جنبش اشغال به کجا میرود؟

دو روز پیش جنبش اشغال در نیویورک جشن دوماهگی خود را برپا کرد. اقدام چند صد فعال اجتماعی در مقابل غول اقتصادی سرمایه، وال استریت، در نیویورک در عرض این دو ماه بیشتر از هزار شهر جهان را در نوردید و در آخرین ابراز وجود خود جمعیتی هزاران نفره  را در شهر فرانکفورت آلمان به میدان آورد که با پرچمهای سرخ لرزه بر اندام نظام سرمایه داری انداخت. بلافاصله بعد از شروع این جنبش در نیویورک و شهرهای دیگر آمریکا نیروی سرکوب پلیس وارد کار شد و تلاش کرد آن را در نطفه خفه کند. در همان هفته اول پلیس بیش از ٧٠٠ نفر را در نیویورک دستگیر کرد. بعد از آن به کمپ اشغال در اوکلند حمله کردند و با باتوم و گاز اشگ آور و فلفل بجان فعالین افتادند. اما این حملات و   سرکوبها نه تنها مایه ترس و وحشت مبارزین نشد، بلکه تعداد بسیار بیشتری از مردم و کارگران را به صحنه آورد. بعد از حمله پلیس به جمع چند صد نفره اوکلند و تخلیه پارک، همان روز فعالین پارک را پس گرفتند و سه هزار نفر در مجمع عمومی آن شرکت کردند، و فراخوان یک اعتصاب عمومی را برای یک هفته بعد دادند، که بیشتر از صد هزار نفر در آن شرکت کردند. طی این دو ماه که جنبش اشغال آغاز شده است، دولت سیاست سرکوب و تحمل و انتظار را در پیش گرفته بود. امید داشتند که با گذشت زمان و با شروع زمستان جنبش اشغال تحلیل رود، اما اینطور نشد. با سرکوب هم کاری نتوانستند به پیش برند و این جنبش هر روز گسترده تر میشود.

همین الان مبارزین ضد سرمایه داری در همه جا آمادگی خود را برای ادامه جنبش و تحمل سرمای شدید زمستان اعلام کره اند. چادرهای مخصوص برای شرایط برف و سرما به اهتزاز در آورده اند. این آمادگی برای تحمل برف و سرمای سوزان عزم جزم فعالین جنبش اشغال را بنمایش میگذارد. اکنون دیگر هم برای مردم بجان آمده از ستم و تبعیض و استثمار نظام سرمایه داری و هم برای سرمایه داران و دولتهای آنها روشن شده است که جنبش اشغال، جنبش ضد سرمایه داری والستریت یک جنبش جدی است و به این سادگیها تحلیل برو نیست. در شهر ادمونتون کانادا که من هستم هم اکنون در میان برف و باد و دمای ٢٠ درجه زیر صفر فعالین به مبارزه خود و اشغال کمپ ادامه میدهند. تحمل این شرایط سخت حقیقتا کار آسانی نیست. اما آتش مبارزه همچنان شعله میشکد.

برای همین نیز با تداوم و سرسختی جنبش و آمادگی مبارزین برای اشغال پارکها و میدانها و با رشد کمی جنبش، دولت سرمایه داران دیگر نمیتوانست سیاست تحمل را ادامه دهد و طی هفته گذشته پلیس آمریکا تقریبا در تمام شهرها سیاست حمله و جمع کردن کمپهای اشغال را بکار گرفت و دولت کانادا هم دارد همین سیاست را تعقیب میکند. این حمله از کمپ پارک زوکاتی، که مبارزین به سیاق رزمندگان میدان التحریر قاهره آنرا میدان آزادی نام نهاده و به اشغال خود درآورده اند، شروع شده است. ١٧ نوامبر، چهار روز پیش، پلیس مسلح به تمام افزارهای جنگی وحشیانه به این کمپ حمله کرد و بیش از ٣٠٠ نفر را دستگیر نموده  و پارک را تخلیه کرد. همان روز در دانشگاه مشهور هاروارد آمریکا دانشجویان چادرهای اشغال را در وسط حیات دانشگاه برپا کردند و علیرغم تهدیدات مسئولین دانشگاه و پلیس دانشجویان حمایت خود را از جنبش اشغال اعلام کردند و شاخه دانشجویی جنبش اشغال را بنا نهادند. مسئولین دانشگاه در یک اقدام وحشت زده برای اولین بار بعد از جنگ جهانی دوم ورودیها و حیات دانشگاه را تحت کنترل پلیسی گرفتند و هیچ کس را بدون کارت دانشجویی به دانشگاه راه ندادند. در این روز بیش از ٣٠ هزار نفر در نیویورک در حمایت از جنبش اشغال تظاهرات کردند و با پلیس درگیر شدند. در شهرهای دیگر هم داستان به همین شکل است. در پورتلند، اوکلند، سیه تل، دنور، واشینگتن و شهرهای دیگر کمپهای اشغال برچیده شدند. در کانادا این جنبش در شهرهای تورنتو، ونکوور و ادمونتون در معرض حمله پلیس قرار دارند. در ادمونتون سومین و آخرین هشدار پلیس برای تخلیه محل برای روز یکشنبه، ٢١ نوامبر صادر شده است. تمام مراکز مالی دور و بر پارکی که ما در آنجا اشغال کرده ایم بسیج شده و به شهردار نامه نوشته و از دودی که از چادرهای ما برمیخیزد شکایت کرده اند. بدین ترتیب  پلیس یک درصدیها قرار است در این روز ما را به بهانه دود از کمپ بیرون کند. اینها امیدوار بودند که سرمای زمستان ما را به ترک کمپ وادار خواهد کرد اما وقتی دیدند ما خود را برای یک مبارزه طولانی و تحمل سرمای زمستان آماده کرده ایم، تصمیم گرفتند مستقیما وارد عمل شوند.

مبارزه ادامه دارد

بنابراین همه شواهد نشان میدهد که جنبش ما ٩٩ درصدی ها ممکن است با فراز و نشیب هایی روبرو شود، اما مبارزه ما کماکان ادامه دارد. از جمله همانطور که  اشاره کردم در نیویورک مردم با تظاهراتی ٣٠ هزار نفره و برپایی چادرهای اشغال در دانشگاه ها جواب سرکوبگری های دولت را دادند. در اوکلند فعالین فراخوان برای روز ١٢ دسامبر یعنی ٢٢ روز دیگر فراخوان به یک اعتصاب عمومی وسیع برای اشغال تمام بندرهای ساحل غرب آمریکا را داده اند (ساحل غرب آمریکا شامل ایالتهای واشنگتن، اوریگان و کالیفرنیا میشود). قبلا هم گوشه کوچکی از چنین حرکتی را در دوم نوامبر شاهد بودیم و دیدیم که در پاسخ به فراخوان مجمع عمومی ٣ هزار نفره اوکلند، نزدیک به صد هزار نفر در اعتصاب عمومی شرکت کردند و تازه تنها یکی از بندرها (بندر اوکلند) را به تعطیلی کشاندند و این اعتصابی یک روزه بود. در فراخوان جدید تمام بندرهای منطقه غربی آمریکا به تعطیلی کشیده خواهند شد و در صورت دخالت پلیس اعتصاب برای روزهای متمادی ادامه خواهد داشت. این یک اقدام شجاعانه است که میتواند معادلات سیاسی را بطور محسوسی تغییر دهد و همانند خود جنبش اشغال همه گیر گردد. اگر این اتفاق صورت پذیرد، یعنی اگر طبقه کارگر در سطحی گسترده با اعتصاب عمومی خود وارد میدان شود، میتوان سیمای تغییرات بنیادی را در آن دید. یک سایت و ارگان متحد کننده جنبش اشغال شهرهای مختلف، دهم دسامبر را بعنوان روز حمایت از حقوق بشر اعلام کرده و برای روزهای بعدی این هفته آکسیونهای متفاوتی برای جلب همبستگی اعلام داشته است. بنابراین همه بحث من اینست که اینها فعالین جنبش اشغال را از پارکها و میادین شهرها بیرون راندند اما بلافاصله ساختمانها و مدارس خالی در نیویورک، واشنگتن و اوکلند به اشغال فعالین در آمد و تمام شواهد نشانگر این است که این جنبش به این زودیها سر بازایستادن ندارد.

آنچه که تجربه دو ماهه این جنبش نشان داده  اینست که توحش و سرکوب پلیس نه تنها قادر به شکست این جنبش نیست بلکه عزم معترضین  را جزمتر میکند، نیروهای جدیدی را به صفوف این اعتراض وارد میکند و سیاستهای رادیکالتری را در دستور قرار میدهد. مجمع عمومی ٣ هزار نفره و اعصاب عمومی ١٠٠ هزار نفره اوکلند پس از یورش پلیس در اواخر ماه اکتبر، تظاهرات ٣٠ هزار نفره ١٧ نوامبر بعد از حمله پلیس به فعالین نیویورک و فراخوان اعتصاب عمومی کل منطقه ساحل غرب آمریکا پس از حمله اخیر پلیس به جنبش اوکلند شاهد زنده این ادعاست. سرکوب و وحشیگریهای پلیسی بیش از پیش مشروعیت طبقه حاکم را زیر سوال میبرد و احساس همسرنوشتی و نوعدوستی را در انسانها تقویت میکند. در پس هر حمله پلیسی و پخش اخبار و ویدیوهای مربوط به آن مردم کارگر و زحمتکش بیشتر به ماهیت دولت و پلیس و همدستی آنها با مافیای یک درصدیها پی میبرند. روشن است که مقابله مستقیم و سرکوب جنبش اشغال، این جنبش ٩٩ درصدی ها  برای طبقه حاکم امری بسیار دشوار است و آنچه که میتواند عامل افت و یا وقفه در این  جنبش شود،  بیشتر مربوط به مسائل و کمبودهای داخلی جنبش هست که باید برای آن پاسخی یافت.

امر رهبری و تعین یابی جنبش

اولین معضل امر رهبری، سازماندهی و تعین یابی جنبش اشغال است. این جنبش، بعضا از زبان سازماندهان خود، به نداشتن رهبری و خواستهای مشخص مشهور است و این دو از بزرگترین ضعفهای این جنبش هستند. اگر چه بعضا تلاش میشود که رهبر نداشتن این جنبش را نقطه قوت آن تصویر کنند.  توجیه هم اینست که با نداشتن رهبری و خواستهای مشخص اقشار مختلف اجتماعی میتوانند در آن شرکت کنند و همچنین حزب و جریان مشخصی قادر به قبضه کردن قدرت نخواهد بود. اما اتفاقا نقطه ضعف کار همین جاست.  دلیلش هم روشن است.  برای اینکه این جنبش پیروز شود باید اهداف مشخصی را پیش پای خود بگذارد. باید تعین یابد و سمت و سوی مشخصی را بگیرد. اگر خواستهای مشخصی توسط فعالین این جنبش تعیین نشوند، از بیرون جنبش تعیین خواهند شد و بنام جنبش بر آن تحمیل خواهند کرد. اگر امر رهبری هم از درون جنبش عروج نکند، از بیرون آن، ولی بنام آن رهبر تراشی خواهد شد و جنبش را به بیراهه خواهند برد. هر جنبش اجتماعی برای پیروزی خود احتیاج به سازماندهی و رهبری دارد.

روشن است که با تکیه بر صدها موضع و عمل و  نوشته و اظهار نظر و سخنرانی و شعار و پلاکارد میشود جهت گیری ضد سرمایه داری این جنبش را نشان داد. از جمله شعارهای رادیکالی که خصلت ضد سرمایه داری جنبش را نشان میدهند میشود به شعارهایی همچون: تمام قدرت به مردم – دنیای دیگری ممکن است – ما به تغییر این دنیا احتیاج داریم – این سیستم در هم شکسته است – این سیستم برای ٩٩ درصد کار نمیکند – سیستم سرمایه داری یک جنایت سازمانیافته است اشاره کرد و همه اینها  دارند این جهت را نشان میدهد. اما این خصلت ضد سرمایه داری بشکلی کلی و عام مطرح میشود و هنوز  تعریف روشنی پیدا نکرده است.  اغلب این ضدیت با سرمایه داری به ضدیت با بانکها و شرکتها و زیاده خواهی ها و حرص و آز سرمایه داران، صدور سرمایه به کشورهایی با دستمزد پایین و غیره تفسیر میشود و در این میان بطور مثال رابطه کار مزدی با توحش سرمایه داری مورد نقد مستقیم قرار نمیگیرد. همچنین برای دست اندرکاران این جنبش شیوه تغییر اغلب تعریف نشده است. گاها از انقلاب صحبت میشود ولی تغییر از طریق یک انقلاب اجتماعی مورد تاکید قرار نمیگیرد. از جمله بر رابطه دولت با بازار و با یک درصدیها تاکید میشود ولی سرنگونی دولت بعنوان دستگاه سیاسی سرمایه داران و نظام سرمایه داری در دستور کار قرار نمیگیرد.

طبعا دو ماهی بیش از عمر این جنبش نمیگذرد و هنوز در مراحل جنینی خود است. اما با توجه به اینکه این جنبش در پی و در ادامه و مرتبط با انقلابات شمال آفریقا و خاورمیانه شروع شده است، با توجه به اینکه امروز عصر اینترنت و فیس بوک است و باتوجه به اینکه این جنبش در قلب نظام سرمایه داری اتفاق میافتد و فعالینش میتوانند تا حدود زیادی آزادانه ابراز عقیده و نظر کنند، میتوان انتظار داشت  که جنبش اشغال در فرموله کردن خواستهای مشخص و نقد روشن خود بر نظم موجود  گامهای بسیاری به جلو بردارد. و  بطور واقعی از این جهت هنوز سردرگم است . دلایل آنهم از نظر من روشن است.

جنبش اشغال نقطه تلاقی اقشار و جنبشهای متفاوت اجتماعی است. از فعالین ضد جنگ تا محیط زیست تا اقلیتهای تحت ستم تا جنبش دانشجوئی تا جنبش فمینستی تا جنبش کارگری تا آنارشیستها تا کمونیستهای سنتی تا کمونیستها رادیکال و انقلابی در آن شرکت دارند. حتی در مواردی رد پای گروههای مذهبی اسلامی و مسیحی و بومی های آمریکای شمالی را میشود دید. روشن است که این ترکیب متنوع ویژه جنبش اجتماعی اشغال نیست و هر جنبش اجتماعی اقشار مختلف اجتماعی را بمیدان میاورد. اما آنچه که جنبش ضد سرمایه داری اشغال  را در معرض تهدید قرار میدهد اصرار سازماندهان آن بر کثرت خواستها و عقاید و نامتعین بودن جنبش در خواستها و امر رهبری آن است. در حالی که بافت ناهمگون جنبشهای اجتماعی زمینه کشمکش تاکتیکها و استراتژیها و راهکارهای متفاوت (چپ و راست ) و عروج یک نیروی غالب و رهبری کننده در این جنبشها را فراهم میکند، اصرار بر نامتعین بودن خواستها و رهبری جنبش تنها میتواند زمینه عروج نیروهای راست را فراهم سازد. بویژه راست جامعه در سطوح مختلف اجتماعی سازمان یافته و متعین است و در نبود یک رهبری و راهکار چپ اینها آلترناتیو طبیعی و فی الحال موجود جنبشها هستند. علائم عروج آنها را نیز فی الحال میتوان مشاهد کرد و این را میشود در بیانیه خواستهای منتشر شده از طرف اشغال وال استریت در نیویورک که حدود یک ماه پیش بیرون داده شد و بخصوص در قطعنامه ای بنام قطعنامه ٩٩ درصدیها که یکی دو روز پیش انتشار یافت مشاهده کرد. که در فرصتی دیگر به این دو قطعنامه پرداخت. بویژه قطعنامه ٩٩ درصدیها  تلاشیست برای طرح خواستهای این جنبش در مجمع عمومی سراسری که قرار است چهارم جولای سال ٢٠١٢ تشکیل بشود. که به نظر من راست روی های آنرا باید بطور جدی نقد کرد.

در هر حال از نظر من یکی از دلایل اساسی برای نامتعین بودن خواستها، نبود رهبری مشخص، نبود تحزب و عروج راست، عدم وجود یک نیروی چپ سازمان یافته است که بتواند نقد انقلابی خود از نظام سرمایه داری را در مجامع عمومی جنبش اشغال به کرسی بنشاند. دلیلش هم اینست که چپ علی العموم و بالاخص چپ انقلابی  بنا به دلایل تاریخی در غرب ضعیف بوده است. چپی که دست به ریشه های مسائل در نظام طبقاتی سرمایه داری ببرد تقریبا در غرب و بویژه در آمریکای شمالی غایب است. اگر چه اقشار زحمتکش تا حد زیادی به ماهیت ضد کارگری و ضد انسانی سرمایه داری پی برده اند یا در حال پی بردن هستند و عامل بدبختیهای خود را سیستم سرمایه داری میدانند، هنوز تبلیغات جنگ سردی و ضد کمونیستی بر ذهنیت مردم سنگینی میکند و آلترناتیو سوسیالیستی با تردید و مقاومت روبرو میشود. از طرف دیگر رسانه های اجتماعی و متفکران طبقه حاکم قادر شده اند دو ایده ارتجاعی را بنام ایده های پیشرو و انسانی جا بیاندازند که عمیقا هم به هم مربوط هستند. یکی اینکه ” ما باید به عقاید همدیگر احترام بگذاریم” و دیگری پدیده “مالتی کالچرالیسم یا چند فرهنگی بودن” است. این سیاست در غالب احترام به عقاید همدیگر احترام به مذهب و فرهنگ و تاریخ و سنت و انواع و اقسام خرافه تبلیغ میشود و عملا مانعی برای نقد افکار و عقاید ارتجاعی و عقب مانده و ضد انسانی تراشیده میشود. در نتیجه با وجود به رسمیت شناختن آزادی بیان، انتقاد از عقاید و فرهنگها و مذاهب امری مذموم بشمار میاید و عقب زده میشود. بدین ترتیب در قالب چند فرهنگی بودن جامعه تمام اقلیتهای مختلف قومی و مذهبی در قالبها و گتوهای مخصوصی جا داده میشوند و به این شکل نژاد پرستی، قوم پرستی و مذهب نهادینه شده و ابدی میشوند. این دو پدیده یک مانع جدی در برابر انتقاد رادیکال و انسانی از نظم موجود را تشکیل میدهند و وقت و انرژی زیادی از فعالین رادیکال میگیرند. تبلیغات ضد کمونیستی دوران جنگ سرد و این دو پدیده باید با سرعت و شدت کنار زده شوند تا نقد سوسیالیستی بتواند جای خود را پیدا کند.

پاسخ کمونیسم کارگریست

بنابر این وقتی ما به جنبش اشغال نگاه میکنیم از یک طرف اعتراض رادیکال مردم با شعارهای رادیکال را میبینیم. رشد و اعتلای جنبش و سماجت و عزم جزم معترضان در پس سرکوبها و وحشیگریهای پلیس را میبینیم، تکیه فعالین و مجامع عمومی اوکلند به اعتصابات عمومی را میبینیم. شعارها و سخنرانیها و نوشته های ضد سرمایه داری را میبینیم. همبستگی و حمایت فعالین جنبش در شهرها و کشورهای مختلف را میبینیم. پیامها و آکسیونهای همبستگی با انقلاب مصر را میبینیم. تصمیم به تحمل سرمای طاقت فرسای زمستان را میبینیم. و در کل اراده محکم و رادیکال انسانهای به ستوه آمده از نظام سرمایه داری برای تغییر را میبینیم. از طرف دیگر نامتعین بودن جنبش، نبود تحزب، نبود رهبری منسجم، نبود چپ سازمانیافته، در این میان بیرون آمدن قطعنامه های راست و تلاش راست برای خم کردن سر جنبش در مسیر راست را میبینیم.

اینکه این جنبش به کجا میرود موضوع کشمکش عملی توده های معترض علیه نظام سرمایه داری و نمایندگان و رهبران عملی و فکری آنها (که هنوز انسجام و سازماندهی لازم را نیافته است) از یک طرف، و راست حاکم متشکل از سرمایه داران و احزاب آنها و دولت و پلیس و مجلس و قوه قضائیه و غیره همراه با بخشهای راست در درون جنبش اشغال از طرف دیگر است. سرنوشت این جنبش به تلاش هر روزه فعالین آن و مردم و اقشار و طبقات حامی آن بستگی دارد. در بطن تحولات عظیم و انقلابی در شمال آفریقا و خاورمیانه، در بطن عمیقتر شدن بحران اقتصادی جهانی که کل اروپا را در معرض ورشکستگی اقتصادی قرار داده است و آمریکای شمالی و بخشهای دیگر دنیا هم تحت فشار شدید و روز افزون آن هستند، در بطن این اتفاق بزرگ که میلیونها انسان به طبیعت ضد انسانی و ضد کارگری و ضد ٩٩ در صدی نظام سرمایه داری پی برده اند و آن را فریاد میزنند، در بطن امکانات ارتباطی وسیع و سریع در تمام دنیا و امکان اتصال اعتراضات در نقاط مختلف و دور افتاده دنیا و در بطن یک تکان و تلاش جهانی برای دفاع از حرمت و حیات انسان، میشود امیدوار بود که در پس افت و خیزها، نیروهای چپ، رادیکال، انقلابی و کمونیستی بتوانند جای خود را در تحولات عظیم اجتماعی و سیاسی عصر حاضر پیدا کنند و دنیا را بسوی رهایی از سلطه سرمایه و بردگی مزدی رهنمون شوند. جنبش و حزب کمونیست کارگری باید در راس این تحولات قرار گیرد. واقعیت این است که دنیا و مسائل آن پاسخی جز کمونیسم کارگری ندارد. پیش بسوی انقلاب کمونیستی کارگری.*