راز عشق من

با دریائی از عشق
تا عمق اقیانوس های ناشناخته شنا کردم
تا پیدا کنم
تک سلول های که در مغزم
مرا وادار به تفکر می کنند
وباز می کردم برقله عشق ام
تا ببینم تمام هستی یم را
در غارهای که
اجدادم بردیوار های آن
نقش ترا حک کرده اند
وبر فراز جنگل های پوشیده از
درختان پائیزی می گردم
هم چو عقابی
تا بیابم جای پایت را
بربرگ های خشگ رنگین
ونگاهم در کویر داغ تن م ثابت می ماند
چرا که هنوز
اثر نوازش دست هایت را  می بینم
واحساسم مرا تا عمق باغ گل سرخ می کشاند
ودر رویا هایم
می بینم تورا
همیشه برسر چشمه زلال آبی عشق ت نشسته ای
و مرا
تا انتهای آسمان نیلگون بدرقه می کنی
آنجا که افق رنگین کمان عشق مان را
ترسیم کرده است
ولی من هنوزهم
در یافتن حقیقت عشق
تا دشت سپید پوشیده از برف ها می روم
تا شاید پیدا کنم اسرار هستی ام را.
اکبر یگانه       ۲۰۱۱٫۱۱٫۱۰