«پاییز آمد» و معماى هستى

بار دیگر «پاییز آمد» در میان درختان با ترنم بارانی که کبوترهای لانه‌کرده در درختان خزان‌زده از آن می‌گریزند. پاییزی که خورشید همچون هزاران انسان عاشق اما پرغرور در پشت ابرهای سیاهش آهسته و پنهان به گریه می‌نشیند. در این فصل نو است که «سروده‌های نوستالژیک» برای کسانی که قلبی به سپیدی صبح دارند و به امید بهاری سبز به انتظار نشسته‌اند، زاده می‌شود. سرودهایی که هر لحظه برای «پاییز دوستان» نغمه‌خوان هستی‌شان است و بر لبان‌شان جاری! تا پرتوان به کوه، دشت و صحرا بروند و در کنار یاران‌شان راه خود را در توفان‌ها به سوی قله‌ها بنوردند. یکی از این سروده‌ها «پاییز آمد» است که بر مبنای یک ملودی معروف ترانه فولکلور ترکی «ساری گلین» ساخته شده است. موسیقی از دل رابطه انسان با طبیعت زاده شده است. سرود «پاییز آمد» نمونه‌ای از سرودهایی است که برگرفته از رابطه انسان با طبیعتش است. اینجاست که سرود «پاییز آمد» آفریده می‌شود. این سرود دارای معانی بالای «ناتورالیستی» و در عین حال «اومانیستی» است. این سرود، روح سرکش انسانی که نمی‌خواهد سر خم کند، نمایان می‌کند. این سرود محصول دورانی است که انسان‌های آرمان‌گرا برای بهتر زیستن و برای رسیدن به اوج قله‌های زندگی انسانی از میان توفان‌ها می‌گذرند. انسان‌هایی که معنای هستی را در «بودن و کوشیدن»، «رفتن و پیوستن» و از «گژی‌ها بگسستن» و در انتها جان در راه حق فدا کردن می‌بینند. پس بیاییم در این پاییز رنگارنگ به امید بهاران سبز که در دل تک‌تک ماست بار دیگر به این سرود گوش جان بسپاریم تا معمای هستی را «دگرگونه» دریابیم.