خانه کارگر، تجدید پیمان با ولایت فقیه

“قطعنامه پایانی خانه‌های کارگر سراسر کشور” بعد از گردهمائی سران این نهاد جاسوسی دولتی در بین کارگران در روزهای ۵ و ۶ آبان منتشر شد. “خانه کارگر” که یکی از نهادهای مهم توطئه گری و جاسوسی رژیم است در این “قطعنامه” از همان ابتدا با ولایت فقیه و رژیم او “تجدید پیمان” می بندد و بار دیگر به جامعه و جنبش کارگری یادآوری می کند که نهادی است در خدمت سرکوب که در مراکز کاری سرهم بندی شده است. شاه کلید نشستها و قطعنامه های خانه کارگر در این قطعنامه هم آمده است: “خداوند بخشنده و مهربان را ستایش میکنیم که این توفیق را به ما عنایت کرد که یکبار دیگر خانواده بزرگ کارگری در قالب هیأت های اجرایی که به حق نمایندگان این قشر عظیم میباشند دور هم گرد آیند تا در سایه نظام جمهوری اسلامی و مقام عظمای ولایت ضمن تجدید پیمان با آرمانهای شهدای انقلاب و امام شهدا تعهد خود را به ادامه راه آنان اعلام نمایند.” در بند اول این “قطعنامه” باز همین پاراگراف نقل قول شده در بند اول قطعنامه که در واقع بند اول کلیه قطعنامه های خانه کارگر است، می آید: “حفظ نظام جمهوری اسلامی ـ پیروی از ولایت فقیه و استمرار راه شهدای انقلاب و امام راحل و پایبندی به قانون اساسی از اصول جدایی ناپذیر جامعه کارگری است و جامعه کارگری همانطور که تاکنون اثبات کرده پای آن خواهد ایستاد.”

دو نقل قول بالا را اینجا آوردم تا توجه خواننده را به این نکته اصلی درباره خانه کارگر جلب کنم که این نهاد نه یک تشکل کارگری زرد طرفدار دولت، که معمولا سعی می کنند نشان دهند مستقل از دولت هستند؛ بلکه یک نهاد سیاه جاسوسی و سرکوب دولت در میان کارگران است که اعضای آن خود شخصا جا و بیجا اقرار می کنند دولتی است و واژه “کارگر” فقط در اسم آنست. بغیر از همان واژه “کارگر” هیچگونه ربطی به سوخت و ساز زندگی روزمره کارگران، مگر سرکوب مداوم آن، ندارد.

در پرتو این تجدید پیمان با رژیم پوسیده جمهوری اسلامی، لازم است برای یادآوری، یکبار دیگر نگاهی گذرا به چگونگی بوجود آمدن خانه کارگر رژیم، رسالت و راز بقاء آن بیاندازیم.

 

خانه کارگر سرهمبندی می شود

در تاریخ بسیار اتفاق افتاده است که تشکل‌های زردی به دستور دولت و یا کارفرماها درست شده اند و با تمام ضدیتی که با تشکل‌های مستقل کارگری داشته اند، اما حاصل مستقیم و بلاواسطه سرکوب تشکل‌ها و فعالین مستقل کارگری نبوده اند. خانه کارگر رژیم جمهوری اسلامی اما با سرکوب خانه کارگر واقعی کارگران در سال ١٣۵٨ و همچنین زیرمجموعه اصلی آن، شوراهای اسلامی کار هم حاصل قلع و قمع شوراهای واقعی کارگران در انقلاب ایران است. خانه کارگر رژیم از دل حزب جمهوری اسلامی و در حمله به محل تجمع نیروهای سوسیالیست و مبارز که تحت نام خانه کارگر فعالیت می کردند، بیرون آمد. در ابتدای سر کار آمدن جمهوری اسلامی و در دل کشمکش‌های جناح‌های مختلف آن، حزب جمهوری اسلامی تلاش می کرد قدرت دولتی را قبضه کند. این موضوع بدون سرکوب اپوزیسیون و کارگران چپ و کمونیست امکان پذیر نبود. رژیم اسلامی می دانست که این جنبش و اعتصابات کارگری بودند که حکومت پهلوی را سرنگون کردند و به عنوان یک رژیم ضدانقلابی که وظیفه اش سرکوب انقلاب بود، میدانست که با جنبش کارگری چکار باید بکند. حزب اللهی های سر به حزب جمهوری اسلامی در میان کارگران و مشخصا علیرضا محجوب و علی ربیعی که خود در اعتصاباتی دست داشته و رهبری کرده بودند، با سازمان دادن یک حمله سازمان یافته به “خانه کارگر” در سال ١٣۵٨، که بهشتی و رفسنجانی پشت آن بودند، کارگران کمونیست را از این محل راندند که خود مقدمه ای شد بر حمله به دفاتر سازمان‌های چپ و کمونیست در همان سال و در انقلاب فرهنگی سال بعد از آن. خانه کارگر همچنین در راندن مدیران گماشته باند بازرگان در کارخانجات که بعنوان “لیبرال” شناخته شده بودند و بعد از متواری شدن مدیران ساواکی و سر به رژیم شاه به این مسئولیت‌ها رسیده بودند و از رقیبان اصلی حزب جمهوری اسلامی در کارخانجات بودند، نقش مهمی داشتند. در نتیجه رسالت سرهمبندی کردن “خانه کارگر” رژیم و “شوراهای اسلامی کار” که مهمترین زیرمجموعه خانه کارگر و همچنین مقر آنها خانه کارگر بود، راندن مدیران دست نشانده جناح بازرگان و همچنین قلع و قمع شوراهای کارگری بود.

 

باندهای رژیم و خانه کارگر

خانه کارگر و زیرمجموعه هایش و بخصوص شوراهای اسلامی کار، در شکاف‌های رژیم و دسته بندی و باندهای رژیم، از آنجا که دست ساز حزب جمهوری اسلامی وقت که رفسنجانی، بهشتی و خامنه ای از مهره های اصلی آن بودند، می باشند، عمدتا در پیوند با باند رفسنجانی و خط امام رژیم اند. منتها از زمان حاشیه ای شدن “لیبرال”های اسلامی مهدی بازرگان و نهضت آزادی، توسط همه باندها و جناح‌های رژیم تحمل شده و بعنوان نمایندگان کارگران برای این رژیم هر جا که لازم بوده و بنابه ضرورت، قلمداد شده اند. و این شامل حمله با کلت و موکت بر به فعالین کارگری تا گزارش دادن بوی حتی کوچکترین خطری که از جانب کسی بر علیه جمهوری اسلامی به مشامشان رسیده باشد، نیز می شود. اگر کارکرد خانه کارگر و شوراهای اسلامی اش هم مثل دیگر باندهای رژیم بود، آنها هم با هر دست بدست شدن قدرت در نهادهای اصلی حاکمیت مثل ریاست جمهوری اسلامی، مجلس های شورای اسلامی و خبرگان، شورای نگهبان، شوراهای شهر و روستا و غیره و غیره، کنار گذاشته و بی خاصیت می شدند. اما می دانیم که چنین نشده اند. در نتیجه آنچه که این نهاد را ویژه می کند، بازوی پلیسی رژیم و مدیریت بودن آنها در بین کارگران می باشد.

خبرگزاری ایلنا در ۷ اردیبهشت ماه بنقل از حسن صادقی نوشته بود :”اگر تشکل‌هاى کارگرى (خانه کارگر و شوراى اسلامى کار) و قوانینى که از جیب کارگران تصویب می‌‏شود، نبود، تاکنون خیابان هاى تهران زیر پاى کارگران گرسنه مى لرزید.” و درست از آنجا که این نهادهای سرکوب دست کارگران را از لرزاندن خیابانهای تهران از پشت بسته اند و از آنجا که رسالت اصلی آنها “حفظ نظام جمهوری اسلامی ـ پیروی از ولایت فقیه و استمرار راه شهدای انقلاب و امام راحل و پایبندی به قانون اساسی” است؛ همه جناحهای رژیم، از دم و دستگاه زمان ریاست جمهوری اسلامی خامنه ای و رفسنجانی گرفته تا خاتمی و احمدی نژاد، وجود این نهادهای سرکوب را تحمل می کنند.

 

خانه کارگر و زیرمجموعه های آن زوال می یابند

خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار هیچوقت توسط کمونیستها بعنوان “تشکل” کارگری، حتی نوع زرد، آنهم به رسمیت شناخته نشدند؛ بلکه بعنوان همان نهادهای “بازوی پلیسی رژیم و مدیریت در بین کارگران و درون جنبش کارگری” از آنها یاد شده است. منتها بودند نیروهای چپی که پیرو خط امام بودند و خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار را بعنوان “تشکل‌های موجود اما نامطلوب کارگری” برسمیت شناخته و حتی فعالیت در آنها را به اعضا و فعالین خود پیشنهاد و رهنمود می کردند.

خانه کارگر علاوه بر سواری گرفتن از آن نیروهای چپ یاد شده، توسط فدراسیون جهانی اتحادیه کارگری (WFTU) هم که عمدتا تشکیل شده از اتحادیه های کارگری طرفدار شوروی سابق و یا چین و غیره هستند، بعنوان یک نیروی کارگری و نماینده کارگران ایران برسمیت شناخته و عضو آن است. هنوز هستند ارتجاعی ترین پس مانده های، عقبمانده ترین نیروهائی که با اسم چپ در جامعه شناخته شده بودند، فعالیت در خانه کارگر، شوراهای اسلامی کار و انجمن صنفی های رژیم و همچنین کار و فعالیت در قوانین ارتجاعی و ضد انسانی جمهوری اسلامی را تنها راه الزامی و مطلوب به کارگران پیشنهاد می کنند؛ منتها هیچ حزب و سازمان چپی امروز در صنحه سیاسی این جامعه امروز خانه کارگر و زیرمجموعه های آن را دیگر تشکل کارگری بحساب نمی آورند و فعالیت زیر پوشش آنها را به کسی توصیه نمی کنند. خود این نهادهای سرکوب هم با تشدید فشار بر کارگران، هر روز بیشتر از پیش با رژیم و حراست و مدیریت تداعی می شوند تا کارگران. خانه کارگر و زیرمجموعه های آن در واقع امروز مرده هایی بالای گورند. هر گامی که جامعه به طرف سرنگونی جمهوری اسلامی بر می دارد، یک قدم به سمت سفت کردن تابوت خانه کارگر و زیرمجموعه های آن برداشته می شود.

١٣ نوامبر ٢٠١١