعتراضی سال ۸۸ نمونه گویا و روشنی است. تقابل خط کورش مدرسی و مصوبه شدن آن تز و سیاستهای او در حزب “حکمتیست”، نه تنها حزب را از رفتن به استقبال این مصاف سیاسی اجتماعی عقیم ساخت بلکه در دشمنی و کوبیدن هر گونه تحرک و اعتراض اجتماعی در جامعه کوتاهی نکرد. تا جایی پیش رفتند که اعتراضات میلیونی مردم را به ریشخند گرفتند. زمانیکه رادیکالسم، آزادیخواهی و برابری طلبی ای که در انقلاب ۸۸ از سوی اکثریت عظیم توده های میلیونی مردم علیه حاکمیت اسلامی در خیابانها عرض اندام کرد، این خط در این حزب با تز و تحلیلهای، سبز است  به تحقیر آن پرداخت. با پذیرش اعتراضات مردم بمثابه حرکت انقلابی مشکل جدی داشت اما با متعارف شدن سرمایه داری و اینکه احمدی نژاد طرفدار کارگر شده و طرح یارانه هایش خوب است به شوق و ذوق می آمد و اندر فواید آن برای کارگر تز بیرون می داد. البته معیارهای چند گانه از سوی این حزب و این خط شامل کشورهای انقلاب کرده در منطقه نمی شد. حزبی که با تعدد نظرات کار کند به تعدد معیار هم خو می گیرد. در همه جا انقلاب است اما در ایران دعوای سبز و سیاه است. کجای این خط و سیاستها به حکمت ربط دارد؟.حزب منصور حکمت یعنی دخالتگر در مصافهای سیاسی، طبقاتی و اجتماعی، حزب منصور حکمت یعنی بسیج و سازماندادن اعتراض اجتماعی کل توده های مردم محرم پشت سر و حول پایه ای ترین منافع طبقاتی کارگری. این حزب بر پایه نفرت از حزب کمونیست کارگری و برای امیدهای دیگری از بالا، در مرزها و در دولتهای ائتلافی سرهم بندی شد که امروز اعلام شکست این خط بطورعلنی برای همه قابل روئیت است. بی ربطی خط، تز و سیاستهای حاکم بر این حزب، با و بدون تعدد نظرات، حتی با رعایت اکید تمام موازین حزبی،  در قبال جامعه و در کل در قبال اوضاع سیاسی چند سال گذشته و حال ، یعنی بی ربطی آن به کمونیسم کارگری دخالتگر منصور حکمت و این اساس بن بست و بحران در حزب “حکمتیست” است.

 

جای امیدواری است که کادرهایی در این حزب بدرجاتی عقیم بودن خط و مصوبات تاکنونی حاکم بر حزبشان را دریافته اند اما با لکنت زبان نمی توان این حزب را از بحران موجود خارج ساخت. با بیان این گونه مواضع که سیاست ما همانست که تا کنون بوده و یا اینکه با پلاتفرم ما تناقضی ندارد، این مشکل حل نمی شود. اکنون دیگر اختلافات کاملا علنی شده است که در این حزب کسانی علیه راستروی کورش مدرسی و اینکه حزب بدلیل همین سیاستها زمنگیر شده است دادشان بهوا رفته است. اما کسانی هنوز تاکید دارند که گویا اختلافی نیست و آن پلاتفرمها هم فرقی با هم ندارد و فقط گویا یک معضل سازمانی پیش آمده است. چنین موضع گیریهای سانتری در این بحران کماکان خدمت به خط کورش مدرسی است.  برون رفت از این وضع  و امید به دخالتی فعال در اوضاع سیاسی ایران و دنیای امروز مستلزم نقد عمیق از خط شکست خورده ای است که طی سالهای گذشته توسط کورش مدرسی بر این حزب حاکم شد.

دسامبر ۲۰۱۱