« چه گوارا» و تداوم مارکسیزم ( مجتبی بنی جمالی )

زندگی سیاسی ارنستو چه گوارا

«کارلوس تابلادا» اقتصادان مارکسیست کوبائی در مورد زندگی سیاسی چه گوارا چنین می نویسد: "هنگامی که او شانزده ساله بود شروع به خواندن آثار کارل مارکس، فردریش انگلس و لنین نموده و در کنار آثار دیگر با « سرمایه» و « بیانیه حزب کمونیست» مارکس و انگلس آشنایی پیدا کرد؛ در این سن یک واژه نامه فلسفی تدوین و در طول سال های تحصیلی در دانشگاه نوشته های دیگری از قبیل «آنتی دورینگ» انگلس و « امپریالیزم بالاترین مرحله سرمایه داری» و « دولت و انقلاب» لنین را مطالعه نمود. در سفرهای خود به آمریکای لاتین و مناطق کارائیب تا سال ۱۹۵۹ علاوه بر استفاده از دانش پزشکی خود، تاریخ و فرهنگ این کشورها را نیز تحقیق و مطالعه نمود؛ او علاقه خاصی به باستان شناسی و فرهنگ های بومی و پیشرفته ترین نظریات مربوط به علوم اجتماعی داشت. دانسته های وی از واقعیات قاره آمریکا، رهنمون وی در فهم و تعمیق مطالعات مارکسیستی او گردید.

نامه هایی که «چه» برای اعضای خانواده اش بین سال های ۵۶ –۱۹۵۴پست کرده، خبر از یک سری مطالعات سیستماتیک در رابطه با اقتصاد سیاسی و آمار می دهد.
چه گوارا اهل آرژانتین بود که در اواسط دهه ۱۹۵۰ در مکزیک به جنبش ۲۶ جولای که توسط فیدل کاسترو رهبری می شد، به عنوان کادر ارتش شورشی پیوست. در هنگام پیروزی قیام علیه دیکتاتوری «باتیستا» دست نشانده آمریکا در کوبا در سال ۱۹۵۹ او سی ساله بود، و پس از پیروزی در همان سال وزیر صنایع، رئیس بانک ملی کوبا و مسئول انستیتوی ملی برای اصلاحات ارضی شد. بین سال های ۶۴ – ۱۹۶۳ در بحث های علنی در مطبوعات کوبا حول چشم انداز آلترناتیو برای سازمان دهی اقتصاد کوبا فعالانه شرکت نمود.
در آوریل ۱۹۶۵ چه گوارا کوبا را برای کمک به ایجاد رهبری مبارزات انقلابی در کشورهای دیگر ترک نمود؛ برای بیش از شش ماه در کنگو (زئیر) طرفداران نخست وزیر مقتول «پاتریس لومومبا» در مبارزه شان علیه رژیم ارتجاعی دست نشانده امپریالیزم آمریکا و بلژیک را کمک رساند و در ۱۹۶۶ به بولیوی رفت؛ در آن جا  او یک شاخه چریکی، که سعی داشت مبارزه انقلابی علیه دیکتاتوری نظامی را سازمان دهی کند، را رهبری نمود؛ مبارزه ای که در حال رشد و جهت گیری اعتلای انقلابی در آرژانتین، شیلی و اروگوئه را داشت. در اکتبر ۱۹۶۷ وی توسط نیروهای نظامی بولیوی که دولت آمریکا سازمان دهی کرده بود، زخمی، دست گیر و سپس به قتل رسید.
***
چه گوارا یکی از برجسته ترین مارکسیست های قرن بیستم است، که در جهت پاسخ گوئی به چگونه سازمان دهی کارگران در عمل انقلابی برای فایق آمدن به تنها سؤال اساسی جهان سیاسی، که همانا سقوط سرمایه داری با تمامی مظاهرش چون استثمار، فردگرائی، جنگ، نژادپرستی، تحمیق زنان و بحران اقتصادی-اجتماعی، برای انتقال جامعه به سوی سوسیالیسم و کمونیسم، و رها شدن از این مصائب است، کوشید. دستاوردهای مشارکت و مساعدت سیاسی او امروز، نه تنها برای کارگران و کشاورزان کوبائی ( که با آن به خود هویت می بخشند از اهمیت بسیاری برخوردار است)، بلکه برای طبقه کارگر جهان و سوسیالیست های انقلابی، در کلیه کشورهای جهان دارای اهمیت ویژه ای است.
هدف چه گوارا از کنکاش در اقتصاد یافتن راهی برای اداره تولید و توزیع در اقتصاد، ارزیابی از طبقه کارگر به مثابه «نیروی مصرف شده» و «فاکتوری از تولید» ( آن چنان که در ایده آل ترین شکل خود اقتصاددانان تربیت شده مکتب استالینیسم به عنوان «فاکتور انسانی» از این طبقه یاد کرده اند) از خارج از طبقه کارگر نبود، بلکه هدف او، سازمان دهی و ارتقاء آگاهی سیاسی کارگران، قادر ساختن آنان در تمرین ارتقاء یابنده کنترل بر روی اقتصاد و تصمیم گیری های اجتماعی که هم زمان با تولید، زندگی آنان را نیز شکل می دهد، می باشد. علاوه بر این، بالا بردن قدرت بینش کارگران در چگونگی محاسبه ی احتیاجات مشترک جامعه و سازمان دهی آگاهانه «کار» و منابع برای اختصاص دادن آن در پیوستار با احتیاجات، که از طریق این سعی کارگران قادر گردند ارزش ها و رفتار خود را تغییر، خلاقیت و تمایلات شان را از بندهای شرایط تحمیلی زندگی، بیگانگی از خود و کار مجرد آزاد سازند.
چه گوارا توسعه هر چه عالی تر فنون تکنیکی و اداری، کار داوطلبانه، آگاهی سیاسی و همکاری و خود دگرگون سازی کارگران را در مرکز انقلابی نمودن روابط اجتماعی تولید و مبادله در فردای پیروزی قیام، قرار داد. روش و اسلوبی را که او پیشنهاد می کرد، مخالف سیاستی که به نام « بالاترین کارآرائی» متکی بر یک اقتصاد با برنامه بوراکراتیک دولتی، بود؛ حتا اگر این برنامه به توسط تولید کنندگان اداره شده و بتواند برای آنان خدمات خالص اجتماعی همه جانبه تر را «تأمین نماید». او مطمئن بود چنین روش بوروکراتیکی فقط از حالت «بسیج» بیرون آوردن، غیر سیاسی و دلسرد شدن طبقه کارگر و بدین جهت مانع نهایی در هوشیاری و آگاهی برای ارتقاء و پیشرفت در خلاقیت و بارآوری انسان را به همراه خواهد داشت.
رشد بی ثباتی اقتصاد سرمایه داری جهانی نشان از بالا رفتن امکان غیر قابل پیش گیری یک کسادی و تنزل عمیق بین المللی و ایجاد بحران اجتماعی در سال های آینده می باشد. به همراه این گسترش، تأثیرات کسادی اقتصاد، بیکاری، تفکیک طبقاتی، خشونت پلیسی، فساد و تجاوز ( که مشخصه امروزی کشورهای سرمایه داری است) خواهد بود. هم اکنون کارگران و دهقانان در آفریقا، آمریکای جنوبی و مرکزی، و آسیا، در حال ورشکستگی و برده بدهی های خود به سرمایه مالی جهانی بوده و در وضعیتی وخیم تر از سال های ۱۹۳۰ به سر می برند. برجسته شدن تناقضات جهان، که در آخرین سال های قرن بیستم هنوز تحت کنترل نظام سرمایه داری است، نیاز مبرم به پیش بردن مبارزه ای جهانی برای سوسیالیسم را تاکید می نماید.
تجربه کلیه انقلابات قرن اخیر و دولت های کارگری بوروکراتیک و مباحث مربوط به آن برای طبقه کارگر ایران درس های ارزنده ای است که بتواند از پیروزی و شکست ها در بحث و بررسی برای تدوین تئوری و برنامه عمل خود استفاده نماید؛ زیرا که بسیاری از سؤالات امروز و فردای ما موضوعاتی بوده که انقلابات و انقلابیونی چون چه گوارا بدان پاسخی قابل ملاحظه داده اند.
انسان برای تامین و تولید احتیاجات مادی و مواد اولیه زندگیش می بایستی کار کند؛ از طریق کار کلیه تولید کنندگان در جامعه ای که بین شاخه های مختلف تولیدات مادی تقسیم گردیده، درجه احتیاجات مختلف را می تواند محاسبه و آن را کاملا برآورده نمود؛ بنابراین، چنین مجموعه ای
از احتیاجات معین، از یک طرف یک همگونی خام بین احتیاجات و بازدهی، و از طرفی دیگر یک تقسیم کاربین این شاخه های مختلف در یک تناسب معین ایجاد می نماید. در جوامع اولیه و یا در جامعه کاملا توسعه یافته سوسیالیستی این تقسیم کار مصرف شده در شکل آگاهانه برنامه ریزی رخ خواهد داد. در جوامع اولیه بنابر عادات، رسوم، سنن، تصمیم گیری توسط «ریش سفیدان» و غیره، و در یک جامعه سوسیالیستی بر پایه انتخاب دموکراتیک از ارجحیت ها توسط انجمن های قاطبه ملت از تولید کنندگان و مصرف کنندگان صورت می پذیرد. اما تحت نظام سرمایه داری که کار تبدیل به کار خصوصی می شود، وقتی که تولیدات کار، کالاهای تولید شده ای است مستقل از یکدیگر که آن نیز به توسط هزاران شرکت و کمپانی مستقل انجام گرفته است؛ هیچ تصمیم آگاهانه ای، این نوع تعادل مصرف کار و احتیاجات شناخته شده اجتماعی را تضمین نمی نماید، و تنها از طریق عملکرد کورکورانه نیروی بازار، فقط به شکل اتفاقی این تعادل بر قرار می گردد؛ نوسان های قیمت در بهترین شکل هیپوتزهای آن، البته آن طوری که اقتصاددانان آکادمیک بدان چسبیده اند فقط موجهائی است که نشان می دهد این تعادل توسط چه نوع فشاری و در چه جهتی تکانی خورده است؛ اما آن ها ناتوان از توضیح این که چه چیزی و کدام نیروی حرکت دهنده در ورای همه این نوسان ها، تعادل برقرار نموده شده را ایجاد می نماید، نمی باشند؛ این دقیقا سؤالی است که مارکس با تئوری ارزش کار بدان پاسخ داد. ما نیز در این نوشته بدان و نکاتی دیگر در زمینه اقتصاد سیاسی از قبیل قانون ارزش با پاسخ ها و نظریات رفیق چه گوارا خواهیم پرداخت.
کارل مارکس در نقد برنامه گوتا نوشت: « بین جامعه سرمایه داری و جامعه کمونیستی دوره ای انتقالی، از یکی به دیگری قرار دارد» .
ارنستو چه گوارا در نوشته خود تحت عنوان «اقتصاد و سیاست در دوره انتقالی به سوسیالیسم» می نویسد: " وظیفه حکومت انقلابی و رهبری کمونیستی آن ایجاد اشکال سازمانی است که به تدریج طبقه کارگر را متقاعد به ذیصلاحیتی اداری و مدیریت خود در اقتصاد، مؤسسات و کارخانه ساخته و هم چنین بتواند در آگاهی دادن برای تصمیم گیری در ارجحیت های اجتماعی و سیاسی دولت کارگری برای انتقال به سوسیالیزم نقش ایفا نماید".
برای چه گوارا تنها آزمایش هر سیستم اقتصاد با برنامه و مدیریت در پیشرفت و عقب گرد آن با این بینش تبیین می گردید، ( یعنی تنها را به سوی سوسیالیزم و کمونیزم)؛ او صریحاً علیه بینش معاصر از مارکسیسم که به توسط رساله های نوشته شده اقتصادی در اتحاد شوروی تبلیغ می گردید به مقابله پرداخت؛ کلیه این بینش ها از کتابچه استالین « درباره مشکلات اقتصادی سوسیالیسم در شوروی» که در سال ۱۹۵۲ منتشر گردید، سرچشمه گرفته اند، در این کتابچه استالین می نویسد، " نکته کلیدی برای انتقال به سوسیالیزم « فهم» قوانین حرکت سرمایه داری ( همانند قانون ارزش) بوده، که تسلط و فراگیری آن همراه با فهمیدن کامل و به کارگیری آن در جهت منافع جامعه، و سپس تحت انقیاد در آوردن آن، به یقین تفوق جستن بر این قوانین خواهد بود" ( نشر زبان های خارجی ۱۹۷۲ پکینگ ص ۸).
نتیجه گیری های استالین بی اعتبار نمودن زیر بنای ساختمان مارکسیسم در این "پیشرفت غیر منتظره تئوریک" و در قدمی جلوتر ترفیع مکرر قانون ارزش به هویت یک قانون عالم گیر ( مطلق) برای توسعه اجتماعی بود. این بی توجهی یک منطق و مفهوم علمی برای بالا بردن نابرابری اجتماعی بین قشر اشرافیت حاکم در دولت و عالی رتبه گان حزبی در اتحاد شوروی از یک طرف و اکثریت وسیعی از کارگران و دهقانان از طرف دیگر، هم چنان که بالا بردن اختلاف اجتماعی در درون خود طبقه کارگر ایجاد نمود. چه گوارا صریحاً علیه این عقیده که ساختن سوسیالیسم وظیفه مجریان زبردست در انجام استادانه قوانین و مکانیزم های به ارث رسیده از نظام سرمایه داری است، به مجادله برخاست.

 

تئوری- سیستم برنامه و بودجه برای مؤسسات دولت – چه گوارا

نظریه مارکسیستی- سیستم برنامه و بودجه برای مؤسسات دولتی ( از این پس «سیستم برنامه بودجه») – به وسیله چه گوارا برای دوره انتقالی از نظام سرمایه داری به سوسیالیزم در کوبا ارائه شد. تحت سیستم برنامه بودجه، مؤسسات دولتی متمرکز را توسط بانک دولت از صندوق های بودجه گذاری در مطابقت با برنامه اقتصاد ملی و بنگاه های برنامه ریزی دولت سرمایه گذاری خواهند شد. این مؤسسات هیچ گونه تنخواه متعلق به خود برای به کار بردن در اعتبارات مستقل خود ندارد؛ رابطه پولی بین مؤسسات و بانک دولت، و هم چنین بین خود مؤسسات، به سادگی روش های حسابداری است که برای نشان دادن چگونگی طرز عمل برنامه دولت و ایجاد فهرست منظم در بیان بهای نسبی کالاهای تولید شده به وسیله مؤسسات متفاوت و جدول طراز تمایل به بالا و پائین آن می باشند.
چه گوارا می نویسد: " در یک سیستم بودجه با عملکرد صحیح در کنترل و مدیریت، احتیاجی برای بانک در درگیر شدن در تصمیم گیری های سرمایه گذاری باقی نمی ماند؛ این ها تصمیمات سیاسی مربوط به سیاست اقتصادی است که مشخصاً به هیئت برنامه ریزی مرکزی دولت مربوط می شود. بانک بایستی خود را به رسیدگی دقیق تنخواه و پیشرفته ی خارج گردیده، منطبق با روش اصولی که همانا عملکرد تخصصی اوست، متعهد نماید".
" کمونیزم نمود آگاهی و نه فقط پدیده تولید است". چه گوارا فهم خود را برای ایجاد یک سیستم مدیریت اقتصاد این چنین آغاز می نماید، و نکا