پاسخ های خالد حاج محمدی به ١٢ پرسش نشریه آرش … بخش اول

به نقل از نشریه آرش ١٠٧

سرکوب و استبداد،

نیاز کارکرد سرمایه

پاسخ های خالد حاج محمدی به ١٢ پرسش نشریه  آرش

۱ –  پراکندگی و ضعف تشکیلاتی جنبش کارگری ایران محصول چه عواملی است؟ بعضی ها رژیم های دیکتاتوری هاری را که هر نوع تشکل مستقل را سرکوب می کنند ، علت اصلی می دانند و بعضی ها رفرمیسم و سازشکاری و بعضی های دیگر چپ روی های فعالان کارگری و چپ را ، شما چه نظری دارید؟ ویژگی های اقتصادی ایران و مخصوصاً نقش دولت رانت خوار نفتی را در این میان چگونه ارزیابی می کنید؟ برای بیرون آمدن از این پراکندگی چه باید کرد و از چه راهکارها و از چه نوع سازماندهی باید بهره جست؟

خالد حاج محمدی: مسئله سرکوب جواب اصلی تشکل یابی کارگران در ایران و پراکندگی و انشقاق موجود نیست. واقعیت این است که مسئله رفرمیسم و سازشکاری و یا چپ روی فعالین کارگری و چپ هم مشکل جدی یا اساسی نیست. رفرمیسم و .. لابد میتواند در دورانی به مسائل جدی تبدیل شوند٬ اما حداقل اکنون اینها معضل جدی نیستند و جواب انشقاق و ضعف تشکیلاتی و.. را نمیدهند. چپ در جنبش کارگری در دنیای واقعی٬ امروز نقش قابل توجه ای ندارد تا چپ روی و.. آن معضل باشد که میتوان در جائی دیگر به آن پرداخت. اما در مورد سرکوب لازم میدانم توضیحاتی را بدهم. اینکه سرکوب نمیگذارد و سرکوب مانع است٬ بیش از اینکه جوابی به مسئله باشد٬ توجیه این وضع و بی آلترناتیوی و بی جوابی و خوش خیالی در قبال مشکلات است. تا جائی که به چپ ایران برگردد٬ مسئله سرکوب متاسفانه توجیه بی تاثیری و بی نقشی این چپ در زندگی و مبارزه طبقه کارگر است. سرکوب مانع اصلی است٬ توجیه بی ربطی این چپ به زندگی و مبارزه این طبقه و بی وظیفه کردن خود در قبال موقعیتی است که طبقه کارگر دارد. تصور یک جامعه بورژوایی غیر سرکوبگر که اجازه بدهد٬ طبقه کارگر متحد شود٬ تشکل های توده ای خود را درست کند و خود را برای مبارزه ای جدی علیه بورژوازی آماده کند٬ خام اندیشی و اتوپی است. سرکوب و استبداد نیاز کارکرد سرمایه در ایران است. کسی که میگوید سرکوب مانع اصلی است٬ در حقیقت سیاست انتظاری را اتخاذ میکند که تشکل یابی طبقه کارگر و اتحاد این طبقه را به محال موکول میکند. تصوری که میدهد٬ حاکمیتی غیر سرکوبگر در ایران است که خیال و خام اندیشی و منتظر ظهور مهدی بودن است. مگر قرار بود سرکوب نباشد؟ مگر انتظار و توقع این است که حکومتی سرمایه داری و “دمکرات” در ایران سرکار باشد؟ این توهم محض است. چپ ایران با این تز خیال خود را راحت کرده است و خود را از یک عذاب وجدان بیرون آورده است.

دلیل اینکه چپ سرکوب را عمده میکند٬ جدا از نکاتی که اشاره کردم٬ این است که تحلیلی طبقاتی از جامعه ایران ندارد. نگاه این چپ به جامعه و مبارزه طبقاتی در آن٬ از سر منفعت طبقه کارگر و از نگاه طبقه کارگر نیست. نگاه این چپ به سرمایه داری ایران و کلا به سرمایه داری٬ نگاه سرمایه دار ناراضی از اسلامیت جمهوری اسلامی است. نقدی جدی به سرمایه داری و کارکرد آن ندارد. به کار مزدی و استثمار طبقه کارگر از زاویه منافع این طبقه نگاه نمیکند. این دیدگاه سرکوب را نه ابزار سرمایه و نیاز جامعه سرمایه داری و ناشی از ضرورت کارکرد سرمایه ٬ بلکه از اسلامی بودن حکومت ایران میداند. در این دیدگاه حکومت ایران نماینده طبقه ای معین به عنوان سرمایه دار و ابزار سیادت این طبقه بر طبقه کارگر نیست. سرکوب از مذهبی بودن حکومت است و لذا عامل آن نه خود سرمایه داری٬ بلکه حکومت مذهبی است. لذا دشمن خود را حکومت میداند که در این دیدگاه منافع طبقه ای را نمایندگی و حراست نمیکند. حتی رابطه ای میان جامعه سرمایه داری٬ و مذهب به عنوان ابزار تحمیق جامعه و تحمیق طبقه کارگر٬ به عنوان ابزار انشقاق در طبقه کارگر نمی بیند. این چپ ضد رژیم است و رژیم هم٬ از نظر طبقاتی به جائی وصل نیست. ذهنیتی که این دیگاه اشاعه میدهد٬ حل مشکل سرکوب به شرط اسلامی نبودن حکومت است. در پراتیک این چپ دشمن احمدی نژاد و خامنه ای به عنوان نمایند اسلامی بودن حکومت و نماینده سرکوب است. به همین دلیل حاضر است در صف و کنار هر جریان مرتجعی قرار بگیرد٬ به شرطی که برای کنار زدن یک عده آدم مذهبی در حکومت تلاش کنند. توجه کنید با حمله ناتو به لیبی قند در دهان این چپ آب شده است. امیدوارند غرب به ایران حمله کند تا جریان مذهبی حاکم کنار برود و حکومت بورژوایی همکار ناتو سر کار بیاد و استبداد از جامعه رخت بر ببندد.

ما در کل کشورهائی که به جهان سوم معروفند بورژوازی غیر سرکوبگر و دمکرات نداریم و نخواهیم داشت. تامین نیروی کار ارزان و تامین فوق سود از گرده طبقه کارگر٬ یکی از خصوصیات و بنیادهای حاکمیت بورژوایی در این ممالک است. و لذا تامین این مهم که ویژگی سرمایه در دوره امپریالیسم است٬ روبنای سیاسی استبدادی است. استبداد به عنوان روبنای سیاسی جامعه بورژوائی٬ بخشی از خصوصیت سرمایه داری و کار کرد آن است. اگر سرکوب نباشد واقعا چند درصد از حکومتهای بورژوائی در خاورمیانه٬ در ایران٬ پاکستان٬ عربستان٬ مصر و .. سر کار خواهند ماند؟ سرکوب فرض است٬ و با وجود استبداد به عنوان روبنای سیاسی جامعه بورژوائی باید راهی در پیش گذاشت. سرکوب نمیگذارد علاوه بر توهم محض به امکانپذیری وجود حکومت بورژوائی غیر مستبد در ایران٬ ابدی کردن موقعیت کنونی٬ ابدی کردن انشقاق و پراکندگی و عدم تشکل یابی در صفوف طبقه کارگر است. این بینش در حقیقت همان ادعائی است که بورژوازی نسبت به خود دارد٬ همه لیبرالها٬ همه ناسیونالیستهای ایرانی و احزابشان که با جمهوری اسلامی مخالفند٬ همین ادعا را دارند. همگی میگویند اسلامیت و حکومت مذهبی باعث استبداد است و آنها “دمکراتند”.

مسئله دیگر در همین زمینه که بخشا جواب به بخش بعدی سئوال شما در مورد نقش دولت است٬ از زاویه این دیدگاه کل رابطه بورژوازی و طبقه کارگر فقط در سرکوب خلاصه میشود. بورژوازی ایران بیش از “خود” این چپ به کارگر کار دارد٬ روی طبقه کارگر کار کارشناسانه و جدی میکند. کار سیاسی میکند و یک ماشین تبلیغاتی وسیع٬ یک ماشین کار سیاسی وسیع و همیشگی را برای حفظ انشقاق در صفوف طبقه کارگر٬ و قناعت این طبقه و به تسلیم کشاندن آن٬ سازمان داده است. این مسئله متاسفانه کمتر مورد توجه چپ است٬ یا اصلا مورد توجه نیست. شما به طرح یارانه ها نگاه کنید٬ به مباحثات حول کالای خارجی نگاه کنید٬ به بحث حول فقر و بیکاری و اشتغالزدائی دولت نگاه کنید٬ در همه این موارد و دهها مورد دیگر٬ ما شاهد یک دستگاه تبلیغی و توهم پراکنی وسیع هستیم٬ شاهد اشاعه ناسیونالیسم و اتکا به آن برای جذب طبقه کارگر به باورهای بورژوائی  و تعمیق انشقاق میان طبقه کارگر هستیم. این مسئله در کل ادبیات چپ انعکاس چندانی پیدا نمیکند و مورد توجه نیست. علاوه بر این  نیروهائی که به خود کمونیست و چپ میگویند نیز به این باورها عمیقا مبتلا و لذا تاثیر منفی هم در میان طبقه کارگر میگذارند.

باید توجه داشت که بردگی مزدی طبقه کارگر در ابعاد عظیمی که شاهد آن هستیم٬ بدون تسلیم و رضایت توده طبقه کارگر٬ بدون قناعت و تمکین آنها مقدور نیست. بخشی جدی از کار بورژوازی خارج از ابزار سرکوب٬ تبلیغات وسیع در ابدی جلوه دادن و عادی قلمداد کردن وضع موجود و رابطه استثمارگرانه حاکم بر جامعه است. زرادخانه تبلیغی٬ فرهنگی و اخلاقی بورژوازی ایران با یک دستگاه عظیم و طویل٬ خود بخشی جدی از مسئله است که در محاسبات چپ ایران از موقعیت فرودست طبقه کارگر به حساب نمی آید.

از نظر من مهمترین مشکل طبقه کارگر انشقاق و تشتت فکری در میان فعالین کمونیست طبقه کارگر است. انشقاق و تشتت در صف رهبران و فعالین رادیکال این طبقه٬ در صف طیف وسیعی از فعالین کارگری که خود باید لولای اتحاد کل طبقه کارگر باشند. طیفی که توقع می رود به قول مارکس افق عمومی جنبش خود را جلو چشم طبقه کارگر بگذارد و برای آن اهداف پایه ای و اساسی آماده اش کند. متحد کننده خود پراکنده و غیر متحد است. اکنون انشقاق نه تنها در میان توده کارگران و در اشکال کلاسیکی چون کارگر شاغل و بیکار٬ کارگر زن و مرد٬ خارجی و ایرانی٬ بومی و غیر بومی و در میان رشته های مختلف٬ بلکه فراتر و دردناکتر از اینها در میان خود کارگران کمونیست٬ در میان رهبران و فعالین عملی طبقه کارگر است.

بخش بسیار وسیعی از فعالین و رهبران طبقه کارگر خود را کمونیست میدانند٬ این بخش مطلقا کم نیستند٬ به نظر من سوسیالیستها مهمترین گرایش در میان طبقه کارگر ایرانند٬ قویترین هستند٬ اما خود این بخش که باید طبقه کارگر بر شانه هایش متحد شود٬ به منافع درازمدت خود آگاهتر شود٬ افق روشن و شفافی ندارد. گفتم متحد کننده خود متفرق است. چنین اتحادی حول یک افق کارگری کمونیستی٬ یک افق روشن و یک پرچم سیاسی روشن صورت میگیرد. مسئله این است افق و سیاست ناظر بر این طیف از کارگران خود ناروشن و غیر شفاف است. خود آغشته به انواع تصورات غیر کارگری و غیر کمونیستی است. اگر بخواهم به دلایل آن اشاره کنم به بحثی طولانی تر نیاز است. اما این یکی از معضلات جدی و کشنده در مبارزات طبقه کارگر چه در عرصه مبارزه اقتصادی و چه مبارزه سیاسی این طبقه است. این مشکل جدا از دلایل تاریخی و قدیمی تاثیرات کمونیسم روسی در ایران و سرانجام آن و تاثیرات مخرب آن در روایتی که از کمونیسم مرسوم شد٬ تاثیرات چپ غیر کارگری در همین چند دهه گذشته و بعد از شکست شوروی بر ذهنیت فعالین این طبقه است. فاکتور کار جدی بورژوازی ایران٬ کار سیاسی و تبلیغاتی که روزانه و هر لحظه جریان دارد را به آن اضافه کنید تا تصویر کاملتر شود.

 فاکتور دیگر این است که٬ محافل کارگری و شبکه رهبران عملی طبقه کارگر که بخشی از خودسازمانیابی و مکانیسم درونی طبقه کارگراند٬ از این شکل بدوی و ابتدایی آن به شکلی متکاملتر و تحزب یافته تر عبور نکرده است. منظورم در این زمینه تحزب یافتن به معنای سازمانی و تحزب در یک حزب کمونیستی نیست که طبیعتا این نیازی واقعی است. طبقه کارگر بدون حزب کمونیستی فاقد ابزار قدرتگیری و توان کسب قدرت سیاسی است. حزب کمونیستی و تحزب کارگران کمونیست در حزب خود به عنوان حزب سیاسی که در ابعاد سراسری مبارزه طبقه کارگر را هدایت میکند و محل تجمع رهبران کمونیست طبقه کارگر است٬ یک نیاز اصلی و جدی طبقه کارگر ایران است. حزبی که در برگیرند طیفی از رهبران بانفوذ کمونیست طبقه کارگر باشد. بدون داشتن چنین حزبی در نهایت طبقه سرش بی کلاه میماند٬ که اینجا وارد آن نمیشوم. اما منظور من در این بحث تحزب جنبشی کمونیستهای طبقه کارگر است. ستون فقرات مبارزه کارگر به عنوان یک طبقه علیه نظام سرمایه داری باید بر دوش طیفی از رهبران عملی و سخنگویان و فعالین کمونیست این طبقه سازمان یابد و پیش برود. هیچ مبارزه ای در درون طبقه کارگر بدون رهبر و نماینده عملی کارگران پیش نرفته و پیش نخواهد رفت. اما پایه اساسی ساختن ساختمانی که اسم بردم باید بر دوش آن طیف از کارگران باشد که نقش راهنما را در دنیای تاریک کنونی برای رفقای خود ایفا میکنند و منافع کل طبقه کارگر را در دل مبارزه این طبقه نمایندگی میکنند. این فعالین بخش رادیکال و سوسیالیست طبقه کارگرند. بحث من اساسا اتحاد این طیف در اشکالی متکاملتر از محافل اولیه کارگران سوسیالیست است. اکنون در میان فعالین و رهبران کمونیست این طبقه بحث کمیته های مخفی به درجه ای هست. این نشانه نیازی است که احساس میکنند٬ اما حتی همین بحث هم تا جائی که شواهد نشان میدهد٬ هنوز کاملا از ذهنیت چپ ایران از تحزب فراتر نرفته یا هنوز به آن آغشته است. در همین سطح هم هنوز بحث از تحزب فکری و انتخاب جمعها و فعالین کارگری بر مبنای نزدیکی فکری و سیاسی است. انواع جمعهای هم نظر و هم عقیده٬ انواع محافل کوچک و بزرگ بر مبنای عقیده شکل گرفته اند و در بخش اعظم مراکز مهم ایران حول آن بحث است. اما هنوز مبنا مرزبندیهای خط کشی شده بر مبنای عقیده و ایدئولوژی است. اما بحث من یک نزدیکی طبقاتی است تا فکری٬ تحزب به معنای اتحاد کارگران کمونیستی که امروز در زندگی طبقه کارگر و در مبارزه روزمره این طبقه محمل اتحاد هستند٬ و تاثیری در مبارزه  روزمره کارگر در محل کار و زندگی دارند. بحث من تحزب کمونیستی در میان کارگران سوسیالیستی است که روزانه در زندگی این طبقه نقشی دارند و در مبارزه آن به عنوان رهبران و سخنگویان و نمایندگان کارگران ظاهر میشوند٬ که قطب نمای حرکت آنها منافع کل طبقه کارگر است.

اما بی هیچ تردیدی برداشتن ذهنیت حاکم بر این بخش٬ که گفتم دلایلی تاریخی دارد٬ و فاصله گرفتن همین طیف از سنت چپ بورژوایی و زدودن برداشتها و تاثیرات تاریخی این چپ بر ذهنیت این طیف یک نیاز حیاتی است. فکر میکنم نقش این کارگران در حیات طبقه کارگر و در همه جدالهای طبقاتی٬ مهم و تعیین کننده است. این بخش باید در کمیته های کمونیستی متحد شود و متحزب شود. 

۲ – مبارزات خود انگیخته کارگران ایران برای دفاع از حق شان و مقابله با تهاجم دائمی رژیم و برای متشکل شدن را چگونه ارزیابی می کنید؟ اعتصابات ، تحصن ها ، راهپیمایی ها و جمع شدن هایشان در مقابل مراکز و نهادهای مختلف دولتی چقدر چشمگیر و اثرگذار اند؟

خالد حاج محمدی: ارزیابی از موقعیت طبقه کارگر و اعتراض و مبارزه این طبقه٬ جدا از معضلات و موانعی نیست که در سئوال اولتان اشاره کردم. ایران یکی از صنعتی ترین کشورهای خاورمیانه است با یک طبقه کارگر وسیع. در جامعه ایران دو انقلاب رخ داده است و انقلاب ۵٧ ایران در دل خود هم طبقه کارگر و هم بورژوازی ایران را بالغ تر کرد. به این اعتبار در ایران با طبقه کارگری طرف هستیم که وسیع و بالقوه قدرتمند است. بحث از جمعیتی حدود ٧ میلیون کارگر صنعتی در ایران است. بخش زیادی از فعالین کارگری خود را سوسیالیست میدانند٬ اما و همچنانکه گفتم خود همین بخش از نظر ذهنی در اغتشاش فکری به سر میبرد و پراکنده و غیر متشکل است. حساسیت بورژوازی به تحرکات کارگری٬ به اعتراض و تشکل و تحزب آن خصوصا در مراکز مهم صنعتی٬ سرکوب و دستگیری و ممانعت از تشکل یابی  طبقه کارگر قابل فهم است. گفتم بورژوازی ایران بورژوازی سال ۵٧ نیست٬ هم بورژوازی و هم طبقه کارگر به منافع درازمدت تر خود آگاه ترند. این بخش اگر تکان بخورد قطعا سرنوشت کل طبقه کارگر و کل جامعه دگرگون میشود. مبارزات این دوره و مسئله تشکل یابی و.. همگی مهر معضلاتی که بخش پیشرو طبقه کارگر حمل میکند را بر خود دارد. طبقه کارگر ایران با مشکلات فراوانی دست به گریبان است که انشقاق را در صفوف کارگران تعمیم میدهد. کل برنامه های جمهوری اسلامی٬ از قانون کار ضدکارگری٬ قراردادهای موقت٬ عدم تامین شغلی و خطر دائمی اخراج و بیکاری چند میلیونی و پایین بودن سطح دستمزدها و.. همگی بخشی از شرایط نامناسب و فشار به طبقه کارگر است که کاملا عینی است. اما سد بستن در مقابل این معضلات و تعرضات هر روزه طبقه سرمایه دارد و دولتشان٬ احتیاج به درجه ای از اتحاد دارد که طبقه کارگر ایران فاقد آن است. و این در مبارزات این دوره و اشکال مختلف آن قابل مشاهده است.

در این یکی دو سال مبارزات و اعتراضات مختلفی در مراکز کارگری روی داده است. این اعتراضات از نفت٬ ذوب آهن٬ شرکت واحد٬ مخابرات راه دور٬ هفت تپه٬ کیان تایر٬ ایران خودرو و تا معادن و  پتروشیمی ها و صدها مرکز دیگر را شامل شده است. در این مبارزات علیرغم پراکندگی آن٬ هر جا که کارگران متحد بوده اند موفقیتهائی را کسب کرده اند. در این زمینه به خود کارگران هفت تپه و یا موخرترین اعتراضات در پتروشیمی ماهشهر میتوان اشاره کرد. این مبارزات در حقیقت خودبخودی و بی سازمان نبوده است. مبارزه “خود انگیخته” به این معنا دقیق نیست٬ در تمام این اعتراضات ضعیف یا قوی٬ سازمان خود را داشته است. اما عموما پراکنده بوده است. حتی و برای نمونه وقتی بخشی از کارگران بخش حمل و نقل ذوب آهن اعتصاب کردند٬ در همین سطح ماند و بقیه کارگران در بخشهای دیگر به آن نپیوستند. در اعتصاب یک روزه چند سال قبل شرکت واحد که این خیلی عیان بود. خلاصه دلایل این وضع را قبلا اشاره کردم. مبارزه طبقه کارگر با بورژوازی نیرو میخواهد٬ کارگر در یک جنگ واقعی٬ یک جنگ طبقاتی و روزمره با بورژوازی درگیر است. موفقیت طبقه کارگر در هر مبارزه ای بستگی به توان و نیروئی دارد که فعالین کارگری برای آن مبارزه بسیج کرده اند. بسیج نیرو در هر اعتراض کارگری تعیین کننده است. کسی میتواند بسیج نیرو کند٬ که رهبر واقعی و عملی کارگران است٬ کسانی که سطحی از تجربه را کسب کرده اند٬ به منافع خود آگاهند. شرط اول بسیج نیرو کار از پیشی در میان کارگران و ایجاد آمادگی برای یک اعتراض و مبارزه است. کسانی که این نقش را به عهده میگیرد قبل از هر کس٬ باید خود متحد باشند و خود چهار قدم بعدتر را ببینند که در بخش اول به آن اشاره کردم.

در مورد اشکال مبارزه و مواردی که اشاره کرده اید٬ در اول بحثم گفتم٬ مرکز قدرت کارگر در محل کار و تولید است. و تولید٬ تولید اجتماعی است و لذا کارگر قدرتش در جائی است که تولید اجتماعی صورت میگیرد. کارگر به عنوان فرد مرکز هیچ قدرتی نیست. تولید اجتماعی جمعی است و مرکز قدرت کارگر به این اعتبار خیابان نیست. امروز آن چه به عنوان فراخوان به  طبقه کارگر داده میشود٬ دعوت هر روزه به اعتراض در خیابان است. شاید زمانی و در توازنی لازم باشد طبقه کارگر به خیابان بیاید٬ و در فلا میدان رهبران و نمایندگان آنها سخنرانی کنند. اما بدوا و اساسا محل اعتراض و اهرم فشار طبقه کارگر مراکز کار است. حتی در چنین شرایطی هم معلوم است کارگران مثلا شرکت واحد و ایران خودرو اعلام میکنند که به فلان دلیل دست به تظاهرات میزنند یا در فلان میدان شهر جمع میشوند. حتما در چنین شرایطی اگر لازم باشد مردم را دعوت میکنند که در دفاع از آنها در تجمعشان شرکت کنند. آنچه ما شاهد هستیم این نیست٬ و حتی توقع نه تنها جریانات راست بلکه چپها هم توقعشان این نیست٬ بلکه  کاملا برعکس٬ توقع آنها هم شرکت کارگران در اعتراض اقشار دیگر است. فراخوان به شرکت در تظاهرات سبز و سیاه و نارجی٬ به نماز جمعه و روز قدس و مرگ منتظری و… که همگی برای کارگر تنها حکم محکم شدن زنجیر بردگی را دارد است.

 قدرت و توان طبقه کارگر در جائی است که زوری دارد و میتواند مرکز سود سرمایه را مختل کند٬ تهدید کند و یا ببندد. نه الزاما در تولید بلکه در همه مراکز کار که کارگر روزانه نیروی کار خود را به فروش میرساند و کار میکند. مرکز اعتراضات کارگری و اهرم فشار طبقه کارگر قطع تولید٬ قطع خدمات و.. است. اعتصاب رانندگان مثلا شرکت واحد تهران٬ کل جامعه را مختل میکند٬ یک هفته اعتراض کارگران شهرداری تهران٬ کل زندگی اجتماعی را در تهران به هم میریزد٬ یا اعتصاب در آب٬ برق٬ ذوب آهن٬ ماشین سازیها و.. . دعوت هر روزه به خیابان و تظاهرات٬ از نظر من جهت جنبشهای غیر کارگری است که از طبقه کارگر توقع کولی دادن به جنبش خودشان را دارند. کارگر اهرم فشار آنها٬ نیروی فشار در خدمت آنها و ابزار تامین سیاست آنها است که به زندگی خود طبقه کارگر ربط مستقیمی ندارد. در خیابان کارگر منفرد است٬ ایزوله است٬ به اهرم قدرت خود وصل نیست و.. . تظاهرات و خیابان شاید بتوان به عنوان حلقه آخر از پروسه سرنگون کردن یک حکومت مورد استفاده باشد و گفتم جائی که کارگر به عنوان یک طبقه بورژوازی را به زانو در می آورد٬ محل کار است. وقتی که کارگران یک مرکز اعتصاب میکنند٬ مستقیم و در یک رویاروی جمعی به عنوان کارگر و جمعی که همسرنوشتند٬ با سازمان خود٬ نمایندگان خود و بر سر مطالبات مستقیم خود٬ جدالی طبقاتی را پیش میبرند. در این پروسه است که کارگر متحد میشود٬ خودآگاه میشود و به توان و قدرت جمعی خود اعتماد پیدا میکند و آمادگی ادامه جدال در مراحل دیگر را بدست می آورد. بی شک اشکال دیگر را میتوان بحث کرد و طبقه کارگر از هر اشکال و تاکتیکی که بخواهد استفاده میکند٬ اما اصل بر این است که محل کار و اعتصابات کارگری اساس اهرم فشار کارگر به دولت و سرمایه دار است. کارگر در پروسه مبارزه اشکال متنوعی را از مذاکره٬ تهدید و اولتیماتیوم٬ نامه اعتراضی و.. تا اعتصاب دنبال میکند. همه اینها در نهایت و در شرایط عدم توافق کارفرما با مطالبه  کارگر٬ سرانجام به قطع کار به عنوان اهرم اصلی فشار طبقه کارگر میتواند کشیده شود.

من شرکت در راهپیمایی٬ رفتن جلو مجلس  و هیچ اقدام دیگری را رد نمیکنم و ممکن است و باید از انواع مختلف تاکتیک ها و اشکال مختلف در مبارزه استفاده کرد. اما امروز و در میان کل اپوزیسیون ایران از چپ تا راست٬ فراخوان خیابان و تظاهرات خیابانی میدهند و طبقه کارگر را به اعتراض در خیابان دعوت میکنند. این نوع فراخوانها در حقیقت فراخواندن طبقه کارگر به کولی دادن جنبشهای دیگر است. در حقیقت تظاهرات نمیتواند تاکتیک کارگر در تحقق مطالبه اش باشد. عمده بودن تظاهرات در ذهنیت چپ ایران٬ در واقع نشانه دوری این چپ از طبقه کارگر و کار و زندگی این طبقه است. تظاهرات و خواست ریختن به خیابان که هر روز به طبقه کارگر گفته میشود٬ راه حل اقشار ناراضی بورژوا و خرده بورژوا در جامعه است. نشانه فضای ضد رژیمی و اعتراض به شیوه  دانشجو و روشنفکران جامعه است و با سوخت و ساز و زندگی کارگر و راه مبارزه این طبقه مغایر است.

۳ – در سال های اخیر کارگران دو واحد بزرگ ، یعنی شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و نیشکر هفت تپه ، توانسته اند سندیکای مستقل خودشان را به وجود بیاورند و هرچند رهبران این دو حرکت با سرکوب و اخراج از کار و زندان روبرو شده اند ، ولی این دو تشکل مستقل عملاً هویت کاملاً شناخته شده ای پیدا کرده اند. این حرکت ها را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا سندیکای مستقل در ایران می تواند پا بگیرد و آیا می تواند از طریق مذاکره با دولت مشکلی از مشکلات کارگران را حل کند؟

خالد حاج محمدی: شکل گرفتن سندیکای کارگران شرکت واحد و هفت تپه٬ دستاوردی مهم برای طبقه کارگر ایران است. با همه فشارهائی که دولت و ارگانهای سرکوبگرش آورده اند٬ با همه تهدیدها٬ پرونده سازیها٬ آدم ربائیها و زندان و اخراج فعالین شرکت واحد و هفت تپه٬ کارگران این مراکز٬ این دو تشکل را ایجاد و حفظ کرده اند٬ از نظر من این یک دستاورد مهم برای طبقه کارگر ایران است. بالاخره با تشکیل این دو تشکل٬ بخشی از کارگران٬ سقفی را برای خود ساخته اند٬ ظرفی را برای اتحاد خود فراهم کرده اند و امکان دفاع جمعی از مطالبات خود را ایجاد کرده اند. این ارزشمند و تلاشهای کارگران این مراکز قابل تقدیر است.

 در مورد مذاکره با دولت٬ جواب آری یا نه را نمیتوان داد٬ بستگی به این دارد که کجا و چگونه. اعتصاب کارگری که صورت میگیرد بالاخره سر میز مذاکره خیلی وقتها یک طرف حساب دولت است. بخشی از مطالبات طبقه کارگر در تعداد زیادی از مراکز کار رو به  دولت است٬ طرف حساب دولت است و لذا مذاکره هم با دولت است. حتی در تشکل یابی کارگران٬ خیلی وقتها تلاش میکنید دولت را مجبور به برسمیت شناختن تشکل کارگری کنید٬ خوب لابد با نمایندگان دولت مذاکره می کنید. ممکن است دولت اجازه ندهد و توازن قوا و توان کارگران این اندازه باشد که بدون اجازه رسمی دولت٬ تشکل خود را درست کنند و کار خود را پیش ببرند و جواب دولت را هم ندهند. اینها بستگی به سطح مبارزه در هر محل و توازن قوا دارد که باید در وقت خود تشخیص داد. اینکه در مذاکره با دولت مشکلی از مشکل کارگران حل میشود یا نه٬ باز بستگی به توان کارگران و میزان بسیجی که کرده اند دارد. طبیعی است که دولت نماینده سرمایه دارد و ابزار اعمال حاکمیت آنها و حافظ منافع سرمایه دار است. توهم به دولت یک چیز است و مذاکره یک چیز دیگری. دولت همیشه در جامعه بورژوائی زور میزند که منفعت طبقه ای که به آن متعلق است را تامین کند و به هر میزان زورش برسد طبقه کارگر را زیر فشار میگذارد. نمیتوان از دولت مطالبه طلب کرد و آماده بحث و مذاکره نشد. نکته ای که باید به خودآگاهی کل طبقه کارگر تبدیل شود٬ این است که دولت ابزار اعمال حاکمیت بورژوازی است. دولت بی طرف نداریم و توهم به دولت مهلک است. دولت و خانه کارگر و دادگاه و .. همگی ابزار فشار طبقه حاکم برای تحمیل مطالبه خود به کارگر و ارزانتر کردن نیروی کار کارگر اند. دولت نقش پاسبان منافع بورژوا را دارد. در این جدال٬ ابزار کارگر نیز اتحاد و آگاهی این طبقه است.

در مورد بخش بعدی سئوالتان و پا گرفتن سندیکا در ایران٬ من در شرایط کنونی هر نوع تشکل یابی طبقه کارگر را اعم از سندیکا٬ اتحادیه٬ شورا و.. را قدمی به پیش میدانم. پا گرفتن هر تشکلی بستگی به میزان اتحاد کارگران و میزان نیروئی که بسیج کرده اند دارد. دو نمونه هفت تپه و شرکت واحد و داشتن سندیکا دال بر این است که میتوان سندیکا هم ساخت و ساخته شده است. اما بحث بر سر شکل مناسب٬ سازمانیابی بهتر طبقه کارگر٬ شکل ادامه دارتر٬ مفید تر و متکی تر به نیروی طبقه کارگر و به اراده جمعی این طبقه است. بحث بر سر این است که کدام نوع از تشکل یابی مناسبتر است٬ مقدورتر است و در سیر پیشروی طبقه کارگر و بهبود زندگی این طبقه تا ایجاد آمادگی برای تحولی مهم در جامعه مفید تر و واقعی تر است. من فکر میکنم جنبش مجمع عمومی و شورائی جوابی مناسبتر و واقعی تر است.

۴ – عده ای از فعالان جنبش کارگری بدیل شورا و جنبش شورایی را در مقابل سندیکا سازی پیش می کشند و عده ای نیز شوراها را نهادهای قیام کارگری می دانند که فقط در شرایط انقلابی می توانند پا بگیرند و در شرایط عادی سندیکا سازی را تنها راه می دانند. نظر شما چیست؟

خالد حاج محمدی: اجازه بدهید قبل از جواب به سئوال شما٬ نکته ای در مورد اهمیت تشکلهای کارگری شورایی یا سندیکا و… را توضیح دهم. من فکر میکنم در شرایطی که طبقه کارگر ایران از تشکلهای خود محروم است٬ هر نوع تشکلی که از جانب خود کارگران و برای تامین مطالبات آنها درست شود٬ قدمی به جلو است. بالاخره هر تشکلی که چتری بر سر تعدادی از کارگران ایجاد میکند و جمعی از کارگران یک مرکز یا چند محل کار را زیر خود جای میدهد٬ حرکتی رو به پیش و قدمی به جلو است٬ خارج از اینکه این تشکل سندیکا است یا شورا و … به اعتقاد من طبقه کارگران ایران باید از هر تلاشی برای تشکل یابی کارگران توسط آنها در هر بخشی دفاع کند.

من این دوقطبی شورا و سندیکا را که امروز موجود است٬ انگار یکی به نفع کارگر و دیگری به زیان است٬ را غیر کارگری میدانم. شورا و سندیکا از نظر من جواب گرایشات مختلف به سازمانیابی کارگری در ایران است که به آن میپردازم٬ اما کش دادن این تا این حد که گویا٬ سندیکا سازی به زیان کارگر است و یا بر عکس گویا جنبش شورایی  به طبقه کارگر بی ربط است٬ هر دو را دو رویه یک سکه میدانم. تردید دارم کارگر آگاهی در ایران پیدا شود که با همکار خود در کارخانه کنار دستی به جرم طرفداری از شورا یا سندیکا٬ دشمنی کند. این نگرش چپ حاشیه ای٬ غیر اجتماعی و ایدئولوژیک است. با این توضیح کوتاه دنبال جواب سئوال شما میروم.

من خود را طرفدار جنبش مجمع عمومی و شورایی میدانم و معتقدم جواب درست به سازمانیابی طبقه کارگر ایران٬ جنبش شورایی طبقه کارگراست. نقطه حرکت من در تشکل یابی کارگران٬ نوعی از تشکل کارگری است که کارگران در یک مرکز بتوانند نقش مستقیم در سرنوشت خود ایفا کنند. از این سر جنبش مجامع عمومی کارگری به عنوان ظرف این دخالت٬ به عنوان اعمال اراده مستقیم کارگران آن مرکز٬ بهترین و ممکن ترین راه تشکل یابی کارگران است. اینکه گفته میشود شوراها نهاد قیام کارگران است٬ حق دارند٬ بالاخره شوراها در دوره های انقلابی باید این جایگاه را پیدا کنند. اما این استدلال درستی در نفی جنبش شورائی و مجامع عمومی کارگری به عنوان پایه شکل گیری جنبش شورائی نیست. اگر در نهایت شوراها مراکز قدرت و ابزار قدرت گیری طبقه کارگر اند٬ لابد نطفه های آن باید از همین امروز شکل بگیرد. علاوه بر این جنبه٬ جمع شدن کارگران یک مرکز و تصمیم گرفتن در مورد هر مسئله ای که لازم بدانند٬ بسیار واقعی تر٬ ممکن تر و عملی تر از هر نوع تشکل یابی است. از مجمع عمومی یک مرکز کارگری تا شورای یک محل٬ یا شهر و یا یک منطقه٬ فاصله بسیار زیادی است. بروز علنی و گسترده جنبش شورایی در دوره های انقلابی امری درست است که هم در انقلاب اکتبر روسیه و هم در انقلاب ۵٧ ایران شاهد آن بودیم. بحث من در این شرایط  بستن نطفه اولیه جنبش شورائی به معنای مجمع عمومی در محل کار است که در حقیقت همان شورای محل کار است. این کار در شرایطی که هر نوع تشکل یابی کارگری ممنوع است٬ بسیار ساده و مقدور است. نه اجازه از جائی میخواهد و نه مانع پلیس و ارگانهای سرکوب را در مقایسه با سندیکا بر خود دارد. شورا در حقیقت عمل مستقیم کارگری است٬ دخالت مستقیم کارگران در سرنوشت خود است٬ رای مستقیم آنها و دمکراسی مستقیم کارگری است. همین امروز بسیاری از تحرکات کارگران در ایران مهر این نوع سازمانیابی را بر خود دارد. جمع شدن کارگران و تصمیم مشترک گرفتن و اعلام آن از طرف نمایندگان خود٬ هیئت های نمایندگی و… همان شکل اولیه کار شورائی است. شما اعتصابات پتروشیمی تبریز و بعد ماهشهر را در نظر بگیرید٬ در ماهشهر کارگران تصمیمات خود را گرفتند و یک هیئت بالای بیست نفره را برای مذاکره با کارفرما تعیین کردند. نتیجه مذاکرات هیئت به کارگران اعلام شد و بعد از توافق به عنوان تصمیم جمع کارگران پتروشیمی رسمیت یافت. این عمل مستقیم است که دخالت کل کارگران در آن و تصمیم جمعی آنها٬ کار پلیس را مشکل میکند. نمایندگان کارگران در این نوع تشکل یابی برای پلیس سیبل نیستند ٬ کسی از بالا برای کارگران تصمیم نمیگیرند٬ خود شان صاحب تصمیمات هستند٬ هر وقت بخواهند میتوانند نمایندگان را عزل و کسان مناسبتری را جایگزین کنند. در این پروسه است که کارگران آموزش میبینند٬ یاد میگیرند٬ متحد میشوند٬ به منشا قدرت خود پی میبرند٬ اعتماد به نفس پیدا میکنند و اراده مشترک آنها است که عمل میکند.

همزمان در این نوع سازمانیابی بر خلاف جنبش اتحادیه ای٬ مبنای تشکل یابی نه رشته ای و صنفی که جغرافیایی است و امکان اتحاد بخشها و صنفهای مختلف را در خود دارد٬ اتحاد کل طبقه کارگر را بالا میبرد و انشقاق آنها را میکاهد.

در مورد سندیکا علاوه بر اینکه سازمانیابی جنبش اتحادیه ای کلا امروز با جنبش سوسیال دمکراسی شناخته میشود و اکنون اتحادیه های کارگری در کل اروپا و.. اهرم فشار بخشی از بورژوازی و احزاب سوسیال دمکرات برای کنترل جنبش کارگری است٬ و ربطی به اعمال اراده مستقیم کارگران ندارند٬ تاجائی که به ایران برگردد ما با رسمیت جنبش اتحادیه ای از جانب دولت طرف نیستیم. میخواهم بگویم سنت جنبش اتحادیه ای در ایران سنتی نه تنها جا افتاده نیست٬ بلکه از شانسی هم برخوردار نیست. هیچ جناحی از بورژوازی ایران خواهان جنبش اتحادیه ای با همان سنت اتحادیه ها در کشورهای اروپایی نیست. تصور شکل گیری جنبش اتحادیه ای در ایران به شکل اروپا مطلقا واقعی نیست٬ ممکن نیست و بورژوازی حاضر نیست به این تن بدهد. آلترناتیو بورژوازی ایران برای تشکل یابی کارگران٬ همان تشکلهای رژیمی شورای اسلامی و انجمنهای اسلامی و خانه کارگر است که همگی ضدکارگریند. این جنبه احتیاج به بحثی پایه ای تر در مورد سرمایه داری در کشورهائی مثل ایران دارد که اینجا وارد آن نمیشوم. و البته از نظر من دو تجربه سندیکای هفت تپه و شرکت واحد ربطی به سنت اتحادیه ای اروپا ندارند و امتداد سنت جنبش اتحادیه ای و سندیکالیستی نیستند. هیچکدام از این تشکلها ابزار دست هیچ بخشی از بورژوازی نیست و این دو تشکل را کارگران در دفاع از منافع خود ساخته اند و چنانچه گفتم اقدام آنها قابل تقدیر و شایسته بیشترین پشتیبانی است.

اما محدودیت های جنبش اتحادیه ای در همین دو مورد هم قابل مشاهده است. در پروسه شکل گیری این دو تشکل تقریبا همه فعالین آنها که در قالب هیئت مدیره این سندیکاها معرفی شده اند٬ یا زندان هستند٬ یا از کار اخراج شده اند. تجربه همین دو مورد با همه فداکاریهای فعالین آنها٬ دال بر ساده تر بودن جنبش شورایی و واقعی تر بودن آن است. فشار پلیسی و اخراج و دستگیری هر روزه فعالین این دو تشکل٬ عملا را بطه هیئت مدیره این سندیکاها را اگر قطع نکرده باشد٬ به شدت کاسته است. این دو تشکل متاسفانه به همین دلیل خیلی ایزوله شده اند. اگر سرپا مانده اند٬ به همت فداکاری و هزینه سنگینی است که فعالین آنها با تحمل زندان و تهدید هر روزه و.. خود پرداخته اند. نوع و ساختار جنبش سندیکایی و از جمله همین سندیکاهای واحد و هفت تپه هم امکان رشد بوروکراتیسم و عدم دخالت مستقیم کارگران را میدهد. به همین دلیل ما بر متکی کردن سندیکا و اتحادیه ها در ایران به مجامع عمومی کارگران تاکید میکنیم. به همین دلیل است که ما چه آنجا که فکر میکنیم بدلیل پراکندگی کارگران در یکسری رشته ها باید به جای شورا پای اتحادیه رفت٬ و چه آنجا که خارج از اراده ما فعالین کارگری سندیکا و اتحادیه میسازند٬ تلاش میکنیم در اینگونه موارد هم این تشکلها٬ متکی به مجامع عمومی باشند. در ضمن دوستانی که فکر میکنند شوراها ارگان قیام است و اکنون باید سندیکا ساخت با یک تناقض بزرگ روبرو هستند. چگونه تا دوره انقلابی سنت سندیکایی را پیش برد و سندیکا ساخت و در آن زمان یکدفعه باید به جای سندیکاهای که قوام گرفته اند٬ به جنبش شورائی روی آورد؟ ساختمانی که باید ساخت قاعدتا باید زیر بنای آن و از همان خشت اول آن پایه ارگانهای قدرت گیری طبقه کارگر از جمله در دوره قیام و دوره های انقلابی باشد.