در دفاع از یک تاریخ … پاسخی به آذرین- مقدم و هلمت احمدیان

اینروزها اتفاقات عجیبی می افتد. یک گروه سیاسی طرف مقابل را متهم به نزدیکی با حزب کمونیست کارگری میکند و گروه دیگر ابتدا طرف مقابل را به همراهی با کمونیست های کارگری متهم میکند و از رابطه خود با حزب کمونیست کارگری برائت میجوید تا دو کلمه نرم به طرف مقابل بگوید. پدیده جالبی است!

 

اخیرا مقاله ای با امضای احمد شقاقی که در واقع خط ایرج آذرین- رضا مقدم را در سایت آنها نمایندگی میکند، تحت عنوان “تناقضات حزب کمونیست ایران و سانتریسم” در نقد کومله و حزب کمونیست ایران منتشر شده است اما اساس این مطلب “افشاگری” علیه حزب کمونیست کارگری است و فشاری است به حزب کمونیست ایران که مواظب همکاری با حزب کمونیست کارگری باشند! متاسفانه هلمت احمدیان از رهبری حزب کمونیست ایران هم با سر به آن سقوط کرده است و در نوشته ای به آنها تضمین کافی داده که بله متوجه هستیم نگران نباشید! نوشته هلمت احمدیان بجز مقداری مچ گیری سطحی از موقعیت کنونی آذرین- مقدم که پس چرا خودتان نیروی زیادی جذب نکرده اید (انتظار بیشتری از این محفل داشتید!)، اساس مطلب خود را نقد کمونیسم کارگری و حزب کمونیست کارگری قرار داده و از هر طرف که نگاه کنی همسوئی با آذرین- مقدم است تا نقد آنها. نه چاهی که مقابل او کنده اند را میبیند و نه در مقابل تحریف تاریخ حزب کمونیست ایران و کومله کلمه ای حرف میزند. مفروضات مبتذل شرکای آذرین- مقدم درمورد این تاریخ را میپذیرد و حمله اش را متوجه کمونیسم کارگری میکند.

 

من اینجا هدفم دفاع از حزب کمونیست کارگری نیست. حزب کمونیست کارگری درمقابل چنین نقدهائی احتیاج به دفاع ندارد. برعکس میخواهم بجای رهبری حزب کمونیست ایران و کومله و بعنوان کسی که نه سال از سال های ۶١ تا ٧٠ در صفوف کومله و حزب کمونیست ایران و در زمینه ها و مسئولیت های مختلفی در این سازمان فعالیت داشته ام، از یک تاریخ دفاع کنم.

 

تاریخ حزب کمونیست ایران و کومله از مقطع چرخش بطرف مارکسیسم انقلابی در کنگره سوم کومله در سال ۶٢ بخشی از تاریخ ما است و ما اجازه نمیدهیم توسط چپ های از همه جا رانده شده و یا توسط ناسیونالیست های کرد جعل شود. من کاری به اهداف حقیر و کاسبکارانه آذرین- مقدم ندارم. آنها در پشت کردن به تاریخ سیاسی خود از عبدالله مهتدی کارشان به مراتب سخت تر است. عبدالله مهتدی از هشت سال زندگی سیاسی خود ابراز پشیمانی کرد  ولی برای اینها که علاوه بر این هشت سال، به هشت سال عضویت خود در حزب کمونیست کارگری هم پشت کردند کار دشوارتر است. اما سوال من از هلمت احمدیان و نشریه جهان امروز حزب کمونیست ایران این است که آیا متوجه تحریف تاریخ حزب کمونیست ایران و کومله توسط آذرین- مقدم هستید و چیزی نمیگوئید یا خود را در این مفروضات شریک میدانید؟ به نقاط قوت شما حمله شده است و شما جا خالی میدهید تا به مسائل حاشیه ای و گله گذاری های ناچیز بپردازید. شش هفت سطر از نوشته ١۶ صفحه ای “تناقضات حزب کمونیست ایران …” به حزب کمونیست ایران اختصاص دارد که تحریف کل آن تاریخ است. این چند سطر عبارت از این است که حزب کمونیست ایران نگاهی منشویکی به مرحله انقلاب داشته و استراتژی اش انقلاب دمکراتیک بوده است و این جمله را بعنوان شاه کلید بحث خود در همین چند سطر دوبار تکرار میکنند تا حزب کمونیست ایران را که پدیده سیاسی مهمی در دهه شصت بود چیزی شبیه به فدائی و پیکار و رنجبران معرفی کند. البته بی انصافی نباید کرد گفته اند که “حزب کمونیست ایران به پشتوانه فعالیت نظری “اتحاد مبارزان کمونیست” در مبارزه با پوپولیسم، همچنان در موقعیت این مبارزه وجود داشت” (المعنی فی بطن الشاعر!) این عبارت مبهم تنها نکته ای است که ظاهرا در دفاع از حزب کمونیست ایران است اما همین نکته نیز سراپا تحریف آن تاریخ است. کل فعالیت یک حزب به فعالیت تئوریک محدود میشود و چون هدف این است که توی سر تاریخ این حزب و نقش منصور حکمت بزند، فعالیت تئوریک مهم طی سالهای ۶٢ تا ٧٠ را کتمان میکند. گوئی نه مباحث مهمی در این دوره طرح شده و نه کومله و حزب کمونیست ایران در این دوره پراتیک کمونیستی مهمی داشته است. گوئی در آن دوره هشت ساله مباحث مهم کمونیسم کارگری، بحث شوروی، شعار آزادی برابری حکومت کارگری، بیانیه حقوق زحمتکشان کردستان، بحث جنبش ها و احزاب سیاسی و مباحث مهمی مانند استراتژی سیاسی کومله و غیره طرح نشده است. یک نتیجه مباحث کمونیسم کارگری، به همان درجه که در آن سالها به یمن حضور منصور حکمت توسط کومله هضم شد، شکل گیری بلافاصله اول مه های بزرگ و باشکوه در دل خفقان شدید سال ۶۶ به بعد در سنندج و برخی شهرهای دیگر بود. گوئی حزب کمونیست ایران و کومله یک رویداد مهم سیاسی در آن دوره و نماینده کمونیسم آن دوره نبوده و به فعالیت روزمره کمونیستی، به تبلیغ و آژیتاسیون سوسیالیستی در میان مردم مشغول نبوده است و مشغول پراتیک حول دیدگاه منشویکی بوده است. گوئی با تشکیل حزب کمونیست ایران کومله از بی افقی نجات نیافته و با روی آوری وسیع کارگران و زحمتکشان شهری و روستائی مواجه نشده است. گوئی کومله با تشکیل حزب چندین سر و گردن در جامعه و در تقابل با آلترناتیوهای بورژوائی در آن دوره بالا نرفته است. و گوئی کومله آنزمان دقیقا به خاطر همین خصلت کمونیستی خود و با راهنمائی های ارزشمند و مهم سیاسی و تاکتیکی منصور حکمت چند سال در مقابل سیاست جنگ افروزی حزب بورژوازی کرد سینه سپر نکرده و پوزه این حزب را به خاک نمالیده است و اعتبار خود را ده چندان نکرده است. گوئی کومله در آن دوره نقشی در به میدان آوردن زنان و کارگران نداشته، به خرافه مذهب کاری نداشته و مشغول تبلیغ حول انقلاب دمکراتیک بوده است و تنها پس از جدائی کمونیسم کارگری و در دهه هشتاد از جایگاه معتبری برخوردار شده است.

 

کوچک جلوه دادن حزب کمونیست ایران و کومله آنزمان توسط شرکا آذرین و مقدم به منظور خوشامد ته مانده های ناسیونالیسم درون کومله امروز و جلب ترحم بازماندگان چپ آندوره است که با تشکیل حزب کمونیست ایران و پیوستن کومله به جریان مارکسیسم انقلابی اخمش در هم رفته بود. باید هرچه بیشتر ارزش آن پدیده را پائین بیاورد تا باب طبع مخاطبین مورد نظر شود. سوالم از هلمت احمدیان این است که شما چی؟ چرا در مقابل این تبیین روشنفکر مابانه، غیر پراتیک، غیر رزمنده و غیر مارکسیستی یک کلمه نمیگوئید؟ شما هم تبیین تان از حزب کمونیست ایران و کومله آن دوره این است که استراتژی اش انقلاب دمکراتیک بوده و حول این استراتژی فعالیت میکرده است؟ شما که چندین صفحه علیه مقطع جدائی کمونیسم کارگری از حزب کمونیست ایران کاغذ سیاه کرده اید چرا از تاریخ خودتان دفاع نمیکنید؟ مال شما نیست؟ قبولش ندارید؟ در نارضایتی ناسیونالیسم کرد و چپ سنتی از مارکسیسم انقلابی و تشکیل حزب کمونیست ایران شریکید؟ به اعضایتان هم صریحا اینرا گفته اید؟

 

هلمت احمدیان لام تا کام حرفی در مقابل این تاریخ سازی جعلی نمیزند چون مانند بخشی از رهبری کومله کم و بیش در این تفاسیر شریک است. سالها قبل منصور حکمت نوشت که “تنها جریانى که از آن تاریخ دفاع میکند و براى آن تاریخ ارزش قائل است ما هستیم و اجازه نمیدهیم این تاریخ تحریف شود”. و حتی تلاش کرد که امثال عبدالله مهتدی نتوانند اسم کومله را غصب کنند. کسی صاحب واقعی آن تاریخ است که از آن با افتخار دفاع کند. از بیانیه حقوق زحمتکشان تا اعلام آتش بس یکجانبه با دمکرات و شعار آزادی برابری حکومت کارگری و اسناد مهم کنگره شش کومله و مباحث مهم سازمانیابی طبقه کارگر و آژیتاتور پرولتر و سبک کار کمونیستی و دهها بحث مهم دیگر دفاع کند و نگران نباشد که آنها را منصور حکمت نوشته است. در بررسی آن تاریخ کمی انصاف بخرج بدهد و کل حقایق آندوره را بگوید. نمیتوان حزب کمونیست ایران بود و از کنگره دوم کومله در بهار سال ۶٠ یعنی کنگره ماقبل مارکسیسم انقلابی مستقیم به حزب کمونیست ایران سال ٧٠ پرید و ده سال را خیلی ساده درز گرفت.  

 

کومله و حزب کمونیست ایران در چند سال اخیر دو گام خوب به جلو برداشته است که تیم آذرین- مقدم به هر دوی آنها حمله میکنند. تحولات مهم سالهای اخیر در ایران، رشد جنبش کارگری، رشد کمونیسم و رادیکالیسم در ایران، تحرک وسیع توده های مردم در مقابل جمهوری اسلامی و وضعیت بحرانی جمهوری اسلامی، حزب کمونیست ایران را متوجه کرد که باید از تئوری های پاسیفیستی جریان ناسالم آذرین- مقدم فاصله بگیرد. حزب کمونیست ایران هیچگاه مواضع دو خردادی آذرین- مقدم و غش کردن آنها در جامعه مدنی خاتمی و تز پایان عصر انقلابات را از آنها تحویل نگرفت اما بسیاری از تئوری های آنها را در خود هضم کرد و مقالات آنها علیه حزب کمونیست کارگری را دست به دست چرخاند و به خورد صفوفش داد. خوشبختانه بدنبال تحولات سال ٨٨ بدرجات زیادی از آنها فاصله گرفت و برعکس فاصله اش را از حزب کمونیست کارگری کمتر کرد. یک دلیل دیگر کم شدن فاصله به حزب کمونیست کارگری جدائی بخشی از ناسیونالیست ها، از حزب کمونیست ایران بود. ناگفته نماند که محفل آذرین- مقدم هم تحت فشار سخت واقعیات سال ٨٨ تئوری خود که “عصر انقلابات نیست” را زیر فرش کرد. گام مثبت دیگر کومله که بی ارتباط با اولی نیست ابتکار فراخوان اعتصاب عمومی در کردستان است که با همراهی فعال حزب کمونیست کارگری و سایر جریانات چپ به موفقیت رسید. فضای فعالی که علیه اعدام ها و مشخصا اعدام فرزاد کمانگر و همراهانش در کردستان ایجاد شد و حزب کمونیست کارگری و کانال جدید نقشی اساسی در این زمینه ایفا کرد از یکطرف و از طرف دیگر رویکرد درست تری که حزب کمونیست ایران بدنبال زیگزاگ های اولیه در برخورد به انقلاب ٨٨ داشت، زمینه را برای اعتصاب عمومی در کردستان فراهم کرد و “همه میدانیم” که تیم آذرین- مقدم از این دو اقدام ناخشنود شدند. حزب کمونیست ایران در این سالها بدرجاتی متوجه تئوری ها و مواضغ راست و رفرمیستی و خانه خراب کن آذرین شد اما متاسفانه کماکان چهارچوب فکری خود را از او جدا نکرده است. نوشته هملت به خوبی سایه سنگین این محفل را بر حزب کمونیست ایران نشان میدهد.

 

اجازه بدهید به دو نکته دیگر از نوشته هملت بپردازیم. هلمت میگوید، و این خط غالب در رهبری حزب کمونیست ایران و کومله است، که کمونیسم کارگری با جدائی اش از حزب کمونیست ایران بیشترین خدمت را به ناسیونالیسم کرد کرده است.

 

یک صحرای کربلای کامل، مظلوم نمائی ویژه مهتدی، که تعدادی جان باخته بودند، دولت عراق مشغول سوزاندن و خالی کردن روستاها و شهرهای کردستان عراق بود، اردوگاه کومله توسط دولت عراق بمباران شده بود و غیره. اجازه بدهید بخشی را که مسکوت گذاشته است را هم من یادآوری کنم که در این وسط ناسیونالیسم درون کومله که سالها حرف نزده بود پرچمش را بلند کرد، علیه منصور حکمت و جناح چپ کومله دست به شانتاژ زد، طرح هائی برای تحکیم رابطه با اتحادیه میهنی به کومله ارائه داد، همسو با اتحادیه میهنی کنار حمله آمریکا به عراق قرار گرفت و مشغول زمینه چینی برای تسلیم کومله به اتحادیه میهنی شد. در مقابل اما منصور حکمت راه حل متفاوتی پیش پای کومله گذاشت. در واقع بر راه حل های مهمی که قبلا طرح کرده بود مجددا تاکید کرد. هلمت همه اینها را مسکوت میگذارد تا خواننده ای که در جریان آن رویدادها نیست، تحت تاثیر اتفاقات ناگوار آن دوره و القائات او چشم بسته قبول کند که کمونیست های کارگری از مبارزه خسته شدند، آش بتال کردند و از کومله دست کشیدند، اردوگاه را ترک کردند و به خارج کشور رفتند، خواب نما شدند و بحث گرایشات را پیش کشیدند! قبلا عین همین حرفها را عبدالله مهتدی در نشریه افق سوسیالیسم بشکل فرموله تری گفته بود، همه ناسیونالیست های کرد هم اینها را گفته بودند و این دوستان متوجه بوی گند عقب ماندگی و کوته نگری ناسیونالیسم کرد در این عبارات نمی شوند و آنها را تکرار میکنند. شاید نمیدانند با تکرار همان جملات  ناسیونالیسم را همچنان در مغز استخوان تشکیلات خود نگه میدارند. متاسفانه کمیته مرکزی امروز کومله هیچوقت حاضر نشد وجود ناسیونالیسم را در صفوف کومله ببیند، کنار او قرار گرفت و همین راهی جز جدائی کمونیسم کارگری از حزب کمونیست ایران و کومله باقی نگذاشت. انکار ناسیوناسیولیسم تا نزدیک به یک دهه بعد هم مبنای انشعابات دیگر در کومله شد. ندیدن این پدیده و سنگربندی نکردن علیه آن صفوف کومله را در مقابل آن خلع سلاح کرد و بارها از آن ضربه خورد. لااقل الان بعد از یازده سال باید برای هلمت روشن باشد که منصور حکمت عمیقا حق داشت و در این مورد هم مثل همیشه از همه زودتر این گرایش را دید، درمورد آن هشدار داد و تلاش کرد که جناح چپ تشکیلات کومله را در مقابل آن بخط کند. محدودیت های ناشی از پایان جنگ و محدودیت های فعالیت نظامی و زندگی در اردوگاه های کومله را پیش بینی میکرد و به همین خاطر اسناد مهمی را به کنگره شش کومله تقدیم کرد که خوشبختانه در آن دوره مورد حمایت ابراهیم علیزاده قرار گرفت اسنادی که استراتژی سیاسی کومله را بجای اتکای یکجانبه به فعالیت نظامی و اردوگاه ها، بر مبارزه در شهرها بعنوان کانون اصلی مبارزه متکی میکرد و کارگر را در مرکز این استراتژی قرار میداد و بر نقاط قوت طبقاتی کومله تاکید میگذاشت. مسیری که کمی بعدتر توسط ناسیونالیسم درون کومله سد شد و متاسفانه کومله را در آن سالها به مسیر دیگری برد که نتایج مخربی برای کومه له به بار آورد. یک نتیجه اش بی تاثیری این جریان در اوضاع سیاسی ایران و کردستان برای سالهای سال و رفتن بدنبال احزاب چهارپارچه کردستان و امثال اینها بود. هلمت لام تا کام در اینمورد چیزی نمیگوید و همسو با مهتدی به کمونیسم کارگری میتازد. رهبری امروز کومله هیچگاه نخواست بطور جدی از آندوره تبیینی به صفوف خود بدهد و هر جا به آن گذشته میپردازد عینا به جلد مهتدی در میاید. حتی علیه کودتای تشکیلاتی ده سال بعد عبدالله مهتدی و ایلخانی زاده هم منصور حکمت قاطع تر از رهبری وقت کومله ایستاد و اهمیت حفظ اسم کومله را به آنها یادآور شد اما ظاهرا از دید این دوستان منصور حکمت و کمونیسم کارگری حتی در مقابل عبداله مهتدی و عمر ایلخانی زاده هم بدهکار است که تنهایشان گذاشته است! یک سوال واقعی مقابل رهبری حزب کمونیست ایران قرار دارد و آن اینکه واقعا هیچ تفاوتی میان تبیین شما و عبداله مهتدی از جدائی منصور حکمت و همفکرانش از حزب کمونیست ایران در سال ٧٠ وجود دارد؟ اگر هست لااقل برای صفوف خود اینرا روشن کنید.

 

کوهی از اسناد آندوره در دسترس است و من بیشتر وارد آن نمیشوم. علاقمندان و بویژه اعضای جوانتر کومله و حزب کمونیست ایران را به مطالعه آن اسناد بویژه بحث درخشان “بحران و انشعاب در کومله” که توسط منصور حکمت ده سال پیش در انجمن مارکس مطرح شد، ارجاع میدهم و به نکته دیگری در بحث هلمت میپردازم. امیدوارم در فرصت دیگری به طور مفصل تر به تاریخ آن دوره بپردازم.

 

هلمت نقد آذرین- مقدم را علیه حزب و منصور حکمت تکرار میکند که گفته است حزب میتواند و باید برای گرفتن قدرت سیاسی حرکت کند و این تنها راه گرفتن قدرت توسط طبقه است. طبقه کارگر بدون اشتهای حزبش برای تصرف قدرت سیاسی در نبرد قدرت سرش بی کلاه میماند. حزب کمونیست کارگری و هر حزب کمونیستی دیگر اگر واقعا کمونیست است باید قاعدتا طبقه کارگر را در جدال قدرت نمایندگی کند. ما گفته ایم با پنج درصد میتوان قدرت سیاسی را گرفت. اگر این نگرش برای چپ سنتی و فرقه ای از جمله آذرین- مقدم قابل فهم نیست، انتظار میرفت برای کومله قابل فهم باشد. اما متاسفانه در اینجا هم هلمت احمدیان به موضع غیر انقلابی، غیر دخالتگرانه و غیر مارکسیستی آذرین- مقدم می افتد و نمیتواند از تاریخ کومله دفاع کند. اگر کومله تئوریهای امروز نوع آذرین و هلمت راهنمای عملش بود نه در تصرف شهرها بعد از قیام ۵۷ شرکت میکرد و نه دست به فعالیت مسلحانه میزد. به بهانه عدم آمادگی طبقه کارگر باید دست روی دست میگذاشت و بورژوازی کرد تکلیف قدرت را به نفع خود یکسره میکرد. اگر پشت این تئوری ها میرفت صدیق کمانگر را بخاطر فراخوان حمله به پادگان سنندج مورد انتقاد قرار میداد و در هیئت نمایندگی خلق کرد هم شرکت نمیکرد. آنوقت همه شهرها دست حزب دمکرات که اسیر این تئوری ها نبود می افتاد و کومله به نیروی سیاسی تبدیل نمیشد و حداکثر در سطح فدائی و رزمندگان باقی میماند. نقش درست آن مقطع کومله نمونه محکم و روشنی در نقد و رد تئوریهای امروزی نوع هلمت و آذرین است. روشن است که کومله در آن مقطع از نظر تئوریک آمادگی توضیح بسیاری از فعالیت های مهم خود را نداشت و در دیدگاه رهبران کومله فعالیت  نظامی و اشغال شهرها بخشی از تاکتیک کسب قدرت سیاسی محسوب نمیشد. کومله مانند سایر گروه های  چپ در آن مقطع خود را یک گروه فشار سیاسی میدید و نه جریانی برای کسب قدرت سیاسی. و به همین دلیل بسیاری از فرصت های مهم را برای سازماندهی مردم شهرها، سازماندهی شوراهای حاکمیت مردم، ارائه و عملی کردن مطالبات سیاسی مهم انقلاب در این منطقه و بلند کردن یک پلاتفرم روشن مبارزاتی برای جلب حمایت کارگران و سایر مردم انقلابی در سراسر کشور، و از این طریق گرفتن کامل ابتکار در مقابل حزب دمکرات و کل ناسیونالیسم کرد از دست داد. اما علیرغم این کمبودها شم سیاسی اش برای دخالت فعال و تلاش برای کنترل شهرها درست کار کرد. هیچکس هم ایراد نگرفت که در حالیکه هنوز طبقه کارگر بطور متشکل به میدان نیامده چرا شهرها را به کنترل خود در میاورید و اعمال حاکمیت میکنید. کومله در شرایطی که حتی پنج درصد طبقه کارگر را هم با خود نداشت و طبقه کارگر در کردستان از ابتدائی ترین سازمانیابی خود محروم بود، در بازی ممنوعه! “قدرت سیاسی” شرکت کرد و نفوذ بعدی اش در میان کارگران دقیقا به خاطر همین ایفای نقش در راستای شرکت در حاکمیت، هرچند موقت و نامنسجم و بصورت ابتدائی در کردستان، بود. چپ بی ریشه و بی اعتماد بنفس و بی ربط به کارگر امثال آذرین- مقدم به نقطه قوت آندوره کومله حمله میکند و شما رفیق هلمت با آن همراهی میکنید. شما متاسفانه مدافع خوبی برای دفاع از آن تاریخ نیستید چون مرزتان را با مهتدی ایلخانی در این زمینه جدا نکرده اید.

 

بگذارید به دو مثال متاخرتر نیز، که لااقل برای نسل جوان آشنا تر است یعنی انقلاب ٨٨ در ایران و انقلابات مصر و لیبی و تونس، بپردازیم که تماما بر اهمیت و درستی مباحث منصور حکمت درمورد کسب قدرت سیاسی توسط احزاب کمونیستی کارگری تاکید میکند. در انقلاب ٨٨ کافی بود تنها پنج درصد از جمعیت سه چهار میلیونی تظاهرات کننده در تهران و فعالین این تظاهرات ها بطور روشنی خط و سیاست حزب کمونیست کارگری را دنبال میکردند. در چنین صورتی فضای تظاهرات ها متفاوت میشد، شعارها و مطالبات دیگری حاکم میشد و این پنج درصد این توان را داشت که هژمونی یک خط سرنگونی طلبانه، رادیکال و کمونیستی را غالب کند. توازن قوا تغییر میکرد، طبقه کارگر هم فعالانه به میدان میامد و مردم کردستان هم با مشاهده افق سرنگونی و کمونیستی فعالانه وارد انقلاب میشدند. در اینصورت ما حداقل در موقعیت قدرت دوگانه قرار گرفته بودیم. در مصر نیز اگر یک حزب کمونیستی کارگری شناخته شده صاحب نفوذ در میان اشغال کنندگان میدان تحریر و در میان فعالین کارگری وجود میداشت امروز ممکن بود قدرت در دست حزب کمونیست آن کشور و طبقه کارگر مصر باشد و یا حداقل قدرت دوگانه ای در این کشور برقرار شده بود. همینطور در تونس و لیبی و سوریه. تئوری های امثال آذرین که برخی از دوستان کومله هم به همان شیوه تکرار میکنند شاید باب طبع چپی باشد که قرار نیست خود را در پروسه کسب قدرت سیاسی شریک کند اما ریشه کومله را درمیاورد و آنرا از عرصه مبارزه برای کسب قدرت سیاسی در کردستان تماما حذف میکند.

 

اجازه بدهید در پایان به نکته مهم دیگری اشاره کنم. درمورد نقش منصور حکمت و مشخصا نقش او در شکل گیری حزب کمونیست ایران و تحولات عظیمی که بدنبال تشکیل حزب در کومله ایجاد شد باید جداگانه و مفصل نوشت. اما بطور فشرده میخواهم به جایگاه منصور حکمت اشاره کنم. یک لحظه منصور حکمت را از تاریخ حذف کنید ببینید رفیق هلمت خود شما و کومله کجا میبودید. تصور کنید کومله بجای شرکت در روند تشکیل حزب کمونیست ایران و مجهز شدن به یک برنامه کمونیستی و انقلابی چه سرنوشتی پیدا میکرد. یک لحظه تئوری ها و نقطه نظرات او  درمورد سوسیالیسم خلقی و مارکسیسم انقلابی تا برنامه، از مباحث مربوط به مساله ارضی تا اسطوره های بورژوازی ملی و مترقی، از نقش او در تشکیل حزب کمونیست ایران تا حزب کمونیست کارگری و برنامه یک دنیای بهتر، از سبک کار کمونیستی تا سوسیالیسم همین امروز، از سهمی که در فعالیت نظامی کومله داشت تا تدوین سیاست کارساز در جنگ با دمکرات، از تبیین یک نگرش انسانی در فعالیت نظامی تا بیانیه حقوق زحمتکشان، از مباحث مربوط به شوروی تا مباحث کمونیسم کارگری و سازمانیابی کارگری، از مقابله قاطع با اسلام سیاسی تا تبیین منسجم از “یازده سپتامبر”، از حزب و قدرت سیاسی و حزب و جامعه تا مقابله جانانه با دو خرداد و جنبش ملی اسلامی، از مباحث مربوط به دمکراسی تا ناسیونالیسم، از نگرش او در امور سازمانی تا صدها طرح سازمانی و شیوه های رهبری و صدها بحث درخشان دیگر در زمینه های مختلف را کنار بگذارید ببینید چه باقی میماند؟ انصاف البته چیز خوبی است.

 

متاسفانه هرجا پرچمی توسط ناسیونالیسم کرد یا چپ فرقه ای علیه منصور حکمت و حزب کمونیست ایران در بدو شکل گیری اش در دوره کمونیست کشی سالهای شصت بلند میشود بخشی از رهبری کومله با آن همنوا میشود. هیچوقت حاضر به دفاع صریح و روشن از آن دوره نمیشود. به حملات دیگران به آن دوره پاسخی نمیدهد و مرز خود را روشن نمیکند. این بخشی از سیاست بالانس گرایشات در درون کومله است که یک هدف نوشته هلمت هم دقیقا همین است. اما این مخرب ترین سیاستی است که تا بحال لطمات جبران ناپذیری به کومله و حزب کمونیست ایران وارد آورده است. باید بالاخره پرچم روشنی علیه ناسیونالیسم کرد و در دفاع غیرشرمگینانه از اهمیت تاریخی و سیاسی تشکیل حزب کمونیست ایران در این سازمان بالا رود و این لازمه اش مقابله قاطع با نالیسیونالیسم و عقب ماندگی های درون کومله و حزب کمونیست ایران است. این صرفنظر از اهمیت سیاسی مبارزاتی آن، برای جلوگیری از بلند شدن مجدد و چند باره پرچم ناسیونالیستی درون کومله و انشعابات بعدی نیز حیاتی است. ما همچنان پیگیرانه در این راه تلاش میکنیم.