تجدید عهدی دوباره با حزب کمونیست کارگری ایران! در حاشیه بیستمین سالگرد تاسیس حزب

“دامن عشق به صد خون دل افتاد بدست….”

مقدمه:

در آستانه بیستمین سالگرد تاسیس حزب کمونیست کارگری ایران فکر می کنم بعنوان یک فعال این حزب وظیفه ام هست که تجدید عهدی کنم با این حزب که نماینده جنبش کمونیزم کارگریش می دانم. مخاطب خودم را در درجه اول جامعه ای می دانم که کمابیش به همت فعالیتهای این حزب با این خط سیاسی آشناست اما به هر دلیلی هنوز به این حزب نپیوسته. می خواهم با تجدید عهدی که با حزب می کنم آن مخاطبها را که دلشان برای آزادی و برابری در میان انسانها می تپد و بخصوص نسل جوان را  در جریان افکاری که این روزها به ذهنم می آید قرار دهم تا شاید کمکشان باشم برای پیوستن به این حزب و جنبش.

داستان تکامل آدمها همیشه معادل داستان تکامل جنبشها یکی نیست. جنبشها عموما بدنبال تحولات تاریخی و در پاسخگوئی به نیازهای عمومی جامعه شکل می گیرند. جنبش کمونیزم کارگری در ایران بعنوان گرایشی از چپ جامعه که بخواهد مستقلا آلترناتیو جامعه باشد شاید ۴۰ سالش هم نباشد. قبل از عروج جنبش انقلابی سالهای ۵۰، “چپ جامعه” هنوز خودش را بعنوان یک آلترناتیو نیافته بود. دوران کودکیش بود و در میان جنبشهای دیگر یعنی جنبش ملی ناسیونالیستی و جنبش اسلامی داشت تلو تلو می خورد. “اپوزسیونی” بود که خیلی جلو می رفت حداکثرش می افتاد دنبال تجارب “جنگهای چریکی” کوبا و چین و تلاش داشت از طریق “محاصره شهرها” و خانه های تیمی، یکجوری “موتور بزرگه  انقلاب” را به حرکت در آورد و مشکلش این بود که “پرولتاریا” بالاخره در جامعه “صنعتی” شود و به او بپیوندد! اینها خلاصه داستانی است که “چپ ایران” را تداعی می کرد قبل از عروج جنبش کمونیزم کارگری. از بخش توده ایش که سابقه اش بیشتر است و دارد جشن تولد هفتاد سالگیش را هم می گیرد باید بعنوان جنبش ناهمگونی نام برد که از اندیشه های اکلکتیک لنینیستی- استالینستی و پیوندش با جنبش اسلامی-ناسیونالیستی پرچمی ساخت و دوره ای حداقل توانست اولین حرکات سازمانیافته کارگری را نمایندگی کند و اما خیلی زود بخاطر همین درک اکلکتیکش نماینده سر سخت طبقات میانه شهر نشین جامعه ایران شد و “جبهه متحدش” را با ملیون-اسلامیون ساخت و هم اکنون نیز از جریانات پشت پرده و میانداران “جنبش سبز” ملی میهنی است! اینها بودند دو بخش اصلی چپ ایراندر آستانه انقلاب ۵۷! خیلی فقیر و بی مایه !

جنبش کمونیزم کارگری در ایران از دید من پایه هایش در انقلاب ۵۷ است و عروج سیاسی طبقه کارگر و بمیان آمدنش در صحنه که به حق تیر خلاص را به رژیم شاه شلیک کرد و متاسفانه لخاطر نداشتن نماینده سیاسی اجتماعی شده ، ارتجاع اسلام سیاسی سرکوبش کرد و تیربارانش کرد اما در بحبوحه کشاکش انقلاب و ضد انقلاب بعد از پیروزی اسلامیون و قدرت گیری تدریجی آنها بود که سیاست کمونیزم کارگری از سطح محفلی کوچک به عرصه اجتماعی کشیده شد و در کردستان نطفه اجتماعی شده اش، “کومله” نام گرفت و اما همانجا هم نایستاد و جلو رفت تا بالاخره تحزب واقعیش شد حزب کمونیست کارگری ایران! سنت سیاسی کمونیزم کارگری از بدو طلوعش در سیاست ایران بر برداشتی متفاوت از کمونیزم و چپ استوار بود.بر آزادی پای فشرد و تعریفش از آزادی ، آزادی مخالف بود. از برنامه مستقل سیاسی که آلترناتیو سوسیالیزم را تبدیل به برنامه عمل روزمره بکند و نیازهای فوری جامعه را پاسخگو باشد شروع کرد. پندارهای عقب افتاده جهان سومی “ضد امپریالیستی” چپ سنتی و ملی اسلامی را زیر نقد برد و فراخوان داد به جامعه که پاسخهایش را در جنبش سوسیالیزم برای آزاد کردن جامعه بیابد و مماشات با سایر طبقات و نمایندگان سیاسیش را بگذارد کنار! این جنبش و تحزب به حق با نام منصور حکمت و حمید تقوائی گره خورد. اینها بودند که تحزب کمونیزم کارگری را فرموله کردند و پایه های تحزبی را ریختند که امروز اگر هر آدم منصفی به جامعه سیاسی ایران بکند، می تواند امید و طراوت و سرزندگی را درش ببیند و هر آدم منصف و آزادیخواهی خودش را حداقل با بخشی از شعارها و اهدافش هم که شده تداعی کند!

از این مقدمه بیرون می روم تا با خواننده ، خودمانی تر شوم و بیشتر از جائی که خودم شروع کردم، مسیر پیوستنم را به این حزب بازگو کنم. هدفم اینست که خواننده بیشتر آشنا شود که فرد چگونه به جنبشی می پیوندد و دینامیزهای متقابل حزب و فرد چگونه شکل می گیرد. همینجا اضافه کنم که مورد من یک مثال است. یکی از راههاست. دیگران داستانهای فردی دیگری دارند. جویبارها از مسیرهای مختلف به رودها می پیوندند و رودها دریاها می شوند!

(۱)داستان پیوستن من به حزب کمونیست کارگری ایران:

من باور ندارم که آدمها کمونیست بدنیا می آیند یا زیر پوستشان همه کمونیست و سوسیالیست هستند. به علم که مراجعه می کنم(مثلا ریچارد داوکین در کتاب ژن خودخواه)، بمن می گوید که اکثریت افراد در جوامع لدنبا منافع خودشان هستند و در مسر بردآورده شدن منافع فردیشان، “دگر خواه ” هم می شوند. این اکثریت نزدیک به هشتاد درصدی ، مقدار خساسیتهاشان به محیط و مقدار “از خود گذشتگیشان” به حدی نیست که ما در روانشناسی اجتماعی به “آلتریستیک” تعبیر می کنیم. آلتریستیکها معمولا کمتر از ۱۰ در صد جوامعه را تشکیل می دهند و کمونیستها و برابری طلبان در این گروه جای دارند.

از این مقدمه که بگذرم، در خودم دو مشخصه دیده ام که رفتار سیاسی منرا شکل داده یکی: تفکر مستقل دیگری: دگرخواهی که لازمه عرج پیدا کردنست به مسئولیتی اجتماعی که اسمش کمونیست باشد.

از حدود ۱۷ سالگی بود که شاید یکسالی قبل از انقلاب ۵۷ به جنبش انقلابی پیوستم. از دورها هم شروع کردم. چاره ای هم نداشتم. آنچه دم دستم بود ابتدا “انتخاب کردم”! ابتدا تحت تاثیر شریعتی و مجاهدین بودم و بتدریج به حزب توده نزدیک شدم و در روزهای اول انقلاب ۵۷ و بازگشائی دانشگاهها در اوایل سال ۵۸ به این حزب پیوستم. کارم بیشتر در سازمان جوانان این حزب بود و شروع کردم به خواندن و تبلیغ که اون موقع فکر می کردم “کمونیزم” است و خوشبختانه نزدیک یکسال بعد با قرار دادن قطعات پازل سیاسی ایران متوجه شدم که این حزب ربطی به کمونیزمی که من دنبالش بودم نداشت. اواخر سال ۵۸ و شروع سال ۵۹ بود که دیگر “تفاوتهایم” با این حزب به قدری عیان بود که جدائیم را اعلام کردم و به همراه عده ای دیگر از جوانان کمونیست دیگر گروه کوچک اتحاد را سازمان دادیم و زندگی مخفی بما تحمیل شد و برای بقا مجبور شدیم با اسامی جعلی و اقامت در خانه ها یا محلهای کار دوران طولانی زندگی مخفی را شروع کنیم. اون سالها من هنوز ۲۰ سالم هم نبود اما حس می کردم که کمونیزمی دیگر لازمست تا هویت سیاسی طبقه کارگر را نمایندگی کند و خودم با توشه کمی که داشتم شده بودم بخشی از جنبشی که داشت کمونیزم آلترناتیو را می ساخت بدون اینکه بدانیم در کردستان منصور حکمت و دفقایش در حال پیشبردن همان پروژه و خط سیاسی هستند! سالها طول کشید تا من بعد از عبور از مرزهای شمال غربی ایران در سال ۱۹۹۵ به ! آثار منصور حکمت دست یافتم.

دوران مطالعه دوباره و نقد و انتقاد را هم به آثار حکمت و برنامه حزب مدتها قبل از عضویت به حزب گذراندم. یعنی با انتقادهای خودم به این حزب پیوستم! نزدیک به دو سال هم در امریکا برنامه تلویزیونی داشتم بنام کمونیزم کارگری که روی ایران هم پخش می شد و اینها هنوز قبل از این بود که رسما در سال ۲۰۰۶ به حزب کمونیست کارگری ایران بپیوندم.

اینها همه دقایق دوران زندگی سیاسیم نبود اما خلاصه ای بود که نشان بدهد چگونه دو عنصر استقلال فکری و عشق به آزادی و برابری و سوسیالیزم منرا به حزب کمونیست کارگری ایران نزدیک کرد و من نهایتا هویت سیاسی اجتماعی خودم را با این حزب شریک شدم.

(۲)مشاهدات من از حزب کمونیست کارگری ایران:

الف: دینامیک تلفیق خلاقیتهای فردی و رهبری جمعی:

از زمان عضویتم در حزب کمونیست کارگری ایران شاید ۶ سالی باشد که می گذرد. همانطور که گفتم، مدتها قبل از عضویت، من مشغول مطالعه روی این حزب و رفتارهای اجتماعیش بودم. تجربه تلخ عضویت در حزب توده منرا وادار می کرد که عضویت مجدد در ححزب دیگر را با محافظه کاری بیشتر دنبال کنم. الان که به گذشته برمی گردم احساس می کنم که تصمیمم مبنی بر عضویت در حزب کمونیست کارگری ایران کاملا درست و منطقی بود و آنچه انتظار داشتم یافته ام. نکات ضعف در این حزب کم نبوده و نیست. بخشی از این نکات ضعف کاملا عیبی است و خارج از اراده اعضاء و رهبرانش. اجتماعی شدن حزب هنوز مشکل اساسی است اما من به تجربه دریافته ام که برای اجتماعی شدن حزب هم جامعه باید آماده باشد و هم حزب و اکار به تنهائی از حزب بر نمی آید. حزب و جامعه باید در نقطه ای به دیدار هم بروند. حزب ما مدتهاست سر وعده ایستاده و تلاشهای هر روزه اش برای شناساندن برنامه اش و خط سیاسیش بیش از توان فیزیکیش بوده. کمپینهای حزب در اشل جهانی در همه عرصه ها شب و روز ادامه داشته اما حلقه گم شده ای هست اینجا و آن آمادگی جامعه است که زمان می طلبد و از حد اراده خارج است.

وجه مهمی که این حزب را برای من همیشه جذاب کرده جایگاهی است که در فرهنگ این حزب برای فرد و افکارش وجود دارد. حزب کمونیست کارگری ایران از دید من مدرنترین حزب سیاسی ایرانست به جهت توان تلفیق افکار متفاوت با رهبری واحد سیاسی. در این حزب افراد کاملا محق هستند که نظرات شخصی سیاسی خودشانرا داشته باشند و رو به جامعه هم ارائه دهند. مدیای حزب حداقل در اشل اینترنت (سایت روزنه) شاهد ارائه افکار و نظریات فردی کادرها و اعضای این حزبست حتی وقتی رسما در خط اعضای رهبری این حزب نیست. اما چرا این خصلت اینقدر مهم است؟ برای اینکه امکان رقابت فکری را بالا می برد و حق انتخاب ایجاد می کند که همگی به تکامل حزب تسریع می کند.

از دید من تلفیق اصل آزادی بیان و وحدت سیاسی مهمترین ویژگی حزب ماست به جهت دینامیک سازمانیش!

ب: جهتگیری سیاسی حزب

از نکات بسیار برجسته حزب کمونیست کارگری ایران، جهتگیریهای سیاسی این حزبست. بعد از مرگ منصور حکمت رهبری و اعضای این حزب توانستند بخوبی خط کمونیزم کارگری را نمایندگی کنند و از تمامی پیچهای سیاسی مهم جامعه ایران و جامعه متحول جهانی به خوبی برآمدند. مرزبندی حزب ما در مقابل پروژه رفرمیستی ۲ خردادیها در زمان منصور حکمت ، پیوند خورد به سیاست حزب ما در مقابل عروج انقلاب ۸۸ و مرزبندیهای بموقع حزب ما در مقابل تمامی خطوط ضد انقلاب چه “جریان سبز” و چه جریانات متنوع راست درون و بیرون حاکمیت بتدریج این حزب را یک قدم بزرگ دیگر به مرکز سیاست جامعه ایران نزدیک کرد. مشنعبین از این حزب چه در فرقه مدرسی (که این روزها دیگر فقط فرقه مدرسی نیست!) و محفل علی جوادی با رفتارهاشان نشان دادند چقدر حزب ما در سمتگیری سیاسیش محق بود و هست!

حزب ما ، حزب انقلاب در ایران بود و رادیکالترین خواستها را در دوران عروج انقلابهای خاورمیانه و جنبشهای اعتراضی در کشورهای غربی نمایندگی کرد. این حزب بطور عملی نشان داد که وجودش تا چه اندازه همه دنیا نیاز است. شعارهای حزب ما به شکل بسیار جالبی از زبان ملیونها فعال اجتماعی جنبش وال استریت شنیده شد! نه بخاطر اینکه لزوما اونها حزب ما را می شناختند بلکه بخاطر اینکه حزب ما توانسته بود بدرستی خواستهای جنبش جهانی کنونی را فرموله کند!

ج: حزبی شاد، حزبی برای امید داشتن!

دنیا بدون این حزب بدون این تفکر و منطق براستی تیره است. افسردگی نتیجه طبیعی موقعیبتی است که انسان افقی جلویش نمی بیند. از وضع موجود راضی نیست و مستاصل است. این وضعیت استیصال در مقابل سرنوشت به انسان افسردگی می دهد. در حد اجتماعی هم همینطور است. جوامع افسرده می شوند و در خود فرو می روند وقتی آلترناتیوی جلویشان نیست.

حزب کمونیست کارگری ایران بعنوان تنها نمایندگی آلترناتیو سیاسی وضع موجود، به حق دریچه امیدست. به حق دریچه بازگرداندن شادی است به انسان و انسانیتی که مظلومانه ، کشان کشان و خون آلود طعمه سرنوشت بوده. خطابی است به انسان که بایستد و دیگر تحمل نکند و شادی را در عمل اجتماعی برای تغییر جهان پیدا کند.

 

(۳)خطاب من به فعالین سیاسی چپ و رادیکال:

آنچه در بالا اشاره کردم مشاهدات صادقانه من بود. سفری طولانی را از کوچه پس کوچه های جنوب تهران تا کارگاهها و کارخانه ها در تهران و بعدا در امریکا طی کردم. الان مشفول طبابت هستم و البته بیمارانم از فقیرترینها هستند.سفری نه فقط در زمان و مکان، بلکه سفری به همان اندازه سخت و پرشور در افکارم و نظریاتم. حالا که ۵۰ سال سن دارم احساس می کنم روی سکوی درستی به جهت سیاسی اجتماعی ایستاده ام. می توانم بطور مستدل محل ایستادنم را هم برای خودم و هم مخاطبم بازگو کنم. بدور از روانشناسی افتادن توی جمع و تکرار جمع که متاسفانه در بسیاری از گروهها و فرقه های سیاسی ایران مرسوم است.

هر جا اختلافی داشته ام با شهامت بیان کرده ام و از سوی حزبم هم بعنوان “کافر” سرکوب نشده ام. بسیاری مواقع برخوردهای انسانی خصوصا از سوی مسئولین حزب دیده ام و اینها برای من حجت است که بیایم و شهادت دهم که راه همینست!

برخی از فعالین حزب را دیده ام که بخاطر کوچکترین اختلافشان با خط حزب جا می زنند و گوشه می گیرند یا بدتر از آن بیرون می زنند و به جمع ناسازگویان می پیوندند. اینها بلد نشده اند که کار جمعی کنند. بلد نشده اند که در هر کار جمعی بتوانند کانسنسوس را بسازند یا اگر نتوانستند استقلال خودشانرا حفظ کنند و بمانند در انتظار فرصتهای بعدی!

به مخاطبی “منفرد” آنها که از تحزب سیاسی پرانده شده اند و زده یا به آنها که تحت سیاست فرهنگی مغز شوئی رژیمهای پهلوی و خمینی “استقلال از احزاب” را نوعی برتری می دانند، توصیه می کنم که حزب کمونیست کارگری ایران را مطالعه کنند . شعارهایش و موضع گیریهایش را بررسی کنند و الان که فیس بوک در اختیارشان هست با اعضاء . رهبری حزب به مخاطبه مستقیم بپردازند. در سیاست اگر انفراد بماند، جامعه می شود لیبی ، می شود انقلاب ۵۷، می شود همه صحنه سیاسی دنیا که امروز مردم در خیابانها فریاد می زنند اما چون حزب سازمانیافته ندارند به جائی نمی رسند!

بیائید با وحدتمان در حزب کمونیست کارگری ایران، نقطه ای بگذاریم به اینهمه فقر و بدبختی! بیائید شادی و امید را به دنیا هدیه کنیم! بیائید صدایمان را در این حزب متمرکز کنیم و قدرتی جهانی بسازیم. بیائید تکیه بزنید به سنتی که هدفش آزاد کردن انسانست از قید و بند نظام چپاولگر سرمایه! فرد هر قدر کار کند و فعال باشد باز هویت اجتماعی نمی یابد. بیائید هویت اجتماعی و سیاسی خود را مزین کنید به پرافتخارترین حزب سیاسی ایران! حزب کمونیست کارگری ایران، حزب شماست!

 

منابع دیگر:

 

سعید صالحی نیا:” من اسباب بازی ندارم!”بحثی در پایه های کمونیزم کارگری

http://www.rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/2085-saeed-s.html

سعید صالحی نیا: منصور حکمت ، دغدغه تغییر دنیا! در حاشیه هشتمین سالگرد منصور حکمت

http://www.rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/3346-1389-04-21-23-43-31.html

سعید صالحی نیا: برای پیروزی انقلاب باید در حزب کمونیست کارگری ایران متحد شد!(بمناسبت نوزدهمین سالگرد تاسیس حزب کمونیست کارگری ایران)

http://www.rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi/4943-1389-09-05-13-17-53.html

آرشیو مقالات سعید صالحی نیا(سایت روزنه)

http://rowzane.com/fa/articles-archiev/80-saeed-salehi.html

پیام حمید تقوائی بمناسبت بیستمین سالگرد تشکیل حزب، جهان بپا خاسته به کمونیسم کارگری نیازمند است

http://www.rowzane.com/fa/annonce-archiev/107-hezb/8365-1390-09-02-21-19-49.html