درآینه منظورها و برداشتها !

بعد از اینکه رئیس صندوق بین المللی پول اعلام کرد : دورنمای اقتصادی جهان تیره و تار است….یعنی ریدیم با این نظم نوینی….

 

بعد از اینکه حکومت اسلامی یک هواپیمای بدون سرنشین و بدون صاحب را سالم سرنگون کرد و امریکا گفت : مال منه باید پس بدی…خامنه ای هم گفت : مال خودمه نمیدمش….خلاصه کی به کیه ؟

 

 بعد از اینکه سنای امریکا بانک مرکزی حکومت اسلامی با ۲ فرمانده نظامی اسلام را مورد تحریم قرار داد …..یعنی ادامه بازی موش و گربه….

 

بعد از اینکه محمد نوری زاده نامه پانزدهم خودش را به خامنه ای نوشت و همه سپاس گفتند و خوشحال شدند که نامه ها به ترتیب حروف الفبا نبود چون تا ۳۶ نامه بیشترجا نداشت ولی به ترتیب عدد؛ تا سرنگونی جا دارد…..یعنی رسانه های درپیتی از بیکاری دق نمیکنند ….

 

بعد از اینکه رضا پهلوی ضمن چهچه زدن اعلام کرد : شکایتی را به شورای امنییت میدهد تا شورای امنییت خامنه ای را بیاورد پای میز محاکمه و بعد عمه ناتو بیاید کمک من و مجاهدین و بقیه جنگ دوستان….و بعدش هم انبوهی رسانه درپیتی این شکایت نامه را درش دمیدند و کلی از خواص حمله نظامی حقوق بشری گفتند ….بعدشم لوئیز مورنو اوکامپو، دادستان دیوان بین المللی کیفری در واکنش به سخنان رضا پهلوی گفت: “شهروندان جهان در حال فراگیری مراجعه به این دادگاه برای حملات نظامی هستند .ما نهاد جدیدی را به جهانیان عرضه کردیم تا دنیا به جای باحال و پول سازی تبدیل شود.” و رضا پهلوی در گفت و گو با بی بی سی فارسی با اشاره به قیام های مردمی در کشورهایی مانند مصر، لیبی و سوریه و شرایط ایران گفت: “در شرایطی که با نظام های سرکوبگر و بسیار خشن روبرو هستید، انتظار می رود جامعه بین المللی به کمک شهروندان این کشورها با بمب وموشک و طیاره ، بشتابد.”….یعنی اینکه باد کردن هم باد کردنای قدیم . نه این باد کردنای بی مایه که با یه سوزن بادشون دربره !
 

بعد از اینکه مالکی سرقبرتجاوزکنندگان امریکایی که درعراق کشته شدند …دسته گل گذاشت و بعد فریاد زد : هل من ناصرا ینصرنی؛ یعنی آیا دوست دارید که سوارما بمانید ؟ بعدش برای اسیران اشرف به پشتگرمی اوباما کلی نظرزد که این بارجدی هستند و اشرف را باید بست . رهبر عقیدتی هم از زبان عقده داران سیاسی اش درشعاربیا بیا بیا ….میدمد و ازفراررژیم ازسرنگونی نوشتند که با بستن اشرف این فرارعملی میشود و خلاصه اینکه گوز به شقیقه چه ربطی داره…؟ از مفت خورای اطراف رهبرعقیدتی بپرسید …… ولی خب ،هنوز باید منتظربود و دید!

 

بعد از اینکه فیلم جدائی نادرازسیمین نامزد جایزه گلدن گلوب شد ….یعنی به به به از این همه هنروجایزه…..

 

و بعد از کلی خبرای دیگه که میدونین… تصمیم گرفتم تا درپایان سال ۲۰۱۱ داستان بخوانم . از شما چه پنهان بعد از اولین داستان آموزنده تازه فهمیدم که موضوع اصلی درهمه جا منظورهای قابل فهم و برداشتهای غیرقابل فهم است ! کی به کیه ؟

 

زن و شوهر جوانی که بچه دار نمی شدند برای یافتن چاره به یکی از بهترین پزشکان متخصص مراجعه کردند.
پس از معاینات و آزمایش های مربوطه، پزشک نظر داد که متاسفانه مشکل از مرد میباشد و تنها راه حل ممکن، بهره برداری از خدمات «پدر جایگزین» است.

زن: منظورتان از پدر جایگزین چیست؟
پزشک: مردی که با دقت انتخاب می شود تا نقش شوهر را اجرا و به بارداری خانم کمک کند.
زن تردید نشان داد لکن شوهرش بچه می خواست و او را راضی کرد تا راه حل را بعنوان تجویز پزشک بپذیرد.
چند روز بعد جوانی را یافتند تا زمانیکه شوهر در خانه نباشد برای انجام وظیفه مراجعه کند.

روز موعود فرا رسید، لکن همسایه طبقه بالا نیز همان روز عکاسی را برای گرفتن عکس از نوزاد خود دعوت کرده بود تا در منزل از کودکشان چند عکس بگیرد.

از بد حادثه عکاس آدرس را اشتباهی رفته و به خانه زوج جوان رسید و در زد. زن در را باز کرد.

– سلام، برای موضوع بچه آمدم.
– سلام، بفرمائید. مشروب میل دارید؟
– نه، متشکرم. الکل با کار من سازگاری نداره. علاوه بر اون میخوام هرچه زودتر شروع کنم.
– باشه! بریم اتاق خواب؟
– حرفی نیست، هرچند که سالن مناسب تر است؛ دو تا روی فرش، دوتا رو مبل و یکی هم تو حیاط.
– چند تا؟
– حداقل پنج تا. البته اگر بیشتر خواستید حرفی نیست.
عکاس در حالیکه آلبومی را از کیف خود بیرون می آورد، ادامه داد:
– مایلم نمونه کارم را نشونتون بدم. روشی را بکار می برم که مشتریام خیلی دوست دارن.. مثلاً ببینید این بچه چقدر زیباست. اینکار رو تو یک پارک کردم.. وسط روز بود و مردم جمع شدن تماشا کنن. اون خانم خیلی پر توقع بود و مرتباً بهانه می گرفت. در نهایت مجبور شدم از دو تا از دوستام کمک بگیرم. علاوه بر اون یه بچه گربه هم اونجا بود و دم و دستگاه رو گاز می گرفت.

زن بیچاره حیرت زده به سخنان گوش می کرد.
– حالا این دوقلوها را نگاه کنین. اینبار خودی نشان دادم. مامانه همکاری تاپی کرد وظرف پنچ دقیقه کارمون رو تموم کردیم. رسیدم و با دو تا تق تق همه چیز روبراه شد و این دوقلوهائی که می بینید..

حیرت زن به نوعی سرگیجه تبدیل شده بود و عکاس اینگونه ادامه می داد:
– در مورد این بچه کار سخت تر بود. مامانش عصبی شده بود. بهش گفتم شما آروم باشید تا من کار خودمو بکنم. روشو برگردوند و همه چی بخوبی و خوشی پایان یافت.

چیزی نمونده بود که زن بیچاره از حال برود. طرف آلبوم را جمع کرده و گفت:
– شروع کنیم؟
– هر وقت شما بگین!
– عالیه! میرم سه پایه رو بیارم.
– سه پایه؟ برای چی؟
– آخه وسیله کار خیلی بزرگه. نمی تونم تو دست بگیرمش و بایستی بذارمش رو سه پایه و … خانم…. خانووووووم…. کجا میری؟ چرا فرار میکنی؟ پس بچه چی شد؟

اسماعیل هوشیار

۲۵ آذر۱۳۹۰

۱۶٫دسامبر۲۰۱۱

www.tipf.info