دولت و کارگران در ایران( قسمت پنجم ) …۲

بهمن شفیق برای محکم نمودن بی ارتباطی « آزدای » طرح شده از طرف این جریان با عدالت و تاکید براینکه این آزادی برای بالایی هاست در ادامه همان نقل قول بالا می نویسد:

 

– « آزادی اسم رمز حفظ مزایای الیتی بود که دیگر به هیچ وجه حاضر به پذیرش قید و بندهای باقی‌مانده از رسوبات انقلابیگری خط امامی آغاز جمهوری اسلامی نبود. » (۲۸)

 

از عبارات بی معنی  « مزایای الیتی » و « رسوبات انقلابی » که از لفاظی های شناخته شده ایشان است، و حتی از اینکه موسوی چی ها اتفاقا خواستار بازگشت به جمهوری اسلامی اول و احیای « انقلابیگری خط امامی آغاز جمهوری اسلامی » بودند و نه فرار از آن که بگذریم؛ و نیز از این هم بگذریم که کل طبقه سرمایه دار بر سر خوان گسترده نیروی کار ارزان پرولتاریای ایران که به یمن سلطه دولت استبدادی شان  پهن است حال می کنند و هیج بخشی از آن در محرومیت از این « مزایای الیتی » قرار ندارد و جنگ شان تنها برای سهم بیشتری از قدرت و ثروت موجود است ، ایشان می خواهند بگویند که این آزادی  سرمایه دارانه است و آنها دارند برای آزادی مناسب حال طبقه شان می جنگند، و به این ترتیب بار دیگر مجددا تاکید می کند که  « آزادی » ای که جناح رفسنجانی و موسوی و کروبی طرح می کنند همان آزادیهای بورژوایی است.

 

در قسمت های قبلی بحث « دولت و کارگران در ایران » گفتیم فقدان آزادیهای سیاسی که همان آزادیهای بورژوایی می باشند درایران نتیجه سلطه حاکمیت استبدادی این طبقه به دلیل نیاز مادی آن به استثمار نیروی کار ارزان و انقیاد طبقه کارگر برای تولید آن می باشد. همچنین گفتیم که همه طبقه سرمایه دار و کل حاکمیت آن در استثمار نیروی کار ارزان و حفظ سلطه استبداد سیاسی ذی نفع اند و یکسره نیرویی ضد آزادیهای سیاسی و سرکوبگر و ارتجاعی می باشند. لذا کسب آزادیهای سیاسی از ضرورتهای سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی و جزیی از مبارزه رهایی بخش طبقه کارگر است. اما اکنون بهمن شفیق جناحی از ارتجاع حاکم را به « مبارزه برای آزدای » مفتخر می کند وصرفا هشدار می دهد که این مبارزه در ارتباط با عدالت و عدالتخواهی و چپ گرا نیست. به اینترتیب ایشان یک جناح از ارتجاع حاکم را از ضدیت و ستیز با هر نوع آزادی و آزادیخواهی و سرکوب خونین هر بارقه ای از آزادی تبرئه و تطهیر می کند. از اینرو همین امکان « مبارزه برای آزدای » که بهمن شفیق در جناح رفسنجانی و موسوی و کروبی یافته ایشان را  بسمت « ائتلاف اجتماعی » با آن سوق داده است.

 

اما صرفا با مشاهده امکان معامله در بالای « جنبش ارتجاعی سبز » یعنی در بین همان « سران امروزی سبز » نبود که بهمن شفیق در مسیر « ائتلاف اجتماعی » با آن قدم نهاد. او مشابه همان امکان را در بدنه جنبشی که خودش از پایین تا بالا یکسره ارتجاعی می نامد نیز پیدا کرد. در واقع « جنبش ارتجاعی سبز » ایشان هم در سر و هم در بدنه آبستن تحولی آزادیخواهانه بود. به کشف بهمن شفیق در بدنه « جنبش ارتجاعی » اش از نزدیک نگاه کنیم. می داینم که بخش اعظم چپ رادیکال و جنبش مستقل کارگری بر این باور بود که انفجار عظیمی که رخ داد جنبش حق طلبانه و آزادیخواهانه توده های تحت ستم سی ساله ارتجاع حاکم بود که به بهانه انتخابات و علیه حاکمیت به خیابان ریختند. این طیف همچنین معتقد بود که می باید با افشای ماهیت ارتجاعی جریان موسوی و کروبی و دیگر نیروهای ارتجاعی که تلاش داشتند بر این جنبش سوار شده و آنرا در خدمت منافع خود بکار گیرند، جنبش مردم را بسمت استقلال از این نیروهای ارتجاعی و بسمت رادیکالیزه شدن علیه کلیت رژیم سوق داد. بهمن شفیق که معتقد بود کل جنبش  همه یکسره ارتجاعی است، جهتگیری چپ رادیکال و جنبش مستقل کارگری در برخورد به جنبش آزادیخواهانه مردم را تقویت کننده « جنبش ارتجاعی سبز » و لذا آنرا نیز ارتجاعی نامید و آنها را « چپ های سبز » خواند. اما درست در همان هنگام که ایشان عیله چپ رادیکال و جنبش مستقل کارگری بخاطر این جهتگیری شان می جنگید، یکباره پدیده ای را در دل همان « جنبش ارتجاعی » اش کشف می کند به نام « سبزهای چپ »، که کاملا خارج از بستر عمومی چپ رادیکال و ماتریال مادی جنبش سوسیالیستی ایران و از میان نیروهای ِبکر « جنبش ارتجاعی » ایشان برای بهمن شفیق روید و سربلند کردند. این « سبزهای چپ » به باور وی « عناصر اولیه یک جناح چپ احتمالی در این جنبش ( یعنی در همان « جنبش ارتجاعی » اش ) را تشکیل می دهند ». (۲۹)  بهمن شفیق با یافتن « جناح چپ » همان جنبش بی درنگ ظرفیت های آنرا برای معامله کشف نمود: « سبزهای چپ، با حرکت از موضع جنبش سبز، طبقه کارگر را به عنوان متحدی در می یابند که برای جلب آن باید به فکر دادن امتیاز بدان بود ». (۳۰) ایشان سپس با دریافت اینکه آنها برای جلب کارگران ناچار به امتیاز دادن هستند، شال و کلاه نمود که « با سبزهای چپ » می توان «  تحت شرایطی معین وارد بحث شد و یا حتی ائتلاف کرد. » (۳۱)

 

به اینترتیب بهمن شفیق از دو سو برای ائتلاف با جناح رفسنجانی و موسوی و کروبی نقشه ریخت و تلاش کرد. از بالا با « سران امروزی سبز » و از پایین با « سبزهای چپ ». می دانم که مستقل از محتوی سیاسی چنین تلاشی نفس امکان این اتئلاف عجیب به نظر می رسد، اما این نتیجه توهمات ایشان است که سر دراز دارد. بهمن شفیق همیشه ایستاده بر قایق کاغذی می پندارد ناو جنگی را هدایت می کند. او واقعا پنداشت که با سیاه کردن چند صفحه رهبری بخشی از جنبش کارگری را بدست آورد و فورا وارد فاز معامله با بورژوازی شد. اما همه این دنیای وهم آلود مانع از پیشروی پیگیر ایشان در مسیری که برای خود ترسیم نمود نیست، و ماهم چاره ای جز نقد محتوی سیاسی این مسیر نداریم. همانطور که در چهارده سال پیش بدنبال انتخاب خاتمی و مشاهده وهم آلود جامعه مدنی او، بهمن شفیق فورا اول امر سرنگونی ارتجاع حاکم را تخظئه کرد، امروز نیز با مشاهده وهم آلود وجود امکان ائتلاف با این جناح ارتجاع و برای آمادگی و تمرین ائتلاف، کل چپ رادیکال ایران را نفی و به زیر حمله گرفت. به چپ ستیزی او نگاه کنیم:

 

« زیان چپهای سبز ( یعنی چپ رادیکال ایران ) برای جنبش کارگری به مراتب بیش از سبزهای چپ ( یعنی جناح چپ جنبش ارتجاعی اش ) است. در حالی که سبزهای چپ توجه به مطالبات کارگری را پیش شرط جلب طبقه کارگر به جنبش خودشان می‌دانند و آرام اما واضح بر این مطالبات تأکید می کنند، چپهای سبز زده طبقه کارگر را بدون هیچ دستاوردی به حمایت از «جنبش انقلابی» که همان جنبش سبزاست فرا می خوانند ». بنابراین از آنجا که « اولی‌ها در تلاش برای کارگری کردن جنبش سبزند » اما « دومی ها در حال سبز کردن جنبش کارگری اند » لذا « با اولی‌ها می‌توان تحت شرایطی معین وارد بحث شد و یا حتی ائتلاف کرد» اما « دومی ها را باید کنار زد. » (۳۲) و بهمن شفیق چه متعهد و پیگیر دارد دومی ها را کنار می زند   تا راه  « ائتلاف اجتماعی اش » با این جناح ارتجاع اسلامی  هموار شود.

 

حال کمی به عقب برگردیم، به آنجا که گفتیم بهمن شفیق به دروغ می گفت « جنبش سبز » ارتجاعی است. حال که مستند دیدیم ایشان برای  معامله و « ائتلاف » با آن تلاش می کرد پرسیدنی است که چه نیازی داشت که آنرا ارتجاعی بخواند؟ پاسخ این سوال همانطور که پایین تر خواهد آمد برای تضمین این نکات بود : ۱- ابتدا خود را بصورت حداکثر قطبی شده ای متمایز از آن جنبش تصویر کند. ۲- تا زمینه برسمیت شناخته شدن او به عنوان نایب کارگران برای معامله از طرف « جنبش ارتجاعی سبز» فراهم شود. ۳- تا کارگران دنبال کسب رهبری جنبش آزاذیخواهانه مردم نروند، بلکه برای معامله با « جنبش ارتجاعی سبز» با او همراه شوند. ۴- ارتجاعی نامیدن جنبش آزادیخواهانه مردم به زعم ایشان موثرترین و کارآمد ترین  اهرم فشاری بود تا بتواند،  از یکسو « سران امروزی سبز » را به معامله بکشاند، و از سو دیگر جنبش کارگری را از مداخله انقلابی و سرنگونی طلبانه و مدعی رهبری برحذر داشته و بسمت معامله با« سران امروزی سبز » سوق دهد. به اینها نگاه کنیم:

 

– « کسب رهبری این جنبش مبارزه و امر جنبش کارگری نیست و نمی‌تواند باشد. برعکس، آنچه در دستور ما باید باشد، تنظیم رابطه با این جنبش به مثابه جنبشی از سایر طبقات است.  » (۳۳)

 

جنبش آزادیخواهانه مردم تحت ستم علیه دولت استبدادی طبقه سرمایه دار ارتجاعی نامیده می شود تا مبادا جنبش کارگری به کسب رهبری آن بیندیشد،  و در همانحال اما جریان رفسنجانی و موسوی و کروبی به عنوان « سران امروزی سبز » و دنبالچه اجتماعی آنان به عنوان « سبزهای چپ »،  مناسب و مفید برای ائتلاف با جنبش کارگری اعلام می شوند.

 

– « تأئید اصالت و حقانیت جنبش پسا انتخاباتی به مثابه جنبشی آزادیخواهانه در عین انتقاد به شعارهای آن و به رهبری اش، به مسابقه‌ای بیهوده بر سر کسب رهبری آن جنبش دامن می‌زند که به نوبه خود مانع برقراری رابطه‌ای جدی و مبتنی بر توازن قوا با جنبش پسا انتخاباتی می گردد.» (۳۴)

 

می بینیم که « تائید اصالت و حقانیت » جنبش آزادیخواهانه مردم تحت ستم، حتی بهمراه انتقاد به شعارهای آن و رد و دفع « رهبری » اش یعنی حتی همراه تلاش برای مستقل نمودن و رادیکال نمودن آن و کسب رهبری و هدایت آن بسمت سرنگونی کلیت ارتجاع حاکم، « مسابقه بیهوده ای » تصویر می شود که « مانع برقراری رابطه » جدی بهمن شفیق یعنی مانع همان « ائتلاف » ایشان با « سران امروزی سبز » که جریان رفسنجانی و موسوی و کروبی است می باشد.

 

 

– « نگرشی که ( یعنی نگرش چپ رادیکال و جنبش مستقل کارگری – پرانتزها ازمن ) جنبش سبز ( یعنی ارتجاع سبز موسوی و کروبی )  را ارتجاعی می شمارد اما جنبش پسا انتخاباتی ( یعنی جنبش آزادیخواهانه مردم )  را انقلابی، اصیل و یا مردمی به شمار می آورد، عملاً وارد چرخه ای از رقابت با جنبش سبز می‌شود که نتیجه‌اش جز تشدید درگیری فرقه ای با رهبران جنبش سبز نخواهد بود. » (۳۵)

 

نگرش و جهتگیری جنبش چپ رادیکال و جنبش مستقل کارگری دقیقا همین سیاست رهایبخش و  انقلابی بود که جریان موسوی و کروبی یعنی همان « سران امروزی سبز » را که بهمن شفیق دنبال معامله و « ائتلاف » با آنان بود را بی هیچ مماشات و تزلزلی ارتجاعی بداند و در مقابل بر ماهیت  انقلابی و اصیل و مردمی جنبش آزادیخواهانه  مردم تحت ستم علیه ارتجاع حاکم تاکید کند. این نگرش انقلابی تلاش داشت تا در صورت امکان با کسب رهبری جنبش آزادیخواهانه مردم آنرا در تقابل با نیروهای ارتجاعی بسمت سرنگونی کلیت  ارتجاع حاکم هدایت کند. بنابراین تقابل چپ رادیکال و جنبش مستقل کارگری با ارتجاع سبز موسوی و کروبی  و دیگر نیروهای ارتجاعی برای کسب رهبری  جنبش آزادیخواهانه مردم، تقابل دو جنبش بزرگ اجتماعی بود و نه « رقابت و درگیری » دو فرقه. نه ارتجاع سبز موسوی و کروبی فرقه بود، و نه جنبش چپ رادیکال و جنبش مستقل کارگری. تبدیل این تقابل تاریخی دو جنبش بزرگ ارتجاعی و انقلابی به « چرخه ای از رقابت » و « تشدید درگیری فرقه ای » توسط بهمن شفیق تنها برای تخطئه ضرورت پیدایش رهبری انقلابی بر جنبش آزادیخواهانه مردم، و نیز برای تخریب و ویران نمودن پروسه شکلگیری این رهبری انقلابی بود. هر نشانه ای از پیدایش رهبری انقلابی، و هر ذره از پیشروی پروسه شکلگیری این رهبری  به تایید شخص وی به « نوبه خود مانع برقراری » معامله و « ائتلاف » بهمن شفیق با ارتجاع « سران امروزی سبز » بود. بهمن شفیق همه این مسیر را زیر پوشش توپخانه ارتجاعی نامیدن جنبش اصیل و برحق و انقلابی توده های تحت ستم سی ساله و بپا خاسته علیه ارتجاع حاکم طی نمود. ارتجاعی نامیدن جنبش توده های تحت ستم نعل وارونه ای بود تا رد پای ایشان به اردوی « سران امروزی سبز » گم شود. بهمن شفیق به استفاده ابزاری این ارتجاعی نامیدن اذعان دارد: 

 

– « اعلام ارتجاعی بودن این جنبش راه ما را به اندازه کافی از آن جدا نموده است. امروز دیگر صحبت صرفا بر سر جدا کردن این راه نیست. صحبت بر سر تنظیم رابطه با این جنبش نیز هست. » (۳۶)

 

« اعلام ارتجاعی بودن » جنبش برای وی تنها این مصرف را داشت تا شرایط لازم برای معامله ایشان را فراهم سازد. این ابزاری بود تا بهمن شفیق را در موقعیت مناسب و قابل اعتنا برای « ائتلاف اجتماعی » با  « سران امروزی سبز » قرار دهد. « اعلام ارتجاعی بودن » جنبش برحق مردم تحت ستم هزینه ای بود که بهمن شفیق برای معامله با ارتجاع رفسنجانی و موسوی و کروبی باید می پرداخت و ایشان با کمال میل این هزینه را پرداخت. اگر آنها هیچ وقعی به این تلاش نگذاشتند اما بهمن شفیق در پرداخت هزینه اش کوتاهی نکرد.

 

پس دیدیم که ایشان به کاربرد ابزاری « اعلام ارتجاعی بودن » جنبش و به اینکه این سیاست اهرم فشاری بود تا پروژه معامله با « سران امروزی سبز » شکل بگیرد و پیش رود اذعان دارد. حال توجه به این نکته ضروری است که بهمن شفیق از صرفا از سر علاقه به سازش و تمایل به « ائتلاف » و عشق به معامله با این جناح وارد بیگ پولتیک اینچنانی نشد. خیر ایشان « مارکسیست » و « دوستدار » انقلابی کارگری است. سیاست دست راستی و ارتجاعی که بهمن شفیق امروز پرچم دار آنست نتیجه مستقیم دیدگاه راست و بورژوایی وی نسبت به دولت و روندهای پایه ای تر تحولات سیاسی در ایران است. این دیدگاه و نتایج سیاسی آنرا در تجدید نظری که بهمن شفیق بدنبال انتخاب خاتمی در ۱۳۷۶ از سر گذراند بالاتر بررسی کردیم. اکنون نیز همان دیدگاه است که نظرات سیاسی ایشان را شکل می دهد. در رابطه با جنبش ۸۸ و به عنوان پایه تبیین از آن، بهمن شفیق می گوید:

 

– « دولت به مثابه مرکز آرایش جامعه سرمایه داری مدرن، در قلب این مصاف قرار گرفت. » (۳۷)

 

 

جدا از این تبیین بورژوایی از دولت که آنرا به مثابه « مرکز آرایش جامعه سرمایه داری » و نه بمثابه ابزار اعمال و تحکیم و حفظ سلطه و اقتدار طبقه سرمایه دار بر طبقه کارگر نشان می دهد، اما  در این حکم عنصر مهمی از حقیقت وجود دارد و آن اینکه « دولت » در قلب مصاف عظیم جنبش ۸۸ قرار داشت. حقیقتا هم که همه چیز بر مساله دولت متمرکز شده بود. از شعارهای « مرگ بر دیکتاتور » و « مرگ بر اصل ولایت فقیه » و « مرگ بر خامنه ای » و « مرگ بر جمهوری اسلامی » که همه برعلیه «  دولت به مثابه مرکز آرایش جامعه سرمایه داری » متمرکز بودند؛ تا تظاهراتها و نبردهای قهرمانانه خیابانی که علیه نیروهای سرکوبگر دولت و علیه دستجات اوباش و آدمکشان حرفه ای و سازمان یافته دولتی بود؛ و بالاخره تا نزاع دوجناح ارتجاع حاکم که آنهم نیز تماما حول سهم بیشتر از قدرت دولتی و راههای حفظ قدرت دولتی در مقابل تعرضات توفنده توده های تحت ستم از پایین بود. لیست بلند مطالبات برحق توده های مردم ( که سطحی نگران سیاسی دنبال آنها برروی پلاکادرها می گشتند ) در قالب چهار کلمه « مرگ بر جمهوری اسلامی » بهم فشرده شده  و همچون بمب های خشم و نفرت توده ها بسوی دولت پرتاب می شد.  آری همه چیز حول دولت و علیه دولت و بر ضد دولت و متمرکز بر دولت بود.

هنگامی که دولت، یعنی اُس و اساس قدرت طبقه حاکمه به این روز می افتد و از درون  متزلزل و از بیرون مورد هجوم قرار می گیرد آنگاه تعیین تکلیف بر سر قدرت سیاسی و خود دولت به مرکز ثقل مبارزه طبقاتی بدل می شود. وقوع این وضعیت بوِیژه در جوامع سرمایه داری تحت سلطه دولت استبدادی طبقه سرمایه دار صدها بار با اهمیت تر است چرا که بزیر کشیدن استبداد از اهداف نزدیک مبارزه پرولتاریاست و چنین وضعیتی مناسب ترین شرایط رسیدن به این هدف می باشد. بنابراین از نقطه نظر منافع طبقه کارگر  و از دیدگاه فعالین سوسیالیست طبقه، سیاست حامل منافع این طبقه در چنین دوره هایی عبارت است از اینکه طبقه کارگر بتواند با جلب اتحاد اقشار تحت ستم و کسب رهبری جنبش آزادیخواهانه مردم تکلیف قدرت سیاسی را یکسره کند. در چنین بحرانهایی که دولت به موضوع جدال همگانی بدل می شود و قدرت سیاسی به تزلزل افتاده و در نقطه ضعیف قرار می گیرد، و باز بویژه تحت دولت استبدادی طبقه سرمایه دار، نباید اجازه داد تا مساله دولت بار دیگر توسط راه حلهای بورژوایی و به نفع طبقه سرمایه دار حل شود. نباید گذاشت قدرت سیاسی بورژوازی مجددا ثبات و سلطه و اقتدار قبلی خود را باز یابد. در برابر دو راه حل بورژوایی و پرولتاریایی حل مساله دولت در چنین دوره هایی، بی تردید طبقه کارگر باید با تمام توش و توان راه حل خود را اعمال کند و با هدایت توده های به پاخاسته بسمت سرنگونی دولت استبدای و هموار نمودن راه برای انقلاب کارگری و حل نهایی مساله دولت به نفع خود حرکت کند.

 

بهمن شفیق اما در پیکر بحرانی که به نظرش جدال بر سر دولت در قلب آن جای داشت، گمشده تاریخی خود در جامعه سرمایه داری ایران یعنی تولد « دولت مدرن » اش را دید. ایشان نتیجه جنبش آزادیخواهانه مردم تحت ستم به نظر ما، و  یا « جنبش ارتجاعی سبز » به نظر خودش را چنین بیان می دارد:

 

– « نتیجه نهایی این جدال تکوین یک دولت مدرن سرمایه داری در کشوری است  (تاکید از من است) که احدی از بورژوازی حداقلی از حقوق را برای توده کارگران به رسمیت نمی شناسد.» (۳۸)

 

این « احدی از بورژوازی » که قرار است پوششی رادیکال برای جانبداری ایشان از « تکوین یک دولت مدرن سرمایه داری » در ایران باشد نشانگر نگاه بورژوایی بهمن شفیق به بورژوازی است که می پندارد هستند بخش هایی از آن که حداقلی از حقوق را برای کارگران به رسمیت می شناسند. خیر چنین نیست و هیچ بخشی از طبقه سرمایه دار در هیچ جای دنیا و در هیچ زمان هیچ حقوقی را برای کارگران قایل نیست مگر اینکه تحت فشار مبارزه کارگری مجبور شود به برخی از حقوق آنان گردن نهد.

 

حال به « نتیجه نهایی این جدال تکوین یک دولت مدرن سرمایه داری » است نگاه کنیم.

 

اول ، « دولت مدرن » که همان  دولت سرمایه داری است، اما اطلاق امروزی آن به این دولت و بدتر از آن اختراع « دولت مدرن سرمایه داری » که گویا آلترناتیو نوع دیگری از دولت سرمایه داری و مثلا آلترناتیو « دولت پیشا مدرن سرمایه داری »  است یک فریبکاری آشکار می باشد. این عنوان پس از انقلاب کبیر فرانسه و در اوایل پیدایش نظام سرمایه داری بعضا بکار می رفت تا تمایز و تقابل آنرا با دولت سلطنتی و موروثی دروان فئودالی نشان دهد. اگر سلطنت فئودالی نشانه امتیازات اشرافی و بی حقوقی توده ها و استبداد مطلقه بود، در مقابل دولت نوظهور بورژوایی حامل آزادیهای سیاسی و حقوق شهروندی و منبعث از رای شهروندان بود. بنابراین « دولت مدرن » که دولت دمکراتیک هم خوانده می شد در تقابل با دولت کهن و استبداد مطلقه قرار می گرفت. اما از مقطع انتشار مانیفست کمونیست که طبقه کارگر پرچم دار آینده گشت و مستقلا وارد جدالهای سیاسی بر سر دولت شد، دولت بورژوایی دیگر نه با گذشته و دولت کهن، که با آینده و دولت طراز نوین پرولتاریایی مقایسه می شود. از این رو دولت بورژوایی خود بیش از یک و نیم قرن و بوِیژه پس از کمون پاریس و انقلاب اکتبر است که به دولت کهن و تاریخا ارتجاعی بدل شده است. حتی مفهوم دولت دمکراتیک بورژوایی در قرن بیستم در یک چارچوب محدود سیاسی و به معنای تحمل محدود و مشروط برخی آزادیهای سیاسی معنا دار و با دولت مدرن و دمکراتیک اوایل سرمایه داری که متاثر از فلاسفه روشنگری و دمکراسی روسویی بود بسیار متفاوت و واپسگرا و دیفرمه شده است.  

 

دوم، بار دیگر مجددا معلوم می شود که بهمن شفیق علیرغم تصویر خود به عنوان تنها کسی که دولت ایران را سرمایه داری می داند، هیچگاه به این اعتقاد نداشته است که جمهوری اسلامی ایران دولت طبقه سرمایه دار است. ایشان برای بیست سال اول حیات  رژیم آنرا « قرون وسطایی » می دانسته است. بعد گقت خاتمی آمد و رژیم هم امکانش را فراهم داشت تا با برقراری جامعه مدنی جمهوری اسلامی مدرن شده و با سرمایه داری منطبق شود. و اکنون پس از چهارده سال تازه از « تکوین دولت مدرن سرمایه داری » به عنوان نتیجه نهایی جدال دو جناح ارتجاع حاکم ( یعنی جدالی که هیچگاه پایان ندارد ) خبر می دهد. نزد او جمهوری اسلامی همیشه یا « رژیم قرون وسطایی » بود و یا دولت پیشا سرمایه داری و پیشا مدرن.

 

سوم، در ایران نظام سرمایه داری بر بنیاد استثمار نیروی کار ارزان مستقر است و بدون اتکا به دولت استبدادی طبقه سرمایه دار برای انقیاد طبقه کارگر بمنظور تامین نیروی کار ارزان دوام نمی آورد. روند تاریخی پیدایش و تکوین و تکامل این سرمایه داری از ابتدا و بدنبال نفی مناسبات فئودالی و دولت قاجار براین پایه اقتصادی و استبداد سیاسی بنا شد و پیش رفت. از اینرو و از نقطه نظر منافع طبقه کارگر، دولت در نظام سرمایه داری در ایران همیشه دولت مدرن سرمایه داری بوده است. هم حکومت رضا شاه و هم محمد رضا شاه و هم جمهوری اسلامی همه دولت مدرن سرمایه داری ایران بوده و هستند. در نظام سرمایه داری ایران دولت مدرن سرمایه داری همین است که هست. این انتهای تکامل دولت به معنای بورژوایی آن در ایران است. تکامل بیشتر نهاد دولت در ایران در گرو نفی کامل دولت بورژوازی و استقرار دولت کارگری که خود آغازگر نفی دولت بطور کلی است می باشد. بورژوازی ایران نزدیک به یک قرن فرصت داشت تا هرآنگونه که می خواست شکوفا شود. انقلاب ۵۷ در عین حال فرصتی برای این بورژوازی بود تا مسیر دیگری انتخاب کند. این طبقه با ارزیابی شرایط لازم برای حفظ تاریخی منافع اش از میان همه مسیرهای  موجود راه جمهوری اسلامی را انتخاب نمود وبا چشم باز در آن قدم گذاشت. جمهوری اسلامی دولت استبدادی طبقه سرمایه دار و نیز دولت مدرن آن است.

 

چهارم، بنابراین القا این شبه که گویا جمهوری اسلامی دولت غیرمدرن یا پیشا مدرن سرمایه داری است و باید به «  یک دولت مدرن سرمایه داری » تکوین یابد، یکسره در خدمت تخطئه ماهیت ارتجاعی طبقه سرمایه دار و انکار خصلت استبدادی دولت آن و تطهیر جمهوری جنایت و آدمکش اسلامی است. بهمن شفیق که جنبش آزدیخواهانه مردم تحت ستم را به جدال دو جناح جمهوری اسلامی کاهش داد و از همین رو جنبش شریف و حق طلبانه آنان را ارتجاعی نامید، حال اعلام می دارد که: « نتیجه نهایی این جدال تکوین یک دولت مدرن سرمایه داری » است. بنابراین از آنجا که در نگاه ایشان « تکوین دولت مدرن سرمایه داری » نتیجه جدال دو جناح  ارتجاع حاکم است،  لذا هر دو جناح بدرجاتی حامل « دولت مدرن » اند. اینکه روند « تکوین دولت مدرن » توسط کدام جناح نهایی شود بستگی به توازن قوا بین دو جناح دارد. در مقطع سال ۸۸ که  به نظر می آمد جناح رفسنجانی و موسوی و کروبی می رفت که دست بالا پیدا کند، بهمن شفیق فورا طرح « آزادی » توسط این جناح ارتجاع حاکم را کشف نمود و برای « ائتلاف اجتماعی » با آن آماده شد. 

 

پنجم، با تحمیل عقب نشینی به جنبش آزادیخواهانه مردم در سال ۸۸ بدنبال سرکوب خونین آن توسط ارتجاع حاکم و افزایش  امکان ثبات و اقتدار جناح احمدی نژادی، بهمن شفیق بسمت تعامل با این جناح شیفت کرد. اگر « نیتجه نهایی » جدال دو جناح ارتجاع حاکم « تکوین یک دولت مدرن سرمایه داری » در ایران است و هر دوجناح حامل این « نتیجه نهایی » اند، برای کسی که صرفا دنبال خود نتیجه است در هر مقطع آن جناحی اهمیت دارد که از امکان رسیدن به این نتیجه برخوردار باشد و اکنون نوبت جناح احمدی نژاد بود. در همین مقطع شاهد پیدایش جریان راست جدید در جنبش کارگری بودیم (۳۹) که اگر چه افشا و منزوی شد اما تلاش نمود تا جنبش مستقل کارگری را  به جناح احمدی نژاد  وابسته کند. این جریان از نظر اقتصای و سیاسی جناح احمدی نژاد را به نفع جنبش کارگری قلمداد کرد و ماهیت و عملکرد ارتجاعی و ضد انسانی و ضد کارگری آنرا کتمان و تطهیر نمود، طرح ارتجاعی و ضد کارگری حذف یارانه ها از سوی احمدی نژاد را به عنوان تکامل مناسبات سرمایه داری تایید کرد،  همچنین مجلس ارتجاع اسلامی در ایران را « خانه ملت » نامید، و خواستار شرکت نمایندگان کارگران در کمیسیون یارانه ها در مجلس ارتجاع شد. بهمن شفیق مواضع راست جدید را از آن خود دانست و صریح و بی ابهام و بطرز شورانگیزی مورد دفاع قرار داد.        

 

 

 

ششم، و بالاخره دیدیم که بهمن شفیق هیچگاه جمهوری اسلامی را دولت طبقه سرمایه دار نمی دانسته و معتقد بود که این دولت باید به دولت طبقه سرمایه دار تکوین یافته و با جامعه سرمایه داری منطبق شود و این تحول را « تکوین دولت مدرن سرمایه » داری نامید. همچنین دیدیم که او در بین جناحهای جمهوری اسلامی اراده  لازم برای به سرانجام رساندن « تکوین دولت مدرن » اش را پیدا کرد. ما در بررسی و نقد منشویسم بهمن شفیق در جزییات و مستند نشان دادیم که همه اینها چیزی جز نگاه بورژوایی و راست ایشان به مساله دولت و روندهای پایه ای تحولات سیاسی در ایران نیست. اما حالا به نادرست فرض می کنیم که جدالهای جاری بر سر « تکوین دولت مدرن سرمایه داری » است. و باز به غلط فرض کنیم در ایران هم مانند روسیه قبل از انقلاب اکتبر یک حاکمیت ماقبل سرمایه داری و پیشامدرن و قرون وسطایی مستقر است و یک بورژوازی هم وجود دارد که برای « تکوین دولت مدرن سرمایه داری » مبارزه می کند. حال سوالی اساسی که در مقابل بلشویکها قرار داشت و اکنون در مقابل ما نیز قرار می گیرد  اینست که چرا طبقه کارگر باید  اجازه دهد تا این تحول انجام گیرد و « دولت مدرن سرمایه داری » تکوین یابد و مستقر شود؟ چرا باید گذاشت این پروسه طی شود و به سرانجام برسد؟ پاسخ بلشویکها این بود که نباید اجازه داد و نباید گذاشت چنین شود. پاسخ منشویکها اما در مقابل این بود که باید گذاشت بورژوازی کارش بکند و « دولت مدرن سرمایه داری » را بوجود بیاورد و طبقه کارگر حداکثر باید از نتایج این روند برای رشد آینده خود بهره جوید. پاسخ بهمن شفیق نیز بی کم و کاست همان پاسخ منشویکهاست که در شرایط تاریخی متفاوت طرح می شود و نتایج عمیقا متفاوتی دارد. اگر منشویکهای روسیه از بورژوای لیبرال برای تحقق اهداف اش دنباله روی می کردند، اما بورژوازی آندوره روسیه حقیقتا لیبرال بود و برای نفی استبداد و کسب آزدیهای سیاسی و ایجاد دولت دمکراتیک بورژوایی تلاش می کردند. منشویسم روسیه برضد مداخله انقلابی طبقه کارگر در سیاست وتلاش آن برای کسب قدرت سیاسی بود اما به نفع استبداد و ارتجاع و تقویت تزاریسم نبود. در مقابل منشویسم بهمن شفیق در شرایطی رخ داده است که ضرورت و پایه مادی دولت استبدادی در نظام سرمایه داری قرار داشته و روبنای سیاسی لازم و منطبق با آنست. در نظام سرمایه داری دارای ایران حاکمیت استبدادی امری تحمیلی به طبقه سرمایه دار نیست، بلکه انتخاب آگاهانه و گزینش داوطلبانه آنست. لذا در چنین نظامی کل طبقه سرمایه دار و دولت و همه جریانات سیاسی اش تماما فاقد ذره ای ترقی خواهی و یکسره ارتجاعی اند. بهمن شفیق که به اینجا می رسد با « سران امروزی سبز » یعنی جریان رفسنجانی و موسوی و کروبی وارد « ائتلاف اجتمای » شود، از آنجا که بر خلاف بورژوازی روسیه که لیبرال بود این یک جریان ارتجاعی است، منشویسم بهمن شفیق نیز بر خلاف منشویسم روسیه نه فقط در برابر طبقه کارگر که همچنین در خدمت ارتجاع قرار می گیرد. بنابراین منشویسم بهمن شفیق نه در کنار منشویسم روسیه که در کنار توده ایسم و اکثریتیسم قرار می گیرد.

 

حال که به کل پروسه تکوین منشویسم بهمن شفیق نگاه می کنیم می بینیم که او تا دوم خرداد ۷۶ جمهوری اسلامی را « رژیمی قرون وسطایی » می دانست  که « دورانی از مبارزه » بر سر « ابتدایی ترین موازین و حقوق انسانی  » را به جامعه تحمیل کرده بود و نیز به همین دلیل اعتقاد داشت سرنگونی آن تنها « افق واقعی خلاصی از دست جمهوری اسلامی » بود. اما با به صحنه آمدن خاتمی و جریان دوم خرداد، بهمن شفیق خواست و اراده و ظرفیتی را در بورژوازی ایران و جناحهای رژیم پیدا کرد که می خواهند و می توانند تدریجا به محرومیت جامعه از آن « ابتدایی ترین موازین و حقوق انسانی  » پایان داده و « رژیم قرون وسطایی » را به « دولت مدرن » تغییر دهند. از آن مقطع تاکنون بهمن شفیق همه جناحهای ارتجاع حاکم را امتحان کرد و بدانها کرنش نمود و بتدریج هویت چپ رادیکالی خود را بدور انداخت. با خاتمی و جامعه مدنی اش، امر سرنگونی رژیم را کنار نهاد؛ برای « ائتلاف اجتماعی » با « سران امروزی سبز » و جریان رفسنجانی و موسوی  و کروبی، کل چپ رادیکال را « کنار زد »؛ و در رابطه با جناح احمدی نژاد هم صاف و ساده در کنار آن قرار گرفت و همه چپ رادیکال و جنبش مستقل کارگری را به مصاف طلبید.

 

اما نتیجه این همه تلاش و مجاهدت چه بود. چقدر جمهوری اسلامی مدرن شد و چقدر از محرومیت جامعه از « ابتدایی ترین موازین و حقوق انسانی » کاسته شد. پاسخ آشکار و روشن و غیرقابل مجادله اینست که نه تنها هیچ چیز ذره ای بهبود نیافت، بلکه همه چیز بدتر و سخت تر شد. همچنان جامعه محروم  از « ابتدایی ترین موازین و حقوق انسانی » و میلیونها کارگر اسیر در شرایط فقر و فلاکت و بی حقوقی و ناامنی و بی حرمتی تحت سیطره یک از سبعانه ترین رژیم های استبدادی سرمایه داری معاصر قرار دارند. شرایط هر روز بدتر و رژیم هر روز وحشی تر و خونبارتر می شود. بنابراین رژیم همان رژیم است و هیچ تغییری نکرد. اما بهمن شفیق منظما این تغییرات واهی را برای رژیم تراشید و توجیه نمود. این درجه از بی توجهی به واقعیت و چسبیدن به نظرات راست گویای سفت و سختی این منشویسم است. منشویسمی که در خدمت تطهیر و مشاطه گری ارتجاع حاکم و در ستیز علیه چپ رادیکال و جنبش مستقل کارگری ایران مشغول است. ادامه دارد.

امیر پیام

۲ دی ماه ۱۳۹۰

۲۳ دسامبر ۲۰۱۱

amirpayam.wordpress.com

 

زیرنویس ها:

۱۶- « کدام شعار، کدام حقیقت »،  از بهمن شفیق، در کتاب زنده باد کمونیست

۱۷- بهمن شفیق در سالهای اخیر به مناسبت های مختلف مدعی بوده که همیشه به ماهیت سرمایه درانه رژیم اعقتاد داشته و از جمله در مطلبی با عنوان « سرخها و سبزها » در پاسخ به نقد حسین مراغه ای مدعی می شود که اساس درک وی در باره دولت  بر « این بود و هست که دولت جمهوری اسلامی ایران دولت بورژوازی ایران است. دقت کنید: دولت بورژوازی ایران و نه دولت بورژوایی یا دولت اسلامی سرمایه. این از نظر من تمایزی است تعیین کننده با تمام مباحثی که از جانب روایتهای مختلف چپ پنجاه و هفتی در باب دولت طرح می شوند، چه جناح راست و چه جناح چپش و چه کمونیست کارگری و سوسیالیست کارگری اش و راه کارگری اش و چه لغو کار مزدی و تروتسکیست و چه مائوئیستش.» بنابراین می بینیم که او حقیقت را نمی گفت که « اساس این درک بر این بود و هست…»! ایشان برای بیست سال اول حیات جمهوری اسلامی به حاکمیت دولت «قرون وسطایی » در ایران اعتقاد داشت، و برای دوره بعد هم معتقد است که همان دولت در حال « تکوین به دولت مدرن است ». اما بر خلاف مدعیات وی، ایده دولت « قرون وسطایی » در باره جمهوری اسلامی در همان بیست سال اول جزو عقب مانده ترین تبیین های موجود در بین چپ رادیکال بود. همه غیر از بهمن شفیق، با هر ضعف و نقصانی اما ماهیت جمهوری اسلامی را به هر حال به نوعی با بورژوازی و طبقه سرمایه دار ایران متصل می کردند وتوضیح می دادند.

۱۸- « کدام شعار، کدام حقیقت »، از بهمن شفیق، در کتاب زنده باد کمونیست

۱۹-  منبع قبلی

۲۰- « یک گام به پیش، چند گام به پس»، از  بهمن شفیق، در کتاب زنده باد کمونیسم

۲۱- منبع قبلی

۲۲- منبع قبلی

۲۳- منبع قبلی

۲۴- منبع قبلی

۲۵- « با گامهای سنجیده »، از بهمن شفیق، در سایتهای اینترنتی

۲۶- « عاشورا »، از بهمن شفیق، در سایتهای اینترنتی

۲۷- منبع قبلی

۲۸- منبع قبلی

۲۹- « با گامها ی سنجیده »، از بهمن شفیق، در سایتهای اینترنتی

۳۰- منبع قبلی

۳۱- منبع قبلی

۳۲- منبع قبلی

۳۳- منبع قبلی

۳۴- منبع قبلی

۳۵- منبع قبلی

۳۶- منبع قبلی

۳۷- « شمارش معکوس برای برخورد بزرگ »، از بهمن شفیق، درسایتهای اینترنتی

۳۸- –   منبع قبلی

۳۹- برای مباحث مربوط به راست جدید در جنبش کارگری ایران به مقالات زیر در وبلاگ: amirpayam.wordpress.com

– « جنبش مستقل کارگری و راست جدید »، از امیر پیام

– « نهم ژوئن، جنبش مستقل کارگری و راست جدید»، از امیر پیام

 

*******************************************