لحظه های انقلاب مصر (۱۴) … شخصیتهای مضحک ضد انقلاب!

“من برعکس نشان میدهم که چگونه  مبارزه طبقاتی در فرانسه شرایط و اوضاع و احوالی را پدید می آورد که به یک شخصیت متعارف و مضحک امکان بازی نقش یک قهرمان را میدهد.”

مارکس، ۱۸ برومر لوئی بناپارت

 

مبارزه طبقاتی در مصر به مقطعی رسیده است که از “شخصیتهای مضحک” امکان “بازی کردن نقش یک قهرمان” را سلب کرده است. ۱۰ ماه گذشته را به خاطر بیاورید. عمر سلیمان یادتان هست؟ همان شخصیتی که جای مبارک را گرفت و انقلاب مصر را تهدید کرد که “ادامه اعتراض قابل تحمل نیست و ممکن است کودتا شود!” همان مرد آهنین سازمان امنیت مصر که انقلاب را با کودتا تهدید کرد و در یک چشم به هم زدن در مقابل آتش انقلاب ذوب شد و از لحاظ سیاسی خاکستر شد! (راستی این عمر سلیمان کجاست؟)

 

کسانی که انقلاب مصر را بدقت دنبال کرده اند میدانند که بعد از این شخصیت مهم از صف اوباش امنیتی مصر، تعداد زیادی آمدند تا طبقه حاکم را نجات دهند و در مقابل زور انقلاب عقب نشستند و دیگر خبری از آنها نیست.

 

عمر سلیمان عضوی از طبقه حاکم مصر بود و در مقطعی به جلوی صحنه آمد که ضد انقلاب حاکم هنوز تصور میکرد که میتواند با توسل به شیادان شناخته شده همان طبقه، انقلاب را به خانه برگرداند. از آن تاریخ ۱۰ ماه گذشته است و امروز دست شیادان اصلی طبقه حاکم در پیشگاه انقلاب رو شده است. “ارتشبد طنطاوی باید برود”. این شعار امروز انقلاب است. یعنی کسی که میخواست با عمرسلیمان انقلاب را سرکار بگذارد خود موضوع تعرض انقلاب است. انقلاب مصر به مرحله ای رسیده است که براحتی میتواند بالماسکه را از حقیقت تشخیص دهد. به آن درجه از آگاهی رسیده است که دیگر نمیتوان با ادا و اطوارها و اظهارات بزرگورانه سرش کلاه گذاشت.

 

عمر سلیمان عنصر شناخته شده ضد انقلاب حاکم بود. شخصی از حلقه مبارک بود. مثل همه انقلابها وقتی پته شخصیتهایی که ضد انقلاب از درون صفوف خودش بیرون میدهد رو میشود، نوبت شخصیتهایی از “اپوزیسیون” میرسد. منظورم آن کسانی است که در مقاطع انقلاب عنوان “وجیه الملله” را یدک میکشند. شخصیتهایی که معمولا یک پایشان در “اپوزیسیون” است و پای دیگرشان در نظم موجود. اینها کسانی هستند که نقش ایجاد تعادل میان انقلاب و ضدانقلاب بر دوششان گذاشته میشود اما معمولا نه میتوانند انقلاب را خاموش کنند و نه میتوانند ضد انقلاب را نجات دهند. دلیل؟ اینها معمولا شخصیتهای مقطعی از کشمکش و توازن انقلاب و ضد انقلاب هستند که هیچکدام از طرفین نمیتواند کار را یکسره کند. به همین دلیل معمولا این شخصیتها نمیتوانند فرجام انقلاب را رقم بزنند بلکه برعکس این توازن میان انقلاب و ضد انقلاب است که سرنوشت این شخصیتها را رقم میزند. مثل قارچ سربلند میکنند و مثل زباله به زباله دان پرت میشوند. ما که از نزدیک شاهد و درگیر انقلاب ایران بوده ایم با چنین شخصیتهایی بخوبی آشنا هستیم. شریف امامی و آموزگار و بختیار یادتان هست؟

 

این تجربه مشترک همه انقلابها هست که ضدانقلاب حاکم مستاصل در مقابل پیشروی انقلاب، معمولا از میان صف خود “اپوزیسیون” خلق میکند تا سر انقلاب را شیره بمالد. اما دقیقا به این خاطر که انقلابی در کار است این حقه سیاسی نمیگیرد و و در نتیجه هر چقدر انقلاب پیشروی کند همانقدر ضد انقلاب مجبور میشود برای انتخاب دلالان سیاسی اش به صف “اپوزیسیون” رجوع کند.

 

ضد انقلاب حاکم در مصر طنطاوی را به جای مبارک گذاشت. طنطاوی، عصام شرف را به صحنه آورد. اکنون که خود طنطاوی و عصام شرف مورد تعرض انقلاب است، کمال الغنزوری را علم کرده اند که هنوز شخصیتی از میان خود ضد انقلاب است. میدان تحریر همراه با معترضین اسکندریه و سوئز و المحله و شهرهای دیگر مصر به این انتخاب ضد انقلاب پاسخ منفی داده اند. اعلام کرده اند که که ضد انقلاب حاکم دارد با شخصیتهای همان طبقه با انقلاب مردم بازی میکند.

 

به سادگی میتوان پیش بینی کرد که طبقه حاکم مصر در فکر پیدا کردن شخصیتهایی است که بیشتر با اپوزیسیون تداعی میشوند. شخصیتهایی که بیشتر “وجیه الملله” هستند. اما سئوال این است که دست طبقه حاکم در این بازی چقدر باز است؟ چقدر دست این طبقه برای صف انقلاب رو شده است؟ به کدام احزاب و شخصیتها در اپوزیسیون باید رو کنند؟ سران مرتجع اخوان المسلمین؟ اینها که در همین ۱۰ روز گذشته، از ترس پیشروی انقلاب دستان “شورای عالی نیروهای مسلح” را فشردند و ماهیت ارتجاعی خود را علنا رو کردند و در میدان تحریر به عنوان همدستان “شورای عالی نیروهای مسلح” تقبیح شدند. “لیبرال۔دمکراتهایی” مثل عمرو موسی و البرادعی؟ شکی نیست که اینها دارند برای ایفای نقش برجسته در “دولت نجات ملی”، یعنی دولت نجات ضد انقلاب حاکم لحظه شماری میکنند. البرادعی به زبان بیزبانی آمادگی خود برای ایفای چنین نقشی را هر لحظه یاد آورد میشود. اما انگار هم نظامیان حاکم و هم خود این دلالان صف “اپوزیسیون” میدانند که پیشروی انقلاب آنقدر جدی است که جایی برای بازی با انقلاب نگذاشته است. انگار همه میدانند که دیگر جایی برای شخصیتهای متعارف و مضحکی که میخواهند نقش یک قهرمان را بازی کنند نمانده است!

 

به نظر میرسد که انقلاب مصر آنقدر پیش رفته است که جایی برای شخصیتهایی که میخواهند به عنوان نمایندگان “اعتدال سالوسانه وابتذال نیکوکارانه بورژوازی” ظاهر شوند باقی نگذاشته است.

 

این البته نشانه ای جدی از آگاهی انقلاب مصر است. نشانه ای جدی از این واقعیت است که انقلاب مصر توانسته است توهمات مقاطع اول هر انقلابی را پشت سر بگذارد. اما هنوز این سئوال باقی است که آیا این انقلابی که توانسته است بسرعت توهماتش را پشت سر بگذارد قادر خواهد بود تصورات خودش را جامه عمل بپوشاند؟

 

در فرصت مناسب به این سئوال باید باز گردیم.

 

۲۶ نوامبر ۲۰۱۱، ۵ آذر ۱۳۹۰