رضا پهلوی در بدر بدنبال سناریوی لیبی

رضا پهلوی این روزها فعال تر از قبل شده است. ایشان به رسانه های مختلف نظیر فیگارو و رادیو فردا و صدای آمریکا و امثالهم مصاحبه میکنند تا دو چیز را بگویند یکی اینکه طرحی تحت عنوان “شورای هماهنگی” دارند که قرار است همه نیروهای مخالف حکومت را دور هم جمع کند، (بعدا میگویم که این نیروها چه شروطی باید داشته باشند) و ثانیا ایشان طرح محاکمه علی خامنه ای را به شورای امنیت سازمان ملل داده اند و آنرا فعالانه دنبال میکنند. فعلا به علت اینکه رسانه های رسمی دولتهای غربی براحتی میکروفون جلوی بقول خودشان “شاهزاده رضا پهلوی” میگذارند، نمی پردازم. این نیز داستان خودرا دارد که جداگانه باید به آن پرداخت.

رضا پهلوی چه میخواهد؟ حقیقت اینست که رضا پهلوی علیرغم سرنگونی رژیم شاهنشاهی در بیش از ٣٠ سال پیش و علیرغم رویدادهای عظیم در دنیا در این سالها، هنوز همان شاهزاده است. ناسیونالیست است. به دنبال سلطنت است. و مخالف و ضد انقلاب مردم است. کل تاثیر این سالها بر او این بوده است که جرات ندارد این مفاهیم را رک و راست و صریح بیان کند. بلکه زیر لفافه حقوق بشر و سکولاریسم و امثال آن حرف میزند. بعلاوه بشدت مردد است. بارها به جناحهای حکومت اسلامی چراغ سبز داده است. به خاتمی برای ایجاد یک حکومت اسلامی خوش خیم خوش آمد گفت. به موسوی و کروبی هم دست همیاری دراز کرد. اما امروز متوجه شده است که از این امامزاده ها معجزه ای ساخته نیست و باید راهی برای بعد از حکومت اسلامی جستجو کرد. اما علیرغم این افت و خیزها کمی که حرفهایش را خراش میدهی متوجه میشوی که ایشان اساسا هنوز شاهزاده و بدنبال راه پدر است. با این تفاوت که شاهزاده ای از تخت افتاده است و در دوره ای به فعالیت سیاسی برای دست یافتن به تخت روی آورده است که تاریخ مصرف شاهان و ملوک و خلفا نه فقط در ایران بلکه در جهان تماما بسر آمده است.  حقیقت هم اینست که اگر رضا پهلوی شاهزاده نباشد معلوم نیست چه کاره است. او نه فعال سیاسی است، نه جدال و مبارزه ای کرده است و نه صاحب نظریه و برنامه و پلاتفرم و تئوری ویژه ای است. او سابقه و تاریخی جز فرزند ذکور شاه بودن ندارد. به همین دلیل مشکل او را باید فهمید.

بهررو او در مصاحبه ای با رادیو فردا وقتی که دارد در مورد شورای هماهنگی کذایی حرف میزند آخرین جمله اش اینست: “جای دوری نرویم، امروز پس از مشاهده بهار عرب در کشورهای عربی، دیدیم هرگاه جهانیان تصمیم قاطع گرفتند در حمایت از این نیروها، حکومت مستبد را پایین کشیدند و به جای آن حکومتی که به دست مردم تعیین شده سر کار می‌آید. امروز مسئله سوریه را باید از نزدیک دنبال کرد و فکر می‌کنم به زودی نوبت ایران هم خواهد رسید..”

“تصمیم قاطع جهانیان” و “شورای” انتقالی!
تمام مساله همیبن دو جمله آخر است. او وقتی به “جهانیان” و “تصمیم قاطع” و “مساله لیبی و سوریه” اشاره میکند و میگوید بعد نوبت ایران خواهد رسید، تمام ماجرا را لو میدهد. “جهانیان” یعنی ناتو و آمریکا. و “تصمیم قاطع” یعنی حمله نظامی. او بهار عرب را می بیند، سرنگونی مبارک و بن علی را مشاهده میکند، انقلاب سوریه و سرنگونی بشار اسد جلوی چشمش قرار دارد، و سرنگونی جمهوری اسلامی را گریز ناپذیر می بیند. و این ماموریت را بعهده گرفته است که تلاش کند بجای سناریوی نوع مصر و تونس، یعنی انقلاب مردم برای به زیر کشیدن حکومت، تلاش کند زمینه را برای سناریوی نوع لیبی و “شورای انتقالی” در ایران آماده کند. زیرا کل بورژوازی یعنی نیروهای متعلق به طبقه سرمایه دار همین آرزو را دارند. البته به شرطی که نتوانند حکومت اسلامی را رام کنند و نگه دارند. این دومی از اولی طبعا مناسب تر است. اما مساله اینست که اوضاع دارد طوری پیش میرود که امیدی به حفظ حکومت اسلامی باقی نمانده است. شکست دوم خرداد و شکست سناریوی موسوی و “بازگشت به دوره خمینی”، و بعد فرا رسیدن بهار عرب و بویژه انقلاب سوریه راهی جز سرنگونی حکومت اسلامی را در چشم انداز قرار نداده است. رضا پهلوی به همین دلیل یک “شورای هماهنگی” اعلام کرده است و از همه جریانات “چه در داخل و چه در خارج” دعوت کرده است که “به شرط پذیرش دو شرط اساسی یعنی حقوق بشر و تمامیت ارضی” و “طبعا حکومت سکولار” به این شورای کذایی بپیوندند. این شورا هم از هم اکنون دست بکار سناریوی محاکمه خامنه ای شده است و طرح آنرا به شورای امنیت سازمان ملل داده است تا از این طریق اسمی در کند و آماده شود که در اولین فرصت نظیر “شورای انتقالی لیبی” از جانب ملت ایران از ناتو دعوت کند که به ایران حمله نظامی کند. و معلوم است که اگر  دوستان ناتو و غربی در راس امور سیاسی ایران قرار گیرند، جناب شاهزاده را در معیت بقیه سینه چاکان “تمامیت ارضی” ایران به اریکه قدرت خواهند کشید. حتما جریانات ملی اسلامی و لیبرال چپها و ناسیونالیستهای رنگارنگ دعای خیرشان را بدرقه چنین سناریویی خواهند کرد و بعضا “سبزها” هم چراغ سبزی داده اند. اما تمام مساله همین “اگر” است. بطور واقعی این از درماندگی و بی افقی کل نیروهای بورژوایی در برابر بحران سیاسی در ایران است که به امامزاده ای چون رضا پهلوی دخیل می بندند. و گرنه امید موفقیتی در این طرح و این شورای کذایی در ایران کنونی قابل تصور نیست.

سناریوی پوچ

بهررو به جناب شاهزاده باید اطمینان کامل داد که کل این سناریو پوچ است. ایران از خیلی نظرها با کشورهایی نظیر لیبی و سوریه متفاوت است. در ایران جنبشی جریان دارد که جا افتاده تر و کار کشته تر از کشورهای دیگر همجوار است. در ایران جدال و مبارزه و جنگ و گریز با حکومت اسلامی سالهاست ادامه دارد. در ایران یک جنبش ضد مذهبی وسیع و عمیق جریان دارد که نه فقط خواهان جدایی مذهب از دولت و آموزش و پرورش است بلکه سر سازشی بهیچوجه با مذهب ندارد. در ایران چپ یک نیروی جدی و سازمان یافته و با پلاتفرم و برنامه روشن و شفاف است. در ایران جنبش کارگری ای قدرتمند سالهاست جریان دارد و یک روز از تلاش باز نایستاده است. در ایران مردم معنای “تمامیت ارضی” را تحت حکومت پدر تاجدار ایشان تجربه کرده اند و میشناسند. و میدانند که معنایی جز ستم و تبعیض و تحقیر مردم منتسب به ملیتهای مختلف و سرکوب هر صدای منتقد و مخالف تحت عنوان دفاع از تمامیت ارضی ایران نداشته و ندارد و نخواهد داشت. و بالاخره در ایران انقلاب و سرنگونی انقلابی زنده تر و جدی تر از آنست که بشود با ناتو و سناریوی لیبی مخدوشش کرد. قسم خوردن به “حقوق بشر” برای یک سلطنت طلب یک پیشرفت واقعی است. اما برای مردمی که گامها پیش آمده اند و خلاصی از فقر و تبعیض و سرکوب و بی اختیاری را میخواهند و با شعار “منزلت و معیشت” دست به جدال میزنند، چنگی به دل نمیزند بویژه که “تمامیت ارضی” کذایی هم به آن الصاق شده باشد. شاید مشاورین رضا پهلوی این حقایق را خیلی جدی نگیرند اما کسی که ذره ای در اوضاع سیاسی ایران عمیق شود و بتواند کمی تجسم کند که در شرایط گر گرفتن یک انقلاب دیگر در ایران چه اتفاقاتی خواهد افتاد، در این ها تردیدی نخواهد داشت. و همه اینها و بسیاری فاکتورها و عوامل دیگر، انقلاب ایران را از انقلابات منطقه تا حد زیادی متمایز میکند. تازه یک نکته را هم نباید فراموش کرد و آن اینکه انقلاب در لیبی و سوریه و مصر و تونس نیز تمام نشده است و فعالانه ادامه دارد. قطعا در آنجا هم جریاناتی نظیر طرفداران مصطفی عبدالجلیل و غنوشی و اخوان المسلمین و امثالهم برنده نهایی نخواهند بود. بلکه موانعی هستند که کارگران و مردم آنها را کنار میزنند و با هر روز جدال بیشتر با آنها بیشتر مسیر پیشروی خود برای دستیابی به دنیایی بهتر را باز خواهند شناخت. جناب رضا پهلوی و شرکا و همه مشاورین ایشان هیچ تردیدی نباید داشته باشند که دوره شاه و ملوک و خلفا و کلا حکومتهای خودکامه بسر رسیده است. و اصلاحاتی از نوع اینکه “مثل اروپا شاه سلطنت خواهد کرد نه حکومت” هم بوی کپک زدگی عهد دایناسورها را میدهد. بسیاری از کودکان دبستانی در ایران هم جواب این ها را میدانند. اگر کسی تردیدی در این فاکتها که اینجا خیلی خلاصه اشاره شد داشته باشد باید فکر جدی تری بحال خود بکند.*