پنجره چشم هایت

تو را از پنجره چشم هایت
که می گشائی پرده ها را
در برابر نسیم صبحگاهی
می شناسمت
…….
تورا از سیاهی چشم ت
که سیاه تر از شبهای زندانم بود
می شناسمت
…….
تو را از تیر مژگانت
که هر لحظه قلبم را
نشانه می رود
می شناسمت
……….
تو را از کمند گیسوان ت
که هم چون شاخه های بید مجنون
مرا در خود می پیچد
می شناسمت
………..
تو را از لبهای سرخت
که می چکد هر لحظه شراب ناب
می شناسمت
………
تو را با آن قد سرو وش
که در باغ عشق مان
تنهای تنها نشسته ای
می شناسمت
…………
ومن با یک سبد از گلهای سرخ قلبم
در باغ عشق مان
منتظر
به زانو نشسته ام.
اکبر یگانه ۲۰۱۱٫۱۱٫۱۱