تهدیدات جنگی و تحرک جریانات ناسیونالیست کرد / مصاحبه حسام یوسفی با عبدل گلپریان

حسام یوسفی: این روزها مسئله تهدیدات جنگی آمریکا در قبال ایران در صدر خبرها است و احزاب و جریانات ناسیونالیست کرد چنین حمله ای از سوی آمریکا به ایران را برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی با شور و اشتیاق زیادی دنبال می کنند. چرا اینها برای سرنگونی رژیم تنها از کانال حمله نظامی آمریکا به ایران امید بسته اند؟ آیا بهتر این نیست که به جای امید بستن به حمله نظامی آمریکا از مبارزات مردم در کردستان و سراسر ایران علیه رژیم اسلامی حمایت کنند؟. بر بستر حمله نظامی چه نفعی عایدشان می شود؟

 

عبدل گلپریان: این اولین بار نیست که احزاب و جریانات ناسیونالیست کرد با مسئله حمله نظامی آمریکا به ایران چرتشان پاره می شود. در سالهای قبل و در دوران بوش که مسئله حمله نظامی داغتر بود، این جریانات در دالانهای ادارات وابسته به دولت آمریکا و در صف انتظار برای ملاقات با کارمندان درجه چندم کاخ سفید و پنتاگون لحظه شماری می کردند اما این بار چنین شانسی برای ایستادن در صف انتظار نیست. به این مسئله باز میگردم. اما اینکه اینها راه سرنگونی رژیم اسلامی را تنها با امید به حمله نظامی آمریکا می بینند شاید اطلاق درستی نباشد چون بدون سرنگونی رژیم اسلامی هم این نیروها می توانند به خواستهایشان برسند و بارها با مقامات رژیم و برای مصالحه مذاکرات و نشستهایی داشته اند. جنگ اخیر رژیم با جریانی چون پژاک و سپس مصالحه و همکاری و توافق رژیم اسلامی با آنها نمونه تیپیکی از ماهیت این جریانات است. سرنگونی طلبی این جریانات را نمی توان مترادف با سرنگونی ۷۰ میلیون انسان در آن مملکت قرارداد. اینها به نرخ روز نان می خورند. اگر حکومت اسلامی کمترین امتیازی بهشان بدهد حاضرند سالها برایش خدمت کنند. این احزاب و جریانات چیزی بیشتر از سهیم شدن در قدرت را ندارند. به هر کدامشان کداخدایی چند روستا را بدهند با رژیم مشکلی ندارند. اما احزاب و نیروهای ناسیونالیست کرد امروز دیگر خاصیت خود را از دست داده اند. وقتی که جنبشهای رادیکال، چپ و کارگری میدان دارعرصه مبارزه برای خلاصی از فقر و بردگی باشند که هستند، احزاب و جریانات ناسیونالیست کرد و غیر کرد زائده هایی بیش نیستند و بی ربط تر از هر زمانی جلوه خواهند کرد.

 

احزاب و جریانات ناسیونالیست کرد پیشینه دیرنه تری از این نوع مصالحه ها با حکومتهای مرکزی بطور مشخص در ایران و عراق دارند اما سال ۹۱ و در جریان حمله نظامی آمریکا به عراق در جنگ اول خلیج و برای ساقط کردن حکومت بعث و صدام حسین، احزاب ناسیونالیست کرد در کردستان عراق مورد حمایت آمریکا قرار گرفتند و با کمکهای نظامی و مالی آمریکا به نیروی پیاده نظامش تبدیل و سپس به قدرت رانده شدند. از آن مقطع به بعد نیروها و احزاب ناسیونالیست کرد اپوزیسیون رژیم اسلامی که در خاک عراق مستقرهستند آب از لب و لوچه شان سرازیر شد و مدام خواب حمله نظامی آمریکا به ایران را می دیدند تا بلکه بر بستر یک فاجعه انسانی و خلق شدن یک سناریوی سیاه در ایران، آنها نیز به آرزوهای دیرینه خود برسند. اکنون هم همین امید را دارند. همانطور که گفتم با دست بالا پیدا کردن چپ و کمونیسم در کردستان و عروج اجتماعی این رادیکالیسم، تاریخ مصرف این جریانات هم بتدریج خاصیت خود را از دست داده است و امید بستن به خواست و مطالبات رادیکال و انسانی مردم در قاموس افق و اهداف این جریانات نمی گنجد در نتیجه تنها راه اینها برای دستیابی به نان و نوایی این است که بر بستر یک سناریوی سیاه موقعیتی برای خود دست و پا کنند. دست بالا پیدا کردن و نفوذ و گسترش هر چه بیشتر رادیکالیسم، آزادیخواهی و آرمانهای انسانی، خلق شدن چنین سناریو سیاهی را هم مشکل ساخته است. از این رو است که تنها امید دست یافتن شان برای گرفتن سهمی در قدرت، همین حمله نظامی به ایران و بکار گرفتنشان بعنوان کانگسترهای محلی در شرایط جنگی است. بجز این راه و شانس دیگری ندارند. افق و اهداف این احزاب همانطور که گفتم با خواست و مطالبات مردم و کارگران و صف آزادیخواهی و انسانیت در تناقض قرار دارد. احزاب و جریانات ناسیونالیست کرد هنوز طرفدار مجازات اعدام هستند. در برنامه این نیروها سخنی از لغو مجازات اعدام نیست، با آزادی بی قید و شرط سیاسی مشکل دارند، شوراهای مردم و شوراهای کارگری را برسمیت نمی شناسند، همچنان پخش اذان، آیات قرآن و دیگر رسومات مذهبی و اسلامی زینت بخش برنامه هایشان است. انجمن ملایان یکی از طرحهایشان در سال گذشته برای ملحق شدن به جریانات دوم خردادی رانده شده از حکومت بود. با چنین اهداف، افق و سیاستهای به بن بست رسیده ای قطعا قادر نیستند از حرکت اعتراضی و انقلابی مردم که همه این بساط را می خواهد برچیند حمایت کنند. بر بستر چنین اوضاع و شرایطی است که نفع خود را در تبدیل شدن به نیروی پیاده نظام سربازان آمریکایی و در پرتو یک حمله نظامی جستجو می کنند. اما برگردم به اینکه چرا حالا شانسی برای تحقق امیال و اهدافشان  در پرتو تهدیدات جنگی کنونی ندارند.  فاکتورهای متعددی طی سه چهار سال اخیر و بویژه در یکسال اخیر وارد معادلات اوضاع و احوال جهانی در دوره حاضر شده و تغیر کرده است . طبعا اوضاع سیاسی بشدت متحول کنونی بر اهداف و سیاستهایشان تاثیر می گزارد و روند اوضاع جهانی و منطقه ای بر وفق مراد این جریانات سیر نکرده است. یکی از این فاکتورها اوضاع سیاسی در ابعاد جهانی و انقلابات  در شمال آفریقا و کشورهای عربی و کلا حرکتهای اعتراضی رادیکال در سطح جهان است. حتی نسیم این انقلابات جریانات و احزاب ناسیونالیست حاکم در کردستان عراق را هم بی نصیب نکرد و بمدت چند ماه حرکتهای اعتراضی مردم آزادیخواه شهرهای کردستان عراق، حکومت محلی همجنس آنان در کردستان عراق را با چالشی عظیم روبرو ساخت. از بهار سال جاری تاکنون انقلابات در تونس، مصر، لیبی که منجر به سرنگون ساختن دیکتاتورهای مادام العمر شد و تداوم این انقلابات در سوریه و یمن، تلاش احزاب و نیروهایی را که تنها امیدشان مصالحه و سازش از بالا است را با بحران و بن بست مواجه کرده است. بحران اقتصادی و بن بست سیاستهای آمریکا و غرب نیز مزید بر علت هرچه بیشتر افق رسیدن این نیروها به اهدافشان را بسته تر کرده است.

 

حسام یوسفی: این احزاب در جریان حرکتهای انقلابی و اعتراضی مردم در ایران و کردستان ایران چه نقش و جایگاهی داشته و دارند؟

 

عبدل گلپریان: بنا به آنچه که در پاسخ به سئوال قبلی توضیح دادم باید گفت که نقش این احزاب در جریان حرکتهای اعتراضی مردم نقشی بازدارنده بوده و هست. در دوران بقدرت رسیدن حکومت اسلامی با تمام توان از خمینی و حکومت اسلامی حمایت کردند و در مقابل خواست مردم ایستادند. در مقطع حرکت انقلابی مردم در سال ۸۸ نقش این احزاب بطور مشخص حزب دمکرات این بود که با جناح رانده شده از حکومت وصلت کند. انجمن ملایان را در کردستان می خواستند راه اندازی کنند تا بلکه بتوانند نزد هر کدام از جناحهای رژیم برای خود مقبولیتی پیدا کنند. اگر تاریخ فعالیت احزاب ناسیونالیست کرد چه در ایران و چه در عراق را ورق بزنید خواهید دید که این جریانات تمام تلاششان این بوده که در جریان مصالحه و سازش از بالای سر مردم چیزی عایدشان بشود. حزب دمکرات کردستان ایران برای تحقق این اهداف از ابتدای موجودیتش تا به امروز حتی تنی چند از رهبران خود را قربانی سیاست مصالحه و سازش کرد. در ابتدای بقدرت رسیدن حکومت اسلامی اینها تلاش میکردند که با حکومت به توافق برسند  به این امید که با کسب موقعیتی سهمی عایدشان بشود. اتکا به مردم و پیروی از خواست و مطالبات آزادیخواهانه و انسانی مردم نزد این جریانات موضوعیت ندارد چون با اهداف و سیاستهایشان جور در نمی آید.

 

حسام یوسفی: اخیرا جناح عبدالله مهتدی وبخشی از جناح عمر ایلخانی زاده که چند سال پیش به دلیل اختلافاتشان از هم جدا شده بودند دوباره با هم دیگر متحد شدند . عبدالله مهتدی در اطلاعیه ای از همه احزاب ناسیونالیست کرد خواسته است که جبهه متحدی را برای نجات کردستان تشکیل دهند.از سوی دیگر هم هر دو حزب دموکرات که بعد از کنگره ۱۳ از هم جدا شده بودند برای متحد شدن دوباره فراخوان هایی داده اند .در صورت چنین اتحادی در میان جریانات قومپرست چقدر این احتمال وجود دارد که در آینده بتوانند در کردستان ایران وزنه ای باشند و اگر قدرتی در دست داشته باشند چه سرنوشتی در انتظار مردم کردستان است؟

 

عبدل گلپریان: این جناحهای چندگانه را می شود در یک کاتاگوری قرار داد. بی گمان با بو کشیدن مسئله تهدیدات جنگی آمریکا این احزاب نیز به صرافت این افتاده اند که دستی به سر و روی خود بکشند. تحلیلشان این است که با بروز یک حمله نظامی و برای اینکه روی آنها حساب باز کنند باید ژست  جبهه متحد بخود بگیرند وگرنه کلاهشان پس معرکه است. علاوه بر این ایجاد جبهه متحد در میان احزاب ناسیونالیست کرد فارغ از هر گونه تهدیدات و ملیتاریسم جنگی ، اتحاد و یا انشعاب این احزاب قرا نیست موجب تغیر یا دگرگونی خاصی در زندگی مردم شود. افق، اهداف و سیاستهایشان در پایه ای ترین سطح با هم یکی است. حال اگر ده حزب و سازمان باشند یا اینکه همگی متحد شوند. فعل و انفعالات سازمانی اینها، دعواها و سنگر بندی کردنهایشان در مقابل هم ربطی به منافع مردم نداشته است. تمام دعواهایشان بر سر موقعیت، مقام، قدرت، پول و در یک کلام به بن بست رسیدن افق و سیاستهایشان  است. تاریخ انشعاباتشان همین را به ما می گوید. کشیدن اسلحه و چاقو بروی همدیگر بخشی از تاریخ فعالیت آنهاست. حال فرض کنید برای مدتی هم بر سر مردم حاکم شوند، معلوم است همان بلایی را بر سر مردم می آورند که اکنون دارند با همدیگر انجام می دهند. همان کاری را خواهند کرد که ۲۰ سال است احزاب ناسیونالیست عشیره ای بارزانی و طالبانی بر سر مردم کردستان عراق آورده اند. در چند ماه گذشته همین احزاب حاکم در کردستان عراق مردم و جوانان معترض را که خواهان تحقق مطالباتشان بودند به گلوله بستند. کارنامه ۲۰ ساله حکومت محلی کردستان عراق گویای همه چیز است و در حالی که مردم مبارز و آزادیخواه کردستان عراق خواهان کنار زدن احزاب و جریانات ناسیونالیست و اسلامی در کردستان عراق هستند، کاملا روشن است که مردم شهرهای کردستان ایران قرار نیست تجربه مردم کردستان عراق را از سر بگزرانند بلکه برعکس  عملکرد احزاب ناسیونالیست و جریانات اسلامی و مرتجع حاکم بر کردستان عراق تکرار  چنین دم و دستگاهی را در کردستان ایران بمراتب سخت و مشکل کرده است. برای مردمی که سالهاست زیر تیغ اعدام و سرکوب رژیم اسلامی ارج نهادن به حقوق برابر زن و مرد، دفاع جانانه از حقوق کودک، خواست و مطالبات کارگری، امیال و  آرزوهای انسانی، چپ، سکولار و مطابق با آخرین استانداردهای جهانی سر لوحه پرچم مبارزاتیشان است، اهداف، افق و سیاستهای عقب مانده و به بن بست رسیده احزاب و جریانات ناسیونالیست جایی برای مانور دادن ندارد.  اینها نه تنها نمی توانند گوشه ای از خواست و مطالبات انسانی مردم را نمایندگی کنند بلکه درست در تقابل با آن قرار دارند. این جریانات عمدتا نقش مخرب و ایجاد مزاحمت کردن برای مردم را دارند. اگر شانسی برای رسیدن بقدرت می داشتند بدتر از بارزانی و طالبانی خون مردم را در شیشه می کردند اما خوشبختانه شانسی برای قدرت یابی اینها در کار نیست. قوم پرستانی هم که دارند زیر نام کومه له انشعاب می کنند یا می خواهند متحد شوند را باید بعنوان جریانات مخربی به جامعه معرفی کرد که در صورت وقوع یک سناریوی سیاه بزرگترین فاجعه ها را ببار خواهند آورد. اما همانطورکه گفتم اوضاع سیاسی و انقلابی در منطقه، فلج شدن سیاستهای جنگی آمریکا، موج وسیع رادیکالیسم اجتماعی در آمریکا و غرب و کلا فضای انقلابی و اعتراضی مردم برای یک زندگی انسانی، امید بستن باندهای قوم پرست به یک فضای میلیتاریستی را سد کرده است.

 

حسام یوسفی: بعنوان سوال آخر از حدود ده سال قبل تا کنون چندین انشعاب در میان طیفایی که از سازمان کردستان حزب کمونیست ایران انشعاب کرده اند همگی نام کومه را بر خود گذاشته اند بطوریکه تشخیص دادن آنها و  اینکه تفاوتهایشان در چیست و چرا انشعاب کردند قدری مشکل است. این احزاب چرا اسم دیگری بجز نام کومه له را برنگزیده اند؟ حکمت این کار در چیست؟

 

عبدل گلپریان: به نظر من نیازی نیست که برای تشخیص تفاوتهای اینها وقت صرف کرد چون اولا تفاوت و اختلافی در افق، اهداف و سیاستهایشان وجود ندارد. و همانطور که قبلا هم اشاره کردم اختلافات اینها بر سر موقعیت، مقام، پول و قدرت است . هر وقت هم ضرورت تقسیم غنایم و پستها ایجاب کند  فراخوان اتحاد می دهند و یکی می شوند.  انتخاب نام کومه له هم بخاطر اعتبار و محبوبیتی است که در دهه اول فعالیت علنی کومه له بر جای ماند. در آن دوران کومه له تنها جریان محبوب و با نفوذ در میان مردم و کارگران بود. این محبوبیت هم تنها بخاطر اهداف و ساستهای کمونیستی، چپ و رادیکال کومه له بود که صف آزادیخواهی سوسیالیسم و کمونیسم و خواست و مطالبات برحق مردم و کارگران را نمایندگی می کرد. افق و اهداف، سیاست و فعالیتهای آن دوران کومه له اکنون نه تنها نزد اینها موضوعیت ندارد بلکه درست  علیه تاریخ آن دوره هستند. قبل از انشعابات و در همان اوایل حضورشان در حزب کمونیست ایران، گرایش ناسیونالیستی در درون این حزب بودند. با فروپاشی بلوک شرق و حمله بورژوازی نظم نوین جهانی به کمونیسم، اینها هم پر وبال گرفتند. مصادره اسم کومه له تنها بخاطر محبوبیت تاریخی این نام در میان مردم بوده است . شهامت و جسارت این را ندارند که روی پای خودشان و با انتخاب اسامی دیگری عرض اندام کنند. خواستند با مصادره و آویزان شدن به نام کومه له از ذوب شدن خود جلوگیری کنند. احزاب و جریانات منشعب از سازمان کردستان حزب کمونیست ایران را حتی نمیشود ناسیونالیستی خواند . ناسیونالیست خواندن این جریانات ارفاق به آنهاست. اینها جریانات قوم پرستی هستند که اگر اوضاع بر وفق مرادشان پیش برود به جامعه خون می پاشند. ظرفیت مخرب و ویرانگر احزاب قومی را باید مدام به جامعه گوشزد کرد و شناساند.