آخرین مسافر

فریدون گیلانى
gilani@f-gilani.com

مثل تلاطم آب بودى
وقتی به اسکله هاى شناور مى خوردى
رنگ کبوتر
مثل قهرهاى تو مى شد
مسافران خسته
از خاطراتت پیاده مى شدند
سکوهاى کوتاه
خیال مى کردند ساختمان هاى بزرگ
تکان مى خورند
و مرغ هاى دریائى
سوار موج مى شدند که مبادا چشمى
به آب افتاده باشد
و نگاهى در کشتى دنبال پله بگردد

مثل تلاطم آب بودى
به من که مى رسیدى
بى قرارى مى کردى
راه که مى رفتى
به دام مى افتادى

سال هاست روى این اسکله راه مى روم
شاید آخرین مسافر از نگاهت پیاده شود
و صداى کبوتر
دوباره با من آشتى کند .

تیرماه۱۳۸۶