بن بست سوزان ایدئولوژیک!

اولین جمله را که خواندم تبسم کردم ؛ در ادامه اما خندیدم . نه برای تمسخر ؛ که برای سادگی و ساده دیدن پدیده ها !
 
محمد هادی نوشته بود : وضعیت امروزِ مجاهدین در شهر اشرف لزوماً نتیجۀ اشتباهات دیروز آنها نیست!
این لینک اصلی مطلبhttp://www.aftabkaran.com/maghale.php?id=1952
 
ولی توضیح مختصری نداده بود که خوب اگراین بن بست نیست و نتیجه اشتباهات کلان استراتژیک هم نیست پس چیست و محصول چه فرایندی است ؟ حکومت اسلامی و نظم نوین و مالکی و امریکا و طرح اروپا و اضداد و همه منتقدین ؛ ماموران وزارت اطلاعات ، لایه اوزون و ابر و باد و مه و خورشید وسوسک واینا… باعث پیش آمدن چنین شرایطی شدند و مقصرند !؟ بالاخره سهم رهبری چیست ؟ فقط خلق پیروزی ؟
 
محمد هادی درجای دیگرمطلب اشاره میکند که مجاهدین اشتباهات تاکتیکی کرده اند و نه استراتژیک ! والبته به هیچ موردی هم اشاره نمیکند که کجا درتاکتیک اشتباه رخ میدهد وقتی استراتژی مولای درزش نرود !؟ استراتژی چیست ؟ جنگ مسلحانه روش و شیوه است هدف نهایی کجاست یا چیست ؟ آزادی مردم یا فقط مبارزه و آخرش شهادت ویا اول و آخرش حاکمییت سیاسی….؟
 
 هرتاکتیکی از دل استراتژی بیرون میآید ، این قانون ننه من نیست همان اصول پایه ایی مسیر مبارزه است . برای نیرو و فرد ایدئولوژیک اتخاذ هرسیاستی آبشخور عقیدتی دارد . اتخاذ استراتژی را هیچ کسی نمیتواند تحمیل کند ؛ حتی بدترین شرایط…اما وقتی انتخاب شد آنوقت درتاکتیک انبوهی عدم تعیین و جبر بیرونی وارد میشود ! این هم اصل است یعنی دست ما و به خواست دل کسی نیست . با این همه بد نبود به یک یا ۲ مورد از این اشتباهات تاکتیکی و جبری اشاره میشد تا همه با هم برویم به سرچشمه بحث…یعنی انتخاب استراتژی درمقاطع مختلف  . رهبری مجاهدین که این کاره نیست و چنین ظرفیتی ندارد تا به همین اشتباهات تاکتیکی اشاره کند چون جنسش خداگونگی است واساسا اشتباه نمیکند و بعدشم قرارشده فقط به خدا پاسخگو باشد! محمد هادی و دیگرانی در همین ردیف هم شرط میبندم که نمیدانند ! نمیدانند که نیروی ایدئولوژیک را با خواندن و دیدن از مانتیورنمیشود شناخت بلکه باید با آن نفس کشید و قدم به قدم او را تجربه کرد !
 
هر راه سختی به معنی درستی یا حق بودن نیست . هر راه آرمانی را افراد میتوانند در کادر انتخاب شخصی خودشان ، از آن هر تعبیر و استفاده ایی داشته باشند؛ ولی لزوما اسمش مبارزه نیست . در صحنه سیاست زمینی ، یک خروار خدا و بهشت و آرمان هم داشته باشی با یه مثقال روغن بادام عوض نمیکنند تا رو دلتان باز شود ! نمیشود که جلودار و علمدار و افشاء کننده بمبهای اتمی باشی و هر سازی خواستی درسیاست خط موازی توجیه کنی، آنوقت برای بقیه نسخه عاشورا و بهشت و دنیای باغی بپیچی …بعد هم سوزنتان گیر کند که چون راه سخت است پس حق با ماست ! هر کوره راه و بی راهه ایی و راه سختی ، الزاما به معنی درستی آن راه نیست اما به معنی حماقت و ابلهی هم هست و نه مبارزه !
 
مجاهدین و رهبرعقیدتی تا به امروز با مصالح و بار ایدئولوژیک درزمین سیاست جولان داده اند و این همان پیچ خطرناک “بازی” است و نه مبارزه ! اینکه چه گذشت را به هزارویک شکل میشود تشریح کرد و توضیح داد که چرا ؟ مسیر مبارزه معلوم است که قابل پیش بینی نیست ولی برای نیرو و تفکرایدئولوژیک اصلا مهم نیست هدف کجاست بلکه مسیرمهم است ! برای رفتن از همدان به تهران، نیروی ایدئولوژیک باید حتما از کوه و کمر خونین و مالین برود تا خدا راضی باشد و نه مسیراتوبان تا مسافرراحت باشد . این فقط برای فهم ساده همین موضوع پیچیده است و اینکه تا همین الان هم خروس ایدئولوژیک برای گرفتن انتقام تاریخی خون حسین گاگول نوک به زمینی میزند که درآن از گندم ری خبری نیست ! این را خود آقای مسعود رجوی در نشستها به آن اذعان میکرد که : در سال ۱۳۶۰ با زدن تنها کسی که امکان استحاله رژیم را داشت یعنی بهشتی …..رژیم را ما استحاله ناپذیرکردیم تا سلاح و جنگ مسلحانه و جهاد و اینا واجب شود وراه تکامل قرآنی  بسته نماند ! به این میگویند نیروی ایدئولوژیک . برایش مهم جهاد و جنگ مسلحانه وخون و قانون قرآن و کشتن و کشته شدن است و نه روشی آسانترو کوتاهتر مثل استحاله ….پس آگاهانه میزند تنها امکان استحاله را نابود میکند !
 
تا سرفصل پایان جنگ ایران و عراق و تمام شدن عمرتئوری ارتش آزادیبخش ؛ هر حرکت و تلاشی و حتی اشتباهی درکادر همان مبارزه با هرپالان کجی قابل توجیه تراست به دلیل همان غیرقابل پیش بینی ها ی زمین سیاست و بعضا تاکتیکهای اجتناب ناپذیر ! اما از آن زمان به بعد دیگراسم و رسم و ذاتش هم عوض شد دیگراسمش مبارزه نبود رسمش مردمی نبود و ذاتش انسانی نبود هرچه که بود بازی بود و بازی و بازی …. آن هم درزمینی که قوانینش به آرامی و درجنگ اول خلیج با گردبادی رو به تغییرگذاشت ! این یعنی اینکه مجاهدین زمین سیاست آن دوران شاید  اشتباها سراز بیابانهای عراق درنیاوردند ولی انتخاب وماندن ایدئولوژیکشان درآن مرداب فقط یک اشتباه ساده سیاسی نیست . یک بلاهت مطلق ایدئولوژیک است !
 
تنوری فروغ دوم بند نافش به شروع جنگی دیگر میان صدام و حکومت اسلامی بسته شده بود با مصالح انقلاب ایدئولوژیک ! همان جنگی که خمینی آن را نعمتی الهی خوانده بود و مجاهدین خودشان را مفتخر میدانستند که این تنور جنگی را گل گرفته اند با شعار “نفرین به جنگ و آنکه برافروخت نار جنگ”….! اما و چه زود همان جنگ برای رهبر عقیدتی هم نعمتی الهی شد و چه زوری زدند تا جنگی شعله بکشد  و هنوز هم زورمیزنند تا شب قدرشان با ناتو رقم بخورد ! ولی نشد و نمیشود؛ اما انقلاب ایدئولوژیک تمام نشد ! همان انقلابی که فقط به خاطرو برای سرنگونی شکل گرفت ! این رمالی های ایدئولوژیک اسمش مبارزه نبود . بازی بود. با صدام بازی زشت خودش را داشت و با پنتاگون هم بازی کثیف خودش را . بقیه هم بازی خودشان را میکردئد خلاصه همه بازیگربودند به جز همه اعتمادها و انرژی ها و خونها وهمین نیروهای اسیری که تا امروز و هنوز هم درزندان اشرف فقط به بازی گرفته شده اند !
 
این خروس ایدئولوژیک عقیدتی ازهمان سرفصل پایان جنگ ایران و عراق سودای دیگری به جز مبارزه درسرداشت که نه از روی ناآگاهی بود و نه جبری ! بلکه فقط با برق سلاحی ادامه داد که اولا حرف اول را درزمین سیاست بزند یعنی با برتری هژمونی…… و ثانیا وظیفه الهی خودش و سنت حسین ابن علی را زنده نگه دارد ! و دست آخر اگر دریک سناریوی سیاه و بلبشوی منطقه میزد و میبرد آنوقت این انتقام تاریخی خون و کون حسین مقبول میافتاد ! کجا ؟ سرقبرآقا شجاع ! یادتان هست که درهمان روزگاربعد از فروپاشی بلوک شرق و جنگ اول خلیج دستگاهشان را چگونه تئوریزه یا توجیه میکردند : دنیای تک قطبی معنا ندارد …همه در جلوی بورژوازی زانو زده اند به جز ما …..این همان اثبات  انقلاب ۱۳۵۴  “اسلام چپ مارکسیسم است”…  خالق و مبتکر چنین تفکر و یا توهمی بدون شک دچار مشکلات جدی روانی است و نه جهل و نداشتن قدرت تشخیص !
 
من درآرزو و هنوز هم منتظر روزی هستم که درپی هر تحولی  یک پسر شجاعی پیدا شود همراه با پدرش و فقط همین استراتژی فروغ ۲ و جنازه ارتش آزادیبخش بعد از جنگ ایران و عراق را تشریح کند و توضیح دهد ! و بعد زندان و پروژه رفع ابهام و تحویل نیروهای ناراضی به زندان ابوغریب و تحویل آنها به رژیم ایران توسط حکومت صدام و ادامه انقلاب ایدئولوژیک و ضرورتش بعد از سقوط صدام و بعد ….بگذریم ! آرزو برهیچکس عیب نیست  .

 
خانم مریم رجوی بارها و در نشست های مختلف عنوان کرد که رهبری حق مسعود بود و خمینی آن را دزدید . در همان فاز سیاسی خمینی بعد از میتینگ امجدیه گفته بود : این پسره میگوید من رهبرم . منظورش مسعود رجوی بود . مسعود رجوی هیچوقت چنین ادعایی را درلفظ نکرده بود ولی به قول خانم رجوی فقط خمینی میفهمید مسعود چه میگوید و بالعکس….به عبارت ساده تر از همان فاز سیاسی دعوای بین این ۲ رهبر اجتهادی بود یعنی اینکه چه کسی صلاحییت خلیفه شدن و رهبرشدن را دارد و دیگران باید هژمونی اش را بپذیرند ؟

 
آیا آنچه دررابطه با وضعییت مجاهدین امروز شاهدش هستیم تماما تقصیر عوامل بیرونی است ؟ و یا عوامل بیرونی بروی اشتباه پدیده ها سوارمیشوند و لقمه میزنند ؟ بین قهرمانان جهانی رسم است که وقتی مثلا  شطرنج بازی حرفه ای بازی را واگذار میکند نمیگوید طرف مقابل بهتربود بلکه میگوید من درفلان حرکت اشتباه کردم و طرف زد و برد ….!
 
من هم کاملا موافقم که تاریخ برخلاف قشریون و مرتجعین ؛ به صراحت و حقانیت می گوید و نه سلیقه ای! تاریخ انسان سلیقه ای و آش خاله و عموی عقیدتی نیست . تاریخ به تعداد شکست و پیروزی کاری ندارد . تاریخ را من و شما و این و آن میسازند . رنگ نمیشود نقاط سیاه را با سفید جا به جا نمیکنند . هیتلرو خمینی و چه گوارا و….بخشی از همین تاریخند تاریخ راعملکرد تمام نقطه های موجود مینویسد . این است که با قاطعیت و اطمینان خاطر باید گفت : قضاوت نهایی با تاریخ و نسل های آینده است و نه باخادمان و شیپورچی های ارتجاع غالب و مغلوب !
 
دراین مسیر هیچ چیزی قابل پیش بینی نیست . نیرو یا فرد مدعی درزمین باید آنقدر شناخت مکفی و انعطاف پذیرباشد تا درمقابل این عدم تعیین های بی شمار کم نیاورد . مسیر مبارزه درعین غیرقابل پیش بینی بودن ، اصول پایه خودش را دارد اصولی که اگربا مصالح ایدئولوژیک شکل بگیرد آنوقت بن بستش میشود ایدئولوژیک و سوزنده ! فرقی هم نمیکند در خاورمیانه و ایران باشد یا امریکای لاتین !
 
 
 
 
اسماعیل هوشیار
۲۱ آبان ۱۳۹۰
۱۲ نوامبر.۲۰۱۱