مسجد سرخ پاکستان وسایه سیاه اسلام سیاسى! ایستگاه پایانى کجاست؟

عبدالله شریفى : این روزها مسئله درگیرى نظامى طلبه هاى مسلح اسلامى و نیروهاى دولت پاکستان در اسلام آباد جایگاه خاصى را هم در مدیاى جهانى و هم در اذهان مردم ماتم زده جهان مضطرب به خود اختصاص داده است. مردم خسته شده از شنیدن و دیدن رویدادهاى ویرانگر عراق، فلسطین و افغانستان و سومالی و سودان و…، اکنون با نگرانى نظارگر  نتایج گسترش این کابوس مرگبار به پاکستان هستند.

 بنا به اخبار منتشر شده ، مدتى قبل "دانشجویان" دختر و پسر مدرسه دینى حفصه در جوار مسجد سرخ اسلام آباد به رهبرى چند مرتجع اسلامى از جمله مولانا عبدالعزیز و عبدالرشید قاضى به بهانه اجراى طرح امر به معروف و نهى از منکر، خواهان اجراى قوانین شریعت اسلامى شده اند. این جمع، با کشاندن مردم به مسجد، با دخالت در امورزندگى عادى و شکنجه و محاکمه مردم در آن مسجد، اسباب اذیت و آزار و مخل امنیت عادى شهروندان بوده اند. واضح است که مماشات همیشگى و سنتى دولت پاکستان و حتى حمایت جناحهائى از دولتمداران آن کشور امکان رشد دستجات تروریستى اسلامى رابیشتر کرده است.
سرانجام روز سه شنبه سوم ماه ژوئیه این طلبه هاى مسلح که بقول خودشان پلیس مزاحم کارشان بوده است به یک مرکز پلیس حمله میکنند و با جمع اورى و به گرو گرفتن جان چند هزار نفر که اکثریت آن را کودکان ونوجوانان زیر ١۶ سال تشکیل میدهند، به گفته خود، در  مسجد "تحصن" میکنند. و در پى آن  زدو خورد به خیابانهاى اطراف کشیده میشود. تاکنون کسى از آمار واقعى تلفات مردم و طرفین درگیر اطلاعى دقیقى ندارد، اما روزانه این تلفات سیر صعودى طى میکند و جان صدها کودک و زن که در خیابانها توسط اوباش اسلامى مسلح به گروگان گرفته  شده اند، در معرض خطرات جدى است. تسیلم شدن بخشى از طلاب و دستگیرى مولانا عبدالعزیز به این ماجراى معین خاتمه نداده است و کماکان شهر اسلام آباد در فضاى نظامى و جنگى بسر میبرد. اخبار این روزهاى اسلام آباد پاکستان، تنها اخبار درگیرى دو گروه مسلح آدمکش نیست، بلکه قربانیان این جنایات زندگى مردمان محرومى است که سالیان دراز در بى حقوقى اجتماعى و سیاسى در فقر و فلاکت، اسیر تعصبات و تخاصمات کور قومى و مذهبى بوده اند. داستان مسجد سرخ پاکستان ما را به سیر جهان سیاه و "آزادی" های نظم نوین و دنیای پس از ۱۱ سپتامبر و اشغال و "عملیات آزادسازی" عراق ، میبرد.
این اتفاق در کنار تل اجساد سوخته شده در عراق، گورهاى جمعى کشف شده و کشف نشده در یوگسلاوى، سر بریدنها و انفجار ها و عملیات انتقامجویانه انتحاری، ، ترور و تروریسم و احساس بی ارج و قرب بودن زندگی انسان را به کنج خلوت خانه های ما آورده است.  انگارما محکوم به پذیرش استیصالى هستیم که به این "وضعیت دائمى" و سناریو خونین و مرگبار روزانه باید عادت کنیم . و انگار صحنه را برایمان چنان چیده اند، که از تمامی توقعاتمان از زندگی، از تعریفمان برای زندگی حال و آینده خود و فرزندانمان و نسل آینده دست بکشیم و شکر گزار باشیم که هنوز خود ما شخصا، هنگام خرید و گردش و تفریح با صدای مهیب انفجار بمبی، زندگی را وداع نمیکنیم. توقعمان را پائین می آورند تا به ما بقبولانند که صد بار شکر گزار باشیم که در قلب اروپا، مهد انقلاب کبیر فرانسه، بستر رنسانس و به گور سپردن مذهب و انکیزیسیون، در غرش پیامهای رهائیبخش انقلاب اکتبر، در دل انقلاب عظیم فن و تکنیک میتوان از طریق "دیالوگ" و سیاست نسبیت فرهنگی، آخوند و طلبه و مسجد و حجاب و درس قرآن به کودک و زندگی در گتوها و حاشیه شهرها را تحمل کرد. میخواهند در روی دیگر این جهان قتل نفس و بی معنی شدن جان انسان، مرده های تاریخ را از گورها بیرون بکشند و به نام دولتهای غرب و جهان "دمکراسی"، کلیسا و مذهب و زن ستیزی و کودک آزاری و زدن رفاه و خدمات اجتماعی و بیمه بیکاری را بی دغدغه و بدون مقاومت به ما بفروشند.   هنوز استحکام و نیروى قدرتمند انسانى و نوع دوستى بشر است که با مشاهده عروج قارچ وار جریانات تروریست اسلامى و قومى در عراق و فلسطین و افغانستان، کشتار و جنگ روزانه، ترور و انتحار، بمبهاى " متمدنانه" فسفر سفید و اقسام جنایت جارى، رمق آن را دارد که به فکر مردم محروم پاکستان و سایر نقاط دیگراین جهان بهم ریخته، باشد.
 این شرایط جهنمى در خاورمیانه روزانه با مرگ صدها انسان محروم در اشکال متفاوت ما را  باردیگر در مقابل این پرسش که پایان این پروسه کجاست؟ قرار میدهد.
سرنوشت این اتفاق معین به هر نتیجه اى منجر شود تغییر چندانى در روند شومى که سایه خود را بر سرنوشت میلیونها انسان کشانده است، نخواهد کرد. آنچه مسلم است این است که مسله جارى در اسلام آباد نه بر سر اجراى شریعت اسلامى است و نه برسر "فساد" جامعه و دولت پاکستان، بکله این اتفاق بر متن کشمکش هاى امروز در خاورمیانه که عراق، ایران، فلسطین و افغانستان تنها گوشه هایى از میدان و جدال جهانى ترى هستند که بعد از فروپاشى بلوک شرق و "استقرار" نظم نوین جهانى، با آن مواجه هستیم، میباشد. میگویم بحث و جدل و درگیرى جارى ربطى به اجراى غلیظ و رقیق قوانین اسلامى ندارد چون هیچگاه در تاریخ پاکستان، اسلام رسمى و غیر رسمى دست از سر آن جامعه برنداشته است. بعداز پایان جنگ جهانى دوم و در معادلات طرفهاى جنگ و تقسیم مجدد جهان که قرار شد شبه قاره هند تجزیه شود پاکستان را به نیروى (جماعت اسلامى پاکستان) طراحى شده انتلجنت سرویس (سازمان اطلاعات و امنیت وقت بریتانیا) سپردند. از ١٩۴٧ که دولت "پاک" هاى اسلامى از غیر "پاک" هاى هند جدا شد، اسلامیت همیشه یک رکن اساسى فرهنگى و سیاسى دولتهاى پاکستان بوده است، همیشه ISI (سازمان اطلاعات و امنیت پاکستان) با تمام قوا مواظب بوده است که طبقه کارگر و چپ و سوسیالیست آن جامعه "مزاحم" رشد و سلطه جریانات اسلامى نشوند. اگر چه دولت پاکستان از بالا پروسه سرمایه دارى را طى کرد اگر چه در لیست کش
ورهاى مجهز به سلاح اتمى است، اما همین اسلامیت و تخاصمات مذهبى روبناى فرهنگى و سیاسى آن جامعه را شکل داده است. اوج سکولاریزم پاکستان حجاب نیمه اسلامى خانم بوتو بوده است. پس این ادعا که مسلمانهاى آن مملکت خواهان اجراى قوانین اسلامى هستند ادعاى پوچ و بى اساس است که روزانه از طرف جمهورى اسلامى ایران از این قماش داعیه ها را میشود شنید. با این توصیف سوال این است که منشا این کشمکش چیست و چه فاکتورهایی حقایق حادثه مسجد سرخ را توضیح میدهند؟
این دو دهه اخیر با تجارب نسل کشى روندا، با بمباران بلگراد و جنگهاى سازمان یافته و برنامه ریزی شده سبعانه "اقوام" یوگسلاوى، با تخریب جامعه عراق با اوج جنگ و نفرت در اسرائیل و فلسطین، با سومالى، با افغانستان و پاکستان به اندازه کافى معلوم کرده است که جهان را به کدام سو میبرند. این دوره با رویدادهاى تلخ فوق معرفى میشود.
روشن است که با سقوط بلوک شرق  و پایان موازنه جنگ سرد جهان پا به دوران پر تناقض و پیچده اى گذاشته است. تمام معادلات و نیروهاى مهار کننده جهان دو قطبى با این پدیده از هم گسیخت و مسخ شد. جهان در چنگال رقابتها و تناقضات بلوکهاى سرمایه دارى رها شد. جنگ و کشتار و میلتاریزم اوج گرفت و جریانات فوق ارتجاعى تروریست ضد انسانى رسوب شده در دریاى تاریخ بشریت، به سطح آمدند. به بشریت در عرصه زندگى، مدنیت، سیاست، فرهنگ، علم، هنر، اخلاق عقب نشینى حیرت آورى تحمیل کردند. کرسى های  روشنگران عصر روشنگرى را در مقابل چشمان ناباور جهان متمدن،  هنگینتون و بنلادن و خمینى اشغال کردند. سیاست به قداره بندان و آدمکشان علنى سپرده شد. رقابت بلوکى در دنیاى ریا و دروغ دمکراسى در میان بارورت خون بزرگترین مصیبت ها را به ارمغان آورد. فقدان الگوها و بلوکهاى هژمونیک بورژوایى در سطح جهان، چهره متفاوت و غیر قابل تصورى که شاهد آن هستیم را به جهان بخشیده است. بر این بستر جنبش اسلام سیاسى به عنوان جنبشى سوپر ارتجاعى امکان میداندارى پیدا میکند. در حالیکه توافقات و توازنهاى مهار شده دوران قدیم فسخ شده است، اسلام سیاسى در منطقه و به نوعى در سطح جهان یکى از ابزارهاى جدال رقابتهاى بزرگتر به صحنه رانده شده است. این جنبش هر چه باشد ریشه در تاریخ معاصر دارد، این جنبش، جنبش جهاد و جنگ براى زکات و فقه و شریعت نیست، این جنبش ضد انسانى بر متن شکست پروسه مدرنیزاسیون بعد از جنگ دوم جهانى در کشورهاى مسلمان نشین با شکست ناسیونالیسم در پروسه کشوردارى و فرهنگ سرمایه دارى و در خلا و نا توانى جنبش هاى مقتدر سوسیالیستى، هر چند  کپک خورده و ته نشین شده بود، دوباره علیه طبقه کارگر و مدنیت جوامع رو به پیشرفت بکار گرفته شد و با آمدن نظم نوین، به عنوان "دشمن" و "خطر" براى ارعاب جهان توسط اقمار امپریالیستى زنده شد و به بازار عرضه شد.
اگر پاکستان تاریخا با جریانات اسلامى سوخت و ساز کرده است و اگر عربستان و کشورهاى اسلامى نور چشم غرب مدتها است که بر سرنوشت مردم منطقه حاکمند، و از قدیم به ارث رسیده اند، طالبان و جریانات ساخته شده مسلح اخیر بى تردید محصول پنتاگون و سیاست هاى نظم نوین بوش و بلر هستند.
نکته دیگرى در رابطه با رویداد مسجد سرخ باید به آن پرداخت مسله ادامه کشمکش آمریکا در عراق و ایران و فلسطین است. زورازامایى و امتیاز گیرى متقابل بر متن رقابت و تناقضات بلوکهاى جهانى امپریالیستى که منشا هر تحرک محلى را رقم میزند، امروز هر جدالى را باید در بستر جدلهاى جهانى و منطقه اى و در رقابتهاى چند بلوکى جستجو کرد.
دولت پرویز مشرف با اتکا به قدرت نظامى و حمایت غرب، با کودتاى نظامى سرکار آمد و "وظیفه" داشت که پوشش دولتى بر "تفاوتها"ی مذهبى و قومى که یک عالم تناقض و تخاصم  را در خود جای داده است، در پاکستان را بعهد گیرد. این دولت حامى طالبان بوده است و هنوز هم اکثریت نمایندگان مجلس و دولت آن را (جماعت اسلامى) و حتى گروه متاخرتر یعنى (جمعیت علماى اسلامى) مولانا عبدالعزیز و شرکا تشکیل میدهند. مسله این است ناتوانى ناتو و غرب در افغانستان، عروج مجدد و گسترش جریانات اسلامى و سیطره طالبان بر قسمت عمده افغانستان، موقعیت دولت مشرف را در پیشگاه غرب متزلزل کرده است. مرز ٢۵٠٠ کیلومترى افغانستان و پاکستان را اقوام مذهبى تشکیل میدهند که نه تنها در افغانستان  بلکه در پاکستان هم نیمه خودمختار میباشند و نهایت قدرت دولت نظامى مشرف مذاکراتى بوده  تا توافقات آنها را به این جلب کند که این جماعت مسلح در داخل خاک پاکستان فعالیت علنى  نظامى نداشته باشند.
مسله براى پاکستان و غرب به این سادگى نیست، ضرورت نوعى اتوریته که قادر باشد در میان این پیچیدگى منافع غرب را در پاکستان و پروژه ناتو در افغانستان را نمایندگى کند، مساله امروز دول غربى است. غرب دنبال تامین این نیاز است. در مقابل اسلام سیاسى و در راس آن جمهورى اسلامى ایران در هر گوشه و کنار منطقه امکان داشته باشد براى رسیدن به خواست خود و تحمیل امتیاز به غرب نقاط بحرانى و آشوب سازمان  خواهد داد. پاکستان به دلایل فوق براى گسترش مراکز فشار بر غرب نقطه مناسبى است، با دامن زدن به تحرکات اسلامى و تروریستى از نوع ماجراى مسجد سرخ در کنار تشدید ویرانگرى در عراق و مناطق دیگر، جدل خود را در نگهداری سایه خوفناک تروریسم اسلامی ادامه خواهد داد.
در مقابل "نیازهاى" آنها، نیاز و ضرورتى دیگر در ابعاد جهانى موجود است و آن هم نیاز بشریت براى عبور از این دوره تباهى و غ
لبه براین جنبش ضد انسانى، است. نیازى که چاره اى جز سد کردن این تحرک ویرانگر را ندارد. مسله این است که امروز دیگر خاتمه بخشیدن و از میدان بدر کردن این جنبش، کار ناسیونالیسم، لیبرالیسم و نیروهاى دیگر بوژوایى نیست. در حالیکه بوژوازى خود براى نجات خود، حتى به مدنیت جامعه هم حمله ور شده است، در حالیکه جنبش هاى راست ابزار تخریب و تباهى زندگى میلیونها انسان شده اند، امرى که تاریخا و قاعدتا از همان جنبش ها ساخته بود، به امرى غیر ممکن مبدل شده است. طبقه کارگر و مردم محروم و کارکن جوامع درگیر با این مساله و فراتر از آن جهان متمدن در ابعاد وسیع باید مانع تحمیل شدن این تباهى به چند نسل دیگر شود. جهان به نحو عجیب و بی صبرانه ای منتظر رنسانس و تجدید حیات آرمانهائی است که انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب اکتبر را به ثمر رساند. در دل انفجار عظیم اطلاعات و فوران علم و دانش و فن و تکنیک، جهان بطرز شگفت انگیزی در انتظار بیداری و هوشیاری غول پرقدرت پرولتاریای جهانی برای افسار و پوزبند زدن به دنیای سیاه پس از جشن "دمکراسی" در پایکوبی برای پایان تاریخ و ختم سوسیالیسم است.
٧ ژوئیه ٢٠٠٧