تاریخ سازى براى فمینیسم در کردستان یا لاک زدن مبارزات کمونیستها

نقد کوتاهی به نوشته گلرخ قبادی

 گلرخ قبادى مقاله اى با عنوان “شکل گیرى و رشد جنبش فمینیستى در کردستان ایران” نوشته است که متاسفانه مثل بسیارى از تاریخ نویسان به حقایق تاریخى پایبند نبوده است. ایشان تلاش کرده است براى موضع سیاسى امروزش تاریخ “کردى” و ناسیونالیستى بتراشد و این ممکن نیست مگر اینکه تاریخ چپ و کمونیستى را لاک بزند. هدف این یادداشت اشاره مختصرى به این سیاست است.

 

در گرامیداشت فرنگیس شاهویی مقدم و عزیزه اعظمی

جنبش زنان برای برابری و آزادی در ایران بعد از سقوط حکومت پهلوی و روی کار آمدن جمهوری اسلامی دورانهای مختلفی را از سر گذرانده است که نقد و بررسی هر دوره میتواند راهگشا باشد و چراغ آینده شود. اما نقد و بررسی تاریخی را نمیتوان جدا از نیروهای درگیر در آن چهارچوب تاریخى بررسی کرد و دید. طبقات مختلف تلاش میکنند که در دوره های مختلف بویژه در دوره های بحرانی مهر خود را بر جنبشهایی که در جامعه حضور دارند بکوبند. این کشمکش وسیع طبقاتى خود را در سطحى کنکرت تر در چهارچوب مبارزه جنبش های مختلف سیاسى و اجتماعی نشان میدهد.

 

جنبش فمینیستی در کلیت خود و تاریخ جنبش زنان برای برابری از این قائده مستثنی نیست. جنبش های فمینیستی در غرب (اگر بخواهیم بسیار مشخص تر صحبت کنیم) نتیجه و برآیند مبارزات درون جامعه بوده اند. نگاهی به  نوشته های فمینیست های سرشناس و یا پلاتفرمهای مختلف در دوره های گوناگون  مثلا در اروپا نشان میدهد که چگونه مبارزات زنان در دوره بعد از انقلاب اکتبر متاثر از این انقلاب بوده و به همان معنا چپ تر و رادیکالتر است و در دورانی که راست بر فضای سیاسی اروپا سایه می افکند مبارزات زنان افت میکند و راست روی بر آن غالب میشود.

 

بطور واقعی اگر بخواهیم از جنبش زنان در ایران نام بریم باید به دوره بعد از انقلاب اشاره  کنیم. این دوره ای است که گرایشات اجتماعى متخاصم در قالب جنبشهای مختلف به صحنه مى آیند. جنبش برابری طلب و سکولار در مقابل یکی از حکومتهایی که با برنامه و ایدئولوژی معین (اینجا اسلام)  زن ستیز اسلامی به مقابله مستقیم میپردازد و جنبشی دیگر که به وضوح میخواهد در چهارچوب همین نظام تغییراتی میلیمترى را مطالبه کند. فمینیست های ناسیونالیست تلاش دارند از رادیکالیسم جنبش برابری طلب جلوگیری کنند و خواستهای زنان را در چهارچوب نظم کنونى قالب بزنند. فمینیسم اسلامی که به آخوند و قرآن و حدیت متوسل میشود و خود به کارچاق کن نظام اسلامى تبدیل شده است. این شبه فمینیسم اسلام زده٬ بعد از اینکه جنبش رادیکال زنان وارد صحنه شده است٬ در تقابل با مدرنیسم خود را سازمان میدهد و از موضع سنت و گرایشات واپسگراى جامعه به جنگ رادیکالیسم جنبش رهائى زن میرود. در مقابل این خطوط راست ملى و اسلامى٬ گرایش وسیع مدرن و سکولارى وجود دارد که با پرچم برابرى بیقید و شرط زن و مرد در تمام شئون اجتماعى فى الحال مهر خود را کوبیده است و با جریان رادیکال کمونیستى تداعی میکند. معنی این صفبندى اینست که جنبش زنان در ایران٬ هرچند جنبشى قائم بذات است٬ اما مانند هر جنبش دیگرى متاثر از اوضاع سیاسی و گرایشات اجتماعى پایدارتر و نیروهای شرکت کننده در آن است. جریانى که در ایران خود را “فمینیست ناب” میداند٬ حتى اگر خود چنین ادعائی داشته باشد٬ نمیتواند جنبشی در خود و برای خود باشد.

 

تاریخ دوران کنونی را باید بطور واقعی از ۸ مارس ۵۷ مورد بررسی قرار داد. در ۸ مارس زنان به یک مصاف تاریخی و بدون هیچ شک و شبه ای رفتند. به حجاب نه گفتند. خواهان آزادی بی قید و شرط شدند و اعلام نمودند که آزادی زن نه  شرقی است نه غربی، جهانی است. برای خود من بعنوان یکی از سازماندهان و فعالان این تظاهرات در تهران هر لحظه آن هرگز از خاطرم محو نخواهد شد. کسی نمیتواند امروز منکر آن شود که فراخوان دهندگان این تظاهرات گروههای چپ و سازمانهای زنانی بودند که عمدتا وابسته به این احزاب و گروهها بودند. یک شبه کسی پیدا نشد و بدون وابستگی به جایی اعلام تظاهرات کند. تظاهرات ۸ مارس ۵۷ در واقع به یک دوران تاریخی پایان میدهد و جنبش زنان را برای برابری وارد دورانی دیگر میکند که امروز به اشکال مختلف ادامه دارد. جنبش زنان در ایران بازتابی بسیار روشن از نیروهایی است که اکنون در مقابل و در کنار جمهوری اسلامی قرار گرفته اند. به این اعتبار آنچه که در کردستان ایران اتفاق افتاد و می افتد را نمیتوان خارج از فضای سیاسی موجود در کردستان بررسی کرد. چیزی که گلرخ قبادی آگاهانه از آن میگذرد.

 

کردستان بنا به شرایط ویژه ای که داشت (که توضیح آن خارج از حوصله این مقاله است) توانست با شفافیت بیشتری و بسیار سریعتر نیروهای فعال در جامعه را جذب کند و سازمان ها  و افراد را حول دو نیروی اصلی مبارزه سیاسی – اجتماعی چپ ها و راست ها جمع کند. وجود کومله انقلابی در آن مقطع بعنوان نیروی چپ و رادیکال که طیف روشنفکر شهری را عمدتا نمایندگی میکرد و حزب دمکرات بعنوان نماینده بورژازی کرد، کردستان را از همان اول وارد یک قطببندی جدید نمود. بی دلیل نبود که در کردستان و بویژه جنوب کردستان به محل بسیاری از نیروهای رادیکال و مبارز ایران تبدیل شد و هزاران کمونیست و برابری طلب که از دست حکومت جمهوری اسلامی فرار کرده بودند به کردستان آمدند و عمدتا به صفوف کومله پیوستند.

 

اما زنان در کردستان، موضوعی که مورد بررسی گلرخ قبادی است. ایشان بدرستی اشاره به شرکت زنان در انقلاب ۵۷ میکند ولی بعد میگوید: … و این واقعیتى است که زنان با روی کارآمدن جمهوری اسلامی و فرمان خمینی مبنی بر حجاب اجباری، پیش از دیگران نشانه هاى سرشت زن ستیز حکومت اسلامی را احساس کردند. به این دلیل زن کرد ایرانى همراه با سایر زنان ایران در اولین جنبش اعتراضی علیه رژیم و احقاق حقوق خود شرکت کردند (نیمه دوم اسفند ١٣۵٧). این حرکت بیشتر ازطرف زنانى پیشتیبانی شد که به گروهها، سازمان و احزاب سیاسى، وابستگى نداشتند. مهم این که بسیاری از این تشکلها اعم از چپ و میانه و راست خطر تسلط حکومت اسلامی و واپسگرایى را به درستی درک نکرده بودند و به همین دلیل نیز با بی تفاوتی از کنار آن جنبش مهم گذشتند …

 

یعنی ایشان معتقد است که روز ۸ مارس ۵۷ تظاهراتی که مثلا در سنندج برگزار شد از زنانی بود که هیچگونه وابستگی به راست و چپ نداشتند؟ یعنی خود شما در چنین تظاهراتی شرکت نکردید؟ کدام سازمان و گروه بیطرف و مستقل و فمینیست فعال بودند که در تظاهرات و گردهمایی ها مستقلا شرکت کردند و زنان را بسیج نمودند؟ جریان مفتی زاده بعنوان یک نیروی سیاسی مذهبی در کردستا ن فعال شد و راست ترین و عقب مانده ترین نیروها را تلاش نمود دور خود سازمان دهد و تصوف و اسلامی گری کردی را مد کند. حزب دمکرات بعنوان حزب مرتجعین اساسا با مسئله زن کارى نداشته و ندارد. گرایشات غیر چپ اگر میخواستند زنان را سازمان دهند می بایستی در وهله اول با سنت های مردسالار و عقب مانده مرزبندی کنند. کدامیک از این نیروها چنین برنامه ای داشت؟ مبارزه زنان که در کردایتی جا نداشت.

 

ایشان در ادامه می نویسند: در این میان زنان مبارز هم بنا به وضعیت عینی جامعه و نیازها و خواستهاى مبرمى که داشتند به برپایی تشکلهایی با نامهای “شورای زنان”، “یه کیتی ئافرتان” و”یکیه تی ژنان” [ اتحادیه¬ها وانجمنهای زنان] دست زدند.  ( تاکید از من است)

 

بدون شک شوراهای زنان همانند شورای دیگر مخرج مشترکی از همه ی نیروهایی بود که میخواستند در انقلاب شرکت کنند و تغییراتی در وضعیت زنان بوجود بیاورند. زنان در کردستان بنا به ستم ملی و فقر و ادامه سنتهای عقبمانده در شرایط بسیار نامناسبی قرار داشتند. مردسالاری، ازدواج های اجباری، ازدواج دختران کم سن و سال، ختنه، ناموسپرستی و قتل ناموسی، پائین بودن سطح سواد و آموزش، بیکاری وسیع در میان زنان حتی زنان تحصیلکرده دلائل بسیاری بود که زنان را از خانه ها بیرون کشید و اتفاقا بر خلاف گفته شما هنوز هم در دوران انقلاب بسیاری از زنان اجازه نداشتند که در تظاهرات شرکت کنند و یا خانه را ترک کنند. بسیاری هم توانستند مرزها را بشکنند٬ سنت شکنی کنند و بسیاری از آنها به چهره های بسیار مشهور، محبوب و رهبران رادیکالی تبدیل شدند. شوراهای زنان در پی چنین موقعیتی شکل گرفت و بسیار بجا بود. اما دوست عزیز در کجای کردستان شوراهای زنان قویتر بودند و بیشتر توده ای شدند و به مرکز رفت و آمد زنان محلات تبدیل شدند؟ همه کردستان؟ یا آنجایی که کومله رادیکال جای پای محکمتری داشت؟ در سنندج و سقز. چرا در مهاباد نتوانست همین روند اتفاق بیفتد؟ شوراهای زنان آنجایی بیشتر شکل گرفت که زنان کمونیست آنوقت، گلریز قبادی و فهیمه قبادی ها و شهلا کلاه قوچی و آباجی و دهها نفر دیگر در این شهرها  فعال بودند. و در صفوف نیروهای چپ. هر کجا کمونیسم قدرت بیشتری داشت. زورش رسید زنان بیشتر جرئت کردند. بیشتر به انقلاب روی آوردند. تشکل ساختند. سازمان دادند. سواد آموزی راه انداختند. امید به یک زندگی بهتر در مقابلشان قرار گرفت.

 

با اشغال کردستان و شکل گیری مبارزه مسلحانه، زنان هم وسیعا به صفوف پیشمرگان پیوستند. اتفاق تصادفی نبود. نتیجه حضور کمونیست ها و رادیکالیسم چپ بود. این تحول نه از سر لطف نیروهای ناسیونالیست و کردایتی و حضور فعال “فمینیست های دو آتشه” بلکه اتفاقا به خاطر وجود جنبش سوسیالیستی بود. بسیاری از زنانی که پیشمرگه شدند کسی بودند که در سازمانهای چپ فعالیت میکردند و یا خود را با  کومله تداعی میکردند. حزب دمکرات در این امر سهمی نداشت اگر چه سابقه داشتن زنان مسلح و سازمان زنان شان بسیار قدیمتر بود. کم نبودند زنان و دختران کم سواد و یا حتی بیسوادی که از روستای دور افتاده و شهرهای کوچک روزها و شبها را پیاده سپری میکردند که خود را به کومله برسانند تا از ستم پدر و برادر و شوهر  رها شوند و به آزادی برسند.

 

اما پیشمرگه شدن زنان خالی از دردسر نیست. زنانی که به صفوف کومله پیوسته اند با موانعی بیشمار در درون خود کومله مواجهه شد. ادامه سنت های مرد سالاری، در مقابل تجدیدی که زنان خواهان آن بودند قرار گرفت. مبارزه با حجاب و یا روسری سنتی با کندی پیش میرفت. خواست برابری در همه شئون مبارزه با مقاومت روبرو بود. زنان یک دوره به نیروی پشت جبهه تبدیل شدند و قرار بود که در درمانگاهها خدمات و سرویس به پیشمرگان مرد بدهند. این مقاومت با ورود اتحاد مبارزان کمونیست و منصور حکمت به کردستان درهم شکسته میشود. با تشکیل حزب کمونیست ایران و نوشتن بیانیه حقوق مردم زحمتکش در کردستان که در آن به روشنی به جایگاه زنان و بهبود شرایط آنها اشاره میشود مسلح شدن زنان وارد دوره ی جدید از پویایی و رشد میشود. دامنه شرکت زنان در جنبش رادیکال کردستان بسیار فراتر از پیشمرگه شدن است. فراموش نکنیم  مادران و دختران و زنانی که در شهرها به یک جنبش وسیع اعتراض و پشت جبهه ای دامن زدند که مدتها رژیم را فلج کرده بود. مبارزه ای  که زبان از بیان آن قاصر است. مادران پیشمرگه خود فصلی جدید در تاریخ مبارزاتی مردم ایران است. تاریخی با افتخار که وظیفه بسیاری از ماست که در مورد آن بنویسم و حرف بزنیم.

 

مقاله در ادامه خود اشاره به جنبش دهه ۷۰ دارد و انتشار کتب و مقالات و تشکل ان. جی. او در کردستان. این دهه اتفاقا تشابه بیشتری با بقیه ایران دارد و دوره ای است که در بقیه نقاط ایران همین پروسه اتفاق می افتد و من فکر میکنم که در این دوره این کردستان است که به بقیه ایران بویژه تهران مینگرد و تاثیر می پذیرد. جنبش ملی – اسلامی زیر پرچم دو خرداد در غیاب کمونیست ها وارد میدان عمل می شوند و تلاش میکنند که کردایتی را تقویت کنند. سال  ۱۳۸۰دنباله همین روند است با یک فرق اساسی دیگر. کردستان و فعالین سیاسی آن ویژگی خاص تری از خود نشان میدهند. در کردستان رهبران رادیکال کارگری و جنبش عمومی در اشکال علنی و توده ای ظاهر میشوند. بار دیگر صحنه بازی بیشتر جنوب کردستان است. جامعه حمایت از زنان و یا کانون دفاع از حقوق کودکان و غیره که بیشترین توجه را به خود جلب میکند و تظاهراتهای ۸ مارس و اول ماه مه را سازمان میدهد٬ نه زنان فمنیست بلکه رهبران رادیکال چپی هستند که از کمونیسم کارگری الهام میگیرند. نگاهی به قطعنامه ها و پیامهای این دوره که منتشر شده اند شاهدی بر این است که این نیروها کجا قرار دارند و کجا ایستاده اند. طبعا باید تاکید کرد و به خاطر آورد که گرایشات مختلف هم در این دوره وجود داشته اند که هر کدام نمایندگان خود را داشتند که در مقاله  از آنها اسم برده میشود. این نام بردن کلاه شرعی است برای مخدوش کردن جنبشهای رادیکال و برابری طلب. همه را با هم در یک قالب قرار میدهد و آن را “جنبش فمینیستی زنان کرد” مینامد. این تشکل ها و کانونها و رهبران نمایندگی گرایشات مختلف هستند. از “مام جلالی” گرفته تا زنان کمونیست. بنظر ایشان لابد جلال طالبانى و ادب ها و حزب دمکرات و قوم پرستان تا کمونیستها صرفا بحاطر زن بودنشان در یک “جنبش” قرار میگیرند! استدلال تیپیک و قدیمى ناسیونالیسم کرد.

 

اما ساده از کنار ۸ مارسهای ۱۳۸۷ نگذرید. لطفا تعمق کنید تا متوجه شوید که تمام اینها مهر رادیکالیسم کمونیستى و رد پای نیروهای رادیکال را برخود دارد و در همه اینها زنان و مردان در کنار هم برای برپایی هرچه بهتر این اجتماعات تلاش کرده اند. باور کنید که در ۲۰ سال گذشته تمام تلاش من در سوئد این بوده که بتوانم “خواهران” فمینیست سوئدی را راضی کنم که در کمیته برگزاری ۸ مارس که کلیسا و صلیب سرخ هم شرکت دارند “برادران” برابری طلبمان بتوانند سهیم باشند٬ موفق نشده ام. کدها و مفاهیم بسیاری در این نوشته وجود دارد که میشود به آنها پرداخت مثل  خواستهای زنان کرد، یافعالین این جنبش در رشد و ارتقاء آگاهی خود کوشا بوده و به دامن زدن بحثها و مسائلی پرداخته اند که جزو حوزه خصوصی زنان محسوب شده است مانند خشونتهای خانواده، قتل ناموسی، روابط جنسی و غیره (تاکیدات از من است)  که جای بحث بسیار است و میشود روی همه اینها صحبت کرد. قتل ناموسی ویژه زنان کرد نیست٬ این مسئله در “حوزه خصوصی” آنها نیست٬ مگر دوران عشایر و قبایل است؟ ناموسپرستی و مردسالارى یک معضل اجتماعى و قدیمى است و امر جامعه و هر جنبش جدى اى است که با آزادى فکر میکند. مسئله چگونگى روابط جنسی فقط امر زنان نیست٬ امر جامعه است. این خواستها “کردی” و “زنانه” نیستند٬ سوالاتى اجتماعى اند که ناسیونالیسم کرد از درک آن عاجز و با “کردى” کردن آنها تلاش دارد آنها را به حوزه “خصوصى” منتقل کند!

 

 گلرخ قبادی وقتی به ویژگیهای این خواستها می پردازد تازه وارد میدان بزرگتری میشود که خود از آن غافل است. ترسیم زندگی میلیونها زنی که در ایران تحت حاکمیت آپارتاید جنسی زندگی میکنند و هر لحظه به حقوق فردی و انسانی شان تجاوز میشود. ایشان هرگز حتی یکبار از واژه آپارتاید جنسی  در ایران و یا جنبش برابری طلب زنان  اسمی نمیبرد و  آگاهانه نمیخواهد وارد این مقولات شود. فمینیست تراشی میکند که تاریخ چپ را لاک بزند. “خواستهای خصوصی زنان کرد” تلاشى عبث و بیهوده براى کمرنگ کردن جنبش رادیکال است که اتفاقا در کردستان با چپ و آرمانخواهی سوسیالیستی تداعی شده است. این کمونیست ها بودند و هستند که واقعیت های زندگی زنان را بیان میکنند. برای آن سازمان میدهند و راه حل دارند. مسئله زنان را خصوصی و زنانه نمی دانند. امر جامعه است و باید جامعه برای بهتر زیستن و سلامت بیشتر به امر زنان بپردازد. کمونیست ها خواهان تغییرات فوری و بیقید و شرط هستند و امر زنان را به بعد از گرفتن خودمختاری و حل مسئله ملی موکول نمی کنند. برای زنان ملیت تراشی نمی کنند که مشکلاتشان را ویژه کنند بلکه به هم سرنوشتی و انسان بودن همه زنان ستمدیده پای میفشارند و برای آن نیرو جمع میکنند.

 

تاریخ نویسی خوب است اما نه همیشه. تغییر تاریخ و جعل تاریخ همیشه اتفاق افتاده است و نو آوری تازه ای نیست. اما تاریخ تراشی برای فمینیست ها در کردستان و به فراموشی عمدی سپردن تاریخ یک دوره از مبارزات رادیکال و کمونیستی در کردستان یک خطای عمدی است. چرا که فعالین بسیاری از این جنبش هنوز زنده اند و میتوانند گواهى دهند که چگونه زنان و مردان کمونیست، دورانی نه چندان کوتاه تاریخ پر افتخاری را ساختند و تغییر برای زندگی انسانها را در کردستان و بقیه ایران و بسیاری از همین کمونیست ها در بقیه نقاط جهان که محل زندگیشان شد به هدف زندگیشان تبدیل کردند. ادامه همین فعالیت کمونیستی بود که یک دهه در اروپا و اسکاندیناوی مسئله زنان در کشورهای اسلامزده را به یک بحث قدرتمند در جامعه تبدیل و فعالین آن به چهره های محبوب و برابری طلب تبدیل شدند. در این مبارزات تازه فمنیست های کرد کجا بودند و کجا ایستادند؟ چه کسانی بودند که با زنان در کردستان عراق همبستگی نشان دادند و سلاخی  کردنشان را به جهانیان خبر دادند و کوس رسوایی دولت حکومت کردستان را به صدا در آورند. حمله به خانه های امن زنان در سلیمانیه را توسط جماعت جلالی افشا کردند و همبستگی انسانهاى رادیکال را طلب شدند؟ مگر ما کمونیست ها نبودیم؟ دریغا از یک فمینیست کرد در این دوران.

 

نکته اصلى مقاله خانم قبادى “فمینیسم” نیست٬ بلکه رنگ عوض کردن است. اگر کردایتی در دوره ای در مقابل جنبش رادیکال سوسیالیستی زنان عقب نشینی نمود امروز تاریخ سازی برای فمینیسم کرد نه از تعلق خاطر به فمینیسم است بلکه میخواهد رنگ و بوی ملی به جنبش آزادى زن در کردستان بزند. میخواهد در تلاشى ناموفق برای جنبش برابری زنان لباس کردایتی بدوزد و ناسیونالیسم و راست متحجر را متجدد نشان دهد. از فمینیسم اروپایی فاکت میاورد که قالب محلی خود را پنهان کند. این ریاکارى سیاسى را باید افشا نمود و چهره واقعی فمینیسم کرد را با گرایش ناسیونالیستی آن روشن و عریان نشان داد. *