نظرتان اشتباه بود

کامران مزین

به دنبال مطلبی تحت عنوان پیشکسوت چپ و جوانان نافرمان چپ  مخاطب ان مطلب اقای شباهنگ راد زحمت  نظر دادن به بخشهایی از ان مطلب را کشیدند.نویسنده کوشید از بعضی  گفتارها و رفتارهای سطحی اولیه چشم پوشی کند و بخواهد با ژست روشنفکرانه از بعضی گفتارهای بی پایه خودش که شاید قابل  دفاع نیز نبود فرار نمایدو نگارنده را  به اتهام زدن متهم نماید .این خیلی جالب است که دوستان خود  در اتهام زدنهای بدون سند و مدرک گوی سبقت را میربایندو ناگهان  روشنفکر گردیده و خواستار فضای سالم در نقد میشوند!!!!.

در ابتدا بگویم که  تفاوت جای گذاریهای ما به فعالین چپ به مانند این عزیزان نیست که دست دادن با نماینده مجلس را  ملاک  تحلیل و بحث قرار بدهیم.و یا اقدامات  جریانات چپ را بدون هیچ گونه تحلیلی  بورژوا مابانه بخوانیم.برای هرکدام از  فعالین مختلف چپ از اکثریت و توده ای و حزب طوفان و مایوییست و تروتسکیست ده ها سند زنده مبنی بر قرار گرفتن انها در کنار جنبشهای ارتجاعی و ملی اسلامی است.خود این افراد که اکنون  حرفهای ما را توهین میخوانند میتوانند حرفهای خود را در کنار جنبشهای رفرمیستی بگذارند تا ببینند چه شباهت هایی دارد.نقد ما به مانند فحاشیهای بی پایه و اساس  سایتهای  قارچ روییده من و پالتاکی و جوان سوسیالیستی و کامنتهای محبت امیزی نیست که دست به هر کاری میزنند تا نشان دهند برای مبارزه با کمونیزم کارگری چقدر فعال هستند. برای این مبارزه  همه دشمنان سابق  در کنارهم قرار میگیرند .بی خود نیست که رفقای کبیر استالین و مایو  وتروتسکی امروزی  به یک دشمن  اصلی میاندیشند.بهتر است  اقای شباهنگ راد خود بیاندیشد که با چه واژه هایی با کمونیزم کارگری برخورد نموده   و بهتر است به جای مظلوم نمایی و تناقض گویی واقعیات را بپذیرد.و انگاه کمر به نقد ببندد.من هرچه از سخنان ایشان را بفهمم و حتی بپذیرم دیگر این را نمیتوانم از چنین جریاناتی بپذیرم.این دوستان کارشان این است که یکی  بلند میشود و کتاب نقادانه مینویسد و یکی دیگر مامور میشود با لجن پراکنی و فحش به مبارزه بیاید.انگاه اگر کسی ایراد بگیرد میگوید دیدید ما نقد کردیم اینها چگونه جواب میدهند. مانیازی  به ادمهای هزار چهره نداریم.تفاوتهای ما از همین جا بیرون میاید.اقای شباهنگ نیز ابتدا  از بعضی  اتهامات بی پایه خود چون دست دادن با فلانی بگذرد و بعد مدعی  برخورد محبت امیزشوند.اگر ما  بعضی جریانات را به توده ای و اکثریتی و برامده از دوم خردادهدایت میکنیم برای خالی نبودن عریضه  نیست.برچسبی نیست که جریانات چپ به یکدیگر میزنند.هرکس که کمی به گفتارهای  دموکراتیک و دست راستی اشنایی داشته باشد.این را مشاهده کند که عده ای از تشکل یافتن  دانشجویان واهمه دارند.ببیند چطور به حرفهای حاشیه ای پناه میبرند و جنبشهای مختلف اجتماعی را جدا از هم میدانند متوجه میشود اینها نمیتوانند در کنار جنبشهای انقلابی قرار بگیرند. یک جریان رفرمیستی و یا سانتریستی است که در هنگامه های مختلف  در کنار جریانات رفرمیستی قرار میگیرند و از افشای ان خود داری میکنند.این  نقد از زمان لنین  نیز وجود داشته است.کایوتسکی نیز  با وجود انکه خود را ناسیونالیست میدانست ولی از افشای رفرمیستها خود داری میکرد ولی جریات چپ را میکوبید و شعار اکنون در هنگام جنگ در کنار میهن خودی قرار بگیریم را تبلیغ میکرد.این  تفکرات تا حال نیز رسوخ کرده.حال  هرچقدر این عزبران ناراحت باشند ما کارمان را میکنیم و فکر هم نکنم که توهینی  شده باشد.
با این حال  قصد دارم در این مطلب نکات مهم ایشان را برجسته نمایم .شاید به مرور دیگران متوجه خواهند شد این دوستان از چه جنبشهایی بیرون میایند.نوشتار درباره امپریالیستی بودن و یا بورژوازی بودن ایران نیز در اینده خواهم نوشت تا شاید مشخص شود  فعالیت این دوستان نیز چیزی جدا از همان مبارزه با امپریالیست نیست که اینبار با امپریالیستی خواندن جمهور اسلامی میخواهند  از مبارزه برای برقراری سوسیالیسم فوری فرار کنند.این درو اقع چیزی جدا از همان تکرار امپریالیست خواندن نظام شاهنشاهی نیست
اقای شباهنگ ابتدا به تفاوت جریان کارگری و دانشجویی میپردازد.و دلیل ان را در  دو طبقه جدا از هم میداند..ابتدا باید این را مشخص کنیم که هرگز نگفتم که دانشجویان جزو طبقه کارگر هستند.معانی جنبش با طبقه و طبقه با منافع مشترک  فرسنگها فاصله دارد.این نیازی به فاکت اوردن از مارکس و لنین هم ندارد.پس منابع استفاده شده از مارکس و لنین اینجا میسوزد.حرف این است که  ایا میتوان با وجود اثبات این موضوع که اعتراضات حداقل از نظر استراتژیک در یک راستا قرار دارند انها را جدا از هم فرض نمود.ایا میتوان بگوییم دانشجویان در یک صف و کارگران در صفی دیگر بر هم نظارت کنند چون ربط چندانی به هم ندارند؟چطور میتوان چنین فرضی را نمود که دانشجوی کمونیست  و اته ایست  ضد جنگ ،و ازادیخواه با لیبرال طرفدار جنگهای افغانستان و عراق در یک صف به نام جنبش دموکراتیک  دانشجویی قرار دارد ولی مثلا با فلان کارگر زندانی منتفع و هم درد نیست.این  شیوه ترتیبات دوم خردادی است که جنبشها را این گونه تقسیم بندی مینماید.اعتراض کارگر را برای حقوق خویش و اعتراض دانشجو را برای ازادی در محدوده خویش تقسیم بندی مینماید.کسی که به انقلاب معتقد باشد نمیتواند این اعتراضات مشترک را جدا از هم ارزیابی نماید.
این را ابتدا مشخص کنیم  که دانشجو در معنای عام متعلق به هیچ طبقه ای نمیتواند باشد.و طول دوره دانشجویی گذرا است و پایدار نخواهد بود.بسیاری از دانشجویان از طبقات مختلف میایند و لی از طبقه  خلاف ان حمایت میکنند.پس نمیتوان دانشجویان را در معنای عام و کلی متعلق به یک طبقه تعریف شده به مانند کارگر و یا بورژوازی تقسیم بندی نمودو یا همه انان را جزو روشنفکران دانست.نمیتوان  تمام دانشجویان را نیز در یک راستا و هدف قرار داد.گاهی دردهای مشترک پیدا میشود.وقتی دانشجویی به زندان میرود وظیفه همه است که از او حمایت کنند ولی این به معنای هم جنبشی با او نیست.  یک نکته ک
لیدی در سخن نگارنده این است که جنبش اعتراضی  و خواستهای کارگران و معلمان و پرستاران و دانشجویان به اندازه یک مو به هم نزدیک است.اقای شباهنگ میگوید اگر  این طور است و شعارها و اعتراضات به هم شبیه است پس چرا حزب حکمتیست و حزب اتحاد کمونیست کارگری را در جهت منافع طبقه کارگر نمیدانی.این دیگر از ان سوالهای دهن پرکن و مورد علاقه چپ سنتی است که در این راه همه با هم نیز کمک میکنند و و درواقع  پرت بودن خود از ماجرا نشان میدهند.چیزی که است این است که اعتراضات و شعارها تمام اقشار معترض اجتماع از هم جدا نیست.اینها دارند یک شعار را میدهند.اینجا باید دنبال دلیل گشت که چرا اینها دارند یک شعار را تکرار میکنند.و نه انکه ان را کم اهمیت جلوه دادو به راحتی از ان گذشت.ممکن است دهها جریان انحرافی در این میان تشکیل بشود که  که در جهت منافع بورژوازی خدمت کند .به گفتار سوسسیالیستی دست بزند و رفتارهای دموکراتیک ماب داشته باشد ولی  اصل این موضوع از بین نمیرود که جنبشهای اعتراضی جامعه از هم جدا هستند.کسی که  در دانشگاه   شعار ازادی و برابری میدهد.با کسی که در کردستان اعتصاب میکند و شعار مرگ بر سرمایه دار میدهد در یک راستا قرار دارند.از هم جدا نیستند.این یک جنبش انقلابی علیه تمام حاکمیت است و نمیتوان ان با این توجیه نمود که  پس  اینجا انها که دست به  انحراف میزنند چیست؟نمیتوان جنبشهای اعتراضی را به شیوه رفرمیستی  تقسیم بندی نمود.نمیتوان از لنین گفت و در یاد داشتهای جوانان انقلابی دانشجویان را چند دسته تقسیم بندی نمود ولی کایوتسکی شد و به تقسیم بندهای دموکرات مابانه و و رفرمیستی دست زد.نمیتوان اهداف  خودمان و شعارمان را در خلاف جهت یکدیگر ارزیابی کرد..
بگذارید جایی دیگر از مطلب ایشان را با هم بخوانیم تا متوجه شویم که ایشان چگونه میگویند  که جنبش کارگری و دانشجویان در یک صف واحد علیه حاکمیت نایستاده اند
"واقعیت این است که جنبش دانشجویی در درون انسجام ندارد.مشتاق ارتباط میباشد.اما قادر به برقراری ان نیست.هرکس ساز خود را مینوازد.بطور عموم در مبارزه علیه نظام حاکم فعال است اما از بنیانهای قوی و تغذیه تئوریک ،انسجام و تماس سازمانی  بدور میباشد.به حمایت پراکنده از این قشر و و یا ان طبقه میپردازد.اما بی برنامه و سیال است و از نظر استراتژیک با منافع طبقه کارگر هم سو نیست.بر همین اساس است که نمیتوان این بخش از روشنفکران جامعه را جزو طبقه کارگر حساب کرد"
به خوبی اگر این بخش  را بخوانید متوجه  سطحی نگری خواهید .ایشان دلیل عدم ارتباط طبقه کارگر با  داشنجویان را عدم برنامه ریزی و سیالیت و بی هویتی دانشجویان میدانند.این یک تحلیل به راستی ضعیف برای چنین برداشتی است.هرکسی میتواند  تاییید کند که حتی اگر فرض ایشان بر بی هویتی چپ  درست باشد و دانشجویان بی برنامه باشند اما این  نمیتواند دایمی و پایدار ادامه یابد.دوست عزیز  مشخص نکرده است که اگر جنبش دانشجویان  برنامه و سازماندهی داشتند ایشان به این نتیجه میرسیدند که اکنون دانشجویان جزیی از طبقه کارگر هستند.یک تحلیل مشخص این است که سازماندهی و برنامه ریزی ارتباطات جریانهای مرتبط با یکدیگر را   گسترش میدهد .ان را به واقعیت عملی  میرساند ولی لازمه ان نیست.لازمه ان که دانشجویان و جامعه و طبقه کارگر در جهت منافع طبقه کارگر قرار بگیرند این است که  منافع و اهداف مشترک داشته باشند و نه برنامه و سازماندهی که این چنینی فرضیه ای  اکنون عیان است و گفتم که این هدف مشترک  وجود دارد.اگر این هدف و منافع مشترک نباشد.اگر خواست برای تغییر علیه وضعیت موجود نباشد یکی مشخص نماید که چرا و به چه علت دیگر به همان حمایتهای عملی و سیاسی  مورد نظر ایشان هم باید نکیه کنیم؟
اما در مورد مختصات چپ امروز نیز ایشان کلی مدیحه سرایی مینمایند.میگویند کارهای کم خطر میکنند.دشمن را نمیترسانند.  برنامه  و هویتی از خود ندارند. نشان میدهند که چقدر از نافرمانیهای جوانان نگرانند.برای  انکه کمی از غرولندهای ایشان  خارج شویم.اجازه بدهید یک مقایسه کلی بین  چپ  اکثریت امروز و دهه سابق بیندازیم تا علت ناراحتی ایشان را بفهمیم.یک ناظر بی طرف اگر ریشه یابی کند متوجه تفاوتهای عمیق و بنیادی میشود .امروز  به لطف ادبیات کمونیزم کارگری و  حتی جریانات خارج از کمونیزم کارگری نیز از ضروریات چپ سنتی و پوپلیستی خارج گشته اند.امروز شاهد مطالبی  وزین چون قومیت زدایی از سیاست،لغو حجاب اجباری و لغو اپارتاید جنیسی هستیم.سکولاریسم و مبارزه با ناسیونالیسم و مذهب در دستور کار قرار گرفته است.دیگر هیچ نیروی بورژوازی قهرمان محسوب نمیشود و گذار سوسیالیسم از انجا تعیین نمیشود.به جای رفتارهای ما الحیر العقول و خطرناک و نشدنی اصالت انسانی و عقلانیت جایگزین شده است.در جلوی چشم همگان در ۱۶ اذر و۸ مارس ها شرکت میکنند و پرچم یا سوسیالیسم و یا بربریت را بالا میبرند.بر علیه  تمامی ادبیات ارتجاعی چون فدرالیسم و خود مختاری و میایستند.از ازادی بی قید وشروط و لغو کار مزدی سخن میگویند.پرچم سوسیالیسم فوری را بالا میبرند.اینها  کجا میتواند بی هویتی نام بگیرد..کمپینها و اعتراضات بر اساس عقل و منطق سنجیده میشود که این کمپین نیز یکی از انها است.این خیلی مهم است در جلوی چشم همگان و در ملا عام عده ای با زبان بی زبانی داد بزنند ما در یک راستا قرار داریم.حرف ما چیزی جدا از هم نیست.این خیلی مهم است و این کمپین در صورت  تداوم میرود که ابعاد جهانی پید