نقش تاریخی بازاریان و خیانت مداوم آنان به طبقۀ کارگر

مدّتی قبل، پارچه فروشان بازار تهران، پس از اتمام فرصت یک هفته ای اسدلله بادامچیان برای رفع مشکلات این صنف، مغازه های خود را به نشانۀ اعتصاب تعطیل نمودند. پس از آن نیز برخی از بازاریان تبریز دست به اعتراضاتی زدند. نکتۀ قابل تأمّل در این بین، مواضع و استدلالات عجیب برخی از طیف های چپ در حمایت از بازاریان بود. به بهانۀ این رویدادها، تلاش می شود تا در این جا مختصراً به نقش تاریخی بازاریان در طول یکصد سال گذشته و خیانت های آشکار آنان به طبقۀ کارگر ایران اشاره شود

***

 

با نگاه به جنبش بازار در ایران تا اواخر دهۀ ۱۹۷۰، از نقطه نظر ائتلاف آن ها با گروه ها، اقشار و طبقات مختلف حول یک سری از منافع طبقاتی مشترک، سه مرحله قابل تمایز است: مرحلۀ اوّل، نخستین تلاش های بازاریان برای ایجاد ائتلاف و اتحاد با روحانیون و سایر اقشار و گروه ها در مقابل دولت شاه و سرمایۀ خارجی طی سال های ۱۸۹۱ تا ۱۹۰۵ (انقلاب مشروطیّت) است. در این دوره، بازاری ها به مراتب مستقل تر، ولی در مواجهه با مداخلۀ خارجی و سیاست های دولت ضعیف تر بودند. مرحلۀ دوّم، ائتلاف ها و اتحادهایی است که در طی دوران پس از سال ۱۹۰۵ تا اوایل دهۀ ۱۹۵۰ صورت گرفت؛ در این دوران، بازاریان، اتحادهای جدیدی را با سایر گروه ها و طبقات اجتماعی تجربه کردند. مرحلۀ آخر نیز دورۀ تلاطم از اوایل دهۀ ۱۹۵۰ تا سال ۱۹۷۹ (انقلاب ایران) است. در همین دوره به وضوح دیده می شود که بازاری ها به شدّت در سیاست فعّال بوده اند و اتحاد خود را با روحانیّت ادامه داده و تقویت کرده اند. ضمناً در سرتاسر این نوشته، به جای تفکیک سیستم پادشاهی به فی المثل قاجاریه (۱۷۹۴ تا ۱۹۲۵) یا پهلوی (۱۹۲۵ تا ۱۹۷۹)، یک سره از عبارت دولت شاه یا دولت پادشاهی استفاده شده است.

نخستین تلاش ها برای ائتلاف

دولت ایران، مانند بسیاری از دولت های خاورمیانه، سنتاً از تأثیری قابل ملاحظه بر حیات سیاسی-اجتماعی کشور خود برخوردار و به عبارت دیگر، همواره دارای یک حکومت مرکزی به همراه بوروکرات ها، قوانین و مقررات سخت و مداخلات مداوم، بوده است.

با این حال، اقتصاد ایران، از زمان اعمال نفوذ سرمایه داری غربی بر اقتصاد کشور، غالباً بحران های همزمان و مداوم اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را تجربه می کرده است. به عنوان نمونه، از اواسط قرن ۱۹ به بعد، دولت ایران تلاش کرد تا هم شکل خود، به عنوان یک دولت سنتی مشابه سایر دول خاورمیانه، و هم نظام اقتصادی، مذهبی و سیاسی سنتی جامعۀ خود را به یک سیستم حکومتی غربی تغییر دهد. در آن مقطع، بازاری ها به نوعی مخالفت خود را با دولت شاه نشان دادند، چرا که نظام دولتی جدید، می توانست تأثیر و نفوذ آن ها بر بازار را، یعنی جایی که مستقلاً و به مدّت چند قرن قدرت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را در دست داشته اند، محدود کند. بازاری ها به طور مشروط به انتقاد از رفرم های اقتصادی شاه پرداختند، چرا که جریان سرمایه از سوی کشورهای سرمایه داری غربی می توانست سهم بازاریان از کلّ اقتصاد را کاهش دهد. به عبارت دیگر، بازاری ها به مثابۀ تجار ناسیونالیست اواخر قرن ۱۹، به عنوان مدافعان “سیاست های حمایتی” در مقابل نظام اقتصادی سرمایه داری غربی به شمار می رفتند.

این جنبش اعتراضی شاید بتواند نقطۀ شروع توسعه و بسط دکترین مذهبی-سیاسی بازاریان ایران در قرن بیستم باشد. برای مثال، اعتراضات گستردۀ سال ۱۸۹۱، اعتراضاتی علیه اقدامات سرمایه داری غربی در ایران بود که بازاریان از چهره های کلیدی آن به شمار می رفتند. در قیام تنباکو طی سال های ۱۸۹۱-۱۸۹۲ (با فتوای میرزا محمّد حسن شیرازی علیه قرارداد ناصرالدین شاه برای اعطای امتیاز انحصاری ۵۰ سالۀ تنباکو به تالبوت) بازاری ها با “علما” و جنبش کارگری که هنوز خام بود، علیه کمپانی های سرمایه دارغربی ائتلاف کردند. این کمپانی ها از یک سو، منبع درآمدی عمده برای دولت شاه و از سوی دیگر قویاً مدافع “غربی کردن” بسیاری از فعّالیّت های اجتماعی بودند که همین موضوع می توانست به بسیاری از نقش های اجتماعی “روحانیّت” خاتمه دهد.

از این رو، “روحانوین” شروع به سازماندهی اعتراضاتی در بازار نمودند. در سوی دیگر، کارگران خواهان دستمزدهای بالاتر و کاهش ساعت کار بودند. بدین ترتیب، ائتلاف بازاری ها-علما-کارگران تا پیروزی انقلاب مشروطیّت در سال ۱۹۰۵ ادامه یافت (هرچند این ائتلاف از تناقضات درونی خود در فشار قرار داشت).

با وجود پیروزی سیاسی این ائتلاف در سال ۱۹۰۵، دولت شاه و کمپانی های موجود سرمایه داری غربی در ایران، به آرامی به تغییر سیاست و اقتصاد ایران ادامه دادند. از یک سو، گروه ها و طبقاتی هم چون اربابان زمان، سرمایه داران صنعتی و تجار ثروتمند از رفرم های دولت شاه و الحاق اقتصادی به کشورهای سرمایه دار غرب دفاع کردند. و از سوی دیگر، بازاری ها، علما در مقابل چنین الحاق و رفرم هایی قرار گرفتند. (این را هم باید اضافه کنم که اصولاً در روند تکامل تاریخی، بورژوازی صناعت پیشه از بطن بورژوازی بازرگان متولد می شود، امّا در ایران فشار نیروهای استعماری و تحمیل قراردادهای یک طرفۀ بازرگانی از طرف آن ها و تبدیل اقتصاد ایران به زائده ای از اقتصاد امپریالیست ها، بورژوازی صنعتی را به جنین محتضر و نحیفی تبدیل کرد که یک پایش در گهواره و پای دیگرش در لب گور بود.) بازاریان قادر نبودند تا با کمپانی های سرمایه داری غربی به علت تولید ناکافی خود- هم به خاطر مناسبات سنتی تولید و هم به خاطر نبود سرمایه جهت سرمایه گذاری در تکنولوژی جدید- به رقابت بپردازند. علما نقش سنتی خود در جامعه و دولت را از دست دادند. در این بین کارگران بودند که از دستمزدهای پایین، نرخ بیکاری بالا و ساعات کاری بالا ضربه خوردند. بنابراین، کارگران از هر جنبش اعتراضی با هدف بهبود استانداردهای زندگی خود استقبال می کردند. هر یک از اجزای این ائتلاف، دارای منافع طبقاتی مختلفی بودند، امّا توانستند تا برای مقطعی معیّن حول یک دیدگاه مشترک قرار بگیرند.

ائتلاف های بعدی

به دنبال انقلاب مشروطیّت، ائتلاف مذکور، به کسب قدرت سیاسی و اقتصادی در ایران ادامه داد. در همان حال که دولت شاه سرگرم معرّفی ارزش ها و سنن غربی به دستگاه دولتی بود، ائتلاف فوق از حمایت قابل ملاحظه ای در بین مردم برخوردار می شد. کارگران اغلب به طور کامل از بحث های غرب ستیزانۀ بازاری ها و روحانوین حمایت نمی کردند، چرا که هدف آن ها بهبود استاندارد زندگی خودشان بود. با این حال بازاری ها و علما به حمایت کارگران برای یک ائتلاف نیرومند نیاز داشتند، چرا که کارگران به یکی از قوی ترین نیروهای اعتراضی سیاسی در کشور تبدیل شده بودند. به بیان دیگر، اعتراضات کارگری، مشکلات اقتصادی جدّی ای برای دولت شاه به بار آورده بود. در نتیجۀ انقلاب ۱۹۱۷ روسیه، که تهدیدی برای مناسبات موجود اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و البته ائتلاف ها بود، بازاریان و علما به حمایت از دولت شاه و متحدین آن- مانند سرمایه داران صنعتی، ارتش و اربابان زمین- پرداختند تا قدرت جنبش کارگری در ایران را تقلیل دهند. در عوض، دولت شاه با در نظر گرفتن آن که شاید برای سرکوب خیزش های کارگری در کشور به بازاری ها نیاز باشد، به حمایت از بخش های خصوصی سنتی، به ویژه بازار، و اجرای سیاست های حمایتی متعدّد برای بازرگانان محلی به منظور بهبود شرایط اقتصادی آن ها پرداخت.

در فاصلۀ دو جنگ جهانی، بازاری ها نسبتاً از شرایط اقتصادی خود راضی بودند. جنبش کارگران نیز به موازات قدرت گرفتن، خود را در بیرون از ائتلاف بازار- روحانیّت در دورۀ بین دو جنگ جهانی، شکل داد.

به دنبال بحران های بین اواسط دهۀ ۱۹۲۰ تا اواسط دهۀ ۱۹۴۰، تقاضا برای انواع و اقسام کالاها و ضمناً نبود سرکوب جدّی دولتی، به بازاری ها فرصتی داد تا درآمد های خود را افزایش دهند و بیش ترین استفاده را از “آزادی سیاسی” ایجاده شده، ببرند.

با این حال، در پایان جنگ جهانی دوّم، بازاریان از کاهش در میزان تقاضا برای کالاها به شدّت ضربه خوردند (که یکی از علل این کاهش، از سرگیری واردات از کشورهای غربی بود) بازاری ها مجدّداً برگ برندۀ خود، یعنی تجار ملی گرا را روی میز گذاشتند و خواستار کاهش مداخلات خارجی در اقتصاد شدند؛ چرا که موقعیّت اقتصادی آن ها از سوی رقابت کالاهای خارجی تهدید می شد.

بازاری ها و روحانیون از جنبش ملی و اعتراضی پس از جنگ حمایت کردند. عضوی از این جنبش اعتراضی را کارگران تشکیل می دادند (که حزب توده نیز از نفوذ زیادی در بین آنان برخوردار بود). پس از جنگ جهانی دوّم، و به دلیل آن که بحران اقتصادی مستقیماً استاندارد زندگی کارگران را کاهش داده بود، چند اعتصاب عمده رخ داد. به دنبال این اعتصابات، بازاری ها و علما تصمیم گرفتند تا باری دیگر از جنبش های کارگری حمایت کنند، چرا که این اعتصابات شامل کمپانی های سرمایه داری غربی می شد و نتیجتاً می توانست از نفوذ سیاسی-اقتصادی غرب در ایران بکاهد.

در اوایل دهۀ ۱۹۵۰، بازاری ها و روحانوین دولت پادشاهی وقت را به خاطر ضعف در مقابل قدرت های خارجی، از نظر کنترل سرمایه داری خارجی بر اقتصاد و نفوذ آن بر سرتاسر جامعه، به باد انتقاد گرفتند. بنابراین، زمانی که دولت شاه و کشورهای سرمایه داری غربی متحد آن به برخی تعهّدات خود عمل نکردند، بازاری ها و علما تصمیم به حمایت از اعتصابات گرفتند. پیش تر، بعد از به “استعفای” شاه وقت (رضا شاه، در سال ۱۹۴۱) اتحاد بازار-روحانیّت-کارگران همراه با “طبقۀ متوسّط” دولت جدید را تشکیل داد. هرچند، طی چند سال، بازاری ها و علما دوباره با شاه تبعیدی و سرمایه داران خارجی، به توافق رسیدند و از ائتلاف خود عقب نشینی کردند و عملاً با این کار، به جنبش کارگران خیانت نمودند. به عبارت دیگر، بازاریان و علما به محض آن که دولت شاه و کشورهای سرمایه داری غربی متحد آن، وعدۀ مزایای اقتصادی و سیاسی را به آن ها دادند، از حمایت خود نسبت به کارگران دست کشیدند.

ائتلاف بازار-روحانیّت: دورۀ تلاطم

دولت بوروکراتیک و استبدادی شاه در اواسط دهۀ ۱۹۵۰، به سیاست زدگی مردم و تضعیف قدرت ائتلافی که پیش تر وجود داشت، ادامه داد. بازاری ها و روحانیون، آماده بودند تا مذاکره بر سر روابط سیاسی و اقتصادی خود با دولت را از سرگیرند. هرچند ایدئولوژی اقتصادی جدید دولت، به خصوص تقویت اتحاد با کشورهای سرمایه داری غربی، به تنش هایی در بین دولت و ائتلاف بازاری ها-روحانیون منجر شد. ائتلاف بازار-روحانیّت، نسبت به از دست دادن منافع اقتصادی-سیاسی خود به شدّت بدگمان بود. در طی دهۀ ۱۹۵۰، دولت شاه برای کاهش تنش ها تلاش کرد تا از طریق اعطای وام های بلند مدّت و استمهال بدهی ها، به بازاری ها امتیازاتی بدهد. از طرف دیگر، دولت شاه قصد داشت تا در بین نخبگان دستگاه حکومتی یک طبقۀ متوسّط ملی و متعهّد به سلطنت به وجود آورد، ضمناً تلاش نمود تا به طور دقیق بازارها را کنترل کند. در طی این دوره، هم روحانیون و هم بازاریان، قدرتی اقتصادی و سیاسی پیدا کردند، امّا هم چنان نگران بودند که در نتیجۀ سیاست های دولت شاه، احتمالاً قدرت اقتصادی خود را از دست بدهند.

در اوایل دهۀ ۱۹۶۰، دولت وقت شاه، به “انقلاب سفید” دست زد. هدف از “انقلاب سفید”، از یک سو ایجاد رفرم های اقتصادی و سیاسی لازم برای ایجاد یک طبقۀ متوسّط جدید وابسته بود که بتوان برای حمایت از دولت و حاکمیّت بر روی آن حساب کرد، و از سوی دیگر از بین بردن مناسبات فئودالی و قبیله ای و تغییر اقتصاد سنتی به یک سرمایه داری غربی. دولت شاه، تعدادی از زمین ها را ملی و در بین طبقۀ متوسّط جدید خود توزیع کرد، تعدادی از بوروکرات های جدید را استخدام نمود، به رفرم هایی اقتصادی برای کنترل کلّ اقتصاد دست زد و زیرساخت های جدید صنعتی را برای سرعت بخشیدن به پروسۀ صنعتی شدن کشور به راه انداخت. به علاوه هدف از این اصلاحات آن بود که از طریق نفت و سایر مشتقات آن، اقتصاد ایران به اقتصادهای سرمایه داری غربی الحاق شود.

دولت میزان کنترل بر بازار را افزایش داد و مدارس سکولار را برای برای آموزش افراد بیسواد افتتاح کرد تا از این طریق هم حوزۀ نفوذ بازاریان را کاهش دهد و هم از نفوذ سیاسی-اجتماعی روحانیون ممانعت به عمل بیاورد.

در دهۀ ۱۹۶۰، دولت شاه اعتباراتی ارزان را برای جبران خسارات بازاری ها به دنبال رفرم های اقتصادی، در اختیار آن ها قرار داد. با این وجود، ائتلاف بازار-روحانیّت، از رفرم های اقتصادی و اجتماعی انقلاب سفید چندان راضی نبود. به همین خاطر، ائتلاف شمار اعتراضات علیه حرکت “غربی ساختن” دستگاه دولتی و جامعه افزایش داد و سیاست های مداخله گرایانۀ دولت، من جمله کنترل سخت قیمت ها، را مورد انتقاد قرار داد. برای ائتلاف مذکور، سیاست های دولت در حکم تهدیدی برای سبک زندگی سنتی ایرانیان و منافع اقتصادی کشور بود. به همین جهت به مخالفت های خود در تجمّعات مختلف بازار و مراسم مذهبی در مساجد ادامه داد. با در نظر گرفتن وابستگی روحانیون و بازاری ها، و نفوذ سیاسی روحانیّت بر بازاریان، چنین تجمّعات و اعتراضاتی به ائتلافی محدود، امّا نستاً قوی تر علیه دولت شاه کمک می کرد. در واقع روحانیون برای حمایت از اعتراضات خیابانی و تأمین مالی ائتلاف و نهادهای مذهبی به بازاری ها نیاز داشتند و بازاری ها هم به حمایت ایدئولوژیک روحانیون علیه دولت شاه نیاز داشتند. در این بین، دولت شاهنشاهی، به تلاش های خود برای محدود کردن حوزۀ نفوذ روحانیون و بازاریان بر نهادهای اقتصادی-اجتماعی سنتی ادامه داد.

در اوایل دهۀ ۱۹۷۰، در نتیجۀ بحران های اقتصادی در ایران، دستمزدها کاهش و سطح قیمت ها افزایش یافت. به علاوه، مهاجرت های توده ای به شهر ها، به کاهش تعداد کشاورزان در روستاها و نهایتاً کاهش تولید و عرضۀ موادّ غذایی منجر شد. همین موضوع باعث شد تا قیمت ها و اجاره ها به شدّت در شهرها بالا رود. بازاری ها، کارگران و سایر اقشار کم درآمد به شدّت ضربه خوردند. واکنش کارگران به بحران، اعتصابات کارگری وسیع بود. ضمناً، در همان حال که دولت وقت شاه، دستور به حذف سوبسید بسیاری از اقلام می داد، بازاری ها مخالفت خود با سیاست های اقتصادی را افزایش دادند و کالاها و خدمات خود را در بازارهای سیاه به فروش رساندند. چنین اقداماتی، به گسترش تنش در بین بازاری ها و دولت شاه منجر شد. وخامت و عمق بحران و مسائل اقتصادی، هم جنبش کارگران و هم جنبش بازار-روحانیّت را تحریک کرد.

در دهۀ ۱۹۷۰، دولت شاه بازاریان را مسئول نرخ بالای تورّم و مسکلات جدّی اقتصادی دانست. در پاسخ، بازاریان به همراه روحانیون، اعتراضات را نه فقط در بازارها که هم چنین در خیابان ها افزایش دادند. مضاف بر آن که مداخلۀ دولت در حمایت از بنگاه های بزرگ و مدرن، به ضرر بنگاه ها و مشاغل خرد و سنتی تمام شد. تغییرات قانونی در سال ۱۹۷۷، میزان سرکوب بازاری ها را افزایش داد و جرقۀ اقدام مشترک بازاریان علیه دولت را روشن کرد. بازاری ها برای بسیج مردم، به برگ برندۀ خود یعنی مساجد رو کردند. برخی از بازاری های سرشناس تهران، به سازماندهی اعتراضات بازار پرداختند و از نفوذ خود برای تعطیلی تعدادی از بازارها استفاده کردند.

چند نتیجه

بنابراین مشخصاً می توان دید که تا پیش از دورۀ تلاطم، ائتلاف بازاری ها و روحانیون به دنبال شریک و متحد جدیدی برای اعتراض به مداخلات سرمایه داری غرب در اقتصاد کشور بود. این ائتلاف اغلب شامل کارگران می شد، امّا آن ها به طور مداوم مورد خیانت بازاریان و روحانیون قرار می گرفتند. در واقع برای روحانیّت-بازار، کارگران نه اعضای واقعی جنبش، که صرفاً اهرم فشار یا یک برگ برنده در چانه زنی و مذاکره با دولت شاه بودند.

در طی دورۀ تلاطم، بازاری ها نگران از دست رفتن موقعیّت و جایگاه خود در جامعه و فعّالیّت های اقتصادی و قدرت خود در مواجهه با منافع سرمایه داران خارجی بودند. اضافه بر این نگرانی و ترس، نظام سرمایه داری غربی، عموماً به عنوان تهدیدی علیه سبک و شیوۀ سنتی زندگی بازاریان به شمار می رفت. در واقع بازاریان، ارتباطات و پیوندهای دوستانۀ سنتی در بازارها را به روابط خصمانۀ سرمایه داران خارجی ترجیح می دادند. به همین دلیل، آن ها خوهان دولتی جدید برای ایجاد سیاست های اقتصادی ملی و از همه مهم تر، حفظ مالکیّت، کاهش کنترل سخت بر روی قیمت ها و تولیدات، اعطای فرصت های شغلی بیش تر به بازرگانان و مالیات ناچیز از صاحبان مشاغل خُرد بودند.

با وجود تلاش های دولت پادشاهی در تغییر نظام سنتی تجاری به یک نظام سرمایه داری غربی، بازارهای ایران هم چنان به حیات خود ادامه دادند و تا پیش از سال ۱۹۷۹، به یکی از جنبش های اعتراضی عمده تبدیل شدند. ائتلاف میان علما و بازاری ها، در دوران تلاطم مجدّداً جان گرفت. هرچند، بازاری ها عموماً خواهان حفظ مناسبات و بنیان های بازار آزاد، و تنها اِعمال تغییراتی تکمیلی در جهت قوانین ملی تر بودند. با این وجود، روحانیون-که خود شدیداً به بازاریان وابسته بودند- رهبری ایدئولوژیک این جنبش اعتراضی را در تظاهرات و جلسات بازار در دست گرفتند. به همین خاطر، ائتلاف نهایتاً توانست تا با چنگ زدن به چند آیه و حدیث در دفاع از مالکیّت خصوصی و بازرگانی، راهی برای تقویت پیوندهای ایدئولوژیک بین بازاری ها و روحانیون پیدا کند. دورۀ جنگ و دورۀ پساجنگ به خوبی اثبات کرد که بازاری ها در نهایت متمایل به پذیرش بنگاه های تجاری خارجی، در واقع سرمایه داران خارجی، بودند، امّا تا جایی که منافع و حیات اقتصادی آن ها به خطر نیفتد.

منابع:

“Bazaaris’ Interests on the Iranian Economy: A Coalition with Ulama”, by Mehmet Ufuk, Ege Akademik Bakış (Ege Academic Review), 2008.

“انقلاب ناتمام: زمینه های سیاسی و اقتصادی انقلاب مشروطۀ ایران”، رحمان هاتفی (حیدر مهرگان)، انتشارات حزب تودۀ ایران، آبان ماه ۱۳۸۰٫

از میلیتانت شماره ۴۷