در یک سپیده دم

تادقایقی دگر خواهد مرد.
قلب پر تلاطمش از تپیدن باز خواهد ایستاد.
در یک سپیده دم.
تنها صدای اسلحه های روبه رویش را میشنود.
انسانهای پشت ماشه,میلرزند.
قسمتی از موهای ژولیده اش زیر چشم بند…..
در یک سپیده دم.
پشت چشم بند روزهای پیروزی را ستایش میکند,
روزهایی که خواهند آمند.
خنده به مزدوران.
میداند با مرگش این زمستان قدم های آخرش را میپیماید.
در یک سپیده دم.
روزهای کار مخفی,تصور ایستاده مردن را کرده بود.
آری باید قلبش باز ایستد.
آری.
تنها چند اعتراف از محل رفقا,
تنها چند اعتراف,نجاتش خواهد داد.
اما در انتظار شلیک است.
در یک سپیده دم,
درانتظار شلیک.
دستانشان به ماشه ها خورد.
اما سپیده دم دگری نزدیک است.
نزدیک است.
دریک سپیده دم,سپیده دم های دگر زاده شدند.