جمهوری اسلامی بازنده جنگ با کارگران است

جنبش کارگری ایران با تمام ضعفهائی که دارد، با تمام پراکندگی‌ای که از آن رنج می‌برد، در برابر جمهوری اسلامی بار دیگر قد علم کرده است. این جنبش اجزاء مختلفی دارد که یک سر آن اعلام همبستگی بین المللی با فعالین و مبارزات آن است و سر دیگر آن مبارزه در محیط کار و سازماندهی مبارزات متشکل و متحد است. سرکوب و خاموشی این جنبش آرزوئی خواهد بود که جمهوری پوسیده اسلامی به گور خواهد برد. در یادداشت این هفته، به چند جز مهم از اجزاء جنبش کارگری که تنیده در اخبار هستند، خواهم پرداخت.

همبستگی بین المللی با جنبش کارگری ایران
جمهوری اسلامی گرچه می‌خواهد به مخاطبین خود تلقین کند که قدرقدرت است و گوشش به اعتراضات بین المللی بدهکار نیست، اما کلک زدن در آزادی موقت ابراهیم مددی و بازداشت مجدد وی بعد از اتمام نشست بخش آسیائی سازمان جهانی کار که می‌دانست آنجا به حبس و اذیت و آزار فعالین کارگری اعتراض خواهد شد، آن را بیشتر از هر زمان دیگری بی آبرو کرد. نامه اعتراضی‌ای تی یو سی به بازدداشت مجدد ابراهیم مددی که دقیقا به همین کلک رژیم اسلامی اشاره می‌کند، بار دیگر مسئله همبستگی تشکل و نهادهای کارگری بین المللی با کارگران و فعالین کارگری در ایران را رو آورده و در دستور جنبش کارگری ایران و بین المللی گذاشته است. تاکنون علاوه بر اعتراض شارون بارو دبیر کل‌ای تی یو سی و دیوید کوکراف دبیر کل‌ای تی ف، کارگران ترکیه و حزب کمونیست فنلاند نیز از فعالین کارگری ایران دفاع کرده و اذیت و آزار آنها را از طرف جمهوری اسلامی محکوم کرده‌اند.‌‌ای تی یو سی حتی زبان دیپلماتیک را که یک ویژگی نهادهائی مثل‌ای تی یو سی است در مقابل جمهوری اسلامی کنار گذشته و رک و پوست کنده به اراذل و اوباش جمهوری اسلامی گفته است، “بی آبروهای اراذل و اوباش”! این قدم اول از جهاتی مهم است که همچنانکه گفتم زبان دیپلماتیک را با رژیم اوباشان کنار گذاشته؛ و دوم بالاخره رژیم اسلامی و عوامل اوباش آن به همان چیزی که هستند، یعنی اوباشان سنگدل، در میان سران نهادهای بین المللی هم، اینچنین مخاطب قرار گرفته‌اند.
اما در همین رابطه تا آنجا که به نهادهای بین المللی، احزاب، اتحادیه و تشکلهای کارگری برمیگردد، این وظیفه بر دوش همه و از جمله فعالین و نهادهای کارگری در ایران است که نهادهای بین المللی را به اعتراض بر علیه جمهوری اسلامی فرابخوانند. از وضعیت کارگران ایران و مشخصا اذیت و آزار فعالین این جنش باخبر و مطلع نگه داشته و خواهان اقدامات عملی شوند. یک کار روتین به نظر من همین وضعیت کسانی مثل رضا شهابی، علی نجاتی، بهنام ابراهیم زاده، ابراهیم مددی، منصور اسانلو و دهها و صدها فعال دیگری است که امروز زیر فشارهای جسمی و روحی ـ روانی قرار گرفته‌اند، که باید روزمره و بطور مرتب به اطلاع این نهادها برسد. جمهوری اسلامی مشخصا در این برهه از تاریخش منزوی‌تر است و دوستانش که کسانی مثل بشار اسد و ولادیمیر پوتین و دیگر جانیان دیکتاتور هستند، منفورتر از پیش شده است.

اعلام حمایت از کارگران زندانی
یک خبر مهم دیگر، اعلام موجودیت “کمیته دفاع از رضا شهابی” از طرف اعضای خانواده او و اعلام حمایت وسیع از جانب احزاب، نهادها، فعالین کارگری و دیگران از این کمیته است. اکنون رضا شهابی و دیگر عزیزانی که برای اعتراض به وضعیت جهنمی زیر سیطره جمهوری اسلامی مورد اذیت و آزار و بی احترامی قرار گرفته‌اند، می‌دانند که جامعه شدیدا از آنها حمایت می‌کند و نگران وضعشان است. همه کسانی که با نگرانی وضعیت رضا شهابی را دنبال می‌کنند و از اعتصاب غذای وی ابراز نگرانی کرده‌اند، کسانی هستند که دارند سلاحهایشان را برای جنگ آخر با جمهوری اسلامی صیقل می‌دهند. جمهوری اسلامی بازنده این جنگ است. روی کوهی از آتشفشان خوابیده است که خودش هم این موضوع را می‌داند.
گام جلوی پای ما بعنوان فعالین کارگری و فعالینی که با کارگران زیادی در ارتباط هستیم، وصل کردن این کارگران و کل جامعه به این شکل از اعتراض به جمهوری اسلامی است. ایجاد کمیته‌های مختلف برای دفاع از فعالین سیاسی و زندانیان سیاسی. ایجاد تشکلهای مختلف کارگری و محلات. آماده شدن برای جنگی شدیدتر.

مبارزه کارگران نساجی مازندران و کارگران لوله سازی اهواز
از میان تمام اعتراضات رزمنده و مهم کارگری که در این دوره داشته‌ایم، از اعتراض کارگران کیان تایر و پتروشیمی‌های ماهشهر و غیره، دو اعتراض مشخص را در این بخش از نوشته اسم می‌برم و روی آنها تأکید می‌گذارم. اعتراضات کارگران نساجی مازندران در قائمشهر و اعتراض کارگران لوله سازی اهواز. اهمیت این دو اعتراض نه بخاطر حوزه فعالیت و تولید آن، بلکه در اتحاد کارگران در پیگیری مطالبات خود و تدوام اعتراض تا رسیدن به مطالبات خود و پیدا کردن گوش شنوائی که فراتر از وعده و وعیده‌های دروغ برود. در چند ماه گذشته، بخش ثابتی از اخبار اعتراضات کارگران را، اعتراض کارگران این دو مرکز تشکیل می‌دهد. هر بار تعدادی از کارگران این مراکز جلوی یکی از مراکز دولتی (استانداری، فرمانداری، شهرداری، دفتر کارخانه، دفتر شورای اسلامی، حراست کارخانه، ریاست جمهوری، خانه کارگر، مجلس اسلامی، دفتر امام جمعه و غیره) دست به تجمع اعتراضی می‌زنند و در پایان آن قرار اعتراض بعدی در مقابل مرکز دولتی دیگری تا رسیدن به مطالبات خود را می‌گذارند. “تا رسیدن به مطالبات خود، به اعتراض خود ادامه خواهیم داد”، بخشی از حرکت این کارگران بوده است. این حرکت از آن جهت مهم است که به نظر من ضعف اساسی اعتراضات کارگری و جنبش کارگری در ایران، پراکندگی آن بوده است. این گفته اما به این معنا نیست که کارگران در این دو اعتراض مشخص، از پراکندگی در جنبش کارگری ایران رنج نمی‌برند، بلکه نکته اساسی این است که اعتراضات کارگران نساجی مازندران و لوله سازی اهواز می‌تواند الگوئی برای اعتراضات کارگران در دیگر مراکز کارگری و از جمله در مراکزی مثل ذوب آهن، پتروشیمی‌ها، صنعت نفت و غیره باشد که هر از گاهی شاهد سر بر آوردن اعتراضاتی در آن مراکز هستیم و بعد از مدتی این اعتراضات خاموش می‌شوند.
نکته مهم دیگر اینکه این اعتراضات و این سازماندهی‌هایی که این اعتراضات را به این صورت سازمان می‌دهند، اتفاقی نیستند. این درجه پیگیری و دور هم نگه داشتن این تعداد کارگر، برای این مدت نمی‌تواند اتفاقی باشد. نه کسی از اتحادیه‌های کارگری این مراکز چیزی شنیده است، و نه از شورا و غیره خبری شنیده ایم؛ اما بطور قطع نوعی سازماندهی آنجا در کار است که باید مورد توجه قرار بگیرد و الگو بشود. این نکته‌ای است که باید مورد توجه فعالین کارگری در دیگر مراکز کاری قرار بگیرد.
از کارگران نساجی مازندران در یک هفته گذشته، دو اعتراض مهم دیگری را نیز شاهد بودیم که نشان از درجه بالائی از میلیتانسی در آنجا هست. خبرگزاری‌های دولتی جمهوری اسلامی، بدون اسم بردن از اسم کارخانه و شهر، خبر دادند که کارگران یکی از کارخانه‌های بزرگ در شمال در اعتراض به عدم دریافت ١۶ ماه از حقوق خود، مدیرعامل کارخانه را در دستشوئی حبس کردند و تنها با گرفتن قول و قرار مساعد اجازه دادند که از دستشوئی بیرون بیاید. نمونه دوم هم، پرتاب کفش توسط یکی از این کارگران به طرف احمدی نژاد است. با انتشار این خبر معلوم شد که همین کارگر در اعتراضات گذشته به طرف خاتمی هم تخم مرغ ـ شاید گندیده ـ پرتاب کرده است.

اشتغال‌زایی به سبک جمهوری اسلامی!
احمدی نژاد گفته است که در عرض چند سال آینده بیکاری را در ایران را ریشه کن خواهد کرد! البته نزدیکترین دوستانش هم به ادعاهای پوچ و مسخره ایشان می‌خندند. از جنس ذخیره شام برای امام زمانش است که مورد تمسخر عالم و آدم شده است. بررسی ادعاهای مسخره ایشان اینجا مورد نظر من نیست. اما خبر مهم دیگری که می‌تواند و باید به اعتراضات مهمی دامن بزند، خبر بیکاری ۵ هزار کارگر ایران خودرو تبریز است. این حکومت فلهی پنج هزار نان آور خانواده را بیکار می‌کند! پنج هزار بیکار یعنی تأثیر مستقیم و غیرمستقیم بر شغل دهها هزار کارگر دیگر و خانواده‌های آنها! در یک جامعه متعارف این می‌تواند یک فاجعه باشد؛ اما وضعیتی که جمهوری اسلامی بر جامعه ایران تحمیل کرده، طوری که یکی از عوامل خانه کارگرشان اعلام می‌کند که بیش از ٧٠ درصد کارگران زیر خط فقر زندگی می‌کنند، آمار بیکاری پنج هزار نفر، زیادی سر و صدا نمی‌کند! انگار چند نفری بازنشسته شده‌اند. بمعنای واقعی کلمه، کودک و خانواده دهها هزار نفر از نان خوردن می‌افتند! هیچ چیزی در این موضوع عادی نیست و نباید باشد.
به نظر من چند نکته در مورد وضعیت معیشتی و اشتغال در آن جامعه، خبر فوق را تحت شعاع قرار می‌دهند. اول اینکه وقتی که خودشان راحت اعلام می‌کنند که ٩٠ درصد کارگران در این جامعه قرارداد موقت و سفید امضا هستند، و اعلام می‌کنند که ٧٠ درصد از کارگران زیر خط فقر زندگی می‌کنند، دارند بطور ضمنی اعلام می‌کنند که پرپر شدن در چنگال فقر و بیکاری جزئی از زندگی در این جامعه است! این توهینی است که جنبش کارگری و فعالین این جنبش نباید تحمل کنند. دوم اینکه فلاکت را چنان بخشی از جامعه کرده‌اند که انگار زندگی کردن با چنین وضعیتی و در ناامنی از دست دادن کار و به صف میلیونی بیکاران پیوستن، یک نرم شده است! نباید اجازه داد چنین وضعیتی نرم زندگی و سرنوشت مردم بشود. اگر بیکاری و ناامنی خوب است، آخوندهای مفتخور از نان خوردن بیافتند. این را باید جنبش کارگری برای آینده کودکان این جامعه تضمین کند.

فاکتور سرکوب
بر این نکته واقفم که سرکوب ابزار اصلی و تنها ابزار جمهوری اسلامی در تقابل با جنبش کارگری و کل جامعه است؛ اما تمام مسئله این است که راهی پیدا کنیم تا این سرکوب را پس بزنیم و از شر وضعیت فلاکتبار موجود رهائی بیابیم. برای جمهوری اسلامی و هر دولت دیگری هم، بسیار سخت است که براحتی پنج هزار کارگری را که رسما بیکار کرده و زندگی شان را با فلاکت حتمی روبرو کرده است، سرکوب کند. مسئله صرفا این است که فعالین کارگری و رهبران عملی کارگران جلو بیایند و این تعداد کارگر را سازمان بدهند. کدام دولتی می‌تواند از تشکیل کمیته‌ای مثل کمیته دفاع از رضا شهابی ممانعت کند، بدون اینکه عواقبش را پس ندهد؟ کدام دولتی است که بخواهد روابط عادی با دیگران داشته باشد و بتواند در برابر اعتراضات جهانی و قدرتمند کارگری برای همیشه از کنارشان رد شده، سوت بزند و خودش را به کوچه علی چپ بزند؟ سرکوب را همین چیزها پس می‌زنند. سرکوب با اعتراض کارآیی خودش را از دست میدهد. کارگران و جامعه علی العموم نمی‌تواند از ترس سرکوب برای همیشه زانوی غم بغل کند. همانند آن مثل معروفی است که کسی از ترس مرگ خودکشی کند!
جمهوری اسلامی در جنگ با کارگران بازنده است، فقط باید دستمان را در دست هم بگذاریم. باید اعتراضات پراکنده مان را به هم متصل کنیم. راه دیگری برای خلاصی نیست!
١٢ دسامبر ٢٠١١