پاسخ های خالد حاج محمدی به ١٢ پرسش نشریه آرش … بخش دوم

۵ – در سال های اخیر در خارج از کشور ، فعالیت های چشم گیری برای جلب حمایت بین المللی از مبارزات کارگران ایران صورت گرفته است ، این فعالیت ها را تا چه موفق می دانید و برای سازماندهی یک مبارزه کارآمد برای جلب  حمایت بین المللی از جنبش کارگری ایران چه پیشنهادی دارید؟ به نظرتان این حمایت بین المللی در کجا باید جُست؟

خالد حاج محمدی: همچنانکه اشاره کردید٬ تا کنون تلاشهای مفیدی صورت گرفته است و تاثیرات خوبی هم داشته است. مشکلی که من دارم این است که فضای خارج کشور حتی در دل تلاشهای مثبتی که شما اشاره کردید٬ حاکمیت یک سکتاریسم وسیع و عمیق چپ ایران را بر خود دارد. فضای احزاب سیاسی و گروه و جمعها در خارج عمیقا سکتاریستی است و تاثیر مستقیمی نیز بر این فعالیتها گذاشته است. من هر تلاشی را که در این سالها برای دفاع از جنبش کارگری شده است را ارج میگذارم٬ اما سکتاریسم حاکم مانع از آن است که یک تلاش همه جانبه در حمایت از طبقه کارگر در خارج دنبال شود. شخصا با شناختی که دارم٬ با سیاست و جهت هائی که بر احزاب و جریانات اپوزیسیون حاکم است٬ توقع شاهکاری را در خارج از این جریانات ندارم. قالب های موجود “دفاع” از جنبش کارگری ایران در خارج کشور٬ بیش از اینکه مربوط به دفاع از طبقه کارگر ایران باشد٬ دفاع از سازمان خود است. و راستش انواع محافل به نام دفاع از کارگر و … موجودند که متاسفانه بخش زیادی چپهای حاشیه ای هستند که در این قالبها برای خود فعالیتی ساخته اند. هدف بیش از اینکه دفاع از طبقه کارگر باشد٬ عمده کردن سازمان و گروه خود است و فضای حاکم بر چپ ایران مهر خود را بر این تلاشها هم کوبیده است.

در عین حال فکر میکنم فعالیتهای خارج کشوری به دلایل زیادی و از جمله نبودن فضای پلیسی در خارج و باز بودن دست فعالین کمونیست در دفاع از طبقه کارگر ایران٬ اهمیت فراوانی دارد. علاوه بر این٬ امروز دنیا با ارتباطات سریع و.. واقعا به دهکده جهانی تبدیل شده است٬ هم امکان ارتباط با بخشهای دیگر طبقه کارگر در کشورهای مختلف فراهم است٬ هم نیاز طبقه کارگر به یک همبستگی جهانی در دل مبارزات خود. این کار بدون تردید بخش مهمی از کار فعالین طبقه کارگر٬ جریانات و احزاب کمونیستی این طبقه باید باشد. فکر میکنم برای چپ موجود نباید در این زمینه زیاد حساب باز کرد. هر کمونیستی٬ هر کارگر و فعال کارگری٬ هر جمع و حزب و جریانی باید از امکانات موجود در خارج برای اتحاد کل طبقه کارگر٬ برای کسب همبستگی جهانی و تقویت همسرنوشتی بکوشد و زبان حال طبقه کارگر ایران در خارج کشور باشد.

۶ – تأثیر اجرای طرح “هدفمند کردن یارانه ها” روی زندگی کارگران و زحمتکشان کشور را چگونه ارزیابی می کنید؟ بعضی ها می گویند قشری از کم درآمدترین و فقیرترین کارگران و زحمتکشان به کمک این طرح وضع بهتری پیدا کرده اند و برعکس ، خیلی ها معتقدند که این طرح فشار سهمگینی بر زندگی کل کارگران و زحمتکشان وارد می آورد؟ اثرات این طرح را به ویژه در آینده چگونه می بینید؟

خالد حاج محمدی: سوبسیدها محصول دوران معینی از تاریخ سرمایه داری در ایران است. در دوره هایی بورژوازی برای تامین نیروی کار برای بازار٬ اقداماتی را از سر جواب به نیاز سرمایه در دستور خود میگذارد که سوبسید یکی از آنها است. اما هر وقت نیاز سرمایه ایجاب کند و بورژوازی بتواند٬ این اقدامات را از دستور خارج و قطع میکند. سوبسید مشخصا در ایران به دوران رشد و شکوفایی سرمایه مربوط است که دولت حاکم تلاش داشت با دادن سوبسید قیمت بخشی از کالاهای مصرفی را ارزان نگه دارد. این اقدام در آن دوران راهی برای ارزان نگه داشتن نیروی کار طبقه کارگر و لذا امکان جلب سرمایه و سرمایه گذاری به ایران بود. بالاخره سرمایه دار جائی سرمایه گذاری میکند که نیروی کار به عنوان منبع سود سرمایه دار٬ ارزان باشد. قطع سوبسیدها هم در زمان شاه و هم در زمان جمهوری اسلامی و بطور مشخص بعد از جنگ ایران و عراق و اقتصاد جنگی٬ در دستور دولت بورژوایی ایران بوده است. در دوره رفسنجانی٬ خاتمی و سرانجام در دوره دولت احمدی نژاد. در هر دوره ای به دلایلی دولتهای قبلی نتوانستند پای این اقدام بروند٬ چیزی که در این دوره عملی شد.

علاوه بر این قطع سوبسیدها تنها مربوط به ایران نیست٬ برای مثال در کل اروپا ما شاهد کاستن خدمات اجتماعی هستیم٬ تعرضی وسیع در همین چند سال به سطح معیشت طبقه کارگر سازمان داده شده است. اعتراض سندیکاهای فرانسه به بالا بردن سن بازنشستگی را کسی فراموش نکرده است. اعتصابات کارگری در انگلستان٬ اعتراضات وسیع نسل جوان به بالا بردن شهریه دانشگاهها که مدتها ادامه یافت٬ اعتصابات کارگری در یونان و… همگی بخشی از تلاش طبقه کارگر برای سد بستن در مقابل تعرض بورژوازی به سطح معیشت آن و مقابله با تلاش دولتهای حاکم برای پس گرفتن دستاوردهای تا کنونی طبقه کارگر در این کشورها است.

در ایران هم در همین دوره دولت طرح زدن سوبسیدها را به اجرا گذاشت. این طرح همچنانکه گفتم از زمان شاه در دستور بورژوازی ایران بود. کل بورژوازی ایران٬ همه جناحهای حکومتی و غیر حکومتی در قطع سوبسید توافق داشته و دارند. اگر اختلافی بود بر سر چگونگی اجرای آن بود. بخشی از بورژوازی ایران از جمله رهبران سبز خواهان اجرای کامل این طرح بودند. دولت احمدی نژاد پیش برد این طرح را به صورت پلکانی در دستور خود گذاشت که امروز دارد اجرا میشود. نگرانی بر سر قطح یکدفعه سوبسیدها٬ وارد کردن شوک به جامعه و اساسا به طبقه کارگر و اقشار کم درآمد و خطر شورش مردم بود. دولت احمدی نژاد با طرح یارانه و دادن مقداری پول٬ تلاش کرد دامنه تاثیرات اجرای این طرح را بکاهد و خطر تلاطم  و شورش و.. را از راه بردارد.

این طرح حمله ای وسیع به سطح دستمزد طبقه کارگر ایران است. اولین تاثیرات آن بالا رفتن قیمتها است که شاهد آن هستیم. افزایش هر روزه قیمتها و تقریبا ثابت ماندن دستمزد طبقه کارگر٬ در پروسه ای کوتاه جایگاه آنچه به عنوان یارانه به مردم میدهند را ناچیز میکند. اگر در شروع این طرح اقشار پایینی جامعه احساس کنند٬ ماهانه پولی میگیرند و این پول جبران گرانی هر روزه را میکند٬ در ادامه مطلقا جوابگو نیست. بورژوازی ایران با این کار راهی کم خطر را برای آزادی قیمتها در بازار و زدن سوبسید دولتی باز کرد که در عین اجرای آن جامعه با شوک و لذا شورش روبرو نشود. رهبران سبز طرح دولت احمدی نژاد را اقتصاد صدقه نام گذاشتند٬ گفتند با دادن پول به مردم “گدا پروری” میکند. میخواهم بگویم که هیچ جناحی از بورژوازی ایران با قطع سوبسیدها مشکل نداشته است٬ همگی با پوزیسیون و اپوزیسیون روی آن متفق القول بوده اند و اختلاف در چگونگی اجرای این طرح بود که اشاره کردم. علاوه بر این یک جنبه دیگر مسئله توان خرید مردم است. بازار داخلی ایران در این دوره اساسا در دست بورژوازی ایران است. در دوره هائی دولت آگاهانه مانع ورود کالای خارجی به بازار میشد٬ تا بازار داخلی را در اختیار بورژوازی ایران نگه دارد. از این سر نیز تعرض به مردم باید سقفی داشته باشد٬ بورژوازی نمیتواند قدرت خرید مردم را به صفر برساند و توقع داشته باشد٬ تولیدات داخلی به فروش برسد٬ در شرایطی که ایران توان رقابتی چندانی در بازار خارجی ندارد. به هر حال همین مسئله محدودیتهائی را به دولت تحمیل میکند که اینجا نمیتوان به آن پرداخت.

با این تفاصیل مباحثاتی که حول دولت و شخص احمدی نژاد راه افتاده است مبنای واقعی ندارد. اجرای طرح یارانه نه کشف احمدی نژاد است و نه اجرای آن تنها خواست دولت دهم است. جریاناتی که این را مبنای بی لیاقتی احمدی نژاد گذاشته اند٬ در بهترین حالت به نام احمدی نژاد و مخالفت با شخص او٬ بورژوازی ایران را از زیر تیغ نقد نجات میدهند٬ گویا مشکل احمدی نژاد است و بقیه و از جمله سبز و رهبران آن در این حمله سهیم نیستند. کل هدف بورژوازی ایران از این طرح کاستن سهم طبقه کارگر از کل سرمایه اجتماعی و به این اعتبار ارزانتر کردن نیروی کار برای تامین سود بیشتر است.

بر این اساس من فکر میکنم یک میدان مهم برای تقابل با این سیاست و بالا بردن قدرت خرید طبقه کارگر٬ افزایش دستمزدها و بیمه بیکاری برای همه کسان آماده به کار است. سنگری که طبقه کارگر در تقابل با تعرض بورژوازی ایران و دولتش میبندد٬ بالا بردن دستمزد کارگر است. در شرایطی که قیمت همه کالاها بالا میرود٬ کارگر هم حق دارد کالای خود را که همان نیروی کارش است٬ به تناسب تورم و نیاز و توقع خود بالا ببرد. این سنگری است که طبقه کارگر باید ببندد و نیروی خود را حول آن متحد کند. این میدان مبارزه کارگر و شعار محوری این طبقه در مقابل این تعرض بورژوازی است.

۷ – کارگران و زحمتکشان بخش اعظم جمعیت ایران را تشکیل می دهند و در تظاهرات و راه پیمایی های گسترده سال ۸۸ بخش قابل توجهی از آنها شرکت داشتند ، اما چرا آنها در گرماگرم این اعتراضات خواست های اخص خود را پیش نکشیدند ، در حالی که مثلاً کارگران تونس و مصر با گرفتن نان در دست و فریاد گرسنگی بر لب به اعتراضات توده ای پیوستند ، فرق شرایط ایران را با شرایط این کشورها در چه می بینید؟

خالد حاج محمدی: مسئله اصلی تفاوتی ماهوی و عمیق٬ میان اعتراضات در تونس و مصر با تحرکات سال ٨٨ ایران است. بالاخره هر تحرکی به دلایلی صورت میگیرد و اهدافی را دنبال میکند که خود آن اهداف ماهیت تحرک را نشان میدهد. در مصر و تونس مردم علیه استبداد و بی حقوقی و برای مطالبات خود به میدان آمدند٬ خواهان آزادی و رفاه بودند و اعتراضات آنها به این دلایل بود. اعتراضات سال ٨٨ ایران تحرکی برای تامین نان و علیه فقر و استبداد نبود. انتخابات ریاست جمهوری صورت گرفته بود٬ جناحی از جمهوری اسلامی به نتیجه آن اعتراض داشت٬ فکر میکرد جناح خامنه ای احمدی نژاد تقلب کرده اند و موسوی میبایست رئیس جمهور ایران میشد. هدف تحرکات در ایران٬ اعتراض به نتیجه انتخابات بود. اگر در آن انتخابات موسوی برنده شده بود٬ تحرک سال ٨٨ موضوعیتی نداشت. یا اگر فرضاً جناح خامنه ای تقلب را پذیرفته بود و به بهانه ای تجدید انتخاباتی صورت میگرفت٬ اعتراض ٨٨ صورت نمیگرفت. پرچم اعتراضات ٨٨ ایران تجدید انتخابات بود که با شعار “رای من را پس بده” و تلقب کرده اند٬ شروع شد. در راس آن جناحی از بورژوازی ایران به رهبری موسوی و کروبی و.. قرار داشتند٬ اهداف آن ربطی به مطالبات مردم نداشت و لذا در دل آن نمیتوانست اهدافی دیگر مثل نان و آزادی را چسباند. اینکه توده وسیعی از مردم زحمتکش در آن تحرکات شرکت کردند٬ دلیلی بر این نیست که آن تحرکات در خدمت آرمانهای انسانی آن توده انقلابی بوده باشد. امیال و آرزوهای مردم شرکت کننده٬ تعیین کننده ماهیت آن تحرکات نبود. این بخش از مردم احساس میکردند فرصتی ایجاد شده است که آنها هم میتوانند بروند به خیابان و داد خود را بزنند٬ اما این مسئله در مسیر و ماهیت خود تحرک و جنبشی که راه افتاد٬ نقشی نمی توانست داشته باشد٬ و لذا تحرک مردم در خدمت همان اهدافی بود که اعتراضات ٨٨ برای آن بوقوع پیوست.

ماهیت هیچ جنبشی را از روی شرکت کنندگان آن نمیتوان تعیین کرد٬ ماهیت تحرکات مصر و تونس کاملا انسانی و انقلابی بود و ماهیت تحرکات ٨٨ ایران کاملا ارتجاعی بود. میان دو جناح از حاکمیت اختلاف بود٬ در دل انتخابات این اختلافات برجسته شد و با شکست یکی از آنها شدت پیدا کرد. مردمی که در آن تحرکات شرکت کردند٬ فداکاری کردند٬ متاسفانه کل تلاش و فداکاری آنها در خدمت جناحی از دشمنان آن مردم قرار گرفت. در یک کلام مردم فریب خوردند. تا جائی که به شرکت کارگران در آن اعتراضات برگردد٬ خود رهبران جنبش سبز یکی از نتایج به ثمر نرسیدن جنبش سبز و تحرکات آن را عدم شرکت کارگران نام میگذارند. بعد از بررسی هائی که کردند به این فکر افتادند که باید مطالباتی را طرح کنند که کارگران را به صف خود بکشانند. اتفاقا ماهیت ارتجاعی جنبش سبز٬ وجود طیف وسیعی از سرمایه داران گردن کلفت در رهبری آن٬ از جمله دفاع امثال رفسنجانی از سبز٬ ابزاری در دست جناح خامنه ای احمدی نژاد بود٬ تا با استفاده از نفرت عمومی از رفسنجانی به عنوان یکی از بزرگترین مافیای مالی٬ بخشی از توده مردم را به صف خود بکشاند. در هر صورت جدالهای سال ٨٨ و دعوای دو جناح از بورژوازی ایران٬ دعوای بورژوازی لیبرال زیر پرچم سبز با جناح حاکم٬ ربطی به منفعت مردم نداشت و لذا نمیتوانست از دل آن نتایجی را گرفت که مردم در تونس یا مصر گرفتند. اگر کل اپوزیسیون راست و چپ ایران٬ منهای حزب حکمتیست و افراد و جمعهای پراکند و فعالین کارگری٬ به سبز پیوستند و زیر بیرق جنبش بورژوازی لیبرال٬ به صف شدند٬ به دلیل ماهیت خود این جریانات بود. تبلیغات وسیعی که این صف همراه کل میدیای غرب در دفاع از جنبش سبز راه انداخت٬ همگی دودی در چشم طبقه کارگر و مردم انقلابی و در خدمت جنبش سبز بود.

۸ – در سال های اخیر شاهد پیروزی های بزرگی از طرف کارگران نبوده ایم ، چرا چنین است؟ آیا علاوه بر سرکوب وقهر پلیسی ، وضعیت کنونی جهان سرمایه داری هم در این میان نقش دارد؟

خالد حاج محمدی: مهمترین فاکتور موقعیت کنونی طبقه کارگر است که در جواب به سئوال اولتان به آن پرداختم. تردید ندارم که هم سرکوب و هم وضع کنونی جهان سرمایه داری تاثیرات خود را دارند٬ اما مهمترین مسئله مشکلات ذهنی طبقه کارگر است که به شکل انشقاق و پراکندگی و.. خود را نشان میدهد. از نظر من سرکوب جواب نیست٬ سرکوب فرض هر نظام بورژوائی در ایران است. من فکر میکنم آنچه باعث این وضع است٬ آنچه اجازه داده است یک حکومت بورژوایی و تا دندان مسلح٬ سه دهه بر جامعه ایران حاکمیت کند و شرایط دشواری را به طبقه کارگر تحمیل کند٬ عدم آمادگی طبقه کارگر برای فائق آمدن بر مشکلاتی است که دامن این طبقه را گرفته است. همچنانکه در اول بحث هم اشاره کردم٬ بردگی مزدی طبقه کارگر در ابعاد عظیمی که شاهد آن هستیم٬ بدون تسلیم و رضایت توده طبقه کارگر٬ بدون قناعت و تمکین آنها مقدور نیست. بیرون آوردن طبقه کارگر از این وضع کار کمونیستهای این طبقه است. طبقه کارگر امروز بیش از هر زمانی به اتحاد در صفوف خود محتاج است٬ باید موانع این اتحاد را از پیش پا برداشت. اولین و مهمترین قدم در این راه اتحاد کارگران کمونیست٬ رهبران کمونیست طبقه کارگر است. و گفتم ابتدا نیروئی که باید محمل این اتحاد باشد باید خود متحد شود. اتحاد کارگران کمونیست٬ اتحاد رهبران و سخنگویان طبقه کارگر در هر مرکز کارگری سنگ بنای اتحاد در میان کارگران آن مرکز است. بورژوازی علاوه بر سرکوب با یک دستگاه طویل و بزرگ تبلیغاتی روزانه کل جامعه و خصوصا طبقه کارگر را پمپاژ تبلیغاتی میکند و تلاش میکند زندگی کنونی را ابدی جلوه دهد. سد بستن در مقابل این تعرض احتیاج به کار جدی سیاسی و آگاهگرانه و کار مبارزاتی در صفوف این طبقه دارد.

هر جا فعالین و رهبران کارگری متحد بوده اند٬ هر جا موفق شده اند توده طبقه کارگر را در محل کار خود حول مطالبات خود متحد کنند٬ مبارزات آنها نیز موفق شده است. بارزترین نمونه در این زمینه اعتصاب کارگران پتروشیمی تبریز و بدنبال کارگران ماهشهر است. در این دو مرکز به دلیل هوشیاری و کار متحدانه کارگران و رهبران آنها٬ دولت و کار فرما مجبور شدند به مطالبات کارگران تن بدهند. در تبریز تلاش کردن با پرداخت پول زیاد به کارگران بخشهای دیگر٬ از آنان به عنوان اعتصاب شکن استفاده کنند که موفق نشدند. اعتصاب کارگران ماهشهر در این زمینه بسیار آموزنده است. بسیج کل کارگران٬ شرکت دادن و دخالت کل کارگران در همه تصمیمات٬ اتحاد سطح بالای آنها در جریان اعتصاب٬ تعیین تعدادی زیاد به عنوان نماینده و سرانجام همه توافقات و تصمیمات را موکول کردن به توافق توده کارگران٬ کاری درخشان بود. این کار بدون تلاشی از پیشی و نشستها و تدبیر کردنها و جمع شدنها و… مقدور نبود. باید یک کار پایه ای و اساسی در میان طبقه کارگر صورت بگیرد. خشت بنای این کار جمع شدن فعالین کمونیست٬ رهبر و فعال دلسوز طبقه کارگر در کمیته های کمونیستی است. خشت بنای اتحاد کارگران متحد شدن با نفوذترین٬ آگاهترین و دلسوزترین فعالین کارگری در کمیته های کمونیستی است.

در مورد وضعیت جهانی سرمایه داری٬ چند نکته را تاکید کنم. امروز در سراسر جهان شاهد تعرض وسیع و همه جانبه سرمایه و دولتهای سرمایه داری به سطح زندگی طبقه کارگر هستیم. این تعرض در ابعاد مختلف اقتصادی٬ سیاسی٬ اجتماعی و فرهنگی جریان دارد. تنها برای نمونه و بر مبنای اخبار میدیای رسمی خود دولتهای غربی٬ اخیرا در نروژ یکی از فعالین دست راستی٬ بعد از بمب گذاری در مرکز شهر اسلو٬ به جزیره ای که محل تفریح جوانان چپ نروژ بود حمله کرد و فاجعه ای خونبار را راه انداخت. بعد از این اتفاق در انگلستان دولت دست راستی بریتانیا در کمال بی شرمی رسما اعلام میکند که هر کس آنارشیستی را در همسایگی دارد به پلیس خبر دهد. حمله فاشیستها٬ و فعالین دست راستی به جوانان چپ را با وقاحت تمام دستمایه تعرض به چپ جامعه میکنند و عملا در کنار همان فاشیست تروریسم و بمب گذار می ایستند. دولت آمریکا در همین روزها جایزه هنگفتی به تروریستهائی داد٬ که چه گوارا را ترور کردند. مجلس آمریکا پرداخت میزان هنگفت پول به کسی که چه گوارا را کشته است را تصویب و بدون شرم آن را اعلام میکند. واحدهای پلیس آمریکا با زیر پا گذاشتن همه موازین بین المللی که قرار است همه دولتها به آن پایند باشند٬ وارد پاکستان میشوند و بن لادن غیر مسلح را گرفته و اعدام میکنند. در انگلستان بعد از به خیابان ریختن مردم محرم و عصیان زده و درگیریهائی که در همین مدت پیش اتفاق افتاد٬ دولت با کل میدیای نوکر خود به تبلیغاتی عمیقا ضد انسانی و فضائی مسموم دامن زد٬ که در این فضا مادر دو کودک را به جرم دزدی به ارزش ٣ و نیم پوند ۶ ماه زندان گرفت٬ در شرایطی که نمایندگان مجلس بریتانیا در همین یکی دوسال اخیر چندین مورد دزدیهای چند صد میلیون پوندی آنها افشا شد و به میدیا رفت و دنیا مطلع شد٬ اما حتی یک نفر از آنان نیز یک روز زندان نرفت. این موارد را اشاره کردم تا اوج وقاحت و بیشرمی بورژوازی امروز و پوچ بودن همه ادعاهای حقوق انسان و دمکراسی و حقوق بشر روشن شود. شاهدیم در همین چند سال گذشته بیلیونها دلار از خزانه مردم در کشورهای مختلف به بانکها کمک شد تا ورشکسته نشوند و حال میلیونها کارگر اخراج و بیکار شده اند و کسی هم جوابگو نیست و تازه کمک هزینه ناچیزی هم که میگیرند با هزار بهانه کم شده است. این نمونه ها را در کنار شرایط وحشیانه استثمار میلیونها کارگر چینی قرار دهید٬ در کنار آمار وسیع گرسنگی در آفریقا بگذارید و در کنار وضع وخیم و استثمار وحشیانه طبقه کارگر در آمریکای لاتین و آفریقای جنوبی٬ و استثمار وحشیانه کارگر مهاجر در ژاپن بگذارید تا تصویر کمی کاملتر شود. این وضع دنیای ما است. و این وضع نمیتواند بر جامعه ایران و بر طبقه کارگر تاثیر مخرب نگذارد. این بخشی از ارعابی است که بورژوازی بسیار آگاهانه دنبال میکند تا جامعه را و در راس آن طبقه کارگر را مرعوب کند. امروز دیگر بورژوازی خود راسا پرده های شرم را برداشته است و چهره کثیف و خونبار خود را به نمایش میگذارد و این کاملا آگاهانه و با هدف ترساندن کل جامعه و در راس آن طبقه کارگر صورت میگیرد. دشمنی عریان با طبقه کارگر٬ کنار گذاشتن هر نوع پرده و هر نوع ظاهر بشردوستانه ٬ از طرفی به کارگر هم امکان میدهد به روشنی و سادگی وقاحت و بی رحمی و شقاوت بورژوازی را ببیند و علیه آن صف خود  را ببندد.

اما همراه با این وضع یک طرف دیگر هم طبقه کارگر جهانی است. در همین مدت شاهد جدالهای وسیعی در کشورهای مختلف٬ از فرانسه و انگلستان٬ یونان  تا خاورمیانه بوده ایم. کسی یک سال قبل تصور نمیکرد٬ مصر و تونس به این زودیها انقلابی به خود ببیند. کسی تصور نمیکرد کل خاورمیانه و آنچه که به عنوان دول عربی شناخته میشوند با طغیان مردم ستمدیده مواجه شوند. اینها هم تاثیرات مثبت خود را گذاشته اند.

به هر حال ایران جامعه ای صنعتی با یک طبقه کارگر بزرگ است که اگر اراده کند٬ کل جامعه را دگرگون میکند. اما و همچنانکه گفتم بهبود در زندگی این طبقه٬ در گرو آمادگی طبقه کارگر است. این آمادگی امروز قبل از هر چیز آمادگی ذهنی و فائق آمدن به تشتت و پراکندگی در صفوف رهبران و فعالین کمونیست طبقه کارگر است. حلقه اصلی در این راه اتحاد رهبران و فعالین رادیکال این طبقه به عنوان موتور محرکه کل طبقه کارگر و لولای اتحاد این طبقه است.

 

۹ – بخش اعظم کارگران ایران در کارگاه های کوچک کار می کنند ، برای سازماندهی اینها چکار باید کرد و از چه اشکال سازمانی باید بهره گرفت؟ سازماندهی اینها عمدتاً باید در محیط کارشان صورت بگیرد یا در محیط و محلات زندگی شان؟

خالد حاج محمدی: تا جائی که به مراکز مورد اشاره شما برگردد٬ فکر میکنم به دلیل پراکندگی و کوچک بودن این مراکز و عدم تمرکز کارگران در آن٬ لازم است کارگران در اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری متشکل شوند. در همان حال باید تلاش کرد همین اتحادیه ها را نیز متکی کرد به مجامع عمومی خود. اینکه اشکال سازماندهی آن در محل زندگی باشد یا محل کار٬ بستگی دارد به موقعیت هر رشته یا کارگران هر بخش. برای مثال اکنون صدها مرکز جوشکاری و مکانیکی و… در شهرهای مختلف وجود دارند. در چنین مواردی بهتر است محل کار مرکز سازماندهی باشد. فکر میکنم اساسا باید متکی به محل کار بود. اما در این موارد به نظرم نباید تعصبی داشت٬ اگر در جائی هم امکان تشکل یابی در محل زندگی ممکن تر است باید این کار را کرد.

 

۱۰ – در بازار کار سیاه و غیر رسمی در ایران ، زنان نقش بزرگی دارند و بخش اعظم زنان کارگر با مزد ناچیز و در شرایطی بسیار دشوار کار می کنند ، نقش جنبش زنان را در سازماندهی زنان کارگر چگونه می بینید؟

خالد حاج محمدی: زنان کارگر بخشی از طبقه کارگر ایرانند و مبارزه و اعتراض آنها نیز بخشی از مبارزه طبقه کارگر است. اکنون بازار سیاه هم تنها به زنان کارگر خلاصه نمیشود٬ کلا بخشی از طبقه کارگر با زن و مردم بدلیل بیکاری و مشکلات مختلفی که طبقه کارگر با آن طرف است٬ در بازار سیاه و با پایین ترین مزد کار میکنند. کار سیاه را خود سرمایه ایجاد میکند. قربانی اصلی کار سیاه کارگران افغانستانی هستند. یک منبع نیروی کار ارزان را چند میلیون کارگر افغانستانی در چند دهه گذشته تامین کرده اند که حتی نمیتوان کار سیاه هم نام گذاشت. کار بیمزد٬ کاری بی تامین و سخت اساسا به این بخش از طبقه کارگر اختصاص یافته است. کارگران افغانستانی نقشی بسیار مهم در رشد سرمایه و سود عظیم آن به قیمت بردگی مطلق خود داشته اند. امروز که بحث یارانه است٬ کارگر افغانستانی که کار سفید هم میکند از این چندر غاز هم بی بهره است. جدا از این کار کودکان در بسیاری از مراکز از کوره پزخانه ها٬ قالیبافیها٬ کشاورزی و.. نیز بخشی از کار سیاه در جامعه ایران است.

در هر صورت اگر هم بحث از کار سیاه زنان باشد٬ این دیگر به جنبش زنان و تاثیرات آن مربوط نیست٬ همچنانکه مقابله با بیکاری مردان یا کار سیاه کارگران مرد امر جنبش کارگری است و نه جنبش مردان٬ مقابله با کار سیاه زنان نیز امر طبقه کارگر است. چه سد بستن در مقابل کار سیاه و چه مزد برابر در مقابل کار برابر زنان و مردان کارگر٬ امر طبقه کارگر است.

 

تا جائی که به سازماندهی این بخش از طبقه کارگر برگردد و مشخصا زنان کارگر٬ راستش قبل از هر چیز باید مشکلاتی که این بخش از طبقه کارگر با آن مواجه است٬ به عنوان بخشی از مشکلات جامعه کارگری برسمیت شناخته شود. این بخش از زنان یا کلا کارگرانی که کار سیاه میکنند٬ در حقیقت جزو کارگران بیکار به حساب می آیند که رسما و بر مبنای موازین جامعه بیکارند. مشکلاتی که در این بخش موجود است٬ معضلاتی است که چند میلیون نفر از کارگران ایران با آن دست و پنجه نرم میکنند. کسی که کار سیاه میکند٬ در وهله اول کاری برایش نیست و بیکار به حساب می آید٬ اگر کار مناسبی باشد هیچ انسانی حاضر نیست به کار سیاه و در حقیقت به بردگی مطلق تن دهد. لذا به نظر من این بخش از طبقه کارگر و زنان و مردانی که کار سیاه میکنند٬ یا کارگران افغانستانی که مجبورند تن به کار سیاه بدهند ٬ به عنوان کارگر بیکار و حول کار مناسب یا بیمه بیکاری باید متحد شوند. مسئله بیکاری تنها مشکل کارگران بیکار نیست. بیکاری اهرم فشاری بر سر کل طبقه کارگر برای تن دادن به بردگی محض است. ترس و نگرانی از بیکاری باعث شده است٬ سطح زندگی پایینی را به کل طبقه کارگر تحمیل کنند. در هر صورت مقابله با بیکاری امر کل طبقه کارگر است. بیکاری در حقیقت عاملی جدی و ابزاری مهم علیه کل طبقه کارگر است. با این ابزار دستمزد کارگر شاغل را هم پایین نگاه میدارند و هر وقت کارفرما لازم دانست اخراج میشود. لذا این فشار همیشه بر سر کارگر شاغل هست و آگاهانه فشار را نگه میدارند تا با استفاده از آن هر شرایطی را به کارگران شاغل هم تحمیل کنند. اتحاد کارگر شاغل و بیکار علیه بیکاری و حول مطالبه کار مناسب یا بیمه بیکاری مکفی یکی از میدانهای اصلی جدال طبقه کارگر با بورژوازی است.

اگر هم منظور شما جنبش برابری زنان علی العموم است٬ کلا من فکر میکنم رهائی زنان در جوامع بورژوائی چون ایران کار طبقه کارگر٬ کار جنبش سوسیالیستی این طبقه است. بی حقوقی زن و برسمیت نشناختن حقوق ابتدایی زنان٬ بخشی از استبداد حاکم در جوامع بورژوائی چون ایران است. رهائی زن امر جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر است و بردگی زن بیش از همه علیه طبقه کارگر و ابزار انشقاق در این طبقه است.

تا جائی که به ایران برگردد٬ نه تنها مزد برابر در مقابل کار برابر برای زن و مرد کارگر٬ بلکه حتی تضمین آزادی بیان و عقیده و پوشش و رفت و آمد و.. نیز بر دوش طبقه کارگر است. بورژوازی هر زمان به کار زن محتاج است٬ زن را به عنوان نیروی کار جلب بازار میکند و هر وقت هم احتیاجی نباشد اولین قربانیان اخراج و بیکاری زنانند. لذا جنبش زنان به عنوان یک جنبش باید متحد طبقه کارگر باشد. یا بهتر است بگویم دفاع از حقوق زن و خواست برابری کامل زن و مرد یکی از مطالبات همیشگی جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر است. تا کنون هم در مبارزات کارگران ایران٬ در مطالبات و قطعنامه های اول مه٬ در بیانه و کیفرخواستهای آنان٬ برابری کامل زن و مرد در همه عرصه های سیاسی٬ اقتصادی٬ اجتماعی و فرهنگی خواست طبقه کارگر ایران بوده است.

۱۱ – بخش بزرگی از کارگران ایران در شاخه های مختلف بخش خدمات کار می کنند؟ وزن و اهمیت کارگران این بخش را در مجموعه مبارزات طبقه کارگر ایران چگونه ارزیابی می کنید؟

خالد حاج محمدی: طبقه کارگر اعم از کارگران بخش صنعتی و خدماتی و… یک طبقه اند با منافع مشترک. مهم نیست که آنها در بخش خدماتی کار میکنند یا در بخش صنعتی. مهم نیست در تولید هستند یا توزیع و… از زاویه تولید اجتماعی در جامعه کار در بخش خدماتی به همان میزان ضروری است که در بخش صنعتی و تولیدی. کل طبقه کارگر با کل کاری که انجام میدهد اعم از کار خدماتی یا غیر خدماتی٬ تولید اجتماعی را میسر میکند. باید توجه داشت که تقسیم بندی طبقه کارگر به بخش خدماتی و صنعتی و تولیدی خصوصا در دوره های بحرانی از جانب بورژوازی ابزاری است برای افزایش شدت استثمار کل طبقه کارگر و کاستن از سهم کل طبقه کارگر از تولید اجتماعی. در این دوران بورژوازی با کاستن خدمات عمومی عملا بخش زیادی از کارگران بخش خدماتی را به خیل بیکاران اضافه میکند و بار تامین زندگی این بخش را عملا بر دوش همسرنوشتان خود٬ بر سر بخش شاغل طبقه کارگر اضافه میکند. همزمان با این با افزایش بارآوری کار و شدت کار در بخشهای تولیدی عملا سهم کارگران از تولید اجتماعی را حتی در همین بخش کاهش میدهد و کل طبقه کارگر را در شرایط نامساعد تری قرار میدهد و درجه استثمار کل طبقه کارگر را بالا میبرد. لذا از زاویه منفعت طبقه کارگر و از زاویه کل تولید اجتماعی همه کارگران اعم از بخش خدماتی یا صنعتی جزو یک طبقه و هم منفعت هستند. در جامعه هیچ بخش صنعتی و تولیدی بدون نقش بخش خدماتی معنی نمیدهد و هیچ تولیدی بدون بخش توزیع و خدمات به خودی خود مسئله تولید و باز تولید اجتماعی را به جائی نمیرساند.

اکنون در جامعه ایران بخش نسبتا وسیعی از طبقه کارگر در بخش خدماتی و توزیع کار میکنند٬ از بخش حمل و نقل تا شهرداریها٬ معلمین ٬ پرستاران و.. شامل این بخش از طبقه کارگرند. اگر بدون بخش صنعتی و تولیدی چرخش جامعه و تولید و باز تولید اجتماعی بی معنی است٬ بدون نقش طبقه کارگر در بخش توزیع و خدمات نیز تولید بخش صنعتی و تولیدی جامعه بی معنی است.

در دنیای واقعی هم این بخش از طبقه کارگر نقش بسیار مهمی در جامعه دارند و قدرت بزرگی هم دارند. یک دقیقه تصور کنید که جامعه برای یک روز پرستار نداشته باشد٬ معلم نداشته باشد٬ ترانسپورت موجود نباشد٬ شهرداریها و کارگران این بخش کار نکنند٬ کل جامعه مختل خواهد شد و هیچ تولیدی صورت نمیگیرد٬ هیچ مواد خامی به محل نمیرسد و هیچ تولیدی توزیع نمیشود و هیچ کارگری در بخش تولیدی نمیتواند سر کارش برود. تصور کنید فقط در بخش ترانسپورت یک روز کارگران این بخش دست از کار بکشند٬ کل جامعه به هم میریزد٬ کل جامعه و همه شهرهای بزرگ و زندگی اجتماعی در آنها تماما مختل میشود. یا کارگران شهرداری در تهران یک هفته سر کار نروند٬ زندگی در تهران مختل میشود. میخواهم بگویم این بخش در عین حال اهرمهای قوی در دست دارند و منشا قدرت هستند که نقشی تعیین کننده در چرخش کل جامعه و زندگی اجتماعی دارند.

یکپارچگی کل طبقه کارگر و وحدت کل این طبقه اعم از اینکه بخشهای مختلف طبقه کارگر کجای تولید و باز تولید جامعه سرمایه داری هستند٬ یک شرط مهم حفظ اتحاد این طبقه و توان سنگربندی جدی در مقابل بورژوازی است. یکپارچگی طبقه کارگر با همه بخشهای آن و توجه به منفعت عمومی این طبقه و توجه به این منفعت عمومی در هر مبارزه ای به عنوان قطب نمای تحرک اعتراضی طبقه کارگر٬ شرط مهم و حیاتی پیروزی در مبارزه علیه بورژوازی است. 

۱۲ – به نظر شما ، آیا کارگران فقط کسانی هستند که کار یدی انجام می دهند یا مزد یا حقوق بگیران کارهای فکری را هم می توان جزو طبقه کارگر به حساب آورد؟ مثلاً معلمان را هم  ( که گروه شغلی بسیار وسیعی هستند ) می توان جزیی از طبقه کارگر به حساب آورد؟

خالد حاج محمدی:  به نظر من همه کسانی که مجبورند برای تامین زندگی خود روزانه سر کار بروند٬ همه کسانی که مجبورند هر روزه نیروی کار خود را بفروشند تا زندگی آنها بچرخد٬ جزو طبقه کارگرند. بخش وسیعی از معلمین اندوخته ای ندارند٬ سرمایه ای در دست ندارند و مثل هر کارگری که مثلا کار یدی انجام میدهد٬ باید هر روز سر کار بروند تا زندگی آن روزشان بچرخد. اینها از نظر اجتماعی  و کلا جایگاه اجتماعی آنها ایجاب میکند که به عنوان بخشی از طبقه کارگر به حساب بیاند. موقعیت اجتماعی بخش زیادی از کسانی که کار یدی نمیکنند مثل معلمین که شما اشاره کردید در دنیای واقعی بخشی از طبقه کارگرند. کلا هر آدمی که موقعیت اجتماعی او ایجاب میکند که روزانه برای امرار معاش مجبور به رفتن سر کار و فروش نیروی کار خود است را کارگر و جز طبقه کارگر به حساب می آید. کار این بخش الزاما مثل کارگر صنعتی کار مولد نیست٬ اما بدون کار این بخش تولید و باز تولید ممکن نیست و چرخش جامعه هم ممکن نیست. لذا از زاویه نقش آنها هم در کل جامعه از نظر من جایگاه مهی دارند.

اوت ٢٠١١

 

***