می سازم ت زندگی

تو می سازی عزیزم خود
برای زندگانی چهار دیوار
که هر دیوار
نهان دارد دیوارها
عزیزم
زندگی هم چون دریائی ست
زمانی خفته است آرام 
تو گوئی
کودکی در خواب نازاست
گهی هم چون
آیئنه
بینی انعکاس آسمان صاف را
که پنداری هیچ نیست
جز آسمان نیلگون 
که در آن می کنند
پرواز
مرغان مهاجر
زمانی کف بر دهان
با موج های سهمگین
چنان در هم کشد
هر چه دراوهست
زمانی هم چون شب
تاریک وغمگین
که حتی خورشید را
نیست در او نشانی
عزیزم
زندگی گاهی مانند رویا ست
که تو
گهی عاشق
گهی مجنون
گهی از ترس انسانهای وحشی
در گریزی
زمانی آرزوی مرگ را
حتی در رویا
می جوئی
تو حتی لحظه ای از ترس
در آغوش عزیزی
می کنی فریاد
عزیزم چشم و گوش ت را
باز کن
هزاران خار بینی
به چشم ت هم چو گل
ولی افسوس نیست بیش از
انگشتان دست ت
گلی که تو
آنها را خار می بینی
ولی با این همه
عزیزم
زندگی زیباست
تو خود می سازیش
با فرهنگ وسنت
بیا بر پاکن اینک زندگی را
میان جنگلی
از گلهای زیبا
چرا که
زندگی دارد بسیار رنگ
توی که می توانی
هر زمانی
براین بوم بی رنگ
رنگ محبت را بمالی
نگاهت را
بامهربانی
نثار زندگی کن
عزیزم
بزر عشق را
به افشان
تواینک
بدون هیچ دیواری
درو خواهی کرد تو
هم زمان
آن دانه های عشق و
محبت را.

اکبر یگانه  ۲۰۱۱٫۱۰٫۰۴