کارگران و تحزب کمونیستى

على طاهرى
سیری که کمونیسم درایران طی کرد، از نقد پوپولیسم و عروج مارکسیسم انقلابی تا مباحث کمونیسم کارگری، تلاشى پیگیر براى تامین استقلال سیاسى و حضور طبقه کارگر و نقد روشها و دیدگاهها و سبک کار جنبشهاى غیر کارگرى بوده است که اساسا ناتوان از سازماندهی طبقه کارگر برای مبارزه علیه سرمایه داری بودند.

چپ های پوپولیست و ناسیونالیست و خلقى از قبیل سازمان رزمندگان، پیکار، چریک فدایی و غیره در ایجاد سازمانی برای کارگران و توسط کارگران در محیط کار و زیست طبقه ناتوان بودند. سبک کار پوپولیستی بنا به ماهیت طبقاتى اش در دوره انقلاب۵٧، فقط می توانست انقلابی گری خرده بورژوازی را سازمان بدهد. با نقد این سبک کار، کمونیسم در ایران چند گام به جلو برداشت در بحث های موسوم به مارکسیسم انقلابی ضعف های این سبک کار بخشا نشان داده شد. اما زمان مهم ترین عامل از دست رفته بود: نیرو های انقلابی سرکوب شدند، ارتجاع قهار و آدم کش به میدان آمده بود! روندى که آغاز شده بود قطع شد. کمونیسم و کارگر بخون کشیده شد.

با افزایش شکاف طبقاتی و بحران های پیاپی رژیم که امروز گریبان طبقه کارگر و مردم بی دفاع را گرفته، هر روز اعتصاب و اعتراض های شهری، بی اعتنایی مردم به دستگاه سیاسی و قدرت، مطرح شدن دعوا های حقوقی گسترش مى یابد و همه نشانه های جدال شدید طبقاتیست که در ایران جریان دارد. فرقی نمیکند که این وضعیت چه تعریفی در بلند گوهای رسمی بورژوازی داشته باشد. کمی عقل و دید طبقاتی نشان میدهد که جامعه ایران در چه مناسبات سیاسی -اجتماعی سیر میکند. این مبارزه باید به نفع کارگر و جنبش اجتماعى اش تمام شود. سرنگونی رژیم اسلامی با تقویت این مبارزه و تقویت کارگر معنی روشنى میگیرد.

ما در نشریات مان اعلام کردیم به هر شیوه ای خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی نخواهیم بود. جنگ و تحریم اقتصادی الگوهای ما نیست. طبقه ما بارها وبارها عواقب وخیم اجتماعی این مکانیسم های جابجایی قدرت در اقشار مختلف سرمایه داری را کشیده است. شکل مطلوب ما سرنگونی جمهوری اسلامی توسط یک انقلاب کارگرى است. ۱۵۰ سال پیش مارکس به روشنی نشان داد که چگونه طبقه کارگر بار آزادی انسان را از شر مناسبات سرمایه داری به دوش می کشد. خوشبختانه نقطه ای که کمونیسم در ایران بر آن ایستاده توانایی سازماندهی طبقه کارگر در راستای مبارزه طبقاتی اش را داراست.اما این سازمان دهی هم برای ما کمونیست ها هم برای طبقه کارگر مستلزم شرایطی است که من به اختصار به ان اشاره می کنم:

حزب اتحاد کمونیسم کارگرى باید به حزب کارگران پیشرو و سوسیالیست بدل شود. رابطه کارگران پیشرو با حزب کمونیستی به رابطه کارگر با طبقه اش گره خوده است. این فرض که کارگر پیشرو چه قدر با مواضع حزب موافق است بیانگر جایگاه ضرورى و واقعى اش در کل طبقه و مبارزه کل طبقه نیست. بدرجه اى که کارگر سوسیالیست و کمونیست مکان مهمترى در مبارزه اجتماعى و طبقاتى دارد حزب کمونیستى اش قدرتمند تر است. عکس آن هم صادق است.
کمونیسم در ایران بنا به خواستگاه اجتماعی سیاسی اش از درون طبقه ناراضى و متوسط شکل گرفت و از اساس کمونیسم کارگرى نبود. این کمونیسم غیر کارگرى ظرف اعتراض این طبقات و اهداف آنها در حاشیه جامعه بوده است. کمونیسم محمل جریان طبقاتی دیگری بود.

تشخیص مکانیسم های متفاوت رهبری مبارزه طبقاتی، ضعف ها و قدرت ها بر دوش پیشرو ترین بخش طبقه کارگر است که همان کمونیست ها و سوسیالیستهاى طبقه هستند. این مبارزه تا جایی مطرح خواهد شد که در عرصه مبارزاتی و علنى ابراز وجود کند همان طور که الان در اعتصابات مختلف بخش های طبقه کارگر شاهد آن هستیم. اما اگر این اعتراضات توسط پیشرو ترین بخش طبقه کارگر یعنی کمونیست ها و ذینفع ترین سازمان یعنی تشکل کمونیستی سازمان دهی نشود با ابزار های نظام بورژوازی به یغما برده می شود. کارگر بویژه در کشورهائى مانند ایران بدون کمونیسم و اعتراض رادیکال حتى نمیتواند سندیکا و هر تشکل کارگرى پایدارى که بدرجه اى منفعت اش را نمایندگى کند برپا کند. کارگر کمونیست این را میداند که کمونیسم چیزی جز اعتراض پیشرو ترین بخش طبقه کارگر علیه سرمایه دارى نیست و توان و قدرت حزب کمونیستی یعنی توان متشکل کردن ظرفیت کمونیستی طبقه کارگر برای نفی وضع موجود، براى نفى مالکیت خصوصی و بردگى مزدى، براى برقراری حکومت شوراهاست. پیش بسوى بسیج توان کمونیستى طبقه کارگر و استحکام تحزب کمونیستى طبقه کارگر. *