تفاوت جامعه نروژ و ایران از نظر یک پناهجوی ایرانی ساکن نروژ

من سودابه سرخیل هستم از ایران که می خواهم تفاوت های بین ایران و نروژ را با توجه به این مدتی که در اینجا زندگی می کنم برای شما بگویم.
اول باید بگویم که همه ی ما انسان هستیم ونیازهای مشابه داریم که همه نیازهای طبیعی و جهانی است. و تفاوت در چیزهای دیگری است که می خواهم به آن بپردازم .
اما چیزی که واضح است این است که جامعه ی نروژ بسیار انسانی تر از جامعه ی ایران به خواسته ها ونیاز ها و استعداد های انسانی جواب می دهد که در اینجا میخواهم دلایل آن را بگویم.
در ابتدا خاطرنشان می کنم که نسبیت فرهنگی یک تئوری است که دول غرب آوردند و آن این را می گوید که مردم جهان بر حسب فرهنگ شان با هم متفاوت اند. و برحسب فرهنگ هر کشوری باید به آن مردم نگاه کرد.وبعد این فرهنگ ها را از کنج تاریخ پوسیده در می آورند . همان طوری که خمینی را به عنوان آلترنتیو در ایران بزرگ کردند.
هر چند  خمینی را دول غرب بر سرکار نگذاشتند ولی فقط با دسیسه هایشان  او را بزرگ کردند و دسیسه پشت دسیسه و جو را برای حاکمیت اش فراهم آوردند.
این واضح است که آن زمان در خود ایران مبارزه ای در جریان بوده ولی درست سربزنگاه حمایت های پشت پرده ی آنها از حکومت اسلامی بطرق مختلف و غیر مستقیم وجود داشت، مثل ایجاد جنگ هشت ساله ی ایران و عراق که جمهوری اسلامی را که هیچ سنخیتی با خواست های مردم ندارد کماکان در حکومت نگه داشته است. 
 تفاوت های بین ایران و نروژ:
هرچند ممکن است هر جامعه ای از قبل پیشینه ای متفاوت با جوامع دیگر داشته باشد.مثل طرز پوشش و زبان، ولی چیزی که در دنیای امروز واضح است این شباهت ها و هم سرنوشتی  مردم دنیا و حقوق جهان شمول انسانی است که به هرچیزی ارجحیت دارد و نه تئوری نسبیت فرهنگی ، که خود در واقع یک نوع نژاد پرستی و راسیست را با خود به همراه دارد. وآن را در پوشش دفاع از فرهنگ و مردم آن مملکت به جلو می برند.
واما برتری نروژ در مقابل جمهوری اسلامی:
من شخصا طرفدار سکولاریسم هستم.همانی که در نروژ حاکم است. همانی که جدایی کلیسا از دولت را به ثبت رسانیده است.
ما در ایران و جوامع اسلام زده دنبال چنین حکومت هایی هستیم. حکومت های سکولارکه در آن مذهب از دولت جداباشد. و این زمانی است که به راستی آزادی مذهب و بی مذهبی به معنای واقعی قابل اجرا باشد. در حکومت اسلامی که من از آن آمده ام حق انتخاب  و آزادی بیان ممنوع است و اختناق سرکوب جایگزین آن میگردد.از نگاه رهبران دینی مردم بایستی بی چون و چرا، و کورکورانه از قوانین شرعی اطاعت نمایند و حتی شک کردن به قوانین شرعی را گناه دانسته و سزاوار شلاق و زندان و اعدام و سنگسار و غیره می دانند.
مذهبیون حکومتی در پناه خدا و قوانینش آمادگی انجام هر گونه اعمال جنایتکارانه ای را دارند.و برای توجیه هر جنا یتی  آیه ای از کتاب دینی و ذکر احادیث می آورند.و آنها مثلا در انجام اعمال به شدت غیر انسانی و جنایتکارانه  نظیر سنگسار،شلاق ،شکنجه ،ترور ، زندان ، احساس ناراحتی نمی کنند،وجدانشان به درد نمی آید! دارند کاری را انجام میدهند  که باید انجامش دهند!یعنی اجرای دستورات خداوند. و اجرای چنین  اعمال پستی را در جزء وظا یف شرعی خود میپندارند!
حکومت های اسلامی از صدر اسلام تا به امروز حتی نتوانستند جواب ابتدا ی ترین خواسته های مردم را دهند، و هرگز در حکومت های چنینی به آزادی های فردی و اجتماعی توجه ای نشده است، و در واقع در حاکمیت خدا جای برای حاکمیت انسان در نظر گرفته نشده است، و انسان باید بی اراده، کاملا تسلیم اوامر الهی شود!

در کشورمن حکومت مذهبی حاکم است.حکومتی با قوانین شریعه و مذهبی که در قرن ۲۱ سعی در تحمیل  قرون وسطی ای دیگر بر ما را دارد.
در جمهوری اسلامی حکومت خداحاکم است. حکومتی که یک عده روحانیون به اسم خدا و مذهب هر آنچه که دلشان  می خواهد بر سر مردم می آورند.و هیچ کس مسئولیت بعهده نمی گیرد.
جوانان مملکتم چشمشان به دنیای امروز و دستاوردهای قرن۲۱ بشریت است.این دستاوردها متعلق به هر انسانی در این کره ی خاکی است.  و در عوض  نسبیت فرهنگی که حدود سه دهه توسط دول غرب سیاست جهان امروز در آمده دستیابی به چنین دستاوردهایی را از ما جوانان و مردم کشور های اسلام زده دریغ می کنند. 
رشد همه جانبه جوانان کشور هایی مثل ایران و مصر و بقیه که هیچ خود را کمتر از جوانان سایر کشور های اروپایی نمی دانند منجر به تضاد هایی اجتماعی با حکومت های مستبد اشان شده که منجر به انقلابات اخیر در کشور های خاورمیانه و آفریقای شمالی شده است.
این انقلابات از انقلابات ایران در ماه ژوئن ۲۰۰۹ شروع شد. هرچند انقلاب درایران به اهداف خود نرسید ولی شکست هم نخوردو هم چنان در بقیه ی کشورها سربلند کرده است.
و هنوز در ایران زنان و جوانان ما در پی اهداف آن هستند.
دنیا مشاهده کرد که چطورحکومت های دیکتاتوری در ایران و بقیه کشورها انقلابات راسرکوب می کنند. شکنجه و تجاوزجنسی و زندان از روال عادی درآمده است.
در خود انقلابات مشاهده شد که خشونت از زنان و جوانان و مردم سرنمی زند بلکه از حکومت های دست نشانده غرب وهمان حکومت های  حاصل سیاست های نسبیت فرهنگی دول غرب شروع می شود.
من به عنوان یک زن و یک جوان ایرانی می توانم با اطمینان به شما بگویم در چنین کشورهایی اسلام زده انقلابات بدون حضور زن ها پیروز نخواهد شد و نمی تواند انقلابی زنانه نباشد. زیرا به واقع زن از هیچ حقوقی در کشورهای اسلام زده برخوردارنیست.
انقلابی که قرار است جمهوری اسلامی را بر اندازد، حکومتی که پایه های مذهبی و اسلامی دارد و ضدیتش با زن را به قهقرا برده است ، نمی تواند انقلاب زنانه و  ضد مذهبی نباشد.
 نمونه های چنین زنانی فراوان در ایران یافت می شود. در انقلاب دو سال و نیم پیش مشاهده کردیم که چطور زنان در خیابان ها می جنگیدند و تظاهرات ها را هدایت می کردند. از زنان ایرانی که یا ترور و اعدام شده و یا امروز در بند اسارت هستند، مانند ندا آقاسلطان،ترانه موسوی،زهرا بهرامی،زینب جلالیان، اکرم زینالی،  شیوا نظرآهاری و نسرین ستوده و صدها نفر دیگررا می شود نام برد.