نگاهی به انیمیشن ، انقلاب در مزرعه حیوانات !

یکی از مقوله‌های قابل بحث در کنار موضوعِ ادبیات و انقلاب، ادبیات “ضد انقلابی ” یا “انقلاب‌ستیز ” است. ادبیاتی که هرچند در شکل و شمایلی مخاطب‌پسند ارائه می‌شود، آبشخوری جز اندیشه‌های نوین استعماری برخی دول غربی ندارد. آثاری که با پشتیبانی پنهان دستگاه‌های استعماری تولید می‌شوند و سال‌ها در لیست آثار پرفروش باقی می‌ماندند، فیلم‌های سینمایی از آنها در هالیوود ساخته می‌شود و بعضی مواقع با هزینه مستقیم دستگاه‌های اطلاعاتی، به زبان‌های مختلف ترجمه و منتشر شده و حتی به نامشان جوایز ادبی تأسیس می‌شود! جورج اورول ــ نویسنده و روزنامه‌نگار انگلیسی ــ اگر نگوییم شاخص‌ترین، یکی از مهم‌ترین نویسندگان متعلق به این جریان سیاسی نهفته در ادبیات است، کسی که دو سال پیش و بعد از فاش شدن اسناد طبقه بندی شده از رده خارج شده سرویس جاسوسی خارجی انگلستان ، اسمش در بین مأموران قسم خورده آن دم و دستگاه جهنمی دیده می شد و سند محکم دیگری بود بر مزدوری بدون چون و چرای او برای ارگانهای اولیگارشی – سلطنتی ، کهنه استعمارگر انگلیس .
نویسنده‌ای که داستان‌هایش با عنوان دهن‌پرکنی چون “نقد مدل حکومت‌های کمونیستی و ساخت‌های مشابه انقلاب‌های توده‌ای “، در لایه‌های ژرف داستانی، میلیون‌ها مخاطب در جهان پیدا کرده است؛ امّا در واقع جز تخریب و سیاه‌نگاری هر نوع تفکر انقلابی و آرمانگرایی و تشویق به هضم شدن در جهان سرمایه‌داری استثمارگرانه نظام غربی، چیز دیگری نیست . 
این انیمیشن یک داستان اجتماعی و سیاسی است درباره یک مزرعه که خوکها و بقیه حیوانات به کمک هم انقلاب میکنند و با بیرون کردن مزرعه دار ، یک حکومت جدید بر پا میکنند شخصیتهای داستان فانتزی هستند ولی هر یک به نوبه خود نماد یکی از شخصیتها یا گروههای اجتماعی داخل جامعه می باشند .
“مزرعه حیوانات” در شکل یک داستان بسیار سرگرم کننده درباره حیوانات است و داستان انقلابی است که دچار اشتباه می شود و بر اساس نگاهی به انقلاب روسیه و استفاده “ژوزف استالین” از قدرت نوشته شده است. پیام کلی این است که تمایل انسان برای قدرت, ایجاد یک جامعه بدون طبقه اجتماعی را غیر ممکن می کند. هر کدام از حیوانات در داستان یک تصویر کلی یا نوع خاصی از فرد را در زندگی واقعی نشان می دهند. خوک هایی که می توانند بخوانند و بنویسند و سایر حیوانات را رهبری و سازمان دهی کنند، رهبران بلشویک هستند، ناپلئون استالین است و اسنوبال تروتسکی. طبقه کارگر توسط اسب پیر و صبوری به نام باکسر نشان داده می شود. این داستان توصیف می کند که چگونه ایده آل ها به تدریج ناپدید می شوند و قدرت و قدرت طلبی ، انقلابیون امروز را در فردای به حکومت رسیدن به ضد انقلاب تبدیل میکند و این دفرمه شدن علیرغم نیات انسانی – آزادیخواهانه آنها صورت میگیرد زیرا قدرت و قدرت طلبی قوانین ناظر بر خویش را دارا بوده و این انسان است که دست آخر در برابرشان مجبور به تعظیم کردن می شود، مبحثی که به کرات از طرف آنارشیستها مطرح شده و رویدادهای تا کنون جهان هم این مسئله را ثابت نموده اند !.
  ردپای اندیشه های کارل مارکس و لنین در انقلاب مزرعه حیوانات!
توضیح ابتدایی: در این نوشته سعی کردم تا به بیان مهمترین وقایع انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه و تطابق آن با وقایعی که در کتاب مزرعه حیوانات جورج اورول اتفاق می افتد بپردازم. نیز فرض کردم با اصطلاحات سیاسی که در متن به کار برده میشود آشنایی دارید.  واژه هایی که با رنگ قرمز در متن آورده ام، شخصیتها و یا رخدادهای داستان قلعه حیوانات است که به صورت معادل شده در کنار رویدادهای شوروی و انقلاب اکتبر ۱۹۱۷  آمده است.
کشور روسیه (مزرعه مانور) در آستانه قرن بیستم کشوری پهناور و نظامی گرا بود که پادشاهی دارای قدرت مطلق به نام تزار (آقای جونز) بر آن فرمان می راند. جامعه روسیه دچار شکاف طبقاتی بزرگی بود؛ زمینداران ثروتمند (انسانها) و کشاورزان فقیر (حیوانات مزرعه).
روسیه دیکتاتوری در وضعیتی اسفبار به سر می برد. شرکت روسیه در جنگ جهانی اول، این کشور را از توان انداخته بود. کشور از تلفات انسانی بسیار بالا، کمیابی مواد غذایی و سوخت، تورم سر به فلک کشیده، آسیب دیده بود. با وجود پهناور بودن مزارع روسیه و کشاورزی پر رونق، این کشور دارای اقتصادی بسیار ضعیف بود. در نتیجه روسیه حتی از تغذیه ی مردم خود نیز عاجز بود! از طرف دیگر این کشور مورد طمع چهار دولت بزرگ آن زمان یعنی آمریکا، فرانسه، انگلستان و ژاپن قرار گرفته بود. آمریکا به فکر داشتن پایگاهی بزرگ در اروپا بود؛ فرانسه به دنبال محصول گندم منطقه اوکراین بود؛ انگلستان در پی دستیابی به منابع عظیم نفتی روسیه در سیری و بالاخره ژاپن هم که به شدت در حال رشد اقتصادی بود و مناطقی از چین را نیز به تصرف در آورده بود چشم به قسمتهایی از خاک روسیه دوخته بود ( رفتارهای مزرعه های همسایه. (
روسیه دارای دو حزب بزرگ با دو خط فکری مخالف هم بود. حزب حاکم شامل اندیشه های دموکراتیک مشروطه (انسانها) و دیگری سوسیال دموکرات با اندیشه هایی مارکسیستی ( خوکها. (
اعتصاب های کارگری، تظاهرات دانشجویی و ناآرامی های سیاسی در جامعه تزاری روسیه به شدت افزایش یافت. این وضعیت فرصتی را در اختیار جنبش کوچک اما بسیار فعال مارکسیستی گذاشت که نتیجه آن وقوع انقلابی در فوریه ۱۹۱۷ و بر روی کار آمدن یک دولت موقت سوسیال دمکرات بود. اما این دولت نیز همانند حکومت تزاری نتوانست خواسته های دهقانان روسی را بر آورده کند. در نتیجه انقلاب دومی که در اکتبر سال ۱۹۱۷ به وقوع پیوست، مارکسیستها ( خوکها) به سرکردگی لنین (میجر پیر) بر سر کار آمدند.
لنین و پیروانش با الهام از نوشته های فیلسوف آلمانی کارل مارکس، طرفدار تشکیل نظام سوسیالیستی – کمونیستی بودند که ترویج دهنده برابری و حذف طبقات اجتماعی بود. لنین بعد از سر کار آمدن شعار « نان ، زمین ، صلح » (چهارپاها خوب ، دوپاها بد) را مطرح ساخت که مورد توجه اکثریت مردم روسیه قرار گرفت. لنین و همفکرانش در صدد بر آمدند تا اندیشه های مارکسیتی و کمونیستی خود را به دیگر کشورهای دنیا نیز منتشر کنند (فرستادن کبوترها به مزارع اطراف). اما کشورهای آمریکا، فرانسه و انگلستان که دارای نظامهایی امپریالیستی بودند، از گسترش نظام کمونیستی به سایر ملل جهان به شدت میترسیدند و درصدد مقابله با آن بر آمدند ( برخورد مزارع همسایه با سرود حیوانات. (
لنین (میجر پیر) که طی سوء قصدی در سال ۱۹۱۸ به سختی زخمی شده بود، در دو سال آخر زندگی عملا از هدایت حزب و کشور ناتوان مانده بود. رهبری حزب به دست دو تن از یاران نزدیک او افتاد که با هم دشمنی دیرینه ای داشتند: تروتسکی (اسنوبال) و استالین (ناپلئون. (
نکته جالب درباره تطابق داستان قلعه حیوانات با آنچه بعد از انقلاب ۱۹۱۷ به وقوع  پیوست در این است که تروتسکی (اسنوبال) نقش بیشتری در مقابل استالین (ناپلئون) در پیروزی انقلاب و همچنین ساماندهی و تاسیس حزب کمونیست اتحاد شوروی داشت!
معمولا این دو نفر یعنی استالین و تروتسکی درباره بیشتر مسائل با هم دیگر اختلافات زیادی داشتند (ساخت آسیاب) . به طور مثال تروتسکی نظریه ای را مطرح کرد به نام « انقلاب دائمی جهان » که بر اساس این نظریه نظام کمونیستی باید به سایر ملل جهان صادر شود. اما استالین خواهان برقراری نظام سوسیالیسمی در یک کشور واحد بود یعنی زندگی مسالمت آمیز کشور کمونیستی شوروی در کنار ملل غیر کمونیستی. اگرچه او بعد از مدتی تغییر عقیده داد و در صدد صدور اندیشه های کمونیستی به سایر ملل بر آمد (مخالفت ناپلئون با ساخت آسیاب و سپس. (
بعد از انقلاب اما وضع مردم آن چنان تغییر عمده ای نکرده بود. کم کم زمزمه های مخالفت و آشوب از گوشه و کنار شنیده می شد. استالین از وضع موجود برای رسیدن به قدرت استفاده کرد. استالین محبوبیت خود را مدیون معرفی خودش به عنوان «مرد خلق» از طبقات فقیر بود. مردم روسیه از جنگ جهانی و جنگ داخلی خسته بودند و سیاست استالین در تمرکز بر ساختمان «سوسیالیسم در یک کشور» پیغام ضدجنگی مثبتی در خود داشت. استالین بعد از رسیدن به قدرت سریعا تغییر رویه داد و به کمک چکا « پلیس مخفی روسیه» که خود موسس آن بود ( نُه قلاده سگ وحشی) تک تک مخالفش را از سر راه برداشت.
او ابتدا تروتسکی را به جرم مخالف تبعید کرد و سپس با کمک چکا در کشور مکزیک او را به قتل رساند. همچنین استالین افراد بلند مرتبه ای از حزب همچون « سرگی کیروف ، زینوویف  و  کامنف » را از قدرت کنار زد (کشتن سه خوک) تا به تنهایی ریاست حزب و همچنین رهبری شوروی را بر عهده گیرد.
استالین با کمک پلیس مخفی بسیار فعالی که داشت تمام مخالفان را کنار زد (کشتار حیوانات) . او پیوند عدم تعرضی با هیتلر بست ( تجارت با انسانها . (
در یک کلام  استالین را هیچ گاه نمی توان پیرو حقیقی اندیشه های مارکس و لنین محسوب کرد.
دلایل مارکس بودن میجر:
میجر اهالی را به انقلاب دعوت کرد اما خودش چند ماه قبل مرده بود و بنابراین نمی تواند لنین باشد ، چون لنین مدت ها (از سال ۱۹۰۳) برای انقلاب کوشید و رهبر اصلی انقلاب بود و ۷ سال هم رهبری جامعه رو به عهده داشت . ولی مارکس که مدت ها پیش مرده بود و فقط عقایدش در بین مردم بود مطابق با میجره .
اسنوبال و ناپلئون اندیشه های خود را از میجر میگیرند در حالی که تروتسکی و استالین به هیچ وجه اندیشه هایشان برگرفته از لنین نبود . درسته که استالین خود را همیشه سرسپرده لنین نشان می داد اما تروتسکی در ابتدا رقیب لنین بود و رهبری حزب منشویک ها رو به عهده داشت. اما اگر میجر همان مارکس باشد مطابقت می کند چون همه سوسیالیست های آن موقع مستقیما از عقاید مارکس استفاده می کردند.
بعد از کلی فکر به این نظر رسیدم که میجر پیر نه لنین است و نه مارکس ، بلکه یک شخصیت مجازی می باشد؛ هرچند بیشتر شبیه به لنین است .
 سکوئیلر خوک ٬ بنجامین الاغ ٬موریل بز و مالی مادیان سفید نماد چه کسانی هستند؟
خوب چند تا نکته را هم من اضافه میکنم:
بورژوا(سرمایه دار)=انسان ها ….. پرولتاریا(کارگر)=حیوانات مزرعه.
رای گیری ای که برای حیوانات غیر اهلی صورت گرفت کنایه ای بود به اینکه در مواقع مختلف، سوسیالیستها، گاه خرده بورژواها (سرمایه دار جزء /حیوانات وحشی) را در طرف خود می دانستند و گاه در طرف دشمن.
پرچم سبز با نقش سم و شاخ (پرچم قلعه حیوانات) = پرچم سرخ با نقش داس و چکش (پرچم شوروی(
موزر کلاغ نمادی است از طبقه روحانی که همدست با آقای جونز (تزار) بوده و مدام از زندگی پس از مرگ و بهشت و نعمت های آن وعده می دهد تا حیوانات را از شورش علیه زور و فلاکت خود ، باز دارد.
گوسفندان نمادی هستند از انسان های احمقی که بدون فکر ٬ سخنان رهبر خود را قبول می کنند و با ایجاد هرج و مرج و تظاهرات و شعارهای احمقانه ٬ نا آگاهان را فریب می دهند و به ایجاد مقبولیت عمومی آن رهبر ٬ کمک می کنند.
آقای جونز که تزار نیکلای دوم است.
همسایگان آقای جونز :
مزرعه ی فاکس وود نماد متفقین (فرانسه و انگلیس ) است و مالک آن پپل کینگتون نماد سیاستمداران فرانسه و انگلیس در فاصله دو جنگ جهانی است (نویل چمبرلین نخست وزیر بریتانیا و همتای فرانسوی اش) که سهل انگار بودند و امپراطوری های وسیعشان رو به انحطاط می رفت .
مزرعه ی پینج فیلد، آلمان نازی است و مالک آن آقای فدریک که کشورش کوچکتر است و خودش خشن و باهوش ، همان هیتلر است .
رابطه این همسایگان ٬ شکرآب است (خصومت در روابط آلمان و متفقین در فاصله ی دو جنگ. (
ناپلئون(استالین) در حالی که شعار “مرگ بر فدریک(هیتلر)” سر می دهد و می خواهد با پیل کینگتون(متفقین) رابطه برقرار کند ناگهان موضعش را عوض کرده و با فدریک(هیتلر) قرارداد امضا می کند(قرارداد عدم تعرض اوت ۱۹۳۹ آلمان و شوروی). او به آقای فدریک الوار فروخت اما فدریک تقلب کرد (شروع روابط بازرگانی آلمان و شوروی و سپس شکست این روابط ) و با نیرویی زیاد به قلعه حیوانات حمله کرد(عملیات بارباروسا و حمله نازی ها به شوروی) ؛ اما حیوانات به داخل ساختمان عقب نشینی کردند(عقب نشینی ارتش سرخ به پشت دوازه های مسکو ، لنینگراد و استالینگراد) و در فرصت مناسب حریف را از پا درآوردند(بیرون راندن آلمان ها از شوروی. (
اسنوبال مسئول عملیات دفاعی است مانند تروتسکی که فرمانده ارتش سرخ بود.
اسنوبال(تروتسکی) محبوبتر از ناپلئون(استالین) بود ولی ناپلئون با هرج و مرج و پلیس مخفی خود(سگها) به قدرت رسید و بوروکراسی(دیوان سالاری) را به عنوان نظم جدید ، حکم فرما کرد.
هرگاه بحثی در میگرفت خوکها موضوع “بازگشت آقای جونز” را پیش می کشیدند و با این حربه ، همه را ساکت می کردند و این دقیقا روش استالین بود.
شروع معامله آن ها با انسان ها بر سر معامله ماشین آلات با مواد خام ، و همچنین بروز قحطی در مزرعه و تحریف واقعیات، انطباقی شگفت با تاریخ شوروی دارد.
انسان ها (جهان سرمایه داری) ابتدا از قلعه حیوانات (بلوک شرق) تنفر داشتتند اما چون به مواد خام نیازمند بود (نفت و غله شوروی) ، تصمیم به برقراری رابطه گرفتند .
آقای ویمپر ممکن است “مولوتف” ، کمیسر خارجی شوروی باشد که مذاکرات با آلمان و متفقین را انجام می داد.
آسیاب بادی نمادی از سیستم اقتصادی جدید شوروی ست که اول اصلا سودآور نبود اما سپس رونق گرفت و انسان ها(سرمایه دارها) با دیدن آن لب به تحسین می گشودند.
جنگ “گاودانی” اشاره ای است به کمک متفقین به ارتش سفید اوکراین برای جنگ با ارتش سرخ در سال ۱۹۱۹ که به تصرف اوکراین به دست ارتش سرخ و بلشویک ها انجامید.
مزرعه غنی تر شده بود اما فقط خوک ها و سگ ها(رهبران شوروی) از آن بهره می بردند و وضع بقیه از دوران آقای جونز(تزار) نیز بدتر بود اما با آمار و ارقام ، وضع آن ها را خوبتر نشان می دادند.
کشتار وسیع ناپلئون نشان دهنده جنایات فراوان استالین است . او ۵ میلیون از مخالفانش را از بین برد .
میلوان جیلاس در باره او می گوید: استالین بزرگترین جنایتکار تاریخ بود‌ [البته هیتلر اول است و  استالین دوم] و باید آرزو کنیم که این لقب همچنان برای او باقی بماند ، یعنی خدا نکند که کسی خونریزتر و شرورتر از او در دنیا پیدا شود.
در آخر داستان، خوک ها و آدمها(به ویژه آقای پیل کینگتن) مهمانی مشترک می گیرند (اشاره به حضور چرچیل و روزولت، سران متفقین، در شوروی) و خوکها کاملا شبیه آدم ها می شوند و در این میان حیوانات بیچاره که روزی بنده آدم ها بودند اینک برده خوکها شده اند.
در پاراگراف آخر ، بلافاصله بعد از دوستی کوتاه بین آدمها و خوکها ، آن ها شروع به جدال و جروبحث می کنند که نشان دهنده پیش بینی زیرکانه نویسنده ست که در سال ۱۹۴۴ وقایع ۲-۳ سال بعد و شروع “جنگ سرد” را به خوبی پیش بینی می کند.
وقتی مرغ می گوید «تحت توجهات رهبر ما رفیق ناپلئون من ظرف شش روز پنج تخم کرده ام» و یا گاو می گوید «به مناسبت رهبری خردمندانه رفیق ناپلئون آب گوارا شده است» ناباورانه است که این موضوع در شوروی سابق حقیقت داشته و در دوران استالین، کودکان هر روز صبح کنار میزهای تحریرشان می ایستادند و می گفتند: « سپاس رفیق استالین برای این زندگی خوشبخت » !!
تهیه و تدوین : فریدون حسین زاده
داونلود انیمیشن مزرعه حیوانات از سرور مگا آپلود :
http://www.megaupload.com/?d=HR5PJNT0
از سرور مدیا فایر :
part.1
http://www.mediafire.com/?rdhglsd0jq7esd4
part.2
http://www.mediafire.com/?44c34flowv4allb
part.3
http://www.mediafire.com/?70ajzcwt2i9zdx3
part.4
http://www.mediafire.com/?2q6vuvvwpll1vv0