«مذهب» و داستان «ظهور امام زمان»؟!(بخش بیست و چهارم)

داستان های هولناک جنایات و نسل کشی ­ها در کتاب های مقدس

در کتاب های مقدس، در تورات، انجیل و قرآن، جنایات و نسل کشی ­های فروانی و عجیب و غریبی وجود دارد. فاتحان باید به محض پیروزی، تمام افراد دشمن اعم از زن و کودک و حتی کودکان شیرخواره را یا باید قتل­ عام کنند و یا به اسارت و بردگی بگیرند.

این نسل­ کشی ­ها نیز همه به دستور خداوند است. در نسل ­کشی ­های «حضرت موسی»، حتی کودکان شیرخواره و زنان و دختران بی گناه نیز باید کشته می شدند. فقط در یک مورد، یعنی کشتار دختران باکره استثنا بوده است. همه این نسل­ کشی­ ها، به این خاطر است که خداوند زمینی را که این کودکان و زنان در آن زندگی می کردند را به بنی اسرائیل بخشیده است. اهالی این سرزمین ­ها باید از بین بروند تا آن مکان برای قوم «برگزیده» مهیا گردد.

در واقع خداوند به فرماندهی موسی، تمام بنی ­اسرائیل را از چنگ فرعون آزاد می سازد و فرعونیان را در دریای نیل غرق می­ کند. قوم بنی­ اسرائیل در پی سکونت سرزمین موعود، راهی فلسطین می­شوند. پس از فتل عام مردم شهرها و روستاها، قوم بنی اسرائیل، در آن جاها مستقر می شوند.

جالب است که تمامی متون کتاب مقدس و قسمت عهد عتیق، مورد قبول تمامی مسیحیان است و همه را آیات وحی الهی می ­دانند و به عنوان کلام مقدس آن را می ­پذیرند.

در کتاب مقدس، آمده است وقتی موسی ماموریت می ­یابد که بنی ­اسرائیل را از مصر به کنعان آورد، در بین راه با قبایلی برخورد می کنند که بنا است بنی ­اسراییل در سرزمین ایشان زندگی کنند و طبعا باید این قبایل از بین بروند. در کتاب مقدس نوشته شده است که خدا به موسی دستور می ­دهد با این قبایل به جنگ به پردازد و همه آن ها را از زن و مرد و کوچک و شیرخوار،  از دم شمشیر بگذراند: «چون به شهری نزدیک آیی تا با آن جنگ نمایی آن را برای صلح ندا بکن. و اگر جواب بدهد، و دروازه­ ها را برای تو بگشاید، آن گاه تمامی قوم که در آن یافت شوند، به تو جزیه دهند و تو را خدمت نمایند. و اگر با تو صلح نکرده، با تو جنگ نمایند، پس آن را محاصره کن. و چون یهوه، خدایت، آن را به دست تو بسپارد، جمیع ذکورانش را به دم شمشیر بکش. لیکن زنان و اطفال و بهایم و آن چه در شهر باشد، یعنی تمامی غنیمتش را برای خود به تاراج ببر، و غنایم دشمنان خود را که یهوه خدایت به تو دهد، بخور. به همه شهرهایی که از تو بسیار دورند که از شهرهای این امت­ها نباشند، چنین رفتار نما، اما از شهرهای این امت ­هایی که یهوه، خدایت، تو را به ملکیت می دهد، هیچ ذی نفس را زنده مگذار؛ بلکه ایشان را، یعنی حتیان و اموریان و کنعانیان و فرِزیان و حویان و یبوسیان را، چنان که یهوه، خدایت، تو را امر فرموده است، بالکل هلاک ساز.» (۱)

موسی، با این دستور خدا، وقتی به شهر سیحون حمله می ­کنند، همه زنان و کودکان را نیز از دم شمشیر می ­گذرانند تا بتوانند زمین ایشان را تصرف کنند: «آنگاه سیحون با تمامی قوم خود به مقابله ما برای جنگ کردن در یاهَص بیرون آمدند. و یهوه خدای ما او را به دست ما تسلیم نموده، او را با پسرانش و جمیع قومش زدیم. و تمامی شهرهای او را در آن وقت گرفته مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاک کردیم که یکی را باقی نگذاشتیم. لیکن بهایم را با غنیمت شهرهایی که گرفته بودیم، برای خود به غارت بردیم. از عروعیر که بر کناره وادی اَرنون است، و شهری که در وادی است، تا جِلعاد قریه ‌ای نبود که به ما ممتنع باشد. یهوه خدای ما همه را به ما تسلیم نمود.» (۲)

لشگریان موسی، به مدیان حمله می ­کنند و همه مردان را قتل عام می ­کنند. زنان و کودکان را اسیر می کنند. غنائم شهر را جمع می کنند و بقیه شهر را در آتش می ­سوزانند. سپس اسرا و غنائم را نزد موسی می ­برند؛ اما هیمن که چشم او به زنان و کودکان اسیر می ­افتد، بر قوم خود غضبناک می ­شود و می گوید آیا همه زنان و کودکان را زنده نگاه داشتید؟ پس الان هر ذکوری از اطفال را و هر زنی که مرد شناخته و با او همبستر شده را بکشید!

در کتاب مقدس، چنین آمده است: «و بنی ‌اسرائیل زنان مدیان و اطفال ایشان را به اسیری بردند، و جمیع بهایم و جمیع مواشی ایشان و همه املاک ایشان را غارت کردند. و تمامی شهرها و مساکن و قلعه‌ های ایشان را به آتش سوزانیدند. و تمامی غنیمت و جمیع غارت از انسان و بهایم گرفتند. و اسیران و غارت و غنیمت را نزد موسی و العازار کاهن و جماعت بنی ‌اسرائیل در لشکرگاه در عَرَبات موآب، که نزد اردن در مقابل اریحاست، آوردند.

موسی و العازار کاهن و تمامی سروران جماعت بیرون از لشکرگاه به استقبال ایشان آمدند. و موسی بر روسای لشکر یعنی سرداران هزاره‌ ها و سرداران صدها که از خدمت جنگ باز آمده بودند، ‌غضبناک شد. و موسی به ایشان گفت: آیا همه زنان را زنده نگاه داشتید؟ اینک اینانند که بر حسب مشورت بلعام، بنی ‌اسرائیل را واداشتند تا در امر فغور به خداوند خیانت ورزیدند و در جماعت خداوند وبا عارض شد. پس الان هر ذکوری از اطفال را بکشید و هر زنی را که مرد را شناخته، با او همبستر شده باشد بکشید. و از زنان هر دختری را که مرد را نشناخته، و با او همبستر نشده برای خود زنده نگاه دارید. و شما هفت روز بیرون از لشکرگاه خیمه زنید، و هر که شخصی را کشته و هر که کشته ‌ای را لمس نموده باشد از شما و اسیران شما در روز سوم و در روز هفتم، خود را تطهیر نماید. و هر جامه و هر ظرف چرمی و هر چه از پشم بز ساخته شده باشد و هر ظرف چوبین را تطهیر نمایید. … و غنیمت سوای آن غنیمتی که مردان جنگی گرفته بودند، از گوسفند ششصد و هفتاد و پنج هزار راس بود. و از گاو هفتاد و دو هزار راس. و از الاغ شصت و یک هزار راس. و از انسان از زنانی که مرد را نشناخته بودند، سی و دو هزار نفر بودند.» (۳) به این ترتیب، تعداد دختران باکره ­ای که زنده ماندند ۳۲ هزار نفر بود و بقیه مردم این منطقه را قتل عام کردند.

یکی دیگر از داستان های نسل­ کشی که در این «کتاب مقدس»، دستور الهی و پیامبرش آمده، کشتار مردم باشان است. مردم مملکت باشان مردمی بودند که در کشور خود که حدود شصت شهر و ده ها روستا داشت، زندگی می کردند تا این که خداوند بنی ­اسرائیل را از بردگی فرعونیان نجات داد و راهی سرزمین فلسطین کنونی شدند و تصمیم گرفتند در این سرزمین به زندگی خود ادامه دهند؛ به این خاطر، ابتدا باید یا ساکنین این سرزمین را از ملک خود بیرون می ­راندند و یا با آن ها می جنگیدند. آن ها، راه دوم را برگزیدند و به مملکت باشان حمله کردند. آن ها در این حمله، تمامی مردم این شصت شهر و ده ها روستا را از زن و مرد و کودک و نوجوان را قتل­ عام کردند و دست به غارت زدند: «پس یهوه، خدای ما، عوج ملک باشان را نیز و تمامی قومش را به دست ما تسلیم نموده، او را به حدی شکست دادیم که احدی از برای وی باقی نماند. و در آن وقت همه شهرهایش را گرفتیم، و شهری نماند که از ایشان نگرفتیم؛ یعنی شصت شهر و تمامی مرزبوم اَرجوب که مملکت عوج در باشان بود. جمیع این ها شهرهای حصاردار با دیوارهای بلند و دروازه ‌ها و پشت ‌بندها بود، سوای قرای بی ‌حصار بسیار کثیر. و آن ها را بالکل‌ هلاک کردیم؛ چنان که با سیحون ملک حشبون، کرده بودیم؛ هر شهر را با مردان و زنان و اطفال هلاک ساختیم. و تمامی بهایم و غنیمت شهرها را برای خود به غارت بردیم.» (۴)

در ادامه این جنگ ­ها و نسل­ کشی ­ها، نوبت به «حضرت یوشع»، می ­رسد. او، دیگر نه تنها مردم و زنان و کودکان بی ­پناه شهرها را سر می برید؛ بلکه گاو و گوسفندها را هم سربریده، همه را از دم هلاک کرده، سپس شهر را در آتش سوزانید: «آن گاه قوم صدا زدند و کرِناها را نواختند. و چون قوم آواز کرِنا را شنیدند و قوم به آواز بلند صدا زدند، حصار شهر به زمین افتاد. و قوم یعنی هرکس پیش روی خود به شهر برآمد و شهر را گرفتند. و هر آن چه در شهر بود از مرد و زن و جوان و پیر و حتی گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشیر هلاک کردند. و شهر را با آن چه در آن بود، به آتش سوزانیدند؛ لیکن نقره و طلا و ظروف مسین و آهنین را به خزانه خانه خداوند گذاردند.» (۵)

یکی دیگر از این نسل­ کشی ­ها، قتل عام مردم هفت شهر عزِیقه و مقیده، جِلجال، اریحا، لِبنه، لاخیش، حبرون و د‌بیر است که چون یوشع منطقه کوهستان و جنوب و هامون را تصرف کرد، تمام مردم شهرهای فوق را یک دم کشت و احدی را باقی نگذاشت: «پس یوشع تمامی آن زمین یعنی کوهستان و جنوب و هامون و وادی ها و جمیع ملوک آن ها را زده، کسی را باقی نگذاشت و هر ذی نفس را هلاک کرده، چنان ­که یهوه، خدای اسرائیل، امر فرموده بود. و یوشع ایشان را از قادش برنیع تا غز‌ه و تمامی زمین جوشن را تا جبعون زد. و یوشع جمیع این ملوک و زمین ایشان را در یک وقت گرفت؛ زیرا که یهوه، خدای اسرائیل، برای اسرائیل جنگ می­کرد.» (۶)

هنگامی که یوشع، به شهرهای حبرون و یرموت و لاخیش عجلون و اورشلیم حمله می ­کند و تمامی ساکنان این شهرها را از پیر و جوان و زن و مرد و کودک و نوجوان را قتل­ عام می ­نماید، پادشاهان این شهرها می ­گریزند و خود را در غاری پنهان می کنند و سربازان یوشع ایشان را می ­یابند و در همان غار، به عنوان اسیر نگه می ­دارند. چون از کشتار شهرها فارغ می ­شوند، پنج پادشاه را احضار می کنند و به گونه ­ای روی زمین می خوابانند تا همه سرداران لشگر بنی ­اسرائیل در جلوی چشم لشگریان، پای خود را بر گردن این پادشاهان نهند و بگذرند. سپس آن ها را شکنجه می ­کنند و به دار می ­آویزند.

در ضمیمه کتاب یوشع، آمده است: «و چون ملوک را نزد یوشع بیرون آوردند، یوشع تمامی مردان اسرائیل را خواند و به سرداران مردان جنگی که همراه وی می­ رفتند، گفت: نزدیک بیایید و پای­ های خود را بر گردن این ملوک بگذارید. پس نزدیک آمده، پای ­های خود را برگردن ایشان گذاردند. و یوشع به ایشان گفت: مترسید و هراسان مباشید. قوی و دلیر باشید؛ زیرا خداوند با همه دشمنان شما که با ایشان جنگ می کنید‌، چنین خواهد کرد. و بعد از آن یوشع ایشان را زد و کشت و بر پنج دار کشید که تا شام بر دارها آویخته بودند. و در وقت غروب آفتاب، یوشع فرمود تا ایشان را از دارها پایین آوردند، و ایشان را به مغاره ‌ای که در آن پنهان بودند انداختند، و به دهنه مغاره سنگ ­های بزرگ که تا امروز باقی است، گذاشتند.» (۷)

یکی دیگر از هولناک ترین قتل عام هایی که داستانش در کتاب مقدس آمده، کشتار مردم شهر عای توسط «حضرت یوشع» است که با یک نیرنگ جنگی، یوشع لشگریانش را به دو قسمت تقسیم می کند: نیمی از آن ها پنهان می شوند و نیم دیگر دور دروازه شهر عای مشغول نبرد می ­شوند و به طور تصنعی شکست می ­خورند و می گریزند. مدافعان بی ­خبر شهر، دروازه ­های شهر را باز می کنند و به تعقیب فراریان در میان صحرا می ­پردازند. در این هنگام آن قسم از لشگریان یوشع که پنهان شده بودند، از مخفی گاه بیرون می ­آیند و از غیبت مدافعان شهر سوء استفاده می کنند و وارد شهر بی ­دفاع می شوند و تمامی زنان و کودکان بی ­دفاع شهر را سر می ­برند. سپس شهر را آتش می ­زنند. مدافعان شهر که می ­بینند از داخل شهر دود و آتش بلند است، متوجه می ­شوند که فریب جنگی خورده ­اند و تا عزم برگشت به شهر می کنند، محاصره می شوند. سربازان یوشع، همه ایشان را نیز می ­کشند. پادشاه شهر زنده دستگیر می ­شود و نزد یوشع آورده می ­شود. وی را نیز به دار می ­آویزند. تا غروب آفتاب هیچ یک از دوازده هزار ساکن شهر عای دیگر زنده نمی ­ماند: «و یوشع بامدادان به زودی برخاسته، قوم را صف ‌آرایی نمود، و او با مشایخ اسرائیل پیش روی قوم به سوی عای روانه شدند. و تمامی مردان جنگی که با وی بودند روانه شده، نزدیک آمدند و در مقابل شهر رسیده، به طرف شمال عای فرود آمدند. و در میان او و عای وادی‌ ای بود. و قریب به پنج هزار نفر گرفته، ایشان را در میان بیت ‌ئیل و عای به طرف غربی شهر در کمین نهاد. پس قوم، یعنی تمامی لشکر که به طرف شمالی شهر بودند و آنانی را که به طرف غربی شهر در کمین بودند قرار دادند، و یوشع آن شب در میان وادی رفت. و چون ملک عای این را دید، او و تمامی قومش تعجیل نموده، به زودی برخاستند و مردان شهر به مقابله بنی ‌اسرائیل برای جنگ به جای معین پیش عربه بیرون رفتند، و او ندانست که در پشت شهر برای وی در کمین هستند. و یوشع و همه اسرائیل خود را از حضور ایشان منهزم ساخته، به راه بیابان فرار کردند. و تمامی قومی را که در شهر بودند ندا در دادند تا ایشان را تعاقب کنند. پس یوشع را تعاقب نموده، از شهر دور شدند. و هیچ کس در عای و بیت‌ ئیل باقی نماند که از عقب بنی‌اسرائیل بیرون نرفت، و دروازه‌ های شهر را باز گذاشته، اسرائیل را تعاقب نمودند.

و خداوند به یوشع گفت: مزراقی که در دست توست، به سوی عای دراز کن؛ زیرا آن را به دست تو دادم؛ و یوشع، مزراقی را که به دست خود داشت به سوی شهر دراز کرد. و آنانی که در کمین بودند، به زودی از جای خود برخاستند و چون او دست خود را دراز کرد، دویدند و داخل شهر شده، آن را گرفتند و تعجیل نموده، شهر را به آتش سوزانیدند. و مردان عای بر عقب نگریسته، دیدند که اینک دود شهر به سوی آسمان بالا می ­رود. پس برای ایشان طاقت نماند که به این طرف و آن طرف بگریزند. و قومی که به سوی صحرا می ‌گریختند، بر تعاقب کنندگان خود برگشتند. و چون یوشع و تمامی اسرائیل دیدند، که آنانی که در کمین بودند شهر را گرفته ‌اند و دود شهر بالا می ­رود، ایشان برگشته، مردان عای را شکست دادند. و دیگران به مقابله ایشان از شهر بیرون آمدند، و ایشان در میان اسرائیل بودند. آنان از یک طرف و اینان از طرف دیگر و ایشان را می ­کشتند. به حدی که کسی از آن ها باقی نماند و نجات نیافت. و ملک عای را زنده گرفته، او را نزد یوشع آوردند.

و واقع شد که چون اسرائیل از کشتن همه ساکنان عای در صحرا و در بیابانی که ایشان را در آن تعاقب می ­نمودند فارغ شدند، و همه آن ها از دم شمشیر افتاده هلاک گشتند، تمامی اسرائیل به عای برگشته، آن را به دم شمشیر کشتند. و همه آنانی که در آن روز از مرد و زن افتادند، دوازده هزار نفر بودند؛ یعنی تمامی مردمان عای؛ زیرا یوشع دست خود را که با مزراق دراز کرده بود، پس نکشید تا تمامی ساکنان عای را هلاک کرد؛ لیکن بهایم و غنیمت آن شهر را اسرائیل برای خود به تاراج بردند، موافق کلام خداوند که به یوشع امر فرموده بود. پس یوشع عای را سوزانید و آن را تودۀ ابدی و خرابه ساخت که تا امروز باقی است. و ملک عای را تا وقت شام به دار کشید و در وقت غروب آفتاب، یوشع فرمود تا لاش او را از دار پایین آورده، او را نزد دهنه دروازه شهر انداختند و تودۀ بزرگ از سنگ ­ها بر آن برپا کردند که تا امروز باقی است.» (۸)

تعداد قتل عام هایی که بر اساس کتاب مقدس، به فرمان خدا صورت گرفته است، بسیار بیش تر و هولناک تر از آن است که به نمونه هایش در بالا اشاره کردیم. تمام آیات ذکر شده، از کتاب مقدسی است که همه مسیحیان بدون استثنا آن را کلام خدا و وحی الهی می دانند. هر کسی که به مسیح ایمان دارد، باید به این آیات ایمان بیاورد و بپذیرد که خداوند فرمان کشتن و سوزاندن کودکان را نیز صادر کرده و از سوی پیامبرانش به مرحله اجرا درآمده است.

در کتاب استر، آمده است: خشایار شاه، پادشاه پارس در آخرین روز جشن ۱۸۰ روزه، دستور داد ملکه وشتی زیبایش را به مقامات و مهمانانش نشان دهد. ملکه امتناع ورزید و پادشاه بسیار خشمناک شد. و در همان مجلس ملکه وشتی را طلاق داد. از میان تمام دخترانی که به حرمسرا آمده بودند استر دختر یتیم یهودی انتخاب شد و وی به جای وشتی ملکه ایران گردید. پس از این جریان، هامان وزیر خشایار شاه، توطئه ای برای قتل یهودیان می چیند. اما این توطئه به ضرر وی تمام می شود و خشایار شاه دستور قتل هامان و تمام پسرانش را صادر می کند. هم چنین اجازه می دهد مخالفین شان را از میان بردارند و مردخای پسر عموی استر، فرمانی به نام پادشاه نوشت و آن را به همه جا فرستاد. فرمانی که به یهودیان اجازه می داد مخالفین خود را از هر قومی که باشند، بکشند و دارایی شان را به غنیمت بگیرند.

در تورات آمده است در سراسر مملکت همه از یهودیان می ترسیدند. تمام حاکمان و استان داران، مقامات مملکتی و درباریان از ترس مردخای، به یهودیان کمک می کردند. و به این ترتیب یهودیان به ایرانیان حمله کردند و آن ها را از دم شمشیر گذرانده، کشتند. (استر، ۶:۹)

در کتاب مقدس، می خوانیم در آن روز تنها در پایتخت پانصد نفر را که ده پسر هامان نیز جزو آن ها بودند، کشتند. روز بعد، باز یهودیان پایتخت جمع شدند و سیصد نفر دیگر را کشتند. بقیه یهودیان در سایر استان ها هفتاد و پنج هزار نفر از دشمنان خود را کشتند و در هیچ کجا نقل نشده که این همه کشتار در ازای ریخته شدن حتی یک قطره خون از یک یهودی باشد. و سپس تورات یادبود این جشن ایرانی کشی را بر یهودیان فرض و لازم گردانید. (استر، ۳۲:۱۰)

پوریم یکی از بزرگ ترین جشن های یهودیان است. آنان واقعه کشتار ۷۵۸۰۰ نفر ایرانی را هر ساله جشن می گیرند و به همین مناسبت، سیزدهم ماه ادار را روزه می گیرند. چهاردهم و پانزدهم ماه ادار را به رقص و پایکوبی می پردازند.

 

انبیا در قرآن و کتاب مقدس و تناقضات

تشابه ها و تفاوت های زیادی در داستان های قرآن و کتاب مقدس وجود دارد. برای مثال، در قرآن کریم، خداوند آدم را از بهشت بیرون می کند. بنابراین، به نظر می رسد قرآن تقلیدی از کتاب مقدس است. چرا که کتاب مقدس قدیمی تر از قرآن است.

در حالی که در کتاب مقدس، آدم به زمین فروافکنده می ‌شود، چون از درخت معرفت نیک و بد خورد؛ چرا که خداوند نمی ‌خواست، انسان به نیک و بد آگاه شود؟ (پیدایش ۳: ۱-۲۴)

در قرآن کریم، ابراهیم در مناظره ‌ای شجاعانه با حاکم مصر، او را به خداوند دعوت می کند: آیا از حال آن کس که چون خدا به او پادشاهی داده بود (و بدان می ‏نازید، و) با ابراهیم درباره پروردگارش محاجه می کرد، خبر نیافتی؟ آن گاه که ابراهیم گفت: «پروردگار من همان کسی است که زنده می ‏کند و می ‏میراند.» گفت: «من هم‏ زنده می کنم و هم‏ می ‏میرانم. ابراهیم گفت: «خدای من‏ خورشید را از خاور برمی ‏آورد، تو آن را از باختر برآور.» پس آن کس که کفر ورزیده بود، مبهوت ماند. و خداوند قوم ستم کار را هدایت نمی ‏کند. (بقره-۲۵۸)

اما در کتاب مقدس، از این شجاعت او خبری نیست و برعکس ابراهیم از ترس جانش، همسر خود را به همان حاکم مصر پیش کش می ‌کند، به طوری که بعدا، حتی حاکم مزبور هم، ابراهیم را برای این کار، ملامت می ‌کند. (پیدایش ۱۲: ۱۰-۲۰)

در قرآن، خداوند با ابراهیم عهد می ‌بندد و او را پیشوا قرار می دهد، اما وقتی ابراهیم آن را برای تمام فرزندانش تقاضا می کند، خداوند می ‌گوید: عهد من به فرزندی که ستم گر باشد، نمی ‌رسد؛ لذا عهد خدا شامل تمام فرزندان ابراهیم نمی ‌شود: «… خدا به ابراهیم، فرمود: «من تو را پیشوای مردم قرار دادم.» ابراهیم پرسید: «از دودمانم چطور؟» فرمود: «پیمان من به بیدادگران نمی رسد.» (بقره-۱۲۴)

اما در کتاب مقدس، خدا در عهد خود با ابراهیم، او را پدر امت ‌ها معرفی کرده که پادشاهان از وی به وجود می آیند و می ‌گوید: «این عهد با فرزندان او نیز به صورت دائمی است و تمام فرزندان ابراهیم را شامل می شود، چه ستم گر باشند، چه نباشند.» (پیدایش ۱۷: ۴-۱۱)

قرآن، در داستان لوط می ‌گوید: «به لوط حکم و دانش دادیم… و همانا لوط از پیامبران بود.» (انبیاء-۷۴ و صافات-۱۳۳) و نیز می گوید: لوط در زمره کسانی است که خدا هدایت شان نموده، پس به روش آن ها اقتدا کن… (انعام-۹۰)

اما در کتاب مقدس، لوط شراب نوشیده، سپس در حال مستی با دخترانش… آنان نیز هر کدام پسری به دنیا آوردند که نسب بعضی از انبیا به آنان می ‌رسد؛ مانند داوود، سلیمان و عیسی، حال آن که به حکم خود کتاب مقدس، افراد حاصل از… اهل نجات نیستند!» (پیدایش ۱۹: ۳۱-۳۸)

«و لوط وقتی که به قوم خود گفت: شما به فحشایی می پردازید که پیش از شما هیچ کسی از جهانیان به آن نپرداخته است – آیا با مردان آمیزش جنسی می کنید و راه زنی می کنید و در انجمن های خود به کارهای ناخوشایند می پردازید؟ پاسخ قوم وی چیزی غیر از این نبود: اگر راست می گویی عذاب خدا را بیاور.» (عنکبوت: ۲۸ـ۲۹)

«وقتی فرمان ما رسید بالای آن شهر را به جای شالوده آن قرار دادیم (یعنی شهر پایین کشیده شده که سقف ها از سطح زمین پایین تر رفته و به جای شالوده ها قرار گرفته)، و بر آن شهر سنگ گلِ پخته شده سفت گوگردی (یا متمایل به زرد) را لایه لایه بر آن باریدیم.» (هود: ۸۲) «از آن شهر نشانه ای عینی برای کسانی که می اندیشند به جا گذاشتیم.» (عنکبوت: ۳۵)

بنابر آیات قرآن، قوم لوط قومی بوده اند که مردان آن از جمله هم جنس گرایی داشته اند. و با کشیده شدن شهر آن ها به پایین و باریده شدن لایه لایه سنگ گلِ پخته شده سفت گوگردی (یا متمایل به زرد) از بین رفته اند و اثری از آن نیز برای اندیشمندان به جا گذاشته شده است.  

قوم لوط در شهر سدوم در بخش جنوبی دریای مرده، زندگی می کرده اند. نقاشی ها و جسدهای سنگی به دست آمده از زیر زمین همه نشان می دهند که در فرهنگو مناسبات مردم، هم جنس گرایی هم رواج داشته است.

اما مطالعات زمین شناسی می گوید که زمین در منطقه مزبور بر اثر فشارهای آتش فشانی در یک گسل (شکاف لایه های زمین) نشست کرده است. قله های منطقه دهانه های آتش فشان دارند، منطقه دارای گدازه های آتشفشانی سرد شده بر سطح لایه های سنگ هایرسوبی و آهکی است. و نشان دهنده این هستند که در آن منطقه زلزله رخ داده و آتشفشان از ۳ نقطه مواد آتشفشانی را بر روی شهر ریخته بوده و شهر را دفن کرده است. همین طور در محل شهر سدوم، یک شیب درازی وجود دارد که ناشی از فرو ریختن مواد ناشی از زلزله بوده است.

قرآن در داستان داوود، می ‌گوید: «ما سلیمان را به داوود بخشیدیم؛ چه بنده خوبی! زیرا همواره به سوی خدا باز می ‌گشت و به یاد خدا بود.» (ص-۳۰)

اما کتاب مقدس، در داستان داوود می ‌گوید: «داوود علیه ‌السلام با زن اوریا زنا کرد. آن زن حامله ‌شد. حضرت داوود نیز شوهر آن زن را ‌کشت و .. سلیمان علیه‌السلام از این زنا متولد ‌شد.» (سموئیل دوم ۱۱: ۲-۲۷ و ۱۲: ۹-۱۲)

در قرآن، هارون یار و یاور موسی است و پیوسته به موسی برای هدایت مردم به سوی خدا، کمک می کند: «و به یقین (ما) به موسی کتاب آسمانی عطا کردیم، و برادرش هارون را همراه او دستیارش گردانیدیم.» (فرقان-۳۵)

اما در داستان موسی در کتاب مقدس، هارون گوساله می ‌سازد و خود با بنی اسرائیل گوساله پرست می ‌شود. (خروج ۳۲: ۱-۹)

در قصه سلیمان، قرآن می گوید: «سلیمان کافر نشد، بلکه شیاطین کفر ورزیدند.» (بقره-۱۰۲).

قرآن، سلیمان را بنده‌ ای مومن معرفی می ‌کند: و به راستی به داوود و سلیمان دانشی عطا کردیم، و آن دو گفتند: «ستایش خدایی را که ما را بر بسیاری از بندگان با ایمانش برتری داده است.» (نمل-۱۵)

در حالی کتاب مقدس در داستان خود، درباره سلیمان می گوید: «زنان سلیمان، در آخر عمر او، دلش را از خدا برگرداندند و او بت‌ پرست گردید. لذا خشم خداوند بر سلیمان بر افروخته شد و آن چه را خداوند به او امر فرموده بود، به جا نیاورد.» (اول پادشاهان ۱۱: ۱-۱۳)

قرآن در قصه‌ سلیمان، می نویسد: و چون فرستاده‏ نزد سلیمان آمد، سلیمان گفت: «آیا مرا به مالی کمک می ‏دهید؟ آن چه خدا به من عطا کرده، بهتر است از آن چه به شما داده ‏است. نه، بلکه شما به ارمغان خود شادمانی می نمایید.» (نمل-۳۶)

اما در کتاب مقدس، سلیمان به شدت شیفته و فریفته زن، طلا و سایر امور دنیایی می شود. (اول پادشاهان ۱۰: ۱۵-۲۹ و ۱۱: ۱-۳)

بر اساس داستان قرآن، زنان از سلیمان تاثیر می ‌گیرند و با ارتباط با سلیمان به خداوند ایمان می ‌آورند: … ملکه‏ گفت: پروردگارا، من به خود ستم کردم و اینک با سلیمان در برابر خدا، پروردگار جهانیان، تسلیم شدم. (نمل-۴۴)

اما براساس داستان کتاب مقدس، سلیمان از زنان تاثیر می ‌پذیرد و حتی در این راه ایمانش را از دست می دهد. (اول پادشاهان ۱۱: ۲-۵)

در قرآن، نوح به عنوان پیامبری به دور از هر آلایش معرفی می شود: «و به او (ابراهیم) اسحاق و یعقوب را بخشیدیم، و همه را به راه راست درآوردیم، و نوح را از پیش راه نمودیم، … و این‌ گونه، نیکوکاران را پاداش می ‏دهیم.» (انعام-۸۴ـ۹۰ و نیز ر.ک: صافات-۸۰ و ۸۱؛ نساء-۱۶۳ و آل ‌عمران-۳۳ـ۳۵)

اما در داستان کتاب مقدس، نوح شراب نوشیده و از شدت مستی عریان شد و پسرانش ردایی را روی او افکندند، تا برهنگی پدر نمایان نباشد. (پیدایش ۹: ۲۰-۲۵)

در قرآن، ایوب به عنوان فردی شکیبا معرفی می ‌شود: «… ما او را شکیبا یافتیم. چه نیکو بنده ‏ای! به راستی او توبه ‏کار بود.» (ص-۴۴)

اما در کتاب مقدس، ایوب پیوسته نفرین، گله و شکایت می ‌کند و فردی بی ‌صبر و ناشکیبا است. (ایوب ۳: ۱-۲۶)

 

منابع:

۱- سفر تثنیه، ۲۰: ۱۰-۱۷٫

۲- سفر تثنیه، ۲: ۳۲-۳۷٫

۳- سفر اعداد، ۳۱: ۹-۲۰ و ۳۲-۳۵٫

۴- سفر تثنیه، ۳: ۳-۷٫

۵- یوشع، ۶: ۲۰ و ۲۱ و ۲۴٫

۶- همان، ۱۰: ۴۰-۴۲٫

۷- یوشع، ۱۰: ۱۶-۱۸ و ۲۲-۲۷٫

۸- یوشع، ۸: ۱۰-۲۹٫

 

پنج شنبه بیست و ششم آبان ۱۳۹۰ – هفده نوامبر ۲۰۱۱

 

ادامه دارد.